اطاعت محض سالکان عرفان مصطلح در مقابل استاد حتی در دستورات غیرشرعی!
همانطور که در ذیل مشاهده خواهید کرد یکی از اصول عرفان مصطح و تصوف پیروی محض و بی چون و چرای شاگرد و سالک از استاد میباشد. حال وقتی که این اصول مسلم عرفان وتصوف مانند لزوم تسلیم و انقیاد صرف در مقابل استاد و پیرو مرشد و شیخ، و نیکو شمردن عشق بازی و…، به هم ضمیمه شوند خدا میداند که عاقبت مرید و سالک بیچاره که به عشق وصول به معنویت گول ایشان را خورده است به کجا خواهد کشید. از همین جاست که میبینیم که در اسلام هرگز به احدی اجازه داده نشده است که خود را جز در مقابل خداوند و اولیای معصوم او تسلیم مطلق و بدون قید و شرط کند.
کتابی است به نام «سیر الی اللّه» که مؤلف آن نیز شرط اصلی سیر و سلوک و رسیدن به کمال را انقیاد صرف و تسلیم مطلق در مقابل شیخ و مراد و استاد دانسته میگوید:
«ناگفته پیداست که یک سالک الی اللّه بدون استاد و مرشد و بدون راهنمای بصیر و آگاه و بلکه مجتهد و متخصص در مسائل تزکیه نفس وشناخت روح و حالات و امراض آن نمیتواند به کمال برسد»[۱]
«استاد باید همانند پزشک متخصص اوّل مریضش را کاملا معاینه کند و مرض او را تشخیص دهد و دعا یا ذکر یا عبادت مناسبی را برای او تجویز نماید.»[۲]
و نقل میکند که شخصی متوسل به حضرت امیر علیه السلام شده که ایشان او را از اولیاء خود قرار دهند امام علیه السلام هم آقایی کرده و بنده نوازی فرموده و به قول خودشان: و دستم را به دست استادی که از هر جهت دارای کمالات روحی بود داد، و او مرا وادار به تزکیه نفس و موفق به پیمودن سیر الی اللّه نمود.[۳]
باز میگوید:
«جمعی گمان کرده اند که راه پر خطر سیر الی اللّه را بدون راهنما و استاد میتوان پیمود، چه فکر اشتباهی! زیرا یاد گرفتن آسانترین کارهای مادی دنیا بدون استاد و معلم میسر نیست پس چگونه میتوان مشکلترین کارها که آدم شدن وانسان کامل گردیدن باشد را بدون استاد و راهنما یاد گرفت، حافظ رحمهالله در این خصوص فرموده:
طی این مرحله بی همرهی خضر مکن
ظلمات است بترس از خطر گمراهی
گذرت بر ظلمات است بجو خضر رهی
که در این مرحله بسیار بود گمراهی[۴]
.. لذا من مایلم مقداری از تجربیات سالکین الی اللّه که با استاد سیر کرده و به مقصد رسیدهاند و در مقابل کسانی که بدون استاد و سرخود حرکتی نموده و یا با قطاع الطریقها و مدعیان ارشاد که گمراه کنندگان بندگان خدا هستند میخواسته اند سیر الی اللّه بکنند و موفق نشده اند نقل میکنم تا بتوانم حقیقت را بهتر برایتان بیان نمایم.»
در صفحه ۱۷۴ از زبان شاگردی دیگر تعلیم میدهند که:
«… و من بدون آن که متوجه باشم او چه خواهد کرد تسلیم دستورات او شدم … و چون من مقید بودم هر چه او میگوید مو به مو عمل کنم و این تعهد را به او داده بودم …»
و در صفحه ۱۷۸ از قول یکی از کسانی که او را از شاگردان مکتب اهل بیت ع اگر چه اهل بیت علیهم السلام منزه اند از اینکه شاگردانشان را اجازه ورود به اینگونه مسیرهای انحرافی بدهند ـ قلمداد کرده است میگوید که استادش به او گفته است:
«با دستوراتی که من به تو میدهم و تو گوش به حرف خواهی داد، این حالت در تو تعادل پیدا میکند من از او تشکر کردم و تعهد نمودم که هر چه میگوید عمل کنم و تحت فرمانش باشم.»
و در کتاب مزبور از قول یکی از ـ به تعبیر ایشان ـ موفقترین شاگردان مکتب سیر و سلوک در ضمن نامه ای نقل میکند:
«من که شاگرد خوب استادم بودم و کوشش میکردم تمام دستورات استاد عزیزم را مو به مو اجرا کنم».[۵]
و خلاصه با این گونه تعلیمات تا جایی که توانسته اند جناب استاد را از زبان شاگردان و مریدها، استاد و متخصص و واصل الی اللّه خوانده، و بارها جان شاگردان را فدای جان عزیز ایشان نمودهاند! و به طور مستقیم و غیر مستقیم همه سالکان و مریدان اللّه را به مکتب سیر و سلوک و انقیاد صرف در مقابل دستورات وی فرا خوانده اند.
حافظ نیز در دیوان اشعارش میگوید :
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید که سالک بیخبر نبود ز راه و رسم منزلها [۶]
پیر مغان به کنایه پیر دلیل و خضر طریق و رهبر روحانی است.
معنی بیت : اگر پیر مغان که از صحت و سقم راهها با خبر است به کاری فرمان داد به ظاهر آن نگاه نکن ( و در فرمان پیر مغان شک نکن وآن را انجام بده! ) زیرا همیشه حق به پیر مغان است!
در معنی حقیقی اجزای آن به معنی که سجاده را به سرخی شراب رنگین کن که می تواند معنی کتابی آن این باشد که به طور کلی بر خلاف احکام شریعت عمل کن…
اما مضمون کلی بیت بر این تکیه دارد که از پیر باید اطاعت بی چون و چرا داشت!
پیر اگر سالک را به کاری خلاف شریعت امر کند این برای شکستن حرمت شریعت نیست برای شکستن رعونت نفس و رها شدن از قید بندگی های دیگر است!
مثل اتفاق (شمس و اوحد الدین کرمانی و مولانا) که اوحد الدین چون بنده ی شریعت بود از دستور شمس مبنی بر آوردن شراب خودداری کرد اما مولانا چنین نکرد و وشمس سر در قدم مولانا نهاد و حیرت خود را اعلام کرد و فرمود من غایت حلم مولانا را امتحان کردم!
همچنین مشاهده شده برخی از به اصطلاح عارفان در جلسات خود با ذکر اینگونه اشعار بیان میکنند که سالک باید در همه موارد حتی دستورات غیرشرعی از استاد و پیر اطاعت محض داشته باشد!
آقای سید محمد حسین طهرانی نیز در سر الفتوح گوید:
سلوکی است که سالک بخیال حصول جذبه میکند؛ و این سلوک بدون استاد است، که دارای خطرات فراوان از ورود امراض گوناگون ، و مالیخولیا و جنون و ضعف و نقاهت، و کوتاه شدن عمر، و دوری از مجتمع، و رها کردن کسب و کار و زن و فرزند، و بالاخره در دام ابالسه اِنسی و جنّی گرفتار شدن، و بر اریکه انانیت و فرعونیت تکیه زدن و غیر ذلک از آفات این طریق است. هزار دام به هر گام این پایان است که از هزار هزاران یکی از آنان نرهند.
اما کیست بپرسد: سالک نادانی که ـ اگر هم از هزاران فریب کاری و دغلبازی بسیاری از اساتید این راه صرفنظر کنیم ـ لا اقل در هر قدمی احتمال اشتباه استاد خود را میدهد، چگونه باید اول با ایشان تعهد کند که همه دستوراتشان را مو به مو اجرا کند، و چشم بسته تحت فرمان و اراده او باشد؟! و در حالی که اصلا نمیداند او چه میخواهد به سرش بیاورد اول تعهد کند که به هیچ عنوان از فرمان او خارج نشود؟! مگر همان کسانی که به اعتراف خود شما به چنگ فریبکاران و دغلبازان و شیادان افتادهاند از همین مسیر غلطی که شما داعیه آن را دارید نرفته اند؟!
شاید ایشان بگویند که در انتخاب استاد باید کاملا دقت نمود تا به اشتباه و گمراهی نیفتاد، جواب این است که: اولا؛ اگر شاگرد این مقدار فهم و شعور و ادراک داشته باشد که اشتباهات استاد را بفهمد خودش استادِ استاد میباشد و نیازی به این ندارد که چنانکه شما گفتهاید با اینکه نمیداند استاد میخواهد به او چه بگوید اول تعهد کند که همه دستورات و فرامین او را مو به مو اجرا نماید و تسلیم محض او باشد، و اگر آن فهم و شعور را نداشته باشد چگونه میخواهد غلطهای او را تشخیص دهد و به انحراف کشانده نشود!!
ثانیا؛ مگر دغلبازی و شیادی راه های منحصری دارد که قابل تشخیص، آن هم برای همگان باشد؟! و ثالثا؛ بر فرض که استاد آدم خوبی باشد و دغلبازی هم نکند اما اگر بعدا که چشمش به جمال و صورت زیبای شاگرد یا جیب پرپول و مقام انقیاد او افتاد و شیطان هم در دل استاد راه باز کرد و مشغول وسوسه شد و شاگرد بدبخت و نادان هم که صادقانه تعهد کرده است تسلیم باشد و به استاد حسن ظن هم دارد، و استاد نیز ماهرانه فوت و فن شیادی را میداند و همه راههای فرار را هم بر او بسته است، تکلیف چیست؟! مگر تاریخ مشایخ و پیران و استادان کم از این نمونه ها دارد که ایشان پس از سالها ریاضت و عبادت و استادی و سلوک با دیدن یک پرده از مناظر فوق دل و دین از کف داده اند؟! واقعا آن چه استاد ساده و خوش بینی است که خود را از کید و فتنه شیطان در امان داند! لذا وقتی به آن عالم گفته میشود اگر با زنی جوان خلوتی دست داد چه میکنید؟ میگوید: به خدا پناه میبرم از این که به این چنین صحنها ی مبتلا شوم؛
خوب واضح است کسی که خیال کرده میتواند از شرافت انسانی و مقتضای عقل خدادادی خود دست بردارد و تسلیم آقای استاد باشد باید هم در برابر همه این تناقضات و خلاف شرعها سالهای سال صبر کند و شما هم هرگز حق مسخره کردن ایشان را ندارید چه اینکه به عین مرام و راه و روش ایشان دعوت میکنید، فقط با این تفاوت که هر کدامتان به رقابت، دیگری را نفی و طرد میکنید.
[۱]. ابطحی، حسن: سیر الی اللّه، ۶٫
[۲]. ابطحی، حسن: سیر الی الله، ۶٫
[۳]. ابطحی، حسن: سیر الی اللّه، ۳۹٫
[۴]. حافظ، غزلیات،۵۰۰، چاپ سپهر، تصحیح دکتر اکبر بهروز، دکتر رشید عیوضی.
[۵]. ابطحی، حسن:سیر الی الله، ۲۱۸٫
[۶]. غزل ۱ ، بیت ۴