تمجید ابن عربی از حجّاج ابن یوسف و طلب رحمت برای او
حجّاج ابن یوسف (۴۰-۹۵) فرمانروای عبد الملک مروان، خلیفه اُموی بود. حجّاج بعد از قتل عبد الله بن زبیر که در کعبه متحصّن شده بود، از جانب خلیفه اموی حکمران مکّه و مدینه گردید.
حجّاج از افراد فوق العاده قسیّ القلب و خونخوار تاریخ است. گویند حجّاج می گفت هنگامی غذا برای من گوارا است که گردن کسی زده شود و خون روان گردد، به خصوص اگر این شخص علوی زاده باشد.
افراد زندانی او ( پس از مرگ حجّاج) را حدود هفتاد هزار نفر گفته اند.[۱] مأموران حجّاج از پناه آوردن زندانیان به سایه دیوار زندان مانع می شدند و زندانیان ناگزیر در زیر آفتاب سوزان به سر می بردند و چون زندانیان از دنیا می رفتند، مدّتها بدن آنان در زیر آفتاب سوزان می ماند و عفونت بدن های آن ها، برای زندانیان رنج مضاعفی بود.
حجّاج گروه کثیری از شیعیان مخلص حضرت علی علیه السلام مانند سعید بن جبیر و کمیل بن زیاد نخعی را به شهادت رساند. در ادامه به برخی از اعمال شنیع و جنایات حجاج و تمجدی ابن عربی از وی اشاره می شود.
ابن عربی در مورد حجّاج بن یوسف خونخوار بزرگ تاریخ گوید:
و لقد وفّق الله الحجّاج رحمه الله لرد البیت علی ما کان علیه فی زمان رسول الله صلّی الله علیه(و آله) و سلّم و الخلفاء الراشدین فانّ عبد الله بن زبیر غیّره و ادخله فی البیت فأبی الله الّا ما هو الأمر علیه و جهلوا حکمه الله فیه[۲]
و خداوند حجّاج (بن یوسف) را که رحمت خدا بر او باد موفق کرد به برگرداندن بیت(حجر الاسود) در مکانی که در زمان پیامبر صلّی الله علیه(و آله) و خلفاء راشدین بود و عبد الله بن زبیر آن را تغییر داد و حجّاج آن را به بیت ملحق نمود. خداوند اِبا فرمود جز بر تحقّق آنچه امر او به آن تعلّق یافته بود و آن ها، حکمت الهی را در آن نمی دانستند.
ابن عربی درباره ی استقرار منجنیق های حجّاج، روی کوه ابوقبیس و سنگباران کردن کعبه و به آتش کشیدن و تخریب آن هیچ سخنی نمی گوید و تنها درباره ی برگرداندن حجر الاسود، در مقام تجلیل و طلب رحمت، برای حجّاج برآمده است. مناسبت دارد این ماجرای اسف بار را قدری با تفصیل از کتب عامّه بررسی کنیم.
ابن اثیر و دیگران گفته اند که عبد الملک مروان خلیفه اموی، حجّاج بن یوسف ثقفی را برای جنگ با عبد الله بن زبیر مأمور مکّه کرد، حجّاج در ذی قعده سال ۷۲ هجری، وارد مدینه شد و کارگزار عبد الله بن زبیر را از آنجا بیرون کرد و مردی به نام ثعلبه از اهل شام را به فرمانداری آنجا به گماشت.
سپس حجّاج روانه مکّه گردید و منجنیق های خود را بر کوه ابوقُبیس و مُشرف بر مسجد الحرام نصب کرد.
ذهبی گفته است که حجّاج فرزند زبیر را از هر سو از راه منجنیق و جنگ زیر فشار گذاشته بود، راه ورود آذوقه بسته شد و آب آشامیدنی تنها از زمزم بود. ابن کثیر می نویسد حجّاج با پنج دستگاه منجنیق از هر سو کعبه را که عبد الله بن زبیر در آنجا متحصّن شده بود زیر سنگ باران خود گرفته بود.[۳]
در تاریخ خمیس آمده است که حجّاج کعبه را با سنگ و آتش زیر ضربات خود گرفت تا این که آتش به پرده کعبه افتاد و شعله از هر سو، زبانه کشید. در این هنگام ابری از طرف جدّه، نمایان گشت که با رعد و برق پیش می آمد تا این که در بالای کعبه و محدوده مطاف آن قرار گرفت و به سختی بارید و آب از ناودان سرازیر گشت و آتش خاموش شد.
پس از آن به جانب کوه ابوقبیس رفت و برقی شدید از آن بر جهید و منجنیق را همانند کوره در خود به گداخت و چهار خدمه آن را به آتش کشید و بکشت. در رعد و برق دیگر، منجنیق و چهل تن گداخته و سوختند.[۴]
ولی حجّاج همچنان یارانش را جهت ادامه سنگ باران تشویق می کرد.
بار دیگر برقی بر جهید و دوازده تن از یاران حجّاج را بکشت که شامیان به وحشت افتادند…. حجّاج به ایشان گفت ای مردم شام، نگران نباشید من خود اهل تَهامه و اهل این دیار هستم و این صاعقه ها، صاعقه های تهامه است و فتح و پیروزی دروازه خود را به روی شما گشوده است…. بار دیگر که آذرخشی، منجنیق آن ها بسوزانید و شامیان دست از کار کشیدند حجّاج به سخنرانی پرداخت و گفت: وای بر شما مگر نمی دانید که آتش آسمانی پیش از ما نیز فرود می آمده و قربانی را اگر مورد قبول خداوند واقع می شده می سوزانیده است؟
اینک اگر این کار شما ( سنگ باران مکّه) مورد رضایت و قبول خداوند نبود آتش از آسمان نمی آمد و منجنیق شما را نمی سوزانید.[۵]
در فتوح اعثم آمده است که حجّاج فرمان داد تا یارانش از همه طرف از ناحیه ذی طُوی و پایین مکّه و ناحیه أبطح پراکنده شده و پیش بروند و دایره محاصره بر ابن زبیر را تنگ تر کنند. از این طرف هم منجنیق ها را نصب کرده، بیت الله الحرام را زیر ضربات سنگینِ سنگ باران خود گرفتند. حجّاج و یارانش همچنان به سنگ باران خانه خدا ادامه دادند.
تا آن که سراسر دیوار که بر گرد زمزم بود فرو ریخت و همه اطراف و جوانب کعبه در هم شکست در اینجا بود که حجّاج به مأموران خود فرمان داد تا گلوله های آتشین بر کعبه ببارند که پیراهن آن بسوخت و خاکستر شد، حجّاج خود ایستاده بود و سوختن کعبه را تماشا می کرد و اشعاری می سرود….[۶]
جنگ همچنان بین عبدالله بن زبیر و حجّاج ادامه داشت تا این که یارانش پراکنده شدند. عبد الله زبیر تا پایان حیات خود جنگید تا کشته شد. حجّاج دستور داد سر او و چند تن دیگر را بر نیزه کنند و در مدینه در معرض دید مردم قرار دهند.
سپس برای عبد الملک مروان بفرستند.[۷] ذهبی گوید با کشته شدن عبد الله بن زبیر حکومت عبد الملک مروان بلا منازع گردید و سپس حجّاج بن یوسف را به فرمانروائی حرمین(مکّه و مدینه) انتخاب کرد او نیز کعبه را که عبدالله بن زبیر ساخته بود و بر اثر ضربات سنگ منجنیق ویران شده بود خراب کرد و از نو بساخت و حجرالاسود را که بر اثر همان ضربات سنگ های منجنیق، چند پاره شده بود کنار هم قرار داد و ترمیم نمود.[۸]
توضیح: ملاحظه می شود حجّاج بن یوسف بود که برای دستگیری عبد الله بن زبیر که در کعبه متحصّن شده بود، کعبه را با منجنیق ها، سنگ باران نمود و با وجود آن که بارها رعد و برق، خدمه منجنیق ها را در آتش سوزانید و منجنیق ها را بگداخت حجّاج با دروغ و تهمت[۹] به ذات باری تعالی، یاران خود را به ادامه کار تشویق و ترغیب می کرد تا آنجا که دیوارهای گرد زمزم فرو ریخت و همه اطراف و جوانب کعبه در هم شکست. گلوله های آتشین پرده کعبه را سوزاند و خاکستر گردید و حجرالاسود چندین تکّه شد.آری بعد از آن همه جنایات حجّاج و هتک حرمت کعبه و حجر الاسود و تخریب و آتش زدن کعبه و پرده آن، حجّاج به ناچار کعبه ویران شده را تخریب و از نو ساخت و حجرالاسود را که چند پاره شده بود کنار هم نهاد و ترمیم نمود ولی ابن عربی از جنایات حجّاج و آن همه گستاخی و هتک حرمت توسط حجّاج هیچ سخنی نمی گوید بلکه با تجلیل و طلب رحمت برای وی، از این خونخوار بزرگ تاریخ به عنوان ترمیم کننده کعبه یاد می کند. این است تحریف تاریخ و کتمان جنایات حجّاج.
البته ما به اعمال عبدالله بن زبیر به طور کلّی سخت معترض هستیم و او را به خصوص در موضع گیری های خصمانه وی نسبت به امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام سخت نکوهش می کنیم امّا او تغییری در بیت نداد و این که ابن عربی می گوید: فإنّ عبد الله بن زبیر غیّره…. باید گفت حجّاج غیّره …. امّا افرادی که اساس افکار آنها نادرست است، هر که را به ظاهر پیروز شد، محقّ می دانند و هر که را به ظاهر شکست خورد اهل باطل تلقّی می کنند.
[۱]– تاریخ ابن عساکر، ج۴، ص۸۰- که از این تعداد سی هزار نفر زن و بقیّه مرد بودند و در همین سند چنین آمده که حدود یکصد و بیست هزار توسط حجّاج کشته شدند(تاریخ ابن عساکر، ج۴، ص۸۰+ صحیح ترمذی، ج۹، ص۶۴)
[۲]- الفتوحات المکیّه، ابن عربی، بیروت، دار احیاء التراث العربى، ۱۹۹۴م، ج۱۰، ص ۳۲۹ و ۳۳۰
[۳]- تاریخ ابن کثیر، ج۸، ص۳۲۹.
[۴]- تاریخ طبری، ج۷، ص۲۰۲ ضمن وقایع سال۷۳هجری.
[۵]- تاریخ خمیس، ج۲، ص۳۰۵.
[۶]- فتوح ابن اعثم، ج۶، ص۲۷۵ و ۲۷۶
[۷]- تاریخ طبری، ج۸،ص۲۰۲-۲۰۵.
[۸]- تاریخ الاسلام ذهبی، ج۳، ص۱۱۵
[۹]– این که حجّاج به خدمه منجنیق ها می گفت مگر نمی دانید که آتش آسمانی پیش از ما نیز فرود می آمده و قربانی را اگر مورد قبول خداوند واقع می شده می سوزانیده است. اگر این کار شما سنگ باران کعبه مورد رضایت و قبول خداوند نبود آتش از آسمان نمی آمد و منجنیق شما را نمی سوزانید. کذب و تهمت به خداوند سبحان است، آتشی که فرود می آمد قربانی را نمی سوزانید بلکه آن را با خود می برد بنابراین قیاس آن به جریان واقع شده صحیح نیست.