پیشنهادی:

تحلیل و بررسی ادله و مبانی اصل تبعیت محض از مرشد

مدیر سایت
26

مقاله تحلیل و بررسی ادله و مبانی اصل تبعیت محض از مرشد  (فصلنامه تخصصی کلام و ادیان، دوره 5، شماره 2 – شماره پیاپی 10، تابستان 1402، صفحه 23-48)

نویسندگان: صفدر ویس مرادی[1] – یونس رمزی[2]

چکیده

جریان تصوف به دو قسم نظری و عملی تقسیم می شود که قسم عملی آن، از کیفیت سیر و سلوک الی الله بحث می کند. این سیر و سلوک، اصول و قواعدی دارد که از مهم ترین آنها، انتخاب «مرشد طریقت» و تبعیت محض از اوست. سالک باید حلقه ارادت به مراد را بر گردن انداخته و در برابر او، تسلیم محض و مطیع بی چون و چرا باشد. تبعیت محض از استاد، به معنای تعبّد در اطاعت بوده و به حجیت و منجزیت تمامی اقوال و افعال او می انجامد و بر همین منوال، سنجش دستورات مرشد با منقولات (آیات و روایات) لازم نبوده و دستورات مرشد عین دستور حقّ است. اما این نگاه با برخی از اصول اعتقادی و مبانی معرفتی مسلمانان در تضاد است به همین جهت بزرگان صوفیه، برای اثبات این نظریه و مشروع جلوه دادن آن به مجموعه ای از ادله و قواعد استناد کرده و این نگاه خود را بر مبانی مشخصی استوار ساخته اند. این نوشتار با روش تحلیلی-توصیفی و مبتنی بر داده های کتابخانه ای، به بازخوانی مهم ترین ادله و مبانی صوفیه در موضوع اطاعت مطلق از مرشد پرداخته و این دلائل را ذیل سه دسته کلی تقسیم بندی کرده است: ادله کلامی و اصول فقه؛ ادله مبتنی بر عرفان نظری و ادله نقلی. سپس نوع استدلال و مدعای صوفیه در هرکدام از این موارد را به چالش کشیده و نهایتا دعوای صوفیه در اطاعت مطلق و تبعیت محض از مرشد را ناتمام و غیر قابل اثبات یافته است.

کلید واژه: تبعیت از مرشد، اطاعت محض، انتخاب استاد، قطب، ولایت، خضر طریق.

مقدمه

موضوع پیر و مرشد در تصوف از چنان جایگاه و اهمیتی برخوردار است که می توان گفت تمام نظام فکری و ساختار سلوک عملی متصوفه، بر شانه های پیر طریقت استوار است و هر ظیفه و دستورالعملی که برای سالک طریقت تعریف می شود، بر محور رأی مرشد است.[3] نویسندگان صاحب نام تصوف تاکید دارند که اساسا صوفی گری بدون مسئله مرشد و ولایت تام و تمام او تحقق ندارد «بدانك قاعده و اساس طريقت تصوّف و معرفت جمله بر ولايت و اثبات آنست».[4] مرشد نیز متکی بر عنوان و مقام «ولایت»، در منظر مریدان مسلمان کسب مشروعیت و مقبولیت کرده و به مدد این جایگاه خاص، در مقامی مافوق بشری قرار می گیرد.  بخش قابل توجهی از آثار مکتوب صوفیان، صرفا به بیان تاریخچه زندگانی و احوالات و سخنان پیران صوفی اختصاص داشته و تلاش می شود سیمایی ملکوتی و چهره ای اسطوره ای از مرشدان صوفیه برای مریدان این مکتب ترسیم کند و همین مسئله سبکی از نوشتار و ادبیات صوفیانه به نام «تذکرة نامه»، «پیرنامه» یا «منقبت نامه» را بوجود آورده است.

مکتب تصوف، پیروانش را با کلمه «مرید» تعریف می کند. یعنی هویت و شناسنامه انسان ها تحت الشعاع نوع رابطه خاص با مرشد طریقت تعریف می شود که عبارت است از رابطه «مرید و مرادی». به همین منظور گفته می شود اولین وظیفه سالک، یافتن مراد و تبعیت مطلق از اوست. این دستور العمل و آموزه در میان جمهور صوفیان، اعم از تصوف نظری و عملی وجود دارد.[5]  چنانچه ابن عربی به عنوان برجسته ترین مدون و نظریه پرداز سلوک نظری و عملی صوفیه، اشاره دارد اولین کاری که یک سالک طریقت باید انجام دهد یافتن مرشد و سرسپاری نزد اوست «أول ما يجب على الداخل في هذه الطريقة الإلهية المشروعة طلب الأستاذ حتى يجده»[6]مرید باید اراده خودش را در اراده مراد باخته و از خود، نظر و تصمیم و اختیاری برای حرکات و سکنات نداشته باشد.[7]

ابن عربی نوع رابطه سالک با پیر طریقت را رابطه مرید و مرادی عنوان کرده و به لزوم تبعیت محض و اطاعت مطلق[8] از مرشد و بیعت با او تاکید دارد و عبارت معروف «کالمیت بین یدی الغسال» را هم برای نشان دادن شدت تسلیم شدن و ارادت به شیخ به کار می برد.  [9]

اصحاب تصوف در تاکید و پافشاری بر این اصل مهم، حجم زیادی از شعر، تمثیل، قصه و منظومه عرفانی و داستانی خلق کرده اند که معروف ترین این قصه ها، حکایت سی مرغی است که به کمک و هدایتِ هدهد راه شناس، رهسپار مشاهده سیمرغ می شوند.[10]

از نظر صوفیان، رسیدن به هرنوع معرفت و دگرگونی در نفس و صعود به مراتب کمالی، مشروط به به سرسپردگی نزد «مرشد» و تبعیت از اوست. عبارت «لا دین لمن لا شیخ له»[11] در کلمات صوفیه نشانگر اهمیت این اصل مورد اتفاق در نگاه صوفیان است که عین القضات همدانی می گوید: «به اجماع مشایخ- قدّس اللّه ارواحهم- فریضه باشد»[12]

مسئله تبعیت از مرشد، هیچ محدودیت و دامنه ای ندارد و هیچ کس نمی تواند قید و حدود و شروطی برای میزان تبعیت تعریف کند. به تعبیر دیگر، دستور مرشد حجیت تام و علی الاطلاق دارد و لازم نیست اقوال او، با قرآن کریم و روایات اهل بیت علیهم السلام سنجیده شود بلکه کتاب و سنت را باید با محک فرمان مرشد سنجید؛ لذا برخی صوفیان نظیر عین‌القضات همدانی از تعبیر «پیرپرستی» به جای خدا پرستی استفاده کرده اند: «و اینجا بدانی که چرا پیرپرستی بِهْ بوَد که خدا پرستی»[13] یا می‌گوید: «مرید کسی است که خود را در پیر بازد، ابتدا دین را از دست بدهد و پس از آن خود را. دین باختن یعنی اگر پیر، خلاف دین به او امری کند، او باید اطاعت کند، زیرا اگر خلاف دین خود نرود، او هنوز مرید دین خود است و نه مرید پیر.»[14] چندی از معاصرین هم نظیر محمد حسین طهرانی در کتاب روح مجرد[15] و آیت نور[16] و صادق طهرانی در کتاب نور مجرد و محمد محسن طهرانی در کتابی موسوم به سیره صالحان در حجیت افعال و گفتار اولیاء الهی در صدد برآمدند تا ثابت کنند «افعال و گفتار اولیاء و مشایخ صوفیه همانند انبیاء، مطلقا حجیت و منجزیت دارد و لازم نیست کلمات اولیاء را با قرآن و روایات مورد سنجش قرار داد.»[17]

با توجه به آنچه بیان شد، روشن می گردد که این تحقیق صرفاً برای صوفیان و مخاطبین جریان های صوفیه کارکرد ندارد چراکه انگاره تبعیت محض از استاد در زمان حاضر، دیگر محدود به جریانات و فرقه های صوفیه نیست و نحله های مدعی عرفان یا اخلاق یا خرده مکاتب فکری دیگر، تلاش دارند با وام گیری از ادبیات و مبانی صوفیه و با استناد به متون دینی، اطاعت مطلق و تبعیت محض از یک انسان غیر معصوم (به هر نام و عنوانی که باشد) را روا بدانند درحالیکه واکاوی و نقادی ادله موجود نشان می دهد چنین مسئله ای نه روا نیست.

پیشینه پژوهش

پژوهشی که مشخصاً با موضوع این مقاله تطبیق داشته باشد یافت نشد اما عناوین مشابه و کلی دیگری نظیر: «اندازه گیری بایستگی وجود پیر و مرشد در طریق سیر و سلوک» از حسن رمضانی و محمد میری[18] و مقاله «رابطه مرید و مراد در ترازوی نقد» از جواد رودگر[19] به تناسب به مسئله التزام محض مرید به دستورات مراد اشاره کرده اند. همچنین پایان نامه ای با عنوان «تحلیل داستان حضرت موسی و خضر علیهما السلام» از مینا حسینی[20] به واکاوی داستان خضر و موسی به عنوان مهم ترین دلیل تبعیت محض از مرشد پرداخته است. با این حال، هیچ کدام از این پژوهش ها به صورت خاص، بر موضوع این مقاله تمرکز نداشته و مهم ترین ادله صوفیه در این رابطه را مورد خوانش و بررسی قرار نداده اند، کاری که این پژوهش عهده دار آن شده است.

ادله تبعیت محض از مرشد

موضوع تبعیت محض از مرشد را از جهات مختلف می توان مورد بررسی قرار داد. از یک سو، اصل مسئله «ضرورت دستگیری مرشد و سرسپردگی» نزد او مطرح و قابل بررسی است و از سوی دیگر، «ادله ای که برای اطاعت محض از مرشد » بیان شده است که در ادامه تنها به موضوع دوم پرداخته می شود.

 

 

ادله کلامی و اصول فقه

بخشی از ادله مورد استناد صوفیه، مبتنی بر دانش علم کلام و اصول فقه است و بر اساس اصول موضوعه و مفروضات این دو دانش اسلامی، تلاش شده است مسئله تبعیت محض از استاد ثابت شود. این ادله عبارتند از:

 استناد به قطع و حجیت ذاتی آن

آقای محسن طهرانی با وام گرفتن از اصطلاحات دانش اصول فقه، برای اقوال و افعال اولیاء حجیت ذاتی قائل است و آن را منجز و معذر می داند. نامبرده برای اثبات این مدعی، به موضوع قطع استناد می کند و اشاره دارد که انسان به هر طریقی که به یقین و قطع برسد، باید مطابق آن عمل کند حتی اگر از طریق خواب و شهود به یقین برسد بر همین اساس مدعی است که شارع، فقط خداست اما فهم دستورات شرع منحصر در رسول نیست بلکه خیلی اوقات به واسطه خواب و رویا، انسان به حکم شرع می رسد «اگر واسطه در ابلاغ، رسول خدا نباشد و برای شخصی به واسطه خواب و مکاشفه و یک سروش غیبی، نسبت به مسئله ای یقین حاصل شود، واجب است که او بر طبق آن یقین عمل کند»[21]

در جای دیگر می نویسد: «اگر انسان نسبت به مسئله ای یقینی دارد که احتمال هیچ شک و شبه ای در آن نمی رود، واجب است از یقین خود تبعیت کند. فرض کنید که فردی یقین پیدا کند که فردا روز اول ماه مبارک رمضان است، درحالیکه هنوز این مسئله برای مرجع او ثابت نشده و فردا را آخر شعبان می داند، در این صورت بر این مکلف واجب است که آن روز را روزه بگیرد، و اگر بر اساس نظر مرجعش عمل کرده و روزه نگیرد، مرتکب فعل حرام شده و باید کفار بدهد.»[22]

نقد و بررسی

در نقد استناد به مسئله حجیت ذاتی قطع، باید به نکات زیر توجه کرد:

  1. مبحث حجیت قطع از مباحث عقلی و کلامی به شمار می آید که در دانش اصول فقه مورد استفاده قرار گرفته است. درباره حجیت ذاتی قطع، سه قول موافق، مخالف و قائل به تفصیل[23] وجود دارد اما قول به حجیت ذاتی قطع شهرت بیشتری بین معاصرین دارد. از نگاه این دسته از عالمان، قطع و یقین شخصی، حجّیت ذاتی داشته و این حجیت نیز به جهت کاشفیت ذاتی قطع از واقع است.[24]اما امروزه در تحقیقات متعددی، حجیت ذاتی قطع از جهات مختلف مورد مناقشه و نقض قرار گرفته است.[25] قطع، حالتی است که فرد نسبت به باور خود، هیچگونه تردیدی ندارد و احتمال خلاف در نظر خود را نمی دهد در واقع قطع، وصفِ حالت درونی و روانی انسان است که در نفس انسان، نسبت به امر بیرونی پدید می آید. برای هر انسانی آشکار است که قطع به عنوان یک ادراک درونی و حالتی نفسانی، نمی تواند در وجود یا عدم امر خارجی یا صورت وجودی آن تغییری ایجاد کند و اینکه برخی قطع انسان را به معنای کشف حکم واقع دانسته اند اگر مقصودشان از حکم واقع، نفس الامر باشد طبعا سخن نادرستی بیان کرده اند. قطع، ظن و شک انسان نسبت به وجود خارجی، لا به شرط است، اینها همه مراتبی از باور آدمی یا علم به معنای اعم آن هستند هرگاه باور ما نسبت به امری شدت گیرد، قطع و هرگاه ضعیف شود، ظن و نهایتا شک و وهم خواهد بود.
  2. حجیت ذاتی قطع علاوه بر اینکه مخالفان متعددی در میان عالمان دینی دارد و اشخاصی همچون امام خمینی[26] و علامه طباطبایی حجیت ذاتی قطع را انکار کرده اند[27]، آشکارا با داده های معرفت-شناسی مدرن هم در تضاد است چه اینکه وقتی باور داریم که علم قطعی ما، ذاتا و همواره واقعیت را برای ما کشف می کند، در واقع دوئیت میان بود و نمود را انکار کرده ایم و علم خود را به معلوم سرایت داده ایم.
  3. از سوی دیگر، مبانی کلامی شیعه نیز چندان با قول به حجیت ذاتی قطع سازگار نیست. مشهور شیعیان قائل به تخطئه هستند در مقابل اهل سنت که به تصویب باور دارند. مخطئه نیز به تمایز علم و معلوم عقیده دارند به این معنا که معتقدند احکامی در نفس الامر و لوح محفوظ وجود دارد که انسان در تلاش برای فهم آنهاست و این تلاش، گاهی با واقع همسان می شود و گاهی به خطا می رود. کانون نظریه تخطئه بر دوگانگی میان نفس الامر و واقع از یک سو، و معرفت بشری از سوی دیگر نهفته است درحالیکه حجیت ذاتی قطع، این تمایز را نفی کرده و معتقدند به محض قطع انسان به موضوعی، آن را کشف واقع می داند.
  4. فارغ از تمام آنچه بیان شد حتی اگر حجیت ذاتی قطع هم پذیرفته شود، عموم اصولیون مستثنیاتی برای آن ذکر کرده اند و در مواردی نظیر «قطع قطاع» یا «قطع حاصل از تقصیر قاطع» در عمل به قطع خدشه کرده اند.[28] قطع حاصل از تقصیر قاطع (یقین ذاتی)، به این معناست که قاطع، از طرق نامتعارف و نادرستی به قطع رسیده باشد به عنوان مثال اگر یک مسلمان اهل سنت با رجوع به منابع اهل سنت و خواندن فتاوی ابن تیمیه قطع بر وجوب ذبح شیعیان کند در صورت عمل به قطع، معذب خواهد بود. موضوع کشف و شهود و خواب نیز مصداق همین طرق نامتعارف است و مشهور عالمان دینی، این مورد را به قطع قطاع ملحق کرده و در چنین مصادیقی، در منجزیت یا معذریت عمل به قطع خدشه کرده اند. یعنی اگر کسی با دیدن یک رویا، یقین به کشتن فرزندش کرده و مرتکب این عمل شود، هم از جانب عقلا مذمت می شود و هم از جانب شریعت محکوم می باشد و نمی تواند عمل به قطع را بهانه کند.[29]
  5. در بسیاری از موارد، دستور مرشد برای مرید قطع آور نیست، اگر حجیت نظر مرشد دائر مدار قطع مرید باشد، باید گفت در مواردی که مرید به یقین نرسیده است، می تواند از اطاعت مرشد سرباز زند حال آنکه چنانچه در مقدمه گذشت، صوفیان تحت هیچ شرائطی حتی در موارد وهم و ظن نیز، سرپیچی از فرمان مرشد را تجویز نمی کنند.

 احکام ثابت و غیر ثابت

یکی دیگر از ادله مورد استناد صوفیه در تبعیت محض از مرشد، بحث از احکام ثابت و غیر ثابت است بدین بیان که احکام و تکالیف دین اسلام، نسبت به همه مسلمین ثابت نیست و هر مکلفی، باید وظیفه شرعی خود را به دست آورده و مطابق همان عمل کند و مرشد است که به قوه ولایت خود، وظیفه و حکم جدید برای موضوعات جدید را دریافت کرده و بیان می کند.[30] محسن طهرانی می نویسد: «تمام احکام الهی، احکامی ثابت و غیر قابل استثناء و تقیید، به عنوان یک قضیه موجبه کلیه نیست و لذا هر شخص باید نسبت به اعمال و دستورات خود به عنوان یک قضیه موجبه جزئیه رجوع و عمل نماید»[31]

سلطان محمد گنابادی می نویسد:

جزئیات شریعت و آداب و سنن، پس اشخاص در آنها مختلف می باشند و خطاب هرکس با دیگری و حکم هرکس با دیگری فرق کلی دارد، بلکه گاه باشد که ضد و نقیض یکدیگر باشند و اختلاف اخبار ائمه هدی علیهم السلام را یک سبب این است.[32]

نقد و بررسی
  1. در نظام فقه شیعه اثنی عشری، هر کدام از تعابیر عبارت فوق، بار معنایی متفاوتی دارد؛ یعنی «احکام ثابت» غیر از بحث «مستثنیات» بوده و این دو، با «مقید احکام شرعی» متفاوت است اما نگارنده، بدون توجه به تفاوت مهم این مفاهیم، آنها را به یک معنای نامشخص به کار برده و دلیلی هم برای این مدعی خود ذکر نکرده است.اگر مقصود نگارنده از اینکه گفته است حکم شرعی برای هر شخصی، «موجبه جزئیه» است چنین باشد که: «احکام شرعی و تکالیف افراد به تعداد انسان ها، متفاوت است و دین اسلام یک حکم کلی برای همگان ندارد» این سخن اگرچه مطابق مبنای صوفیه است[33] اما با ضروریات و اولیات فقه شیعه در تضاد است و در اسلام احکام ثابت و اولیه بسیاری نظیر نماز و روزه و غیره وجود دارد که همگان مکلف بدان هستند.اما اگر مقصود این باشد که برخی از احکام شرعی در شرائط خاصی تغییر می کند که در این صورت باید گفت بحث از احکام اولیه و ثانویه، در کتب فقها به تفصیل مورد بحث قرار گرفته است و بیان شده است که احکام اولیه، در شرائطی نظیر عسر و حرج و تقیه و اضطرار و غیره مبدل به حکم ثانوی شده و تغییر می کند اما هیچ کدام از عالمان شیعه، رأی پیر طریقت و نظر مرشد را سبب تغییر حکم اولی دین برای مکلفین ندانسته اند و اگر نگارنده چنین ادعایی دارد باید با دلائل فقهی آن را ثابت کرده و نظر و دلائل جمهور عالمان شیعه را نقد و رد کند.[34]
  2. این ادعا، مبتنی بر یک پیش فرض دیگر هم می باشد و آن اینکه مرشد طریقت باید احکام جدید و خاص را ابلاغ کند حال سوال اینجاست که این جایگاه برای مرشد طریقت چگونه ثابت می شود؟ اگر گفته شود از طریق مقام ولایت، در پاسخ می گوییم اصل ولایت مرشد قابل اثبات نیست و قاطبه علمای شیعه نگاه صوفیه در مقوله ولایت را در تضاد با روایات اهل بیت علیهم السلام و مبانی کلامی شیعه می دانند.

ادله مبتنی بر عرفان نظری

 مبانی خداشناسی

مطابق مبانی وجود شناسی و خداشناسی عرفانی، در عالم چیزی غیر از ذات خدا و اسماء و صفات او نیست. ذات خدا نه شناخته می شود و نه قابل شناخت است و تنها باید اسماء و صفات او را شناخت. هرچه در جهان دیده می شود، تجلی عینی و نمود خارجی یکی از اسماء و صفات خداوند است و در این مخلوقات، انسان تنها مظهری است که توانایی تجمیع جمیع اسماء و صفات خدا در خویش را داشته ومی تواند تا صقع ربوبی و مقام تعین اول صعود کرده و با تمام اسماء و صفات ذاتی خداوند یکی شود.[35] مطابق همین مبنا در بحث انسان کامل، گفته می شود که در هر عصری، یک نفر می تواند جامع جمیع اوصاف الهی شده و به مقام انسان کامل دست یابد و دیگر ابناء بشر باید ذیل ولایت و سایه آن شخص، برای سیدن به حقیقت تلاش کنند. انسان کامل، با رسیدن به مقام «حقیقت محمدیه» و فناء در الله، مظهر تام و تمام اسم الله گردیده و جمیع اسماء و صفات حق را دارا شده و «استجماع صفات کلیه در نفس آدمی، به معنای تحقق عینی و تفصیلی تمامی صفات حضرت حق، به نحو اتم و اکمل است»[36] پس هر انسانی که بخواهد فانی فی الله شود، لاجرم باید فانی در شیخ شود زیرا این شیخ طریق، همان عنقا مغرب و غایت سلوک است.[37]

محسن طهرانی تصریح دارد که استاد پدرش آقای هاشم حداد، تمام اسماء ذاتی خداوند را دارا بود و به واسطه اسم علیم، قدیر و حی، هم می توانست مرده زنده کند و هم علم غیب داشت و هم هرکس هر خواسته ای داشت، مطابق اسم قدیر الهی، آن را می توانست برآورده نماید. می نویسد:

«می گویند : امام علیه السلام به دلیل اینکه مستجمع همه اسماء و صفات الهی است، لذا بر انسان احاطه کلی دارد و به واسطه این احاطه کلی می تواند حتی به قتل نفس محترمه امر و از هر چیزی نهی نماید، اما از آنجا که ممکن است یک یا دو اسم از اسماء الهی در ولیّ خدا ظهور پیدا کرده باشد، امر و نهی او چنین توسعه ای ندارد و باید بر کتاب و سنت عرضه گردد، اما چه کسی گفته است که ولیّ خدا در یک اسم از اسماء الهی ظهور دارد! خداوند دارای سه اسم ذاتی حی، علیم و قدیر است و بقیه اسماء معلول و متولد از این سه اسم هستند و امام علیه السلام مستجمع سه اسم حی، علیم و قدیر است … حال سوال اینجاست که یک ولی الهی از کدام اسم محروم است که به واسطه این حرمان، قادر بر القاء خطابات به دیگر افراد نیست»[38]

نقد و بررسی

نگاه متکلمین و فقیهان شیعه در مباحث وجود شناسی و خداشناسی و مباحث توحید ذاتی، توحید صفاتی و توحید افعالی با نگاه صوفیه کاملا در دو قطب متضاد قرار دارد. نگاه صوفیه مبتنی بر عینیت خالق و مخلوق و انکار هر نوع کثرت و اثنینیت است و شالوده این وحدت انگاری نیز بر نظریه وحدت شخصی وجود استوار است که مطابق این دیدگاه، در جهان چیزی غیر از خدا وجود ندارد و مخلوقات، مظاهر اسماء و صفات خدا هستند. اما متکلمین و فقیهان امامیه بر اساس روایات اهل بیت علیهم السلام، به دوئیت و کثرت و تمایز خالق و مخلوق باور دارند. آنها مسئله وحدت وجود را انکار کرده و وجود حقیقی کثرات در عالم را به رسمیت می شناسند. آنها همچنین معتقدند هیچ کدام از مخلوقات نه تنها نمی تواند با ذات خدا یکی شده و فانی فی الله شود بلکه به هیچ یک از اسماء و صفات الهی نیز نمی تواند برسد چراکه صفات خداوند منحصرا برای ذات باری تعالی است.[39] بنابراین ادعای تبعیت مطلق از مرشد فرع بر اثبات نظریه وحدت شخصی وجود است.

 مبانی معرفت شناختی (کشف و کرامت)

در نگاه صوفیان، معرفت راستین و صحیح منحصر در کشف و شهود شخصی است و روش تحصیل معرفت نیز ریاضت و سیر و سلوک است و نه خواندن و نوشتن و آموختن.[40] مطابق این دیدگاه، از آنجایی که مخاطبِ آموزه ها و سخنان انبیاء و عالمان دینی، عامه مردم بودند، سطح قشری و نازلی از معارف و پوسته و قشری از علوم را آموزش داده اند اما اولیاء که صرفاً با خواص سروکار دارند، علوم باطنی و شهودی را در اختیار داشته و معارف حقیقی را برای مردم بیان ساخته اند.[41]

مرشد صوفی که در زمره همین اولیاء است، با کشف و شهود به حقائق باطنی و مطالبی دست یافته است که با ظواهر امر یعنی علوم انبیاء و عقول سازگاری ندارد و بر خواص و سلاک طریقت لازم است که از همین علوم باطنی و شهودی تبعیت کرده و دیدگاه انبیاء، فقها و عالمان، متکلمان و عامه دین ورزان را ملاک سنجش قرار ندهند.[42]

مطابق همین نگاه در جریان های صوفیانه شیعه مذهب، گفته می شود که عالمان دینی و مراجع تقلید به دلیل اینکه اهل کشف و کرامت نیستند، احکام ظاهری اسلام را صرفا مبتنی بر ادله ظاهری بیان می کنند اما اولیاء، به حقیقت و نفس الامر دسترسی داشته و مبتنی بر کشف و کرامت، حقایق دین را برای مخاطب تبیین می کنند به همین جهت قول و فعل آنها مطلقا حجت است و مریدان باید از آنها تبعیت محض داشته باشند:

«مرجع تقلید به عالم غیب متصل نیست، فردی است مثل سایر افراد و وسائل ارتباطی او نیز مانند دیگران است. من باب مثال، شخصی می گوید ژلاتین موجود در بازار، خارجی است و از گاو یا خوک تهیه می شود؛ آن مرجع که دیگر از باطن و صداقت آن شخص اطلاعی ندارد و بر اساس وثوق و اعتمادش حکم می کند.»[43]

از همین روست که حسن صالح علیشاه از اقطاب فرقه گنابادی، مراجع تقلید را علمای ظاهر خوانده که صرفا پوسته و قشری از دین را بیان می کنند اما مشایخ طریقت، حقیقت و مغز دین را برای اهل طریقت تبیین می کنند:

«علما دستور آداب و احکام ظاهری دینی را به مسلمانان می‌دهند و ما دستور پاکیزگی دل و اصلاح باطن را در راه جان و ملکوت ایمان و خداوند را به پیروان می‌دهیم و می‌گوییم که باید دستور و قوانین ظاهری اسلام را از آن‌ها گرفت، و آن‌ها باید دستور اصلاح باطن را از ما بگیرند.»[44]

نقد و بررسی

در پاسخ به این ادعا باید به نکات زیر توجه کرد:

  1. دلیل مذکور، مبتنی بر پذیرش مبانی معرفت شناختی صوفیه و فرع بر پذیرش حجیت کشف و شهود است درحالی صحت این مبانی نه تنها ثابت نشده است بلکه از جانب عموم عالمان دینی مورد انکار قرار گرفته است.
  2. مطابق نظر مشهور عالمان شیعه، عالمان و فقیهان مسلمان نه به نفس الامر دسترسی دارند و نه مکلف به دسترسی بدان هستند بلکه مطابق همان روش مرسوم، احکام ظاهری را استنباط می کنند و مردم نیز مکلف به همین احکام ظاهری هستند و هیچ کس غیر از اهل بیت معصومین علیهم السلام از حقائق دین مطلع نیست.[45]
  3. فارغ از نقدهای ثبوتی، از جنبه اثباتی نیز دعاوی نویسنده مردود است چراکه شخص مزبور سعی دارد تضادی بین مراجع تقلید با مشایخ صوفیه ایجاد کند و یکی را غرق در ظواهر دنیا و دیگری را غوطه ور در بواطن و حقائق بداند از همین رو می گوید: «مرجع تقلید به عالم غیب متصل نیست» سوال اینجاست که آیا او به دستگاه غیب سنج مجهز است که اینگونه راجع به تمام مراجع تقلید شیعه حکم صادر می کند؟ مبتنی بر چه دلیل و شاهدی، اتصاف مراجع تقلید به عوالم غیبی نفی شده و برای صوفیان اثبات می شود!؟ آیا صرف ادعای صوفیه مبنی بر اتصال به غیب، کفایت می کند یا راهی برای سنجش این مسئله وجود دارد؟
  4. در نهایت باید گفت مقوله کشف و کرامت و اخبارهای غیبی و انجام خوارق عادت، نمی توان نشانه حقانیت اشخاص باشد زیرا چنانچه جمهور نویسندگان و نظریه پردازان صوفیه به ویزه ابن عربی و شارحین کتب او تصریح دارند، این امور از سنخ صنعت بوده و با تمرین و ممارست برای هر انسانی با هر عقیده ای، حتی کفار و مشرکین و نواصب، حاصل می شود.[46]

 مبانی انسان کامل

انسان کامل، یکی از مفاهیم اصلی انسان شناسی صوفیه است و از ارکان و مبانی مفهوم «ولایت نوعیه» به شمار می آید صوفیان مدعی اند مشایخ آنها، مصداق انسان کامل بوده و مریدان باید از انسان کامل تبعیت محض داشته و تعبداً از سخنان آنها تبعیت کنند. محسن طهرانی می نویسد: «همانطور که انسان نباید نسبت به امر امام علیه السلام هیچ تاملی کند، فعل و قول ولی الهی نیز حجت ذاتیه دارد و دیگر مراجعه به قران و مدارکی از قبیل کتب اربعه، جامع الاحادیث و وسائل و رجوع به علما و بزرگان بی معناست»[47]

ولایت مرشد

عمده دلائل صوفیه درباره حجیت ذاتی کلام مرشد و تبعیت محض از او، مبتنی بر مقام و جایگاه «ولایت» اوست. در نگاه صوفیه، نفس انسان بدون تصرف و دستورالعمل های ظاهری و باطنی کامل ترین انسان هر زمان که «ولی» نامیده می شود،[48] توانایی استکمال و ترقی ندارد. تنها ولی کامل هر زمان است که می تواند با تصرفات خود، مرید را از غفلت رهانیده و او را در ملکوت سیر دهد[49] و از آنجایی که حقیقت ولایت معصومین با مرشد صوفی تفاوتی ندارد، در عصر غیبت باید سرسپرده مرشدان صوفی و اولیاء عرفانی گشت. محمد صادق طهرانی می گوید: «ولایت آقای حداد عین ولایت ائمه معصومین است و هیچ فرقی نمی کند یعنی در سیر الی الله هرجا که آن اوصیای الهی رفته اند ایشان نیز رفته است. ولایت کاملین از اولیاء الهی با ولایت امام زمان عج فرقی ندارد.»[50]

اهل تصوف، هم نظر با اهل سنت ولایت را در لغت به معنای قرب و نزدیکی می دانند «ولایت به معنای سلطه، سیطره و هیمنه و حکومت نیست، بلکه به معنای نزدیکی و قرب است»[51] و در اصطلاح آن را به معنای فناء فی الله در نظر می گیرند «ولایت از ناحیه عبد، همان فناء ذات عبد در ذات پروردگار است، موجب استجلاب و استجذاب نفحات جمالیه و بارقه های اسماء و صفات کلیه حق بر قلب بنده است[52]» «این مرتبه برای پیامبران الهی و حضرات معصومین و نیز برای اولیاء الهی به دست خواهد آمد»[53]

در نگاه صوفیه مقام ولایت و امامت اکتسابی است «اگر شخص با رعایت ضوابط شرع به نحو اتم و انجام ریاضات شرعیه و سیر سلوک الی الله و مخالفت با هواهای نفسانی… از مراحل مختلفه نفس عبور نموده باشد، آن شخص به مقام و مرتبه ولایت الهی خواهد رسید و ولی کامل پروردگار خواهد شد زیرا تحقق این مرتبه در وجود چنین شخصی اعتباری نبوده و جنبه تکوینی و واقعی پیدا می کند … چنین شخصی قابلیت احراز عنوان امام را پیدا می کند، خواه از جانب الهی به این منصب رسیده باشد یا نرسیده باشد، در این فرض کلام او کلام امام و فعل او، فعل امام علیه السلام می باشد[54]»

اکتسابی بودن ولایت به این معناست که هر انسانی با رسیدن به مقام فناء فی الله، صاحب مقام ولایت یا امامت یا قطبیت یا خلافة اللهی می گردد و چنین جایگاهی، در انحصار تعداد معدودی از انسان ها نیست. پس مقصود از اولیاء الله صرفا چهارده معصوم نیستند بلکه اشخاصی هستند که «از مرتبه نفس گذشته و به مرتبه فناء ذاتی و بقاء بعد از فناء رسیده باشد»[55] مبتنی بر همین اصل، صوفیان شیعه مدعی اند ذات مرشد و اقطاب آنها، با ذات اهل بیت علیهم السلام اتحاد ذاتی دارد «نفس ولی خدا با نفس امام معصوم پیوند و اتحاد دارد[56]»

محمد حسین طهرانی در کتاب الله شناسی در این رابطه می گوید:

«انسان پس از آنکه به مقام فناء کلی رسید و فناء ذات و اسم و فعل برای او حاصل شد و سفرهای چهارگانه خود را به اتمام رسانید … انسان کامل (قطب و امام) می گردد و ولایت او کامل می شود یعنی ولی مطلق به ولایت حقه الهیه می گردد پس با همه موجودات به ولایت حضرت حق است و تصرف او در جمیع امور به اذن خدا برای اوست زیرا لازمه مقام ولایت مطلقه (نوعیه) این است … و این است معنی خلیفة اللهی همچنين بر اساس همين اصل بود كه انسان، مسجود ملائكه قرار گرفت‏.»[57]

نقد و بررسی
  1. نگاه صوفیه در آموزه «ولایت»، با نگاه شیعیان امامیه در موضوع «امامت» همخوانی ندارد و این تفاوت هم در مفهوم و چیستی و هم در کارکرد و مبانی دیده می شود. ولایت در نگاه صوفیه، اکتسابی و نوعی است و اولیاء محدودیتی ندارند اما در نگاه شیعه، بعد از رسول الله صلی الله علیه واله تنها دوازده نفر تا روز قیامت صاحب این جایگاه هستند.[58]
  2. شیعیان بر اساس روایات اهل بیت علیهم السلام، تعبّد و تسلیم محض و تبعیت بی چون و چرا از هیچ انسانی غیر از اهل بیت علیهم السلام را روا نمی دانند و در بحث تقلید از فقها نیز اگر فقیه نتواند دلیل و حجت شرعی برای نظر خود ارائه دهد، قول او مسموع نمی باشد.[59]
  3. مطابق نگاه شیعه در مسئله امامت، حتی روایات منقول از امامان اهل بیت علیهم السلام نیز باید برای صحت سنجی و بازشناخت، بر قرآن کریم عرضه شود و کلام الله، معیار سنجش هر کلامی است. این مجموعه روایات به احادیث عرضه شهرت دارد.[60]
  4. حتی اگر از جنبه ثبوتی، مبنای ولایت در تصوف پذیرفته شود، از جنبه اثباتی تشخیص آن امکان پذیر نیست تا جایی که امروزه صدها فرقه صوفیه در جهان وجود دارد که هرکدام نیز تنها رهبر فرقه خود را مصداق ولی کامل و قطب زمان می دانند و دیگر رهبران صوفی را مدعیان دروغین می خوانند. در همین ایران ده ها فرقه صوفیه نظیر نعمت اللهیه، خاکساریه، ذهبیه، نوربخشیه، قلندریه و غیره وجود دارد که اتفاق نظری درباره مصداق قطب ندارند. حال سوال اینجاست که چه دلیل متقنی برای اثبات مقام ولایت هریک از اینها وجود دارد؟ اگر صوفیان به بحث سلسله طریقتی و نص بر قطبیت توسط قطب پیشین استناد کنند، باید گفت اصل بحث سلسله و مشروعیت آن نقض شده است و مطابق مبنای خود صوفیان، هیچ کدام از این سلاسل، اتصال به معصوم پیدا نمی کند.[61]

«علم غیب» و «عصمت» دو دلیل دیگر از صوفیان برای تبعیت محض از اولیاء الله است که چون از این مباحث، ذیل عنوان ولایت بحث می شود در ادامه نیز این دو مسئله را به عنوان دو ریز موضوع از مباحث کلی ولایت بررسی خواهیم کرد.

ادله نقلی

صوفیان برای تجویز تبعیت محض از مرشد، به دسته هایی از آیات و روایات استناد کرده اند که باید مورد بررسی قرار گرفته و میزان دلالت آنها سنجیده شود.

 ذبح حضرت اسماعیل

صوفیان با استناد به ماجرای دستور خداوند به حضرت ابراهیم مبتنی بر ذبح حضرت اسماعیل، مدعی می شوند که حضرت ابراهیم، با استناد به یک خواب، درحال ارتکاب عمل قتل نفس محترمه بود که این کار بر خلاف شریعت است. پس اولیاء و اهل طریقت نیز با استناد به خواب و مکاشفه، می توانند بر خلاف شریعت حکم دهند و مریدان موظف به اطاعت هستند. ذوالنون مصری می گوید: «و چيزها باشد در طريقت كه با ظاهر شريعت راست ننمايد. چنان كه خليل را امر كرد، و نخواست كه كند. و چنان كه غلام كشتن خضر -عليه السّلام- كه امر نبود، و خواست كه كند. و هر كه بدين مقام نارسيده، قدم آنجا نهد.»[62]

نقد و بررسی

در پاسخ از این استناد باید گفت شرع به معنای دستور خداوند است و اگر دستور خداوند به حضرت ابراهیم، ذبح حضرت اسماعیل بود، دیگر نمی توان گفت که این دستور با ظاهر شریعت سازگار نیست. چه اینکه ظاهر و باطن شریعت، ذبح اسماعیل بود. انبیاء نیز وحی را از طرق مختلفی در خواب و بیداری دریافت می کردند و خواب انبیاء، عین وحی است.] لذا خواب انبیاء نیز مانند وحی ایشان دارای حفظ و عصمت است[[63]

خضر و موسی علیهما السلام

حکایت خضر و موسی یکی از پربسامدترین حکایات موجود در کتب نظری و اخلاقی صوفیه است و غالب نویسندگان صوفیه، برای باورها و آموزه های مختلف خود از جمله در بحث تبعیت از مرشد، به این داستان قرآنی استناد کرده اند. بدین بیان که حضرت خضر را مصداق یک ولی و مراد و حضرت موسی را یک مرید در نظر گرفته و گفته اند دستورات حضرت خضر به حضرت موسی، اگرچه خلاف شرع موسوی بود، اما ایشان باید از این دستورات تبعیت می کرد. پس تبعیت از مرشد، هیچ قید و محدودیتی ندارد و حتی اگر سخنان او خلاف شرع باشد باید از آنها اطاعت کرد.[64]

مولوی می گوید:

چون گرفتت پير هين تسليم شو-همچو موسى زير حكم خضر رو

صبر كن بر كار خضرى بى‏نفاق-تا نگويد خضر رو هذا فراق‏

گر چه كشتى بشكند تو دم مزن-گر چه طفلى را كشد تو مو مكن‏

دست او را حق چو دست خويش خواند-تا يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ براند[65]

نقد و بررسی
  1. بسیاری از آیات قرآنی، به دنبال رساندن یک پیام و یا راهنمایی بشر در یک آموزه و عقیده می‌باشند. بر همین اساس چنانچه علما و مفسرین اشاره دارند، نمی‌توان ظاهر یک آیه را بدون توجه به آن پیام و بستر، اخذ کرده و صرفاً به اجرای ترجمه واژگان در زندگی روزمره بسنده کنند.

توضیح بیشتر اینکه غالب آیات قرآنی، شأن نزولی خاص و غیر عام داشته و ویژه یک نبی یا شخص خاص در یک برهه زمانی مشخصی بوده است، چنانچه حضرت ابراهیم علیه السلام وظیفه داشت با دیدن آن رؤیا، گلوی فرزندش را ببرد اما سایر انسان‌ها اگر هزار مرتبه نیز چنین خوابی ببینند، این وظیفه را نخواهند داشت بلکه اگر مرتکب چنین کاری شوند، توبیخ می‌شوند. حکمت ذکر این داستان در قرآن، رساندن پیام «اهمیت تسلیم بودن انسان در برابر خواست الهی» است.

اما حکمت این داستان چه بوده است؟

امام صادق علیه السلام  در این رابطه فرموده‌اند:

«خضر مقام و رتبه‌‏اش بر موسی ترجیح نداشت، بلکه وی افضل از خضر بود، منتهی چون موسی مستحق بود به او گفته شود که وی همه چیز را ندانسته و جاهلی است که فقط به تعلیم حقّ تعالی علم برایش حاصل می‌شود، لا جرم واسطه و مأمور برای رساندن این خبر به موسی خضر گردیده بود.»[66]

حکمت این بود که انسان‌ها بدانند دست بالای دست بسیار است و هیچگاه هیچ کس گمان نکند برترین، مقرب‌ترین و عالم‌ترین بنده الهی است. حال، واسطه رساندن این پیام به حضرت موسی علیه السلام، حضرت خضر علیه السلام بود و چنین نیست که این واسطه و پیان‌رسان، به دلیل رساندن این پیام برتر از حضرت موسی باشد و ایشان مامور به اطاعت محض بوده باشند.

  1. از شواهدی که نشان می‌دهد این داستان، مختص حضرت خضر و موسی بوده است، ویژگی‌های خاص و منحصر به فرد شخصیت حضرت موسی علیه السلام و خضر است.

حضرت خضر فردی متصل و مرتبط با خدای متعال بوده است و تمام اعمالش طبق دستور خدا بود: «وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْری»‏.[67]

حضرت خضر دارای علم لدنی و مقامی عظیم بوده است: «فَوَجَدَا عَبْدًا مِّنْ عِبَادِنَا ءَاتَینَاهُ رَحْمَهً مِّنْ عِندِنَا وَ عَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْمًا».[68]

حضرت موسی نیز از جانب خدا مأمور به یافتن حضرت خضر بود.[69]

بدیهی است که امروزه، مسلمانان مأمور به یافتن فردی با این ویژگی‌ها نیستند و اساسا اشخاصی با ویژگی‌های حضرت خضر یافت نمی‌شوند و اگر ثبوتا چنین افرادی وجود داشته باشند، از جهت اثبات، نمی‌توان گفت چه کسی این ویژگی‌ها را قطعا داراست.

  1. مستشکل می‌گوید حضرت موسی و خضر گرفتار خلاف شرع شدند تا به حکمت برتری دست پیدا کنند. چنانچه کشتن کودک بی‌گناه، خلاف شرع است.

درحالی که این سخن صحیح نیست؛ شرع به معنای دستور خداست و در این ماجرا، خداوند دستور خاصی به حضرت خضر داده بود که همان کشتن کودک بود، لذا فرمود: «وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْری».[70] پس ایشان گرفتار خلاف شرع نشده است. شرع حضرت موسی نیز همان بود که انجام داد.

در روایات آمده است حضرت خضر به حضرت موسی فرمود: «لِأَنِّی وُکلْتُ بِعِلْمٍ لَا تُطِیقُهُ وَ وُکلْتَ أَنْتَ بِعِلْمٍ لَا أُطِیقُه»[71] [تو بر اساس آگاهی و علمی عمل می‌کنی که من توان آن را ندارم و تو بر اساس علمی عمل می‌کنی که من قادر بر عمل طبق آن نیستم.]

امروزه نیز برای یک مسلمان، شرع و شریعت همان دستوراتی است که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرموده است و هیچ رخصت و اذن ویژه‌ای برای تخلف از شریعت ندارد. اما در جهان تصوف، شیخ صوفی حتی اگر دستور خلاف شریعت اسلام به مرید بدهد، او ملزم به اطاعت است.

فرضا حتی اگر بپذیریم که اعمال حضرت خضر، خلاف شرع بود، در ماجرای حضرت موسی و خضر، هیچ دستور خلاف شرعی به حضرت موسی داده نشد و ایشان از حضرت موسی درخواست عمل به کار ناپسندی را نداشت، بلکه کشتن کودک و سوراخ کردن کشتی فعل حضرت خضر بود اما در جهان تصوف، شیخ است که دستور خلاف شرع به مرید می‌دهد و او باید اطاعت کند.

نتیجه گیری

چنانچه بیان شد صوفیان، برای مرشد طریقت جایگاهی مافوق انسانی قائل بوده و برای سخنان و افعال او اصطلاحاً حجیت ذاتی قائل هستند و مسیر کمال و سعادت را در تبعیت محض و اطاعت مطلق از او می دانند. برخی از نویسندگان صوفیه برای این تبعیت و اطاعت محض مرید از مراد، به مجموعه ای از ادله استناد کرده اند که در این پژوهش، اهم مبانی و ادله مورد استناد آنها مورد نقد و بررسی قرار گرفت. گفتیم که ادله آنها در سه محور قابل بررسی بود، برخی از این ادله، مبتنی بر اصول کلامی و اصول فقه قرار داشت و چندی دیگر از آنها در دستگاه فکری صوفیه تبیین پیدا کرد و تعدادی دیگر شامل متون وحیانی اعم از آیات و روایات می شد که نقادی هرکدام از این دلائل مبتنی بر همان دستگاه فکری و اندیشگی، حاکی از ناتمام بودن ادله صوفیه و عدم اثبات مدعی صوفیه در تبعیت محض از مرشد داشت. اما این پژوهش صرفا ادله و مبانی این مسئله را مورد بررسی و نقادی قرار داد و در گام بعدی، باید ادله و براهین نافی و ناقض این انگاره مورد تحقیق قرار گرفته و بررسی شود که آیا مطابق مبانی معرفتی و ادله کلامی و فقهی شیعه، تبعیت محض از یک انسان غیر معصوم رواست یا خیر؟

مدعای صوفیه در ما نحن فیه، شامل از گزاره تشکل شده است:

الف) وصول انسان به معرفت و کمال و ترقی نفسانی، بدون اتخاب مرشد و تبعیت از او امکان پذیر نیست یا در غایت صعوبت است.

ب) تبعیت از مرشد، هیچ محدودیت و قیدی ندارد و دستورات او حتی اگر مخالف آیات و روایات باشد، مطاع است.

صوفیان برای هرکدام از این گزاره ها، به مجموعه ای از ادله استناد کرده اند که آنچه در این نوشتار مورد بررسی قرار گرفت تنها گزاره دوم بود. بررسی ادله و مبانی گزاره اول، می تواند موضوع پژوهش دیگری قرار بگیرد.

منابع

  1. ابن شهرآشوب، ‌مناقب آل أبي طالب (ع) دار الأضواء، بیروت ، 1412ق
  2. ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، اربع مجلدات،دار الصادر، چاپ اول، بیروت، بی تا.
  3. ابن عربی، محیی الدین، عنقاء مغرب فى ختم الاولياء و شمس المغرب‏، عاصم ابراهيم الكيالى الحسينى الشاذلى الدرقاوى‏، دار الكتب العلمية، بيروت‏، 1426ق
  4. ابن عربى، محيى الدين، مجموعة رسائل ابن عربى، 2جلد، دار احياء التراث العربى‏، بيروت‏،‏ ‏، 1367ق
  5. ابن عربی، محیی الدین، فصوص الحکم. نشر دار احیاء الکتب العربیه، چاپ اول قاهره، 1946م
  6. انصاری، شیخ مرتضی، فرائد الاصول، آرموس، 1382ش
  7. علی‌ بن عثمان هجویری، کشف المحجوب، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۸۳ش.
  8. محمود کاشانی، عزالدین، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، تصحیح عفت کرباسی و محمدرضا برزگر خالقی، نشر زوار، تهران، 1382،
  9. همدانی، عین القضات، تمهیدات. عفیف عسیران، نشر منوچهری، چاپ هشتم 1389ش
  10. همدانی، عین القضات، نامه های عین القضات همدانی، به اهتمام علی نقی منزوی، عفیف عسیران، نشر اساطیر، چ دوم، تهران. بی تا
  11. قیصری، داود، ‌شرح فصوص الحکم‌، قم، انتشارات بیدار، ۱۳۷۰ش
  12. سلطان محمد گنابادی، ترجمه تفسیر شریف بیان السعاده، نشر محسن، مترجم آقاخانی، ریاضی، چاپ دوم، 1379 ه ش
  13. سلطان محمد گنابادى‏، تفسير بيان السعادة فى مقامات العبادة، 4 جلد، نشر مؤسسة الأعلمى للمطبوعات‏، بيروت‏، چاپ دوم‏، 1408ق
  14. حسن بن یوسف، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، مؤسسة النشر الاسلامی، 1407ق
  15. تهرانى، سيد محمد حسين، روح مجرد، 1جلد، انتشارات علامه طباطبايى – مشهد، چاپ: نهم، 1429 ق.
  16. تهرانى، سيد محمد حسين،امام شناسی، مؤسسه ترجمه و نشر دوره علوم و معارف اسلام، 1422ق
  17. تهرانى، سيد محمد محسن، سیره صالحان، در حجیت افعال و گفتار اولیاء الهی، مکتب وحی، بی تا،
  18. تهرانى، سيد محمد صادق، نور مجرد، علامه طباطبایی، 1391ش
  19. جمعی از نویسندگان، نور مجرد، علامه طباطبایی، 1390ش
  20. مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، ج 2، ص 242، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول، 1374 ش.
  21. طوسی، محمد بن حسن، الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، دار الأضواء – بیروت لبنان، 1986م
  22. صدوق، محمدبن علی، علل الشرایع، نجف، المکتب الحدریه،1385ق
  23. صدوق، محمدبن علی، عیون اخبار الرضا علیه السلام، نشر جهان، تهران، 1378 ه.ش.
  24. مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط – بيروت)، 111جلد، دار إحياء التراث العربي – بيروت، چاپ: دوم، 1403 ق.
  25. مولوی، جلال الدین محمد. مثنوی معنوی، به کوشش رینوالدین نیکلسون، تهران.1375ش
  26. لاری، عبدالحسین، التعلیقه علی فرائد الاصول، بنیاد معارف اسلامی، قم، 1376ش
  27. . سهروردی، عمر بن محمد، عوارف المعارف، مترجم اصفهانی، انتشارات علمی فرهنگی، تهران، ۱۳۷۴ش
  28. سیستانی، سید علی، الرافد في علم الأصول، مکتب آية الله العظمی السيد السيستاني،قم، 1414ق
  29. خویی، ابوالقاسم، التنقیح في شرح العروة الوثقی (الاجتهاد و التقلید)
    لطفی – قم – ایران، 1407ق
  30. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیۀ، 1365 ه.ش.
  31. صدر، محمدباقر، : دروس في علم الأصول، دار الكتاب اللبناني، بيروت،1406ق
  32. سبحانی، جعفر، الأضواء على عقائد الشيعة الإمامية،نشر مشعر، تهران، بی تا
  33. محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات ابی سعید،1 جلد، الياس ميرزا بوراغانسكى‏، سن پطرز بورگ‏،چاپ اول، 1899م
  34. طباطبایی، محمد حسین، حاشية على كفاية الأصول‌، بنياد علمي و فكري علامه طباطبايي‌، قم، 1402ق
  35. شیخ حر عاملی، الفصول المهمة في أصول الأئمة (تكملة الوسائل)، مؤسسه معارف اسلامی امام رضا علیه‌السلام، قم، 1376ش
  36. سید حیدر آملی، المقدمات من کتاب نص النصوص فی شرح فصوص الحکم، نشر توس، تهران، 1367ش
  37. گنابادی، سلطان محمد، سعادت نامه. تهران: حقیقت، 1379ش
  38. گنابادی، سلطان محمد، ، مجمع السعادت، نشر حقیقت، تهران، چاپ دوم 1384 ه ش
  39. فروزانفر، بديع الزمان، شرح مثنوى شريف، نشر زوار، چاپ اول، ‏ 1367 ش
  40. موذن سبزواری، محمد علی، تحفه عباسی، نشر انس تک، چاپ اول، 1381 ش

[1] دانش آموخته سطح 4 حوزه علمیه قم و پژوهشگر مطالعات عرفان و تصوف.

[2] پژوهشگر مطالعات عرفان و تصوف.

[3] ابن عربی، فتوحات مکیه، ج‏1، ص277

[4]هجویری، كشف المحجوب، متن، ص: 265

[5] انصاری، عبدالله، منازل السائرين، ص: 28

[6]ابن عربی، الفتوحات المكية(اربع مجلدات)، ج‏1، ص: 277

[7] کاشانی، مصباح الهدایة، ص68

[8] محسن طهرانی درباره معنای اطاعت می نویسد: « اطاعت یعنی چه؟ یعنی از نیّت و از خواست خود بیرون بیا و طبق خواست من رفتار کن. اگر می‌گوید جنگ کن، اگر می‌گوید صلح کن، اگر می‌گوید ازدواج بکنید، بکنیم؛ اگر می‌گوید نه، نکنیم؛ اگر می‌گوید در اینجا زندگی کن، بکن؛ ‌اگر بگوید آن طرف دنیا زندگی کن، بکن؛ اگر بگوید هجرت کن، بکن؛ اگر بگوید برو جنگ کشته بشو، بشو؛ معنی اطاعت این است. و این کار مشکلی است. چرا؟ چون انسان طبعاً دوست دارد که به منویّات خود و ارادۀ خود کار کند، هر بشری دوست دارد که خود مختار باشد» (طهرانی، محسن، آیین رستگاری (مجموعه سخنرانی ها) ، ص3)

[9].سلطان محمد گنابادی، تفسير بيان السعادة فى مقامات العبادة، ج‏2، ص: 283. راز شیرازی، ابوالقاسم، قوائم الانوار و طوالع الاسرار، ص۱۶۲

[10] به عنوان نمونه:

پیر را بگزین که بی‌پیر این سفر-هست بس پر آفت و خوف و خطر

پس رهی را که ندیدستی تو هیچ-هین مرو تنها ز رهبر سر مپیچ

هر که او بی‌مرشدی در راه شد-او ز غولان گمره و در چاه شد (مولوی، جلال‌الدین محمد، مثنوی معنوی، دفتر اول، ص146)

[11] عین‌القضات همدانی، تمهیدات، ص102

[12] عین‌القضات همدانی، تمهیدات، ص10

[13] عین‌القضات همدانی، عبدالله بن محمد، نامه‌ها، ج1، ص87

[14] عین القضات عبدالله بن محمد، همدانی، تمهیدات ، ص98.

[15]طهرانی، محمد حسین، روح مجرد، ص: 41

[16]طهرانی، محمد حسین، آيت نور، ص: 238

[17] ابن عربی، التدبیرات الالهیة، ص226-228

[18] میری محمد و رمضانی خراسانی حسن، «اندازه گیری بایستگی وجود پیر و مرشد در طریق سیر و سلوک » پژوهش نامه عرفان، سال:1400، دوره:12، شماره:25، صفحات :241-261

[19] محمد جواد رودگر، «رابطه مرید و مراد در ترازوی نقد»، کتاب نقد سال دهم تابستان و پاییز 1387 شماره 47 و 48

[20] مینا حسینی، «تحلیل داستان حضرت موسی و خضر علیهما السلام» رشته معارف اسلامی، کارشناسی ارشد، 1389ش، دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم، دانشکده علوم قرآنی قم

[21] طهرانی، محسن، سیره صالحان، ص270

[22] طهرانی، محسن، سیره صالحان، ص253

[23] تفصیل بین منجزیت و معذریت؛ یا تفصیل بین مقام ثبوت و اثبات یا تفصیل بین جعل حجیت و سلب حجیت. رک: صدر، محمدباقر، دروس فی علم الاصول، ج2، ص44

[24] آخوند خراسانی، کفایة الاصول، ج2، ص270. انصاری، مرتضی، فرائد الاصول، المقصد الاول: فی القطع

[25] از جمله آنکه گفته اند: حجیت از مفاهیم انتزاعی و اعتبارات جامعة  عقلایی شمرده می­شود و ذاتی قرار گرفتن آن برای مفاهیم حقیقی دارای معنای محصلّی نیست (جوادی آملی ، ) منزلت عقل در هندسه معرفت دینی، 114؛ خمینی، مصطفی، تحریرات فی الأصول، ج‏6 :24)؛ به علاوه مشهور اصولیون در خصوص جاهل مقصّر به عدم معذّریت قطع وی گراییده­اند (ر.ک: عارفی پشی، علی، البدایة فی توضیح الکفایة، ج‏3 ، ص16؛ بروجردی حسین، الحاشیة على کفایة الأصول، ج‏2 ، ص12) در حالی که امکان سلب حجیت از قطع، ولو قطع حاصل از تقصیر- نقض دیگری بر ذاتیت آن است. حتی در صورتی که کاشفیت ذاتی قطع پذیرفته شود، این مسئله مستلزم ذاتی دانستن حجیت برای قطع نیست؛ چنانکه برخی از اصولیین به خلط مبحث بزرگان اصول در این مسئله تصریح کرده­اند (طباطبایی، محمد حسین، حاشیة الکفایة، ج‏2، ص 179).

[26] سبحانی، جعفر، تهذیب الأصول ( تقریر ابحاث الاستاذ الاعظم و العلامة الافخم‏ آیت اللَّه العظمى السید روح اللَّه موسوى‏ الامام الخمینى قدس سره‏، ج2، ص293.

رک: آهنگران، محمد رسول (1385ش) بررسی اصطلاح حجت یا حجیت در علم اصول، پژوهش های دینی، 5-137-151

[27] طباطبایی، محمد حسین، حاشیه کفایه، ص177

[28] حیدری، علی نقی، اصول الاستنباط،  ص182. لاری شیرازی، عبد الحسین، التعلیقه علی فرائد الاصول، ج1، ص117

[29] رک: حسینی سیستانی، سید علی، الرافد فی علم الاصول، ص34 و 35

[30] بدیع الزمان، فروزانفر، شرح مثنوى شريف، ج‏2، ص599.

[31] طهرانی، محسن، سیره صالحان، ص387

[32] .سلطان محمد گنابادی، مجمع السعادت، ص 43.

[33]ابن عربی، فصوص الحكم، ج‏1، ص95

[34] رک: حق‌پناه، رضا، «حکم اولی و ثانوی در قرآن معیار و نمونه ها»، در مجله آموزه‌های فقه مدنی، دانشگاه علوم اسلامی رضوی، شماره ۴، پاییز و زمستان ۱۳۹۰ش. لطفی، اسدالله، «رابطه ادله احکام ثانویه با ادله احکام اولیه»، در مجله مطالعات اسلامی، شماره ۴۹ و ۵۰، پاییز و زمستان ۱۳۷۹ش.

[35]در متون و آثار صوفیه، غالبا ذیل آیه «قاب قوسین او ادنی» به موضوع اتحاد انسان با خدا پرداخته شده و «او ادنی» را به معنای یکی شدن ذات انسان با ذات خدا دانسته اند. کاشانی، عبدالرزاق، شرح منازل السائرين، ص751.فرغانی، منتهى المدارك فى شرح تائية ابن فارض، ج‏1، ص: 406. گنابادی، تفسير بيان السعادة فى مقامات العبادة، ج‏1، ص: 194.

[36] طهرانی، سیره صالحان، ص461

[37] محمدخان قراگزلو (عم مجذوب علیشاه کبودرآهنگی) می‌نویسد: «مدار وصول به درجه کمال، مربوط به مرابطه محبت است نسبت به شیخ مقتدا. طالب از راه محبتی که به شیخ می‌دارد، اخذ فیوضات و برکات از باطن شیخ می‌نماید… فناء فی الشیخ مقدمه فناء فی الذات. و ذکر تنها، بدون رابطه مسطوره فناء فی الشیخ، موصل نیست.» (قراگزلو، محمد بن عبدالله، رساله ابحاث عشره در اثبات ذکر خفی، ص62.)

[38] طهرانی، سیره صالحان، ص437

[39] مروارید، حسنعلی، تنبيهات حول المبدأ و المعاد، ص: 68.علامه حلی، كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، ص480. جعفری، محمد تقی، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج2، ص71. علامه حلی، تسليك النفس الى حظيرة القدس، ص154.مظفر، محمد حسن، دلائل الصدق لنهج الحق، ج‏2، ص202. بحرانی، یوسف، لدّرر النجفيّة، ج۲، ص۲۲۸

محقق سبزواری، أسرار الحكم، ج‏1، ص: 95. مجلسی، حق اليقين، ج‏1، ص: 15. فاضل مقداد، الأنوار الجلالية في شرح الفصول النصيرية، ص: 68. سيد عميد الدين عبيدلى‏، إشراق اللاهوت في نقد شرح الياقوت، النص، ص: 250.

[40] برای نمونه نک: عین‌القضات همدانی، عبدالله بن محمد، زبدة الحقائق، دانشگاه تهران، ص7_4 و فصل‌های 28_16 و 65_59 و 86_82 و 88 و 97؛ برای نمونه نک: قونوی، صدرالدین محمد، اعجازالبیان، ص34؛ آملی، سید حیدر، نص النصوص فی شرح فصوص الحکم، بخش3، رکن3، فصل1. ابن عربی، مجموعة رسائل ابن عربى(مجلدان)، رسالة الأنوار، ص2 و فتوحات مکیه، ج2، ص51 و فصوص الحكم، ج‏1، ص189.

[41]ابن عربی، فصوص الحكم، ج‏1، ص95

[42]خوارزمی، آملی، شرح فصوص الحكم، ص268. حسن، حسن زاده آملی، ممد الهمم در شرح فصوص الحكم، ص: 217

[43] طهرانی، سیره صالحان، ص254

[44] . محمد حسن صالح علیشاه، یادنامه صالح، ص ۵۱

[45] قال الباقر علیه السلام: «مَا يَسْتَطِيعُ أَحَدٌ أَنْ يَدَّعِيَ أَنَّ عِنْدَهُ جَمِيعَ الْقُرْآنِ كُلِّهِ ظَاهِرِهِ وَ بَاطِنِهِ غَيْرُ الْأَوْصِيَاء» (کلینی، الكافي (ط – الإسلامية)، ج‏1، ص: 228)

[46]ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه، ج‏2، ص388. وفایی شوشتری، فتح‌ الله بن‌حسن، دیوان وفایی، ضمیمه اول، رساله شهاب ثاقب، ص 234. شاه ولی، نعمت الله، مکتوبات، ص358.

[47] طهرانی، محسن، سیره صالحان، 377

[48] صفی علیشاه اصفهانی، محمدحسن بن محمدباقر، دیوان صفی علیشاه، ص17.

[49]ابن عربی، الفتوحات المكية، ج‏2، ص129

[50] طهرانی، صادق، نور مجرد، متن، ص۲۵۹ تا ۲۶۷

[51] طهرانی، سیره صالحان، ص482

[52] طهرانی، سیره صالحان، ص482

[53] طهرانی، سیره صالحان، ص482

[54] طهرانی، سیره صالحان، ص483

[55] سیره صالحان، طهرانی، محسن، پاورقی دوم ص353

[56] سیره صالحان، طهرانی، محسن، ص395

[57] طهرانی، محمد حسین، امـــام شناسى، ج‏5، ص: 83

[58] شیخ طوسی، الاقتصاد فيما يتعلق بالاعتقاد، ص 365.علامه حلی، كشف المراد، ص238

[59] در روایات شیعه تاکید شده است که مقام مفترض الطاعه بعد از رسول الله صلی الله علیه واله، تنها مخصوص امامان است.(مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج‏25، ص: 142)

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيِّ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ عَبْدِ الْحَمِيدِ بْنِ نَصْرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ يُنْكِرُونَ الْإِمَامَ الْمُفْتَرَضَ الطَّاعَةَ وَ يَجْحَدُونَ بِهِ وَ اللَّهِ مَا فِي الْأَرْضِ مَنْزِلَةٌ أَعْظَمُ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ مُفْتَرَضِ الطَّاعَةِ وَ قَدْ كَانَ إِبْرَاهِيمُ دَهْراً يَنْزِلُ عَلَيْهِ الْأَمْرُ مِنَ اللَّهِ وَ مَا كَانَ مُفْتَرَضَ الطَّاعَةِ حَتَّى بَدَا لِلَّهِ أَنْ يُكْرِمَهُ وَ يُعَظِّمَهُ فَقَالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً فَعَرَفَ إِبْرَاهِيمُ مَا فِيهَا مِنَ الْفَضْلِ قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي فَقَالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ أَيْ إِنَّمَا هِيَ فِي ذُرِّيَّتِكَ لَا يَكُونُ فِي غَيْرِهِمْ.(صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج‏1، ص: 509)

[60] حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، ج۱۸، ص۷۶‌

[61] رک: واحدی، سید تقی، در کوی صوفیان.

[62] عطار نیشابوری، تذكرة الأولياء، ص122

[63] اضافه شده توسط مدیران سایت ابن عربی

[64]سهروردی، عوارف المعارف، ج‏1، ص: 111.کاشانی، عزالدین، مصباح الهداية و مفتاح الكفاية، متن، ص: 220

[65]مولوی، مثنوى معنوى، ص122

[66] صدوق، محمد بن علی، علل الشرایع، ج1، ص61.

[67] کهف : 82.

[68] کهف: 65.

[69] کهف: 60.

[70] کهف: 82.

[71] صدوق، محمد بن علی، علل الشرائع، ج1، ص60.

  • لطفا از ارسال پیام هایی که به مسائل یا شخصیت های سیاسی مربوط می شود خودداری نمائید.
  • از ارسال کامنت های توهین آمیز پرهیز شود.
  • پیام هایی که در نقد شخصیت های صوفیه معاصر ارسال شوند، به منظور رعایت برخی مصالح عموم تایید نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید