ولنگاری عرفا و متصوفه در عرصه علوم حديث[1] – محمدباقر ملکیان[2]
فهرست
چکيده
در آثار اهل تصوف، احادیث بسیاری نقل و بدانها استناد شده که عمدتا از متفردات متون عرفانیاند و در هیچ کتاب دست اول – و حتی دست دومِ – حدیثی، ردی از آنها نمییابیم و در واقع، کلمات و شطحیات اقطاب اهل تصوف و از زمرۀ احادیث مَنامیهاند که در قالب احادیث معصومین(علیهم السلام) عرضه و ارائه میشوند. فراوانی این احادیثِ ساختگی، رویکرد متساهل و بیمبالاتی این طایفه در نقل حدیث را بیش از پیش آشکار میسازد. البته منشأ این بیمبالاتی را باید در برخی باورهای اهل تصوف جستوجو کرد؛ چراکه متصوفه برای مکاشفات خود شأنی برتر از احادیث مُسند، قائلاند و به روایات و احادیث تنها بهمثابه مؤیدی بر مشاهدات و مکاشفات خود مینگرند و چنانکه ابنعربی نیز اذعان کرده است، مستندِ صوفیه در حکم به صحت سندی/ صدوری احادیث، رؤیا و مکاشفه است. ازهمینرو، در بررسی سند و صدور روایات نگاهی توأم با تساهل دارند و نیازی به پیجویی سند احادیث احساس نمیکنند و افزون بر این، گویا بر این باورند که مکاشفهها و خطورات قلبی را میتوان بهعنوان حدیث نقل کرد. در این مقاله، پس از اشارهای گذرا به مبنا و رویکرد متفاوت و توأم با تساهلِ اهل تصوف، در نقل احادیث و بررسی سند آنها، با ذکر نمونههایی از انبوه احادیث جعلی (لا اصل لَه) در نگاشتههای مشایخ اهل تصوف (همچون احیاء العلوم، قوت القلوب، تذکرة الأولیا و…)، تلاش شده تا بهگونهای مستند، گوشهای از بیمبالاتی و وِلانگاری اهل تصوف در درج و نقل احادیث نشان داده شود. شایان ذکر است که این بیمبالاتی تا بدان اندازه بوده که در کتب رجال، صوفیه را ازجمله جاعلان حدیث و دروغپردازان بهحساب آوردهاند و ازهمینروست که بسیاری از کتب اهل تصوف آکنده از احادیث جعلی و عبارات حدیثنُمایند و این البته، دقت و هشیاری در نقل منقولات حدیثی متصوفه و متفردات متون عرفانی را بیش از از پیش ضروری میسازد.
واژگان کلیدی: حديث، حديث جعلی، عرفا، متصوفه
مقدمه
اگر به کتب اهل تصوف و عرفان – و حتی برخی از متون فلسفی[3] – نگاهی بيندازيم، میبينيم که احاديث زيادی در اين کتابها وجود دارد که با جستوجو و تتبع در مصادر حديثی درمیيابيم که بسياری از اين احاديث، از متفردات متون عرفانی است و در هيچ کتاب حديثی دست اول – و حتی دست دوم – فريقين ردی از آنها نمیيابيم.
از قوت القلوب ابوطالب مکی و احياء العلوم غزالی – که هردو کتابهایی اخلاقی با صبغه عرفانیاند – گرفته تا شرح أسماء الحسنی مرحوم ملاهادی سبزواری و شرح دعای سمات و شرح دعای جوشن کبير او، و همچنین شرح دعای کميل عبدالاعلی قاضی سبزواری (شاگرد ملاهادی سبزواری). اگر ليست بلندبالايی از اينگونه کتابها فراهم کنيم،[4] و احاديث آنها را فهرست کنيم، با حجم وسيعی از احاديثی مواجه میشويم که نسبت قابل توجهی از آنها در هيچ مصدر دست اول يا دست دومی وجود ندارد، بلکه بسياری از اين احاديث در کتب علوم حديثی بهعنوان حديث مجعول و موضوع معرفی شدهاند.
متأسفانه در حوزههای علميه شيعی – خصوصا در روزگار معاصر اين حوزه – مبحث روايات موضوعه و دخيله بهعنوان يک رشته مستقل حديثی مورد توجه و بررسی قرار نگرفته است؛[5] درحالیکه اين مسأله در مباحث علوم حديثی جايگاهی مهم و قابل توجه دارد؛ بهگونهای که شايد بتوان شناخت احاديث موضوعه و دخيله و بهرهگيری از ملاکهای تشخيص اينگونه احاديث و تخصص در اين زمينه را يکی از ملاکهای شناسايی فقيه قرار داد.
سوگمندانه بهنظر میرسد آنچه در کتب علوم حديثی درباره علل جعل حديث آمده درست مورد تأمل قرار نگرفته است. در کتب علوم حديثی آمده است که بسياری از احاديث مجعول نه از سوی انسانهای فاسد و لاابالی، بلکه از سوی صالحان و زاهدان جعل شده است؛ آن هم با اين توجيه و بهانۀ فريبنده که مردم نسبت به مستحبات، قرآن، دعا، اخلاق و… بیرغبت شدهاند، و ما برای ترغيب مردم به اين امور، احاديثی را جعل کردهايم[6]) و گويا برای کار خود منتظر پاداش و دستمريزاد هم هستند.[7] بلکه از برخی نقل شده است که اگر مطلبی نيکو بود (يعنی قواعد عقلی و نقلی آن را تأييد کرده باشد) آن را با سند و بهصورت حديث نقل کن (نووی، 1407، ج1، ص32).
شهيد ثانی نيز از قرطبی نقل کرده است که برخی از اهل رأی بر اين باورند که هرچه را با قياس جلی سازگار است، میتوان بهعنوان حديث به پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت داد (شهید ثانی، 1408، ص163).
حقيقت اين است که اينگونه مطالب را همه خواندهایم، ولی شايد گمان کردهایم که اين قبيل مطالب مربوط به داستانهای افسانهای ازقبيل رستم و سهراب است و مثلا اگر کتاب إحياء العلوم غزالی و يا المحجة البيضاء مرحوم ملامحسن فيض کاشانی را دستمان گرفتيم، آنگونه احاديث جعلی در اين کتابها نيست.
آنچه بيشتر از همه انسان را آزار میدهد، بیدقتی و غفلت علمای شيعه در اين زمينه است.
سيد حيدر آملی در حوزه شيعه درس خوانده و از فخرالمحققين (فرزند علامه حلی) اجازه نقل حديث گرفته است (آملی، 1422، ج1، ص28)؛ با اين حال، کتبش – خصوصا کتاب تفسير قرآن او – از احاديثی اينگونه سرشار است.[8]
شوربختانه آنکه اين احاديث ساختگی را عارفان شيعه از مصادر متصوفه اهل سنت به معارف شيعه وارد کردهاند؛ خصوصا آنکه در حوزه اخلاق و عرفان، حساسيت فقه و مباحث کلامی هم نبوده است.
نکته قابل توجه آنکه ممکن است کسی بگويد اينکه مثلا غزالی و يا ابنعربی رواياتی را نقل کردهاند که در مصادر معتبر نيامده، قدح ايشان نيست، بلکه ممکن است آنها در نقل اين احاديث از مصادر غيرمشهور بهره برده باشند[9] و از سويی اين دو، نگاه محتوايی به احاديث دارند؛ يعنی وقتی میبينند حديثی با مبانی معرفتیشان تطابق و تناسب دارد، ديگر بررسیهای سند و يا مصدری جايگاه اعتباری چندانی ندارد و اين شيوه، هرچند خلاف شيوه و منهج محدثين است، ولی نمیتوان آن را قدحی برای ايشان شمرد.
در جواب بايد گفت که کسی منکر اين احتمال نيست؛ ولی نگاه به کتب رجالی – خصوصا رجال اهل سنت – نشان میدهد که اگر کسی احاديث زيادی را نقل کند که مصدر و مستند واضحی ندارد – و بهقول رجاليون: «لا أصل له» است – اين شخص متهم به جعل حديث و وضع اخبار است. بنابراين، اگر بتوان احاديث غزالی و ابنعربی را از احاديث «لا أصل له» دانست – که میشود – بالتبع غزالی و ابنعربی از منظر رجالی متهم به جعل حديثاند.
بله، اگر نشانی از اين احاديث «لا اصل له» در مصدری قبل از غزالی و ابنعربی جستيم، انگشت اتهام از سوی اين دو بهسمت اين مصدر نشانه خواهد رفت.
بالفرض که کسی مستندی کهن هم برای احاديث صوفيانه بيابد، با اين حال بهنظر میرسد عارفمسلکان و صوفيه، برای نقل حديث چندان در قيد و بند سند و مصدر نيستند. اين عادت و شيوه آنها باعث شده است تا بسياری از متصوفه به جعل حديث متهم شوند و به احاديثی که از آنها نقل میشود با ديده ترديد نگريسته شود.
از ابنمنده (محدث مشهور اهل سنت) چنين نقل شده است: «إذا وجدت فی اسناد زاهدا فاغسل يدك من ذلك الحديث؛ اگر در سند حديثی با زاهدی مواجه شدی از آن حديث دست بشوی!» (ذهبی، بیتا، ج3، ص1103)
همچنين اين نقل نيز از يحيى بن سعيد[10] (رجالی و حديثشناس بزرگ اهل سنت) بسيار قابل توجه است: «ما رأيت الصالحين أكذب منهم فی الحديث؛ از صالحين[11] کسی را دروغگوتر در نقل حديث نديدم.» (ابنحنبل، 1408ق، ج2، ص448؛ الجرجانی، 1409، ج1، ص144؛ بغدادی، 1417، ج2، ص96)
علامه امينی در اينباره مینويسد: جعل حديث و دروغبستن به پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و صحابه و تابعين نهتنها نزد بسياری از مدعيان زهد و ورع منافاتی با تقوا ندارد، بلکه اين کار شعار بسياری از زاهدان بوده و آن را وسيله تقرب و نزديکی به خداوند میدانستهاند (امینی نجفی، 1397، ج5، ص275).
با اين حال، وضعِ نقلِ حديث در ميان متصوفه از اين هم آشفتهتر بهنظر میرسد؛ چراکه اين جماعت، گاه مکاشفاتشان را بهنام حديث جا زدهاند و گويا اين مبنای صوفيه و اهل عرفان است که اگر مکاشفهای شد و يا خطورات قلبیای روی داد، میتوان آن را بهعنوان حديث نقل کرد.
اين مبنا و اعتقاد به آن، آشکارا در کلمات بسياری از متصوفه قابل مشاهده است. از باب نمونه به اين کلمات بنگريد:
- أخذتم علمكم ميّتا عن ميّت وأخذنا علمنا عن الحيّ الذي لا يموت (بهنقل از بايزيد؛ ابنعربی، بیتا، ج4، ص272؛ جامی، 1375، ص41؛ ابنجوزی،1395ش، ص 375).
- در گوشه مسجد جوانی بود سر به گريبان فرو برده. وی را گفتم: مردم بر عبدالرزاق حديث میخوانند و تو اينجا نشستهای، چرا نروی و از وی حديث نشونی؟ گفت: من اينجا از رزاق میشنوم، تو مرا با عبدالرزاق میخوانی؟! (جامی، 1375، ص181)
- ابوبکر کتانی را شاگرد مصطفی(صلی الله علیه و آله و سلم) میگفتند، از بس که وی را به خواب ديدی معلوم بودی که کدام روز و شب خواهد ديد. از وی سؤالها کردندی، وی آن سؤالها را از مصطفی بپرسيدی و جواب بشنيدی (همان، ص182).
- هرگاه چيزی بر من مشکل شدی مصطفی(صلی الله علیه و آله و سلم) به خواب ديدمی و آن پرسيدمی (همان، ص208).
- إنّي اسمع الآن من ربّي – عز و جل – فاستعرض ممّا سمعت من غيره (همان، ص262).
- هرآنچه ايشان آنجا به اسناد خبر میگويند ما اينجا بیاسناد میشنويم. پير گفت: از که میشنوی؟ گفت: حدثنی قلبی عن ربی – جل جلاله – (عطار نیشابوری، 1905، القسم الثانی، ص122).
بلکه «حدّثنی قلبی عن ربّی» سندِ صحيح اعلایی بسياری از اين معارف عاليه صوفيانه و باور جمع بسياری از متصوفه است؛ امری که اين طایفه ابایی از اقرار به آن ندارند (ر.ک: عطار نیشابوری، 1905، ج2، ص121؛ ابنعربی، 1994، ج1، ص257؛ ج4، ص272؛ خوارزمی، 1364، ج1، ص40؛ قيصری، 1375، ص297 و 298).
در نگاه صوفيه، مکاشفات مرتبهای بس برتر از حديثی مسند دارد، بلکه بهنقل ابنعربی، اهل عرفان مستندشان برای حکم به صحت احاديث، خواب و مکاشفه است: «يقول من هو من أهل الله: رأيت رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) فی واقعتی، فأعلمنی بصحّة هذا الخبر المروی عنه و بحكمه عنده.» (ابنعربی، بیتا، ج4، ص272)
با اين نگاه، اگر کسی پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) را در خواب ببيند و از حضرتش امری به او برسد، بسی ارزشمندتر است از حديثی که در صفحات کاغذی پوسيده آمده است، بلکه – بهقول شيخ ابومدين – مکاشفات، گوشت تازه است و احاديث نوشته شده در کتب، گوشتهای کهنه نمک سود! (همان) از همين بابت است که در شرح احوالات اين اوليا، با حجم زيادی از احاديث اينگونه (الأحاديث المنامية) روبهرو هستيم که نمونهای از آنها را جامی در نفحات الأنس بهصورت پراکنده نقل کرده است:
- تکلّم علی الناس (جامی، 1375، ص80).
- العقل أدناه ترک الدنيا و اعلاه ترک التفکّر في ذات الله تعالی (همان، ص261).
- التصوف ترک الدعاوی و کتمان المعانی (همان، ص260).
- کلّ ما هجس ببالک أو خطر فی خيالک فالله سبحانه بخلاف ذلک. التوحيد أن تنزّهه عن الشکّ و الشرک و التعطيل (همان، ص261).
- طهّر ثيابک من الدنس تحظّ – بمدد الله – في کلّ نفس (همان، ص566).
- من أکل بشره أعمی الله عين قلبه (همان، ص162).
- اين أطلبک؟ قال عند علم أبی حنيفة (عطار نیشابوری، 1905، ج1، ص191).
و بسياری ديگر از نمونهها (ر.ک: جامی، 1375، ص107، 208، 213 و 238).
عطار نيشابوری نيز نمونههای فراوانی از اينگونه مشاهدات و احاديث مناميه را در احوال مشايخ متصوفه نقل کرده است.[12] نمونه کاملش، ماجرای تأليف فصوص الحکم است: «فإنّي رأيت رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) في مُبشِّرة أُرِيتُها في العشر الآخِر من محرم سنة سبع و عشرونَ و ستمائة بمحروسة دمشق، و بيده(صلی الله علیه و آله و سلم) كتاب، فقال لی: هذا كتاب فصوص الحكم، خذه و اخرج به إلى الناس ينتفعون به.» (ابنعربی، 1946، ج1، ص47) و طرفهتر آنکه با استناد به اين، ابنعربی را در چينش و محتوای کتاب معذور بدانيم (حسنزاده آملی، 1378، ص644). گويی همه کتاب، حديثی است نبوی!
در اين ميان، صوفيه متنعّم به نعمتی ديگر نيز میباشند؛ و آن نقل احاديث بسيار از حضرت خضر(علیه السلام) است.
کثرت نقل جماعت متصوفه از حضرت خضر(علیه السلام) بهگونهای است که بهجرأت میتوان آن را چندين و چند برابر روايات صحيحه محدثان شيعه و سنی درباره آن حضرت دانست؛ بهگونهای که اگر اينگونه ادعاها را به کناری بنهيم، شايد برای اين پيامبر الهی چيز چندانی باقی نماند.
حکيم ترمذی (عطار نیشابوری، 1905، ج2، ص78؛ جامی، 1858، ص118)، ابراهيم خواص (عطار نیشابوری، 1905، ج2، ص125؛ جامی، 1858، ص139)، ابوبکر کتانی (عطار نیشابوری، 1905، ج2، ص103؛ جامی، 1858، ص181)، ابوالحسن کردويه (جامی، 1858، ص263)، ابوالمظفر ترمذی (جامی، 1858، ص282)، حمزه عقيلی (جامی، 1858، ص284)، بشر حافی (عطار نیشابوری، 1905، ج1، ص142)، ابراهيم ادهم (همان، ص88)، محمد بن سماک (همان، ص215)، ابوبکر وراق (همان، ج2، ص87)، بايزيد بسطامی (همان، ج1، ص142) و ابوالحسن خرقانی (همان، ج2، ص184) تنها بخشی از اين دسته مدعيان مشاهده حضرت خضر هستند.[13]
به همه اين سهلانگاریها، مسأله مضامين عاليه در بررسی صحت و سقم خبر را هم اگر اضافه کنيم، ديگر نور علی نور میشود. و اين مطلبی است که امروزه علاوه بر صوفیمسلکان، برخی از اهل منبر هم بر آتش آن دميدهاند؛ و گويا در ميان اين آش نذری درپی گوشتی پر مايه برآمدهاند![14]
همه اينها را اگر کنار هم بگذاريم، آن وقت قضاوت صحيحتری از مبانی معرفتی صوفيه حاصل خواهد شد.
با اين حال – و البته از باب مشت نمونه خروار – برخی از احاديث جعلی خوانده شده (لا اصل له) چند مصدر مشهور عرفانی را بررسی میکنیم.
در مقدمه اين بررسیها، نيمنگاهی به کتاب احياء العلوم غزالی و احاديث آن – که جايگاهی در خور در حوزه مباحث اخلاقی و عرفانی دارد – میاندازيم تا وضعيت اين مبحث کمی روشنتر شود.[15]
از باب نمونه از 1216 حديث جلد اول کتاب احياء العلوم، 656 حديث آن بنابر ارزيابی عراقی (حديثشناس نامی اهل سنت) ضعيفالسند است[16]) و از آن ميان، وی 86 حديث را جعلی و «لا اصل له» میداند.[17] يا از 680 حديث جلد چهارم اين کتاب، عراقی 440 حديث آن را ضعيفالسند میداند و از آن ميان، 77 حديث را جعلی و «لا اصل له» میخواند.[18]
در مجموع، عراقی حدود ده درصد از احاديث احياء العلوم را به مهر «لا أصل له» ممهور میسازد.[19]
شگفتآور اينکه عراقی در مورد بخشی از احاديث احياء العلوم چنين میگويد: «کثيراً ما يعبّر بذلک [أي جاء فی الخبر] عن الإسرائيليات»؛ يعنی غزالی در بسياری موارد از اسرائيليات تعبير به روايت میکند[20] و اينگونه آنها را به خُرد مخاطب حديثناشناس و خوشباورش میدهد.
آکندگی کتاب احياء العلوم از احاديث جعلی و ساختگی، مطلبی است که بسياری از علمای اهل سنت نیز به آن تصريح کردهاند. ازجمله ابوالوليد طرطوشی در رسالهای که پيرامون احوالات غزالی برای ابنمظفر نوشته گفته است: «شحن كتابه بالموضوعات.» (ذهبی، 1413، ج19، ص340) ازهمينرو، برخی – همانند عبدالوهاب سبکی – که خواستهاند با نگاه خوشبينانه توجيهی برای او بتراشند، ناآشنايی او با حديث و علوم حديث را علت اين امر دانستهاند (سبکی، بیتا، ج6، ص249).
نمونهای از احاديث بدون اصل در سه کتاب: قوت القلوب از ابوطالب مکی، تذکرة الاولياء از عطار نيشابوری و اسرار الشريعه
پس از اين مقدمه به ذکر نمونهای از احاديث بدون اصل در سه کتاب: قوت القلوب از ابوطالب مکی، تذکرة الاولياء از عطار نيشابوری و اسرار الشريعه از سيد حيدر آملی خواهيم پرداخت.
الف) برخی احاديث بدون اصل کتاب قوت القلوب ابوطالب مکی
کتاب قوت القلوب تأليف ابوطالب محمد بن علی بن عطيه حارثی مکی (م 386ق) ازجمله کهنترين و قابل اعتناترين نگاشتههای اخلاقی با رنگوبوی عرفانی است. اين کتاب مورد توجه بسياری از عرفا و متصوفه قرار گرفته است. عبارت عبدالرحمان جامی در مورد اين کتاب ما را از هر توضيحی در اينباره بینياز میکند. جامی در شرح حال ابوطالب مکی – پس از آنکه وی را باعنوان «صاحب کتاب قوت القلوب» معرفی میکند – مینويسد: «قوت القلوب مجمع اسرار طريقت است. قالوا: لم يصنّف في الإسلام مثله في دقائق الطريقة.» (جامی، 1858، ص135)
تأثيرگذاری کتاب قوت القلوب بر مصادر اخلاقی – عرفانی پس از خود بهگونهای است که با تطبيق کتاب مشهور و نامدار احياء العلوم غزالی با اين کتاب، بهعيان تأثيرپذيری احياء العلوم از قوت القلوب را – چه در چينش مطالب و ترتيب مباحث و چه در نوع مستندات – میتوان مشاهده کرد.
اينک نمونهای انگشتشمار از انبوه احاديث بدون اصل کتاب قوت القلوب را در اينجا برمیشمريم:
- عن عليّ(علیه السلام) عن النبيّ(صلی الله علیه و آله و سلم) قال: «إنّ الله – تبارك و تعالى – يمجّد نفسه في كلّ يوم، يقول سبحانه و تعالى: إنّي أنا الله ربّ العالمين، إنّي أنا الله لا إله إلا أنا الحيّ القيّوم، إنّي أنا الله لا إله إلا أنا العليّ العظيم، إنّي أنا الله لا إله إلا أنا العفو الغفور، إنّي أنا الله لا إله إلا أنا مبدئ كلّ شيء و إليّ يعود، إنّي أنا الله لا إله إلا أنا لم ألد و لم أولد، إنّي أنا الله لا إله إلا أنا العزيز الحكيم، إنّي أنا الله لا إله إلا أنا مالك يوم الدين، إنّي أنا الله لا إله إلا أنا الرحمن الرحيم، إنّي أنا الله لا إله إلا أنا خالق الخير و الشرّ، إنّي أنا الله لا إله إلا أنا خالق الجنّة و النار، إنّي أنا الله لا إله إلا أنا الواحد الأحد الفرد الصمد الذي لم يتّخذ صاحبة و لا ولداً، إنّي أنا الله لا إله إلا أنا الفرد الوتر، إنّي أنا الله لا إله إلا أنا عالم الغيب و الشهادة، إنّي أنا الله لا إله إلا أنا الملك القدّوس، إنّي أنا الله لا إله إلا أنا السلام المؤمن المهيمن، إنّي أنا الله لا إله إلا أنا العزيز الجبّار المتكبّر، إنّي أنا الله لا إله إلا أنا الخالق البارئ، إنّي أنا الله لا إله إلا أنا الأحد المصوّر، إنّي أنا الله لا إله إلا أنا الكبير المتعال، إنّي أنا الله لا إله إلا أنا المقتدر القهّار، إنّي أنا الله لا إله إلا أنا الحكيم الكبير، إنّي أنا الله لا إله إلا أنا القادر الرزّاق، إنّي أنا الله لا إله إلا أنا أهل الثناء و المجد، إنّي أنا الله لا إله إلا أنا أعلم السرّ و أخفى، إنّي أنا الله لا إله إلا أنا فوق الخلق و الخليقة، إنّي أنا الله لا إله إلا أنا الجبّار المتكبّر . فيختم و يقول فسبحان الله ربّ العرش العظيم.
فمن دعا بهذه الكلمات فليقل: أنت الله كذا و أنت الله كذا، و من دعا بهذه الأسماء كتب من الشاكرين الساجدين المخبتين الذين يجاورون محمّداً(صلی الله علیه و آله و سلم) و إبراهيم و موسى و عيسى و النبيّين – صلوات الله عليهم أجمعين – في دار الجلال و له ثواب العابدين في السماوات و الأرضين.» (مکی، 1417، ج1، ص26 و 27)
اين حديث در مصادر شيعه و سنی بهچشم نمیخورد.
البته غزالی هم آن را از اميرالمؤمنين(علیه السلام) روايت کرده است (غزالی، بیتا، ج3، ص573) که – باتوجه به تأثيرپذيری غزالی از ابوطالب مکی[21] – بهنظر میرسد که نقل غزالی هم مستندی جز کتاب قوت القلوب ندارد.
عراقی نيز در حاشيه احياء العلوم در مورد اين حديث چنين حکم نموده است: «لم أجد له أصلا.» (غزالی، بیتا، ج3، ص573)
- عن عليّ بن الحسين بن عليّ بن أبيطالب عن أبيه عن جدّه قال: «سمعت رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) يقول: يوم الجمعة صلاة كلَّه، ما من عبد مؤمن قام إذا استقلت الشمس و ارتفعت قيد رمح أو أكثر من ذلك فتوضّأ ثمّ أسبغ الوضوء فصلّى تسبيحة الضحى ركعتين إيماناً و احتساباً كتب الله له مائتي حسنة ومحا عنه مائتي سيئة، و من صلّى أربع ركعات رفع الله – تبارك و تعالى – له في الجنّة أربعمائة درجة، و من صلّى ثماني ركعات رفع الله له في الجنّة ثمانمائة درجة و غفر الله له ذنوبه كلّها، و من صلّى اثنتي عشرة ركعة كتب الله – عزّ و جل – له ألفاً و مائتي حسنة و محا عنه ألفاً و مائتي سيئة و رفع له في الجنّة ألفاً و مائتي درجة.» (مکی، 1417، ج1، ص54)
اين حديث – علیرغم آنکه غزالی هم آن را از اميرالمؤمنين(علیه السلام) روايت کرده است (غزالی، بیتا، ج2، ص358) – در مصادر شيعه و سنی بهچشم نمیخورد.
عراقی هم درباره اين حديث گفته است: «لم أجد له أصلاً و هو باطل.» (غزالی، بیتا، ج2، ص358)
- قد روينا حديثاً من طريق أهل البيت أنّ النبيّ(صلی الله علیه و آله و سلم) قال: «يأتي على أمتي زمان يتأهّبون لجمعتهم في أمر دنياهم عشية الخميس كما يتأهّب اليهود لسبتها عشية الجمعة و إنّما كان المؤمنون يتأهّبون فيه للآخرة بالأوراد الحسنة يزدادون من الأوراد المتّصلة.» (مکی، 1417، ج1، ص132)
اين حديث را در مصادر شيعه و سنی نيافتيم.
- عن عليّ(علیه السلام): «أنّه لما دخل البصرة و استقام له الأمر دخل جامعها فجعل يخرج القصّاص و يقول القصص بدعة، فانتهى إلى حلقة شابّ يتكلّم على جماعة فاستمع إليه فأعجبه كلامه فقال: يا فتى، أسألك عن شيئين فإن خرجت منهما تركتك تتكلّم على الناس و إلا أخرجتك كما أخرجت أصحابك. فقال: سل يا أميرالمؤمنين. فقال: أخبرني ما صلاح الدين وما فساده؟ قال: صلاحه الورع و فساده الطمع. قال صدقت تكلّم، فمثلك يصلح أن يتكلّم على الناس. يقال: إنّ هذا الشابّ هو إمامنا في هذا العلم و هو إمام الأئمة الحسن بن يسار مولى الأنصار البصري.» (همان، ص344)
اين حديث را در مصادر شيعه و سنی نيافتيم. علاوه بر اين، ذيل آن هم شهادت به جعلیبودن میدهد؛ چراکه بنابر نص برخی از رجاليون، حسن بصری نتوانسته است از اميرالمؤمنين(علیه السلام) حديثى بشنود (العسقلانی، 1404، ج2، ص232). در اينباره در بحث پيرامون احاديث بدون اصل کتاب تذکرة الأولياء بهتفصيل بيشتری سخن خواهيم گفت.
- عن أهل البيت(علیهم السلام): «إذا أحبّ الله تعالى عبداً ابتلاه، فإذا أحبّه الحبّ البالغ اقتناه. قيل: و ما اقتناؤه؟ قال: لم يترك له أهلاً و لا مالاً.» (مکی، 1417، ج1، ص429)
غزالی هم – بهتبع از ابوطالب مکی – اين خبر را از اهل بيت(علیهم السلام) نقل کرده است (غزالی، بیتا، ج13، ص73). با اين حال، چنين حديثی با اين الفاظ از اهل بيت(علیهم السلام) نقل نشده است، بلکه در برخی از مصادر اين حديث از ابوعقبه خولانی از پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده که آن هم مجعول خوانده شده است (ابنالجوزی، 1386، ج3، ص201).
- قد روينا من طريق أهل البيت(علیهم السلام) رخصة أنّ النبيّ(صلی الله علیه و آله و سلم) كان يكتحل كلّ ليلة ويحتجم كلّ شهر ويشرب دواء كلّ سنة (مکی، 1417، ج2، ص34).
اين حديث به اين الفاظ از اهل بيت(علیهم السلام) نقل نشده، بلکه از عايشه نقل شده است (جرجانی، 1409، ج3، ص433 و 434) که حديثشناسان اهل سنت درباره آن هم حکم به جعل نمودهاند (ابنالجوزی، 1386، ج3، ص210؛ الکنانی، 1401، ج2، ص354).
غزالی هم هرچند اين خبر را از اهل بيت(علیهم السلام) نقل کرده است (غزالی، بیتا، ج14، ص23)، ولی چنانکه قبلا گفتيم، بهنظر نمیرسد او هم برای اين حديث، مستند و مصدری غير از کتاب ابوطالب مکی سراغ داشته باشد.
- قد روينا حديثا من طريق أهل البيت(علیهم السلام): «إذا أحبّ الله عبداً ابتلاه، فإن صبر اجتباه، و إن رضي اصطفاه.» (مکی، 1417، ج2، ص40 و 65)
در ميان علمای شيعه، اين حديث را فقط شهيد ثانی در مسکن الفؤاد نقل کرده است (شهید ثانی، بیتا، ص80؛ مجلسی، 1403، ج79، ص142). البته غزالی هم اين خبر را از اهل بيت(علیهم السلام) نقل کرده است (غزالی، بیتا، ج14، ص28). با اين حال، فتنی اين خبر را جعلی دانسته است (الفتنی، 1343، ص193).
- روينا عن عليّ(علیه السلام) أنّه أهدى له دهقان بالكوفة في يوم عيد لهم خبيصاً على جام من ذهب يكره بذلك، فردّه و لم يأكل منه. قال: رددته لأجل ظرفه الذي كان فيه (مکی، 1417، ج2، ص323).
اين خبر را در هيچ مصدری نيافتيم.
- روينا من طرق أهل البيت(علیهم السلام): «الزهد والورع يجولان في القلب كلّ ليلة، فإن صادفا قلباً فيه الإيمان والحياء أقاما فيه و إلا ارتحلا. و القناعة باب من الزهد أيضاً، و الرضا باليسير من الأشياء حال من الزهد و التقلَّل في الأشياء مفتاح الزهد.» (همان، ج1، ص440)
هرچند غزالی اين حديث را از اميرالمؤمنين(علیه السلام) روايت کرده است (غزالی، بیتا، ج13، ص114)، اما اين حديث در هيچيک از مصادر شيعه و سنی يافت نمیشود. عراقی هم در حاشيه إحياء العلوم حکمش درباره اين حديث را اينگونه بيان کرده است: «لم أجد له أصلاً.» (همان) فتنی هم آن را مجعول دانسته است (الفتنی، 1343، ص190).
- قد روينا عن رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) من طريق أهل البيت قال: «ثلاثة من المروءة في الحضر: تلاوة كتاب الله – عز و جل -، و عمارة مساجد، و اتّخاذ الإخوان في الله تعالى، فمن فضل المؤاخاة في الله تعالى أنه قرنها بتلاوة كتابه و عمارة بيوته، و قد جعل الاختلاف إلى المسجد سبب اجتلاب الإخاء.» (مکی، 1417، ج2، ص377)
اين خبر را نيز در هيچ يک از مصادر فريقين نيافتيم.
ب. برخی احاديث بدون اصل کتاب تذکرة الأولياء عطار نيشابوری
فريدالدين عطار نيشابوری از مشايخ نامدار صوفيه است و کتاب تذکرة الأولياء او مشهورترين تراجمنگاری صوفيه به زبان فارسی است.[22]) این کتاب از جهات مختلف مورد توجه قرار گرفته است. مرحوم علامه قزوينی درباره ويژگیهای کتاب تذکرة الأولياء مینويسد: «از حيث بيان مقامات عارفين و مناقب صوفيه و مکارم اخلاق مشايخ طريقت و سيره اوليا و صالحين و شرح مجاری حالات و چگونگی اوضاع ايشان در زهد و ورع و رياضات شاقه و مجاهدات بسيار سخت و سخنان حکمتآميز و نصايح و مواعظ، بسيار سودمند به حال هيأت اجتماعيه و عامه ناس که از ايشان منقول است. و از اين حيثيات اين کتاب اهميتی بسيار عظيم و تأثيری بسيار قوی دارد، بلکه میتوان گفت: در اين باب عديمالنظير است.» (عطار نیشابوری، 1905، ج1، ص9)
البته اين توصيفات و ستايشها، تنها به کتاب تذکرة الأولياء اختصاص ندارد، بلکه جامی در مورد تمامی آنچه از بنان و بيان عطار تراويده مینويسد: «و آنقدر اسرار توحيد و حقایق اذواق و مواجيد که در مثنويات و غزليات وی اندراج يافته، در سخنان هيچيک از اين طایفه يافت نمیشود.» (جامی، 1858، ص597)
- عطار در تذکرة الاولياء درباره حسن بصری – پس از توصيفهای بلندبالايی که معمولا در مقدمه شرح احوالها مینويسد – چنين نوشته است: «چون مادرش به کاری مشغول شدی حسن در گريه آمدی. ام سلمه – رضی الله عنها – پستان در دهانش نهادی تا او بمکيدی. قطرهای چند شير پديد آمدی. چندان هزار برکات که حق ازو پديد آورد، همه از اثر شير ام سلمه بود.»
نقل است که حسن طفل بود، يک روز از کوزه پيغامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) آب خورد، در خانه ام سلمه. پيغامبر گفت: اين آب که خورد؟ گفتند: حسن. گفت: چند آنکه از اين آب خورد علم من به او سرايت کند.
نقل است که روزی پيغامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به خانه ام سلمه درآمد، حسن را در کنار وی نهادند. پيغامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بدو دعا کرد. هرچه يافت از برکات دعای او يافت.
نقل است که چون حسن در وجود آمد او را پيش عمر آوردند. گفت: سموه حسنا فانه حسن الوجه. او را نام حسن کنيد که نيکو روی است (عطار نیشابوری، 1905،ج1، ص134).
- نقل است که مرتضی(رض) به بصره در آمد. مهار اشتر بر ميان بسته و سه روز بيش درنگ نکرد. جمله منبرها بفرمود تا بشکستند و مذکران را منع کرد. به مجلس حسن آمد، حسن مجلس میگفت. سؤال کرد: تو عالمی يا متعلّم؟ گفت: هيچکدام، سخنی از پيامبر به من رسيده است باز میگويم. مرتضی(رض) او را منع نکرد و گفت: اين جوان شايسته سخن است. پس حسن به فراست بدانست او کيست، از منبر فرود آمد از پی او دوان شد تا در او رسيد، دامنش بگرفت گفت: از بهر الله وضو ساختن در من آموز. جايی است که آن را باب الطشت گويند، طشت آوردند تا وضو در حسن آموخت و برفت (عطار نیشابوری، 1905، ج1، ص34).
همه اين شرح کرامت و بزرگی حسن بصری در کلام عطار که البته اين مناقب حسن بصری در برخی ديگر از متون اهل تصوف هم آمده است، مستندی جز خيال ندارد و زاييده مناقبنگاریهای صوفيانه است.
توضيح مطلب اينکه حسن بصری همپای شخصيت صوفيانهاش، نزد اهل سنت راوی بلندمرتبهای نيز بهشمار میرود و بالتبع شرححال او در بسياری از کتب رجالی اهل سنت بهتفصيل آمده است. نگاهی مختصر به کتابهای رجالی اهل سنت نشان میدهد که بهتصريح همه آنها حسن بصری نهتنها پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) را درک نکرده و نديده است، بلکه خليفه اول و دوم را هم درک نکرده است و بنابر تصريح بسياری از رجاليون اهل سنت، او در هنگام کشتهشدن عمر بيش از دو سال سن نداشته است (المزی، 1406، ج6، ص97؛ ذهبی، 1413، ج4، ص565) بلکه او حتی از عثمان هم حديثی نشنيده و تنها مدت کوتاهی او را در مدینه ديده است (العسقلانی، 1404، ج2، ص233). همچنين بنابر تصريح بسياری از مصادر رجالی، رواياتی که حسن بصری از اميرالمؤمنين(علیه السلام) نقل کرده است همه مرسل هستند؛ يعنی حسن از اميرالمؤمنين(علیه السلام) حديثی نشنيده است (المزی، 1406، ج6، ص97؛ ذهبی، 1413، ج4، ص566). هرچند برای مدت کوتاهی ايشان را ديده است البته آن هم در مدينه نه در بصره (المزی، 1406، ج2، ص233).
مسأله به همين سادگی است؛ اما بهنظر میرسد اهل تصوف اگر خودشان اهل جعل رواياتی اينگونه نباشند – که البته از متهمان جدی قضيه جعل حديثاند – ولی بیتوجهی آنها به تاريخ و رجال باعث شده که روايات جعلی – آن هم جعلياتی اينگونه واضح و رسوا – در نقليات آنها فراوان ديده شود.
ج. برخی احاديث بدون اصل کتاب اسرار الشريعة سيد حيدر آملی [23]
- اميرالمؤمنين علی(علیه السلام): «إنّ لله تعالى شراباً لأوليائه إذا شربوا سكروا، و إذا سكروا طربوا، و إذا طربوا طابوا، و إذا طابوا ذابوا، و إذا ذابوا خلصوا، و إذا خلصوا أخلصوا، و إذا أخلصوا طلبوا، و إذا طلبوا وجدوا، و إذا وجدوا وصلوا، و إذا وصلوا اتّصلوا لا فرق بينهم و بين حبيبهم.» (آملی، 1382، ص86؛ همو، 1368، ص205؛ همو، 1422، ج1، ص266)
ملاهادی سبزواری هم اين متن را از اميرالمؤمنين(علیه السلام) نقل کرده است (سبزواری، بیتا، ج1، ص198). با اين حال، چنين متنی بهعنوان حديث در هيچيک از مصادر حديثی یافت نشده است. البته ثعلبی متنی مشابه را اينگونه از ابويزيد بسطامی نقل کرده است: «إنّ لله شراباً ادّخره لأفاضل عباده يتولى سقيهم فإذا شربوا طاشوا و إذا طاشوا طاروا و إذا طاروا وصلوا و إذا وصلوا اتّصلوا فهم في مقعد صدق عند مليك مقتدر.» (ثعلبی، 1422، ج10، ص105؛ آلوسی، 1420، ج29، ص164)
- النبی(صلی الله علیه و آله و سلم): «إنّ لله تعالى جنّة ليس فيها حور و لا قصور و لا عسل و لا لبن بل يتجلّى فيها ربّنا ضاحكاً.» (آملی، 1382، ص351؛ همو، 1422، ج1، ص307 و ج2، ص548، ج3، ص321)
همدانی اين عبارت را بهعنوان حديث نقل کرده و سپس به تفسير آن پرداخته است (همدانی، 1378، ج1، ص633)؛ اما در مصادر حديثی فريقين چنين حديثی يافت نمیشود.
- جعفر بن محمّد الصادق(علیه السلام): «اللهم نوّر ظاهري بطاعتك، و باطني بمحبّتك، و قلبي بمعرفتك، و روحي بمشاهدتك، و سرّي باستقلال اتّصال حضرتك يا ذا الجلال والإكرام.» (آملی،1382، ص435؛ همو، 1422، ج4، ص38)
هرچند اين عبارات در مصادر حديثی نقل نشده است، با اين حال آقابزرگ تهرانی نقل کرده است که محمد جعفر همدانی کبودرآهنگی (مجذوب علیشاه) اين دعا را از قول اميرالمؤمنين(علیه السلام) نقل کرده و در کتابی بهشرح آن پرداخته است. بنابه تصريح مرحوم آقا بزرگ تهرانی، اين کتاب در سال 1314ق. چاپ شده است (تهرانی، 1403، ج13، ص247)
- زينالعابدين(علیه السلام) كان يصلّي كلّ يوم و ليلة ألف ركعة، و كان يقول: رضيت أن يكون جميع هذه الصّلوات مقابلة لركعتين من صلاة أمير المؤمنين(علیه السلام).» (آملی، 1382، ص600؛ همو، 1422، ج4، ص17 – 178)
ابن ابیالحديد نقل کرده است که عبادت اميرالمؤمنين علی(علیه السلام) چنان بود که علی بن حسين(علیه السلام) با آن همه عبادتی که داشتنند، آن را در برابر عبادت جدشان اميرالمؤمنين(علیه السلام) ناچيز میشمردند؛ (ابن ابیالحدید، 1378، ج1، ص27) اما نقل سيد حيدر در هيچ مصدر حديثی بهچشم نمیخورد.
- الحديث القدسی: «من طلبني فقد وجدني، و من وجدني فقد عرفني، و من عرفني فقد أحبّني، و من أحبّني فأنا قتلته، و من أنا قتلته فعليّ ديته، و من عليّ ديته فأنا ديته.» (آملی، 1382، ص634؛ همو، 1422، ج4، ص220)
بهغير از سيد حيدر آملی – و البته پس از او – کاشانی هم اين حدیث را نقل کرده است (کاشانی، 1370، ص100)؛ اما چنين متنی بهعنوان حديث در مصادر حديثي يافت نمیشود.
- جعفر بن محمّد الصادق(علیه السلام): «الموت هو التّوبة.» (آملی، 1382، ص333؛ همو، 1422، ج3، ص306)
ملاهادی سبزواری چنين حديثی را – و به احتمال زياد از سيد حيدر – نقل کرده است (سبزواری، بیتا، ج1، ص148)؛ اما چنين عبارتی بهعنوان حديث در هيچيک از مصادر حديثی قابل پيگيری نيست.
- بعض الأئمّة(علیهم السلام): «إنّه صرف كلّ عضو فيما خلق لأجله.» (آملی، 1382، ص174؛ همو، 1422، ج3، ص148)
سيد حيدر در کتاب ديگرش، عبارتی شبيه به اين متن را نه بهعنوان متن حديث و بدون انتساب آن به کسی نقل کرده است (آملی، 1368، ص278).
آنچه در ادامه نقل میکنيم، نمونههایی ديگر از احاديثی است که تنها در کتب سيد حيدر آملی بهچشم میخورد:
- أنّ النبيّ لمّا أراد أن يخلع نعليه حين وصل إلى السماء قال له أهلها: لا تخلع، فانّا نريد أن تصل بركة نعليك إلى أمكنتنا هذه (آملی، 1382، ص489؛ همو، 1368، ص287؛ همو، 1422، ج4، ص76 و 77).
- عليّ(علیه السلام): «عرفت الله بترك الأفكار.» (آملی، 1382، ص520؛ همو، 1422، ج2، ص508 و ج4، ص106؛ همو، 1368، ص288)
- قال النبيّ(صلی الله علیه و آله و سلم): «لكلّ شيء زكاة و زكاة البدن الطاعة.» (آملی، 1382، ص564 و 656؛ همو، 1422، ج4، ص142 و 233؛ همو، 1368، ص278)
- قال ]رسول الله[ (صلی الله علیه و آله و سلم): «الدّنيا قائمة بالوهم.» (آملی، 1382، ص715؛ همو، 1422، ج4، ص289)
در جمعبندی نقل احاديث بدون اصل بايد بگوييم، وقتی متصوفه حجم زيادی از منقولاتشان را به مکاشفات و احاديث مناميه اختصاص دادهاند، به احتمال زياد بخشی از احاديث بدون اصل (لا اصل له) در منقولات متصوفه از سنخ همين خوابها باشد. يا باتوجه به باور و اعتقاد آنها به «حدثنی قلبی عن ربی» مستند بخشی ديگر اين احاديث همين خطورات قلبی است که البته نيازی نديدهاند در تکتک اين احاديث متذکر شوند که سند اينها «حدّثنی قلبی عن ربی» است.
عبارات حديثنما
نمونه ديگر از سهلانگاری صوفيه در نقل حديث، نقل کلماتی از مشايخ صوفيه بهعنوان احاديث است. مسلما استقصای اين دسته از کلمات و عبارات از حوصله اين مقال خارج است؛ اما از باب نمونه به مواردی از اين دست اشاره مینماييم:
- الرّضا باب الله الأعظم.
سید حيدر آملی و بهتبع او سبزواری، اين جمله را حديثی از پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) دانستهاند (آملی، 1422، ج3، ص200؛ سبزواری، 1374، ج2، ص223)؛ اما اين سخن در هيچ مصدر معتبر حديثی بهعنوان حديث نقل نشده است؛ بلکه در برخی از مصادر صوفيانه اين سخن گاه به جنيد نسبت داده شده (السلمی، 1369، ج1، ص284) و گاه به عبدالواحد بن زيد (الاصبهانی، بیتا، ج6، ص156) گاهی نیز استناد آن به ابوعثمان حيری است (عطار نیشابوری، 1905، ج2، ص52).
- إذا جالستم أهل الصّدق فجالسوهم بالصّدق، فإنّهم جواسيس القلوب يدخلون فى قلوبكم و ينظرون الى هممكم.
ملاهادی سبزواری اين عبارت را بهعنوان حديث نقل کرده است (سبزواری، 1374، ج2، ص332)؛ اما با تتبع انجام شده، اين عبارت بهعنوان حديث در هيچيک از مصادر فريقين یافت نشد؛ بلکه در برخی از کتب اهل تصوف اين جملات از ابوعبدالله انطاکی نقل شده است (کلاباذی، 1933، ص24).
- استر ذهبك و ذهابك و مذهبك.
برخی همانند سيد حيدر آملی – و به احتمال زياد ملاهادی سبزواری (سبزواری، 1374، ج1، ص91) بهتبع او – اين عبارت را حديث دانستهاند؛ بلکه سيد حيدر آملی آن را حديث نبوی معرفی کرده است.[24])
با اين حال، چنين حديثی با چنين الفاظی در مصادر روايی شيعه و سنی بهچشم نمیخورد، بلکه آن را از وصايای حکما دانستهاند (فیض کاشانی، ۱۴۱۸، ص262).
حاشيه شهيد مطهری هم در ذيل اين حديث خالی از لطف نيست. ايشان پيرامون اين عبارت نوشتهاند: «معروف است كه «استر ذهبك و ذهابك و مذهبك» ولى ما اين را جايى نديدهايم و اين پنهانكارىهای بىجهت را جايز نمىدانيم، بلكه خلاف آن را ديدهايم: «عن السكوني عن أبي عبدالله(علیه السلام) قال: قال النبىّ(صلی الله علیه و آله و سلم): حقّ على المسلم إذا أراد سفراً أن يعلم إخوانه و حقّ على إخوانه اذا قدم أن يأتوة». روايات ديگر نيز در باب وداع با اصدقا و اخوان هست.» (مطهری، 1385، ج5، ص448 و 449)
- رأى قلبي ربّي.
ملامحسن فيض کاشانی اين عبارت را بهعنوان حديث علوی(علیه السلام) نقل نموده است (فیض کاشانی، 1417، ج5، ص27)؛ اما علاوه بر اينکه چنين حديثی در مصادر حديثی فريقين نيامده است، غزالی آن را از عمر بن خطاب نقل کرده است (غزالی، بیتا، ج8، ص226 و ج15، ص96).
- عند ذكر الصّالحين تنزل الرّحمة.
غزالی (غزالی، بیتا، ج6، ص70) – و بهتبع او ملامحسن فيض (فیض کاشانی، 1417، ج4، ص17) – اين عبارت را بهعنوان حديث نبوی معرفی کرده است. اما عراقی در حاشيهاش بر اين حديث گفته است که اين عبارت بهعنوان حديث نبوی اصل و مدرکی ندارد، بلکه بنابر نقل ابنجوزی، اين کلام سفيان بن عيينه است (غزالی، بیتا، ج6، ص70).
- لو كانت بأجمعها لقمه في فم طفل لرحمناه فكيف حال من نبذ حدود الله تعالى وراء ظهوره في طلبها و الحرص عليها و الدنيا دار لو حسنت سكناها لما رحمتك و لما أجبتك وأحسنت و داعك.
اين عبارت در کتاب مصباح الشريعة (نامشخص، 1400ق، ص138) – و بهتبع اين کتاب در برخی ديگر از کتب (مجلسی، 1403، ج67، ص315؛ فیض کاشانی، 1417، ج7، ص363) – به بعضی از اهل بيت(علیهم السلام) نسبت داده شده است. اما برخی ديگر از مصادر متصوفه اين عبارت را به شبلی نسبت دادهاند (الطوسی، 1914، ص183؛ المستملی بخاری، 1363، ج1، ص117).
امام صادق(علیه السلام) و کتابهای ساختگی[25]
نمونه ديگر از تساهل متصوفه در حوزه علوم حديث، نسبت نادرست برخی از کتب به امام صادق(علیه السلام) است. در مصادری که پيرامون تاريخ حديث نگاشته شده، نگاشتههای حديثیای به ائمه(علیهم السلام) نسبت داده شده است. در اين ميان برخی در حد يک رساله کوچک هستند؛ مثل رسالهای که در کافی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است (الکلینی، 1407، ج8، ص397) برخی ديگر در حد و اندازه يک کتاباند، مثل فقه الرضا(علیه السلام) و يا تفسير منسوب به امام حسن عسکری(علیه السلام). اما در اين ميان، امام صادق(علیه السلام) چهرهای متمايز دارند و کتابهای متعددی به ايشان نسبت داده شده که براساس معيارهای ارزشيابی شکی در ساختگیبودن آنها نيست. در اين ميان تنها به سه کتاب اشاره میکنیم:
- مصباح الشريعة؛
- تفسير قرآن که سلمی در حقائق التفسير آن را نقل میکند؛
- کتابی در تعبير خواب با نام کتاب التقسيم که خليل بن شاهين ظاهری در کتاب الإشارات في علم العبارات از آن بسيار بهره برده و آن را يکی از کتب معتبر در علم تعبير خواب میداند. (الظاهری، ج1، ص8) و نزديک به سیصد بار از آن در تعبير رؤياها مطالبی نقل مینمايد.
در مورد مصباح الشريعة مطالب زيادی نوشته شده است. در مورد تفسير هم کموبيش نگاشتههایی وجود دارد.[26]
در مورد کتاب سوم تاکنون نوشته مستقلی نديدهام؛ اما نکته جالب توجه اينکه هر سه کتاب دارای مضامين صوفيانه و تأويلگرايانه است. موضوع تعبير خواب هرچند در ظاهر ارتباط روشنی با متصوفه ندارد، اما اگر کسی با آموزههای متصوفه آشنايی – ولو اجمالی – داشته باشد و کتابهای صوفيه را نگاهی بيندازد، درمیيابد که خواب و رؤيا و موضوعات مرتبط با آن از مباحث مورد توجه و اهتمام متصوفه است (نامشخص، 1349، ص516 – 520).
بههر حال، سؤالی که هنوز برای آن پاسخی نيافتهایم علت انتساب اين کتابها به امام صادق(علیه السلام) است. آنچه – و البته تنها بهصورت احتمال – بهنظر میرسد، جايگاه امام صادق(علیه السلام) نزد صوفيان باعث انتساب اين کتابها به ايشان است. ازاينرو، شايد بعيد نباشد صادقی که مؤلف اين کتابها است، اصلا يک شخص حقيقی نباشد، بلکه يک شخصيت نمادين است و حتی ممکن است مؤلف اين کتابها چند نفر باشند؛ مثل آنچه در مورد مجموعه رسائل اخوان الصفا اتفاق افتاده است.
سخن پایانی
با دقت در منقولات حديثی متصوفه میتوانيم بگوييم، مبانی حديثی اهل تصوف ضعيف است و متصوفه نهتنها حديثشناسان خبرهای نيستند و دقت در اين جهات را فضيلتی علمی نمیدانند، بلکه در نقل احاديث دقتی ندارند؛ بهگونهای که بسياری از مجعولات حديثی در گفتار و نوشتار آنها آمده است و از آنجا به ديگر متون معرفتی راه يافته است. اين آشفتگی و بیدقتی تا آنجاست که گاه مکاشفات آنها در قالب حديث بطان شده است. ازهمينروست که در نگاه بسياری از حديثشناسان، بسياری از متصوفه به جعل حديث متهم شدهاند و ازجمله دروغپردازان شمرده شدهاند.
اين بیدقتی و بیمبالاتی در نقل حديث از سويی نشاندهنده ضعف مبانی حديثی متصوفه است و از سوی ديگر، هشداری است به تمام کسانی که به نقل منقولات حديثی متصوفه، خصوصا متفردات متون عرفانی میپردازند.
منابع و مآخذ
- آلوسی، محمود بن عبدالله، روح المعانی في تفسیر القرآن العظیم و السبع المثاني، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1420ق.
- آملی، سيد حيدر، أنوار الحقيقة و أطوار الطريقة و أسرار الشريعة، قم: مؤسسه نور علی نور، 1382ش.
- ــــــــــــــــــ، تفسير المحيط الأعظم و البحر الخضم في تأويل كتاب الله العزيز المحكم، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامى، 1422ق.
- ــــــــــــــــــ، جامع الأسرار و منبع الأنوار، تهران: شركت انتشارات علمى و فرهنگى، 1368ش.
- ابنجوزی، أبى الفرج عبدالرحمان بن علي، الموضوعات، مدينه: المكتبة السلفية، 1386ق.
- ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ، تلبیس ابلیس، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، 1395ش.
- ابنحنبل، احمد، العلل، الریاض: دارالخانی، بیتا.
- ابنالعجمی، برهانالدین حلبی، الكشف الحثيث عمن رمي بوضع الحديث، بیروت: مكتبة النهضة العربية، 1407ق.
- ابنعربی، محیالدین، الفتوحات المکية، بيروت: دار صادر، بیتا.
- ابنعساكر، علی بن الحسن، تاريخ مدينة دمشق، ، بيروت: دارالفكر، 1415ق.
- الاصبهانی، ابونعیم احمد بن عبدالله، حلية الاولياء و طبقات الاصفياء، قاهره: دار ام القراء للطباعة و النشر، بیتا.
- امام جعفر الصادق(علیه السلام)، مصباح الشريعة، بيروت: مؤسسة الأعلمی، 1400ق.
- امينی نجفی، عبدالحسين، الغدير فی الكتاب و السنة و الأدب، بيروت: دار الكتاب العربی، 1397ش.
- بغدادی، خطيب، تاريخ بغداد، تحقيق مصطفى عبدالقادر عطا، بيروت: دار الكتب العلمية، 1417ق.
- تهرانی، محمدمحسن، الذريعة الى تصانيف الشيعة، قم: مؤسسه اسماعيليان، بیتا.
- ثعلبی، احمد بن محمد، الكشف و البيان عن تفسير القرآن، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1422ق.
- جامی، نورالدين عبدالرحمان، نفحات الأنس من حضرات القدس، تهران: مؤسسه اطلاعات، 1375ش.
- الجرجانی، عبدالله ابن عدی، الكامل، بيروت: دار الفكر، 1409ق.
- الحارثی المکی (ابوطالب مكی)، محمد بن علی بن عطيه، قوت القلوب فی معاملة المحبوب، بيروت: دار الكتب العلمية، 1417ق.
- خداياری، علینقی، اکبرپور، الياس، تاريخ حديث شيعه در سدههای هشتم تا يازدهم هجری، قم: دار الحديث، 1390ش.
- خوارزمى، حسين بن حسن، شرح فصوص الحكم، تصحيح نجيب مايل هروى، تهران: انتشارات مولى، 1364ش.
- ذهبی، شمسالدين، تاريخ الإسلام، بيروت: دار الكتاب العربی، 1407ق.
- ــــــــــــــــــــ، تذكرة الحفاظ، بيروت: دار احياء التراث العربی، بیتا.
- ــــــــــــــــــــ، سير أعلام النبلاء، بيروت: مؤسسه الرسالة، 1413ق.
- رازی، ابن ابیحاتم ، الجرح و التعديل، بيروت: دار إحياء التراث العربی، 1371ق.
- سبزوارى، هادى، شرح مثنوى، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، تابستان 1374ش.
- ـــــــــــــــــ، شرح الأسماء الحسنى، قم: مكتبه بصيرتی، بیتا.
- سبكی، عبدالوهاب بن علی، طبقات الشافعية الكبرى، ، دار إحياء الكتب العربية، بیتا.
- شفيعی کدکنی، محمدرضا، زبان شعر در نثر صوفيه (درآمدی به سبکشناسی نگاه عرفانی)، تهران: سخن، 1392ش.
- الطوسی، ابونصر السراج، اللمع فی التصوف، لیدن: مطبعه بریل، 1914م.
- الظاهری، خلیل بن شاهین، بیروت: دارالفکر، بیتا.
- العاملی، زینالدین بن علی (الشهید الثانی)، الرعاية في علم الدراية، قم: مكتبة آية الله العظمى المرعشي النجفي، 1408ق.
- ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ، مُسكّن الفؤاد عند فقد الأحبّة و الأولاد، قم: بصیرتی، بیتا.
- العسقلانی، احمد بن علی بن حجر، تهذيب التهذيب، بيروت: دارالفکر، 1404ق.
- ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ، فتح الباری، بيروت: دار المعرفة، چاپ دوم، بیتا.
- عطار نيشابوری، فريدالدين، تذکرة الأولياء، لیدن: لیدن، 1905م.
- غزالی، ابوحامد، إحياء علوم الدين، بيروت: دار الكتاب العربی، بیتا.
- الفتنی، محمد طاهر بن علی، تذکرة الموضوعات، بیجا: إدارة الطباعة المنيرية، 1343ق.
- فیض کاشانی، محمد بن شاه مرتضی، انصاری قمی، مهدی، النخبة في الحکمة العملیة و الأحکام الشرعیة، تهران: منظمة الإعلام الإسلامي، مرکز الطباعة و النشر، ۱۴۱۸ق.
- القرطبی، محمد بن احمد الانصاری، الجامع لاحکام القرآن، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1405ق.
- قيصرى، داوود، شرح فصوص الحكم، تهران: شركت انتشارات علمى و فرهنگى، 1375ش.
- کاشانی، عبدالرزاق، شرح فصوص الحكم، قم: انتشارات بيدار، 1370ش.
- کاشانی، ملامحسن، المحجة البیضاء فی تهذیب الأحیاء، قم: دفتر انتشارات اسلامی، 1417ق.
- کلاباذی، محمد بن ابراهیم، التعرف لمذهب التعرف، مصر: مطبعه السعاده، 1933م.
- الکلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، الاسلامیه، 1407ق.
- الکنانی، علی بن محمد، تنزیه الشریعه عن الاخبار الشتیعه الموضوعه، بیروت: دار الکتب العلمیه، 1401ق.
- مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، بيروت: مؤسسه الوفاء، 1403ق.
- المزی، جمالالدین، تهذيب الكمال في أسماء الرجال، بیروت: مؤسسه الرساله، 1406ق.
- مستملی بخاری، اسماعیل، شرح التعرف لمذهب التصوف، تهران: اساطیر، 1363ش.
- مطهری، مرتضی، يادداشتهاى استاد مطهرى (فارسی)، تهران: انتشارات صدرا، 1385ش.
- نامشخص، خلاصه شرح تعرف، تهران: انتشارات بنياد فرهنگ ايران، 1349ش.
- النووی، یحیی بن شرف، شرح صحیح مسلم، بیروت: دار الکتب العربی، 1407ق.
پانویس ها