رجال زدگی در عرصه دین و معرفت ، ضد تحقیق و اجتهاد است
حال اگر کسانی در روزگار ما در صدد باشند که آرای برخی از عالمان صاحب نام را به مثابه نظراتی خدشه ناپذیر و غیر قابل بحث و گفتگو قلمداد کنند و هر کسی را که به این حریم نزدیک شود، در تنگناهای تبلیغی و سیاسی قرار دهند، بدون شک تحجری خطرناک و بدعتی تحقیق سوز است.
فضای رسانه ای کشور ظرف یکی دو سال اخیر حاوی گفتگوها و چالش های متعدد شفاهی و کتبی پیرامون مخالفت و موافقت با فلسفه و عرفان مصطلح بوده است. این امر گر چه برای عده ای ناخوشایند بوده است اما عده ای دیگر از این مباحث استقبال کرده و طرح چنین گفتگوهایی را در فضای راکد و بی نشاط فکری و نظری کنونی مایه تحرک دانسته و به فال نیک گرفته اند.
در واکنش های موافقان و مدافعان فلسفه و عرفان نکته ای بسی چشمگیر می نماید و آن استناد به نام و گفته برخی از بزرگان و صاحب نامان و رجال مشهور و اغلب محترم در اثبات حقانیت فلسفه و عرفان است و این در حالی است که اهالی فلسفه و عرفان هر گاه پای استناد به احادیث و روایات اهل بیت علیهم السلام در رد مبانی فلسفی و عرفانی به میان می آید، اغلب بی درنگ با طرح این مساله که مباحث فلسفی تعبدی نیست و مبتنی بر استدلال و تعقل است باب هر گونه استناد به روایات و احادیث را مسدود کرده و با قیافه ای کاملا حق به جانب خویش را نشسته بر مسند تحقیق و برهان می انگارند.
این نحوه برخورد مدعیان تحقیق و تعقل و استدلالِ مدافع فلسفه و عرفان که عده ای از رجال را در مسند و مصدر حجیت نشانده و بحث و گفتگو در باره آرای آنان را غیر مجاز و ذنبی لایغفر می دانند، جای بسی تامل دارد.
از ابتدایی ترین و بدیهی ترین اصول مکتب تشیع و مذهب اهل بیت علیهم السلام این است که منابع و مصادر قابل استناد و دارای حجیت در اصول و فروع دین عبارت است از قران، سنت، عقل (و بنا بر قولی هم اجماع که البته حجیت آن در ربط و اتصال با سنت معنا می یابد). افزون بر این مصادر، هیچ امر دیگری از جمله مکاشفه و شهود و آرا و اقوال و آثار بزرگان و عباد و زهاد ـ به هر مقدار که بزرگ و مشهور و صاحب نام ـ باشند، ذره ای حجیت نداشته و لا یسمن و لا یغنی من جوع.
اصولا سیره همه علمای تشیع نیز از آغاز عصر غیبت تا کنون بر همین منوال بوده است که هیچ عالم بزرگ و محترم و صاحب نامی را از نقد مصون نمی دانسته اند و هیچ شاگردی حق بررسی نقادانه آرای استاد و اساتید خود را از خویش سلب نمی کرده است.
شیخ صدوق از بزرگترین و محترم ترین شخصیت های تشیع است اما با این حال بلافاصله برخی آرا و نظراتش توسط شاگردش شیخ مفید مورد نقد قرار می گیرد. خود شیخ مفید از با عظمت ترین و محترم ترین عالمان شیعی به لحاظ وسعت و عمق و تنوع دانش هایش از یک سو و از سوی دیگر به خاطر عنایت ویژه ای که از سوی حضرت بقیه الله الاعظم ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ نسبت به وی شده است،[۱] می باشد اما این امر هرگز مانع نقد برخی از آرای او توسط عالمان بعدی شیعه از جمله مرحوم علامه مجلسی نبوده است.
اساسا تفقه و اجتهاد در شیعه معنایی جز این ندارد که پیوسته آرا و انظار بزرگان و عالمان غیر معصوم در اصول و فروع دین با محک و میزان مصادر حجیت ـ که نام بردیم ـ نقد و بررسی شود و فقیه و مجتهد، نظری را که در سیر تحقیقی و اجتهادی خود دارای استناد قوی تر و دقیق تر می داند، اتخاذ کند اما این که امروز شاهد هستیم آرا و انظار و آثار فلسفی و فقهی و کلامی و تفسیری و اجتماعی و … برخی از عالمان ـ هر چند بزرگ و محترم و مخلص و مشهور و صاحب نام ـ غیر قابل خدشه و نقد قلمداد می شود و شخصیت علمی آنان تالی تلو معصوم و بلکه به قول ظریفی نظرات آنان گاه حاکم و بل وارد بر احادیث و روایات مستند و محکم معصومین قلمداد می شود، پدیده ای بس شگفت است که باید آن را زنگ خطری برای اجتهاد و فقاهت و آزاد اندیشی نهادینه شده در تشیع دانست.
مهمترین عنصر حقانیت شیعه در این است که خویش را مطیع عصمت اعم از قران و عترت و عقل برهانی می داند (هر چند این اطاعت در دوران غیبت معصوم علیه السلام با کاستی ها و مشکلاتی روبرو است که باید در جای خود بدان پرداخت) و ذره ای برای آرا و انظار و دریافت های شخصی بی استناد حتی اگر متعلق به صحابی رسول الله صلی الله علیه و آله و صحابی اهل بیت علیهم السلام باشد و یا متعلق به بزرگترین و نام آورترین عالمان خود باشد، ارزشی (به مفهوم سندیت و حجیت داشتن) قائل نیست، حال اگر کسانی در روزگار ما در صدد باشند که آرای برخی از عالمان صاحب نام را به مثابه نظراتی خدشه ناپذیر و غیر قابل بحث و گفتگو قلمداد کنند و هر کسی را که به این حریم نزدیک شود، در تنگناهای تبلیغی و سیاسی قرار دهند، بدون شک تحجری خطرناک و بدعتی تحقیق سوز است.
این تصور که فهم اسلام و تشیع با چند عالم صاحب نام معاصر به تمامیت خود رسیده است و نباید احیانا از آراء و انظار آنان عبور و یا آنها را نقد و رد کرد، هیچ نسبتی با عقلانیت و حقیقت تشیع ندارد. شیعه سرمایه و گنجینه ای به نام قران و عترت و عقل برهانی اشراب شده از تعالیم و ارشادات عقلانی اهل بیت علیهم السلام در اختیار دارد که اجازه نمی دهد در عرصه تفقه و دین شناسی تحت الشعاع هیچ امر دیگری قرار بگیرد.
مصیبت آنجاست که این معصوم سازی تحقیق سوز و عقلانیت ستیز عمدتا در عرصه دفاع از فلسفه و عرفان یونانی زاده ای رخ می دهد که ضروریات مذهب و تشیع و بلکه ادیان الهی را به چالش گرفته است و از ما می خواهد تا چشمان فهم و عقل خدادادی مان را بر انبوهی از نظرات و عقاید غیر برهانی و غیر وحیانی نظیر وحدت وجود (عینیت خالق و مخلوق) و ازلیت عالم و جبر گرایی و انکار شرک و کفر (و به تعبیر امروزین آن پلورالیسم عقیدتی)[۲] و پذیرش تناقض و عقل ستیزی[۳] و سوفسطایی گری[۴] و … ببندیم و مقلدان بی حجت کسانی شویم که علی رغم حسن نیت و حق طلبی شان به ورطه شبهات و اندیشه هایی غلط افتاده اند.
البته در اینجا از سر انصاف باید از سعه صدر و آزاد منشی علمی و تحقیقی مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای مد ظله نام ببریم که بارها دعوت به آزاد اندیشی نموده و گشودن باب گفتگوهای علمی را پیوسته ترغیب و تشویق کرده اند و حتی در نشستی با دانشجویان، صریحا و متواضعانه به آنان حق می دهند که در مباحث و موضوعات علمی و کارشناسانه، نظرات و دیدگاه هایی احیانا متفاوت با ولی فقیه داشته باشند اما افسوس که این وسعت نظر و آزاد اندیشی وقتی به دست آنانی می رسد که باید کرسی های بحث و گفتگو را بر پا سازند، به دلیل آن که فضای فکری و ذهنی خود را تبلور اسلام ناب و منزل پایانی! فهم اسلام می دانند، هیچ انگیزه ای برای تحقق این رهنمود رهبری ندارند و ترجیح می دهند مبانی و اندیشه های عاری از طراوت و بعضا بلا موضوع شده و یا به بن بست رسیده خود را در مجلات و کتابها و تریبون های در اختیار خود تکرار کنند و ذره ای هم نگران این همه رخوت و خمودی و کسالت در فضای فکری و نظری جامعه نباشند.
در پایان این مقال به آیات و روایاتی اشاره می کنم که به صراحت ما را از تقلید[۵] غیر معصوم در عرصه های نظری و اعتقادی و نیز در عرصه های عملی ـ اگر مرجعیتی بدون اتصال به مصادر حجیت باشد ـ باز می دارند و ما را به سرچشمه های حجیت و استناد رهنمون می سازند:
ـ یَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ یَقُولُونَ یَا لَیْتَنَا أَطَعْنَا اللَّهَ وَأَطَعْنَا الرَّسُولَا وَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَکُبَرَاءنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلَا[۶]
{روزی که صورتهایشان را در آتش بگردانند ، می گویند : ای کاش خدا و رسول را اطاعت کرده بودیم و گفتند : پروردگار ما! از سروران و بزرگان خود اطاعت کردیم و، آنان ما را گمراه کردند.}
آیه فوق بیانگر این موضوع است که نه تنها اطاعت بی دلیل و بدون حجت از بزرگان و صاحب نامان غیر معصوم ـ به صرف بزرگ و صاحب نام بودن ـ و رها کردن اطاعت از خداوند و رسول، ارزشی ندارد بلکه می تواند موجب جهنمی شدن انسان شود.
ـ قال الصادق علیه السلام: إیاکم و التقلید فإنه من قلد فی دینه هلک إن الله تعالى یقول «اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ» فلا و الله ما صلوا لهم و لا صاموا و لکنهم أحلوا لهم حراما و حرموا علیهم حلالا فقلدوهم فی ذلک فعبدوهم و هم لا یشعرون.[۷]
{امام صادق علیه السلام فرمود: از تقلید بر حذر باشید که هر کس در دینش تقلید کند هلاک خواهد شد. خداوند می فرماید: ” یهودیان و مسیحیان دانشمندان و راهبان خود را به جای خداوند به ربوبیت و خدایی گرفتند” سوگند به خدا اینان در برابر آنان نماز نخواندند و برای آنان روزه نگرفتند بلکه دانشمندان و راهبانشان حرامی را برای آنان حلال و حلالی را حرام کردند و اینان [بدون هیچ استناد و حجیتی و صرفا به دلیل صاحب نام و مشهور بودن و …] از آنان تقلید کردند و بدون آن که خود بدانند در واقع آنان را پرستیدند.}
قال الصادق علیه السلام: من أخذ دینه من أفواه الرجال أزالته الرجال و من أخذ دینه من الکتاب و السنه زالت الجبال و لم یزل[۸]
{امام صادق علین السلام فرمود: هر کس دینش را از دهان رجال{و آراء و نظرات بی سند و حجیت آنان} بگیرد، همان رجال یا رجالی دیگر او را از دینش زائل و خارج می کنند اما آن کس که دینش را از قران و سنت معصوم بگیرد، کوهها از پا در می آیند اما او در دین و اعتقادش استوار خواهد ماند.}
َامیر المؤمنین علیه السلام: إِنَّ دِینَ اللَّهِ لَا یُعْرَفُ بِالرِّجَالِ بَلْ بِآیَهِ الْحَقِّ وَ اعْرِفِ الْحَقَ تَعْرِفْ أَهْلَه[۹]
{امیر مؤمنان علیه السلام فرمود: دین خدا با رجال شناخته نمی شود بلکه با حجت و دلیل و نشانه حق شناخته می شود. پس حق را بشناس تا اهل حق را به درستی بشناسی}
قال الصادق علیه السلام: ایاک آن تنصب رجلا دون الحجه فتصدقه فی کل ما قال[۱۰]
{امام صادق علیه السلام فرمود: بر حذر باش از این که فردی غیر معصوم را نصب العین خویش قرار دهی و هر آنچه را که گفت (بدون حجت و دلیل) مورد تایید و تصدیق قرار دهی}
[۱] . طبرسی، احتجاج، ج ۲ ص ۴۹۷
[۲] . بر اساس نظریه وحدت وجود در عالم شرک و کفری وجود ندارد و پرستش هر اله و معبودی عین پرستش خداوند است و از همین رو شبستری در گلش راز می گوید:
مسلمان گر بدانستی که بت چیست ـ یقین کردی که دین در بت پرستی است . لاهیجی شارح گلشن راز در شرح این بیت می گوید: «اگر مسلمان که قائل به توحید است و انکار بت می نماید، بدانستی و آگاه شدی که فی الحقیقه بت چیست و مظهر کیست و ظاهر به صورت بت چه کسی است، بدانستی که البته دین حق در بت پرستی است. بت را هم حق کرده و آفریده است و هم حق گفته که بت پرست باشند…و هم حق است که به صورت بت ظاهر شده است…چون فی الحقیقه غیر حق موجود نیست و هر چه هست حق است.» (لاهیجی، شرح گلشن راز، ص ۶۴۱ )
[۳] . ابن عربی نظریه وحدت وجود و عینیت خدا و خلق را متناقض و بر خلاف عقل می داند اما در عین حال می گوید بر اساس دریافت قلبی و دلیل نقلی شرعی به آن معتقد می شویم!! (رجوع کنید به مقاله: قاسم کاکایی، نظریه وحدت وجود و برهانی بودن آن از نظر ابن عربی و ملاصدرا، فصلنامه اندیشه دینی دانشگاه شیراز، شماره اول ، پاییز ۸۷) و این البته دلیلی واضح بر عقل ستیزی عرفان ابن عربی و حکمت متعالیه ستایشگر ابن عربی است.
آیت الله حسن زاده آملی در شرح فصوص ابن عربی می نویسد: «خلاصه این که از جهت عقل نظری شئ واحد نمی تواند در عین علت بودن معلول هم باشد اما از منظری دیگر که فوق حکم عقل است و آن حکم کشف و شهود است ذات الهی مجمع اضداد و متصف یه ضدین و جامع نقیضین است … و ذات باری … هم علت است و هم معلول.» (ممد الهمم ص ۴۹۳)
[۴] . ابن عربی می گوید: الحضره الوجودیه إنّما هی حضره الخیال ثم تقسم ما تراه من الصور إلى محسوس ومتخیل، والکلّ متخیّل… ولا یقرب من هذا المشهد إلاّ السوفسطائیه. {حضرت وجود حضرت خیال است و آنچه از صورتها می بینی به محسوس و خیالی تقسیم می شود اما کل آن خیال است….. و جز سوفسطاییان به این حقیقت رهنمون نمی شوند.}
[۵] . روشن است که مساله تقلید از فقیه جامع الشرایط در فروع فقهی، ادله و استنادات نقلی و عقلی خود را دارد و نوشته ما ناظر به نفی آن نیست.
[۶] . احزاب / ۶۶ و ۶۷
[۷] . شیخ مفید، تصحیح اعتقادات الامامیه، ص ۷۲
[۸] . همان منبع
[۹] . شیخ مفید، امالی، ص ۵
[۱۰] . کافی، ج ۲ ص ۲۹۸
منبع: سرمقاله هشتمین شماره فصلنامه سمات – مهدی نصیری