عباراتی در تقریر مذهب ابن عربی – وحید باقرپور کاشانی
1. فَاَرْفَعُ الْاَوْلياءِ اَبوبَكْرٍ. والاترين اولياء، ابوبكر است.
رسول خدا صلي الله عليه (وآله) وسلم درباره ی نیرویی که خدا به عمر بن خطاب داده بود گفت: ای عمر! شیطان تو را در هيچ راهي نمي بيند مگر اين كه راهي به غير آن را مي پيمايد. این سخن دلالت بر معصوم بودن عمر دارد!!! زیرا می دانیم که شیطان ما را جز به راه باطل نمی برد که آن، غیر راه عمر بن خطاب است، پس عمر به تصریح رسول خدا صلي الله عليه (وآله) وسلم جز به راه های حق نمی رود و در راه حق، هیچ سرزنشی او را تحت تاثیر قرار نمی دهد و حق صولتی دارد. از آن جا که پذیرش حق و زیربار آن رفتن دشوار است، انسان ها تاب آن را نمی آورند و از آن دوری می کنند لذا رسول خدا صلي الله عليه (وآله) وسلم گفت: حق برای عمر هیچ دوستی- نه در ظاهر و نه در باطن- باقی نگذاشت… حق در قلب عمر هيچ دوستي را به جای نگذاشت و او هيچ وابستگي و علاقه اي به غير خدا ندارد.
عمر بن خطاب می گوید: خداوند مرا به هر مصیبتی که گرفتار کرد، سه نعمت الهی را در آن دیدم. اول: این که مصيبت به دینم نرسید. دوم: مصیبتی بزرگ تر از آن به من نرسید. سوم: ثوابی که در ازای آن مصیبت، خداوند به من وعده داده است… در معرفت عمر بیاندیش! که چگونه مانند این حالت را بر خویش واجب نموده و این که چه ادبی به خرج داده که به جای آن که مصیبت را گرفتاری ببیند، نعمت می بیند و آن را می پذیرد زیرا نعمت ذاتا محبوب است. پس او به مصیبت راضی شد و به مقام رضا و تسلیم و تفویض و صبر و اعتماد بر خداوند رسید… هیچ یک از اولیاء مانند ابوبکر صدیق به این مقام نرسیده است… خداوند به ابوبکر توفیق داد تا نیرویی را که به او عطا کرده بود، هویدا سازد زیرا خدا از میان مسلمانان تنها او را لایق امامت و مقدم شدن بر مردم قرار داده بود… همان نیروی الهی راهنمایي كرد که خداوند فقط او را شایسته جانشینی رسول خدا قرار داده است… پس وقتي براي آفريننده اي كه ملكوت هر چيزي تحت قدرت اوست برخي از مخلوقات، اجبارا سجده مي كنند، وضع جانشين و نایبش در ميان مردم، يعني رسولان و پيغمبران چگونه است و وضع ابوبكر و ديگران چه طور خواهد بود؟ پس حتما برخي با ميل و برخي با زور حكومت او را مي-پذيرند… در علم خدا بود كه ابوبكر و هم چنين عمر و عثمان و علي و حسن را جانشين خويش در زمين قرار دهد.
4. وَ مِنّا النَّبيُّ نَبيُّ الْهُدَى وَ فينا تَنَبَّأَ وَ مِنّا ابْتَدَى وَ مِنّا أَبوبَكْرِ بْنِ الْكِرامِ وَ مِنّا أَبوحَفْصٍ الْمُرْتَجَي وَ عُثْمانُ مِنّا فَمَنْ مِثْلُهُ إِذا عَدَّدَ النّاسُ أَهْلَ الْحَياءِ
پيغمبر هدايت از ماست و در ميان ما ادعاي پيغمبري كرد و دعوتش را از ما شروع نمود.
ابوبكر پسرِ پدران گرامي و ابوحفص (عمر بن خطاب) كه به او اميد داريم هم از ماست.
و عثمان هم از ماست، زماني كه مردم اهل حياء را مي شمرند، كيست كه مانند او باشد.
هر قطبي علاوه بر نام عمومي يعني عبدالله، نام ديگري هم دارد، فرقي هم ندارد كه قطب، پيغمبر يا وليّ در زمان شريعت محمد صلي الله عليه (وآله) وسلم باشد؛ و هم چنين است دو امام كه براي هر كدام شان نام ويژه اي بوده كه در دوره ي امامتش به آن خوانده مي شده، نام امام چپ، عبدالملك و نام امام راست عبدربه است و آن دو وزير قطب بودند. پس در زمان رسول خدا صلي الله عليه (وآله) وسلم، ابوبكر رضي الله عنه عبدالملك، و عمر رضي الله عنه عبدربه بود و پس از مرگ وی، ابوبكر عبدالله، و عمر عبدالملك، و امامي كه به مقام عمر رسيد عبدربه ناميده شدند؛ و وضعيت تا روز قيامت بر همين منوال است.
رسول خدا صلي الله عليه (وآله) وسلم گفت: من با ابوبكر وزن شدم، كه بر او برتري يافتم؛ و ابوبكر با امت وزن شد، كه بر آن ها برتري يافت.
از آن جایی که اجتماع دو صادق به همراه هم درست نمی باشد، ابوبکر به همراه پیامبر صلي الله عليه (وآله) وسلم رهبری جامعه را به دست نگرفت، و در تصدیق وی ثابت قدم ماند. اما اگر پیامبر صلي الله عليه (وآله) وسلم در آن جا نباشد و ابوبکر حضور داشته باشد، جانشین رسول خدا صلي الله عليه (وآله) وسلم می شود، زیرا در آن جا کسی بالاتر از ابوبکر نیست که مانعش گردد. پس او در آن وقت صادق و حکمران است و همه تحت فرمان اویند.
ابوبكر به خاطر نماز و روزه ي زياد بر شما برتري نيافت، بلكه به خاطر چيزي كه در سينه اش واقع گرديد، برتري پيدا كرد.
با اين دارو، بيماري شيطان از جان تو دور مي شود و به مقام عمر مي-رسي كه در هر راهي گام نهي، شيطان در راه ديگري مي رود.
رسول خدا صلي الله عليه (وآله) وسلم را در آن عالم مشاهده كردم… كه صدّيق (ابوبكر) در طرف راست وی، و فاروق (عمر بن خطاب) در طرف چپ وی قرار داشتند، و ختم در برابرش او را به حديث اُنثي خبر مي داد، و علي از طرف ختم به زبانش ترجمه مي كرد، و ذوالنورين (عثمان) رداء حياء را پوشيده و به كار خويش مشغول بود.
رسول هرگز مشرك نمي شود. خداوند فرمود: «خدا و فرشتگان و صاحبان علم گواهي مي دهند كه معبودي غير از او نيست.»، خداوند در اين آيه نفرمود: صاحبان ايمان گواهي مي دهند؛ بنابراين بدون ترديد درجه ي علم بالاتر از درجه ي ايمان است و اين ويژگي فرشتگان و رسولان است. اين علم گاهي از روي تحقيق و انديشه و گاهي بدون آن حاصل مي شود. به هر حال آن را علم ناميده اند، زيرا گوينده يا خبر دهنده اي وجود ندارد كه تصديق سخنش لازم باشد، و اين مقامي است كه بين صديقيت و نبوت تشريع- كه همان مقام قربت است- وجود دارد و براي افراد مي-باشد و رتبه اش نزد خداوند پایين تر از نبوت تشريع و بالاتر از صديقيت است، و اين مقام همان است كه اشاره شده به اين كه رازي است كه در سينه ي ابوبكر جاي گرفته است؛ از همين رو او از همه ي صديقان برتر است چون براي او چيزهایي حاصل شد كه شرط صديقيت و يا از لوازم آن نبوده است. پس بين ابوبكر و رسول خدا صلي الله عليه (وآله) وسلم هيچ مردي وجودي ندارد زيرا او صاحب صديقيت و صاحب راز است؛ پس او از آن جا كه صاحب راز ميان صديقيت و نبوت تشريع است و در آن شريك است، كسي كه با او شريك است برتر از او نيست بلكه او در حقيقتش با او برابر است.
12. فَهَذا كِتابُ الْإِمامِ الْعادِلِ عُمَرَ بْنِ الْخَطّابِ رضي الله عنه…
اين نامه ي پيشواي دادگر، عمر بن خطاب است…
وابستگی و علاقه از بین نمی رود، مانند علاقه ای که پیغمبر به عايشه داشت. وی عايشه را از همه ی همسرانش بیش تر دوست می داشت، مانند علاقه ای که به پدرِ عايشه، ابوبکر داشت.
… پس علی خود را به ابوبکر رساند. وقتی که به مکه رسیدند، ابوبکر با مردم حج به جا آورد و علی هم به نیابت از رسول خدا سوره ی توبه را به مردم رساند و برایشان تلاوت نمود. این ماجرا تو را به درستی خلافت ابوبکر صدیق و منزلت علی راهنمایی می کند.
برخی از آن ها حكومت ظاهری هم دارند. پس هم چنان كه خلافت ظاهری دارد، خلافت باطنی نیز دارد؛ مانند ابوبکر، عمر، عثمان، علی، حسن، معاوية بن یزید، عمر بن عبدالعزیز و متوکل.
… در شب معراج، اسم «علیم» که کلام به او منسوب است، رسول خدا را با صدای ابوبکر مورد خطاب قرار داد تا بدین وسیله جایگاه ابوبکر را به وی بشناساند، و وی را با صدای او از وحشت خارج نموده و به آرامش برساند.
زمان در مقدم شدن موثر است نه در رتبه، مانند جانشيني رسول خدا كه از حكمت خدا بود که آن را به ابوبكر، بعد به عمر، سپس به عثمان و بعد به علي، مطابق اجل هايشان، عطا نمايد.
در روزي كه رسول خدا از دنيا رفت، همه عقلشان را از دست دادند و سخناني خلاف واقع به زبان مي آوردند، به غير از ابوبكر صديق كه هيچ يك از اين حالات به او دست نداد… وقتي كه رسول خدا از دنيا رفت همه ي مردم جز ابوبكر گريه كردند و ناله سر دادند، و ابوبكر به خاطر رعايت دستور رسول خدا گريه نكرد، چون آن حضرت گفته بود: وقتي كه مرگ كسي فرا رسيد مبادا كسي گريه كند.
وقتی این گروه فهمیدند که آن چه بر سر یونس آمد تنها به خاطر ویژگی درونی و نیت او بود، به پاک سازی نیت در کارهایشان مشغول شدند؛ تا جایی که غیر از آن چه خداوند دستور داده نیت نمی کنند؛ و این نهایت کاری است که مردان خدا توان انجامش را دارند، و این افراد تعدادشان اندک است، چرا که آن مقام، بسیار محدود می باشد و صاحبش نیازمند به این است که حضور پیوسته داشته باشد. بزرگ ترین شخصی که در این مقام قرار دارد ابوبکر صديق است، و به همین جهت است که عمر بن خطاب درباره ی او در جنگ یمامه گفت: دیدم که خداوند دل ابوبکر را برای پیکار آماده نموده بود، لذا فهمیدم که او حق است. عمر دریافته بود که ابوبکر به باطنش مشغول است، پس اگر در ظاهر حرکتی از او سر بزند جز از معبود- که همان عزیز باشد- سر نزده است. از همین رو، آن دسته از اهل کتاب که مقامات را می-فهمیدند، اگر می شنیدند یا به آن ها گفته می شد که رسول خدا صلي الله عليه (وآله) وسلم فلان سخن را گفته است، می گفتند: این سخن جز از معبود صادر نشده است، یعنی سخنی الهی است و سخن مخلوق نمی باشد.
پیغمبر صلي الله عليه (وآله) وسلم گفت: اگر می خواستم برای خود خلیلی انتخاب کنم یقینا ابوبکر را انتخاب می کردم، ولی من خلیل خدا هستم.
21. نودِيَ في لَيْلَةِ إِسْرائِهِ في اسْتيحاشِهِ بِلُغَةِ أَبى بَكْرٍ فَاَنِسَ بِصَوْتِ أَبى بَكْرٍ.
در شب معراج كه پيغمبر وحشت كرده بود، با زبان ابوبكر با ايشان صحبت شد كه مايه ي آرامش ايشان گردید.
رسول خدا و ابوبكر از يك طينت آفريده شده اند!!! محمد صلى الله عليه (وآله) وسلم پيشي گرفت و ابوبكر به عنوان نفر دوم نماز خواند، «در آن هنگامه اي كه آن دو در غار بودند، و يكي از آن ها به رفيقش مي-گفت: غم مخور كه خدا با ماست». پس كلام آن دو، كلام خداست.
آيا نمي بيني كه در خواب كاسه ی شيري به رسول خدا صلي الله عليه (وآله) وسلم داده شد. وی پس از اين كه آن را نوشيد گفت: سيراب شدن از انگشتانم بيرون آمد، سپس اضافه ام را به عمر دادم. از وی پرسيدند: يا رسول الله! تعبيرش چيست؟ گفت: دانش.
… پس از همين منزل است كه اين چهار نفر (ابوبكر و عمر و عثمان و علي) براي جانشيني رسول خدا تعيين شده، و آن ده نفر يعني ابوبكر، عمر، عثمان، علي، سعد، سعيد، طلحه، زبير، عبدالرحمان بن عوف و ابوعبيده بن جراح را رسول خدا تعيين فرموده و در يك مجلس به بهشتي بودن آن ها گواهي داد.
عقیده ی ما درباره ی «تثویب» این است که شرعا مورد پذیرش است. این کار هر چند ابتکار عمر بوده ولی شارع آن را امضاء نموده است.(تثويب یعنی گفتن «الصلاة خير من النوم» در اذان نماز)
پس از این که رسول خدا سوره ی نصر را تلاوت نمود، ابوبکر صدیق در میان تمام حاضرانِ در مجلس به تنهایی گریه کرد و فهمید که خداوند بدین وسیله، خبر مرگ رسول خدا صلي الله عليه (وآله) وسلم را به وی داده است، و او از همه ی مردم به این مطلب داناتر بود.
27. بَلْ قالَ: إِنْ يَكُنْ في أُمَّتى مُحَدَّثونَ فَعُمَرُ مِنْهُمْ.
رسول خدا صلي الله عليه (وآله) وسلم گفت: اگر در امت من محدَّث وجود داشته باشد عمر يكي از آن هاست.
… هم چنان كه عمر بن خطاب در نماز، لشكر را آماده مي كرد؛ كه مومن صادق جز با پروردگارش سخن نمي گويد و در صورتي كه در مناجات با بندگان، مناجاتِ پروردگارش را طبق آن چه شايسته است نبيند، با هيچ يك از آن ها مناجات نمي كند.
پس خداوند اراده فرمود تا به محمد علاوه بر بخشش هایی كه تنها به وی داده بود، همان چيزي را عطا كند كه به خليلش ابراهيم عطا نمود. اين ابوبكر رضي الله عنه است و او حسنه اي از حسنات رسول خدا مي باشد كه مي گويد: طبيب مرا بيمار نموده و خليل هم مي گويد: هنگامي كه بيمار شوم او مرا شفا مي دهد. در اين دو سخن بيانديش! مي بيني كه سخن ابوبكر درست تر است و سخن خليل مودبانه تر.
کار َتو مانند عمر باشد که او می گفت: «هر کس به خاطر خدا ما را فریب دهد، فریب او را می خوریم». پس بر حذر باش از این که وقتی کسی تو را به خاطر خدا فریفت و تو هم به این موضوع آگاهی داشتی فریبش را نخوری که یکی از اخلاق کریمانه این است که فریبش را بخوری، و به او اعلام نکن که از فریب او اطلاع داری تا فکر کند که فریبش در تو اثر کرده و تو هم از آن آگاه نیستی.
عمر بن خطاب از کسانی بود که خداوند درباره ی آن ها فرموده: بر دل-های آن ها قفل زده شده ولی پس از این که خداوند دلش را گشود، اسلام آورد و به وسیله ی او اسلام را نیرومند نمود و یاری رساند، و از وی راضی شد.
… پس معلوم شد که حکم در عقب افتادن او و جلو افتادن دیگری به خاطر زمان است، مانند خلافت ابوبکر و عمر و عثمان و علی. هر کدام از آن ها شایسته ی جلو افتادن در خلافت نسبت به دیگران بوده، و این-كه یکی از آن ها بر دیگری پیشی گرفته به دلیل فضیلتی در نزد خداوند نبوده که لازمه ی خلافت باشد. پس جلو افتادن یکی و عقب افتادن دیگری برای به دست گرفتن حکومت، تنها به سبب زمان بوده، یعنی از آن جا که خداوند می دانسته ابوبکر پیش از عمر و عمر پیش از عثمان و عثمان پیش از علی می میرد و همگی آن ها در پیشگاه خداوند دارای حرمت هستند، خلافت آن ها را به همان ترتیبی که وقوع پیدا کرد، قرار داد. پس هر کس که مرگش زودتر فرا می رسد، باید زودتر به خلافت برسد!
در زمین شما آرامگاه و خانه و منبر بلند مرتبه ای وجود دارد. در آن جا قبر مسلمانان اولیه، عمر و رفیق برترینش (ابوبکر) قرار دارد.
هم چنین است کارهایی که معاویه کاتب رسول خدا صلي الله عليه (وآله) وسلم و دایی مومنان پدید آورد.
کتابنامه
ابن عربي الحاتمي الطائي، ابوبكر محمد بن على (638ق)، رسائل ابن عربي، تحقیق محمد عبدالکریم النمری، بیروت: دارالکتب العلمية، 2007م.
ـــــــــــــــــــــــــ الفتوحات المكية، ضبطه و صحّحه و وضع فهارسه أحمد شمس الدین، ط1، بیروت: دارالکتب العلمية، 1420ق.
ـــــــــــــــــــــــــ فصوص الحكم، تعليقات ابوالعلاء عفيفي، بيروت: دار إحياء الكتب العربية، ۱۳۶۵ق.
مالك بن أنس الأصبحي المدني (179ق)، موطأ مالك، تصحیح و ترقیم و تعلیق محمد فؤاد عبدالباقي، بيروت: دار إحياء التراث العربي، 1406ق.