صوفیان با این که طرفدار پشت پازدن به لذایذ جسمانى هستند ، در بعضى از لذایذ مادى، ولع و حرص عجیبى از خود نشان مى دهند. موضوع تمایل به خوانندگى و موسیقى و رقص (که در میان آنها به عنوان «وجد» و «سماع» معروف است) یکى از این موارد است که در میان فرقه هاى صوفیه طرفداران بسیارى دارد، مخصوصاً قسمت خوانندگى که در غالب خانقاهها رایج است.(۱)
افرادى که به خانقاه ها رفت و آمد داشته اند، حکایات فراوانى از خوانندگیهایى که بوسیله جوانان نورس و زیبا که لذات سمعى و بصرى را در یک لحظه به هم آمیخته و تحویل «فقراء الى اللّه»! مى دهند نقل کرده اند!
عجیب تر اینکه ، اینها را وسیله توجه به خدا و در نور دیدن وادیهاى «جذبه» و «شوق» مى دانند. در اینجا لازم مى دانم حکایت جالبى را که در یکى از کتب معروف صوفیه است نقل کنم:
+ همچنین مطالعه کنید: شاهدبازی، عشق مجازی و جمال پرستی در تصوف | ملاعبه سران صوفیه با خداوند!
+ و مطالعه کنید: شاهدبازی احمد غزالی
رقص ابوسعید!
در کتاب «اسرار التوحید فى مقامات ابى سعید» نقل شده است که «شیخ عبداللّه باکو» (او هم از سران صوفیه است) را به سماع و رقص شیخ ابوسعید انکار مى بود و گاه گاه اظهار مى کرد تا شبى به خواب دید که هاتفى آواز داد: «قوموا وارقصواللّه»
یعنى: «برخیزید و براى خدا رقص کنید»! بیدار شد و لا حول کرد و گفت: این خواب شوریده بود که مرا شیطان نمود. دیگر بار بخفت همچنین دید هاتفى مى گوید «قوموا و ارقصواللّه»! بیدا شد و لا حول کرد و ذکرى بگفت و سوره دو سه از قرآن بخواند، در خواب شد همان دید، دانست که جز حق نتواند بود! صبح برخاست و به خانقاه به زیارت شیخ ابوسعید آمد و شیخ را دید که از اندرون خانه مى گفت: «قوموا و ارقصواللّه…»!
شیخ ابو عبداللّه را وقت خوش گشت و آن انکارى که از وجد و سماع (رقص و خوانندگى) شیخ در اندرون او بود برخاست!(۲)
نگارنده (۳) گوید: این است معنى همه چیز را به بازیچه گرفتن و هر هوا و هوسى را به نام دین انجام دادن. آرى کسى که مى گوید: «رأس هذا الامر کبس المحابر و خرق الدفاتر و نسیان العلوم» یعنى: «آغاز تصوف بستن دواتها و پاره کردن دفترها و فراموش کردن علوم است».(۴) از چنین شخصى «رقص براى خدا»! تعجب نیست.
در شرح حال ابوبکر شبلى نوشته اند: «نقل است یک بار چند روز در زیر درختى رقص مى کرد و مى گفت: «هوهو» گفتند: این چه حالت است؟ گفت: این فاخته بر این درخت مى گوید: کو، کو، من نیز موافقت او را مى نمایم و مى گویم هو هو».(۵)
رقص مقدم بر همه چیز بود حتى بر نماز!
یکى از مریدان در حالات «ابوسعید ابوالخیر» نوشته است: روزى بعد از دعوت (به میهمانى) سماع مى کردند (خوانندگى و نوازندگى داشتند) و شیخ ما را حالتى پدید آمده بود و همه در آن حالت بودند… مؤذن بانگ نماز پیشین (ظهر) گفت و شیخ همچنان در حال بود و جمع در وجد، رقص مى کردند و نعره مى زدند و در میان آن حالت امام محمد قاینى (میزبان اصلى شیخ) گفت: نماز، نماز، شیخ ما گفت: ما در نمازیم! و همچنان در رقص بودند، امام محمد ایشان را بگذاشت و در نماز شد.(۶)
نگارنده گوید: این است سرانجام کسى که عنان اختیار خود را به شیطان بسپارد.
گفته اند در رباط اردبیل دویست صوفى ساکن بودند و کار آنان خوردن و رقصیدن بود;(۷) مولوى مى گوید:
در هواى عشق حق رقصان شوند *** همچو قرص بدر بى نقصان شوند!
و شیوع آن در بین صوفیه به حدى بود که گویند: «ابوالعلاء معرى» شکمخوارى و پایکوبى صوفیه را در اشعارش به باد استهزاء گرفته است قطعه ابوالعلاء در این باب معروف است:
اَرى جیل التصوف شرّ جیل! *** فقل لهم واهون بالحول
اَقال اللّه حین عبدتموه *** کلوا اکل البهائم وارقصوالى؟!(۸)
در بین صوفیه کسانى بودند که بیشتر تحت تأثیر شعر و آواز واقع مى شدند تا تحت تأثیر قرآن! چنانکه یوسف بن الحسین رازى از تأثیر اشعارى که با شور و حال «قوّالان» خوانده مى شود به گریه مى افتاد و از خواندن قرآن چنین حالى به او دست نمى داد.(۹)
دکتر زرین کوب مى نویسد: «همین نکته بود که صوفیه را به مجالس «سماع» و «قوّالى» مى کشانید، در این مجالس، قوالى بود که ترانه هاى عاشقانه یا عارفانه ـ همراه یا بدون «ساز» ـ مى خواند و صوفیان حلقه وار بر زمین مى نشسته و خاموش و آرام سر به زیر افکنده، نفسها را حبس مى کردند و سعى مى ورزیدند تا سکوت و سکون جمع را به هم نزنند، اما این سکوت و سکون، در میان آن شور و هیجان البته دوام نمى داشت، به ناگاه یک صوفى به «وجد» مى آمد، صداى تحسین بر مى آورد، نعره مى زد و به رقص بر مى خاست، این شور او در دیگران هم مى گرفت و حتى شیخ نیز که حاضر بود، گاه به موافقت اصحاب به وجد و رقص در مى آمد، و بدینگونه تمام حاضران به «پایکوبى» و «دست افشانى» بر مى خواستند. در این مورد گاه حالتهاى شگفت روى مى داد صوفى بى خودانه خرقه خود را پاره مى کرد دیگرى نعره هاى بیهشانه مى کشید و شاید گه گاه یک دو تن هم از غلبه شور هلاک مى شدند»!
جامى در نفحات الانس در شرح حال شیخ روزبهان نوشته است که در کتاب «الانوار فى کشف الاسرا» آورده است که قوّال (خواننده) باید خوب روى بود که عارفان در مجمع سماع (مجلس خوانندگى و نوازندگى) به جهت ترویج قلوب!به سه چیز محتاجند: روایح طیبه (بوى خوش) و وجه ملیح (روى زیبا) و ملیح (صداى خوب)!
نگارنده مى گوید: هنگامى که انسان روایات مذمت صوفیه را مى خواند، گاه از آن همه شدت در نکوهش آنان تعجب مى کند، ولى وقتى این کثافت کاریها را مشاهده مى کند مى گوید باز هم کم است!
شاهد بازى
بعضى از صوفیه به سبب ترک تأهل و یا به جهت مصاحبت با نوجوانان، متهم به «شاهد بازى» بودند. البته این صحبت نوجوانان که از خیلى قدیم در مجالس صوفیه و خانقاه هاشان تردد داشتند، از آفات صوفیه به شمار مى آمد. حتى بعضى از مشایخ منسوب به شاهد بازى شدند! «احمد غزالى» در پیش خوبرویان سجده مى کرد! «اوحدالدین کرمانى» با شاهدان سرو سرّى داشت! و در غلبه «وجد» سینه بر سینه هاشان مى نهاد! حکایت او با پسر خلیفه مشهور است، و گویند شمس تبریزى در این بابها بر روى اعتراض لطیف کرد.(۱۰)
فخرالدین عراقى در دنبال قلندر پسرى خوبروى از عراق به هند افتاد!(۱۱)
شواهد بسیار در این باب هست که خانقاهها از این جوانان نو خاسته پر بود. بسیارى از مشایخ صوفیه هم آنها را در دام صحبت با امردان بر حذر مى داشتند. در هر حال این توجه به «شاهدان» و «سادگان» از اسباب نفرت و اعتراض عامه در حق صوفیان بوده است!(۱۲)
نگارنده گوید: نه تنها نفرت مردم که نفرت خدا و خلق!
۱- سماع، ترنم اشعار با همراهى موسیقى و رقص در محافل صوفیه:
«احوال» نزد صوفیه امر غیر اختیارى است که بدون تعهد و اکتساب و جد و جهد به قلب سالک راه پیدا مى کند، از قبیل طرب یا حزن، و بسط یا قبض، و شوق و انزعاج و امثال اینها.
صوفیه براى تحریک اعصاب و نیل به این حالت که از آن تعبیر به بى خودى مى کنند به انواع وسایل متوسل مى شده اند و از اذکار مخصوص گروهى و فردى و نعره هاى عاشقانه و مستانه در مراسم وجد و سماع و رقص و پاى کوبى، و حتى از مواد تخدیر کننده، یا سکرانگیز نیز استفاده مى کرده اند. بعضى دیگر به بنگ و چرس پناه برده و مى گویند برخى هم لب به شراب مى زده اند، از این همه قصدشان با وسایل مصنوعى رهایى از خود و خودى بوده است!
در نظر صوفیه «سماع» براى پیدا کردن «حال» و «وجد» عامل بسیار قوى محسوب مى شود از جمله موسیقى و آواز خواندن و رقص که همه آنها تحت عنوان «سماع» در مى آید. آرى سماع که از نظر متشرعین و فقهاء مردود و مذموم است و گناه به حساب مى آید نزد اغلب مشایخ و سران صوفیه از راههاى مهم وصول به حالت وجد شمرده مى شود. به این معنى که گفته اند «سماع» حالتى در دل ایجاد مى کند که «وجد» نامیده مى شود و این وجد حرکات بدنى به وجود مى آورد که اگر حرکات، حرکات غیر موزونى باشد «اضطراب» و اگر موزون باشد «کف زدن و رقص است». (تاریخ تصوف، ۳۸۸)
«سماع» در تاریخ تصوف جنجالى ترین موضوع ها بوده است نه تنها اهل شرع با آن به مخالفت پرداخته اند بلکه در میان مشایخ صوفیه نیز مخالفانى داشته است، برخى براى آنان شرایطى قائل شده اند و بعضى دیگر «سماع» را براى گروهى روا و براى گروه دیگر ناروا دانسته اند. داستانهاى بسیارى از مشایخ و مریدان است که در سماع، مرغ روحشان از قفس تن پریده است، در طبقات الصوفیه آمده است که ذوالنون، فضیل بن عیاض، ابوسعید خراز، شبلى، نورى، دراج، ابوبکر اشنانى، و ابوالقاسم سایح، از جمله مشایخى هستند که در سماع برفته اند! (طبقات الصوفیه: ۵۱۴ ـ ۵۷۳ ـ ۵۸۰ ـ ۵۸۱) به اصطلاح کشته مجالس سماع (موسیقى) بوده اند.
به هر حال مجالس صوفیه از دیرباز با سماع و قول همراه بود و تشکیل مجلس رقص و پایکوبى و دست افشانى و شعر خوانى، تحت عنوان سماع به صورت یک کار گروهى در خانقاهها معمول بود و این موضوع آنچنان مورد توجه قرار داشت که عده اى مى گفتند مسلک تصوف جز رقص نیست (کشف المحجوب ـ ۵۴۲).
۲- نقل از کتاب اسرارالتوحید، صفحه ۹۳ و نفحات الانس جامى، صفحه ۳۲۲.
۳- آیت الله مکارم شیرازی در کتاب جلوه حق
۴- نقل از کتاب اسرارالتوحید، صفحه ۳۳.
۵- عطار، جلد ۲، صفحه ۱۳۸.
۶- کتاب اسرارالتوحید، صفحه ۱۸۶.
۷- آثار البلاد قزوینى، صفحه ۲۹۰.
۸- ارشاد، جلد ۲ـ صفحه ۱۸۵.
۹- اللمع ـ ۳۶۳۰۴.
۱۰- ارزش میراث صوفیه، صفحه ۱۵۴.
۱۱- کلیات عراقى مقدمه، صفحه ۴۹ و ۵۰.
۱۲- ارزش میراث صوفیه، صفحه ۱۵۵.