ملاّصدرا به مانند مرادش ابن عربى، مطالب خود را متعلق به خداوند مى داند!
در مقدمه اسفار مى خوانیم:
اشتعلت نفسی لطول المجاهدات اشتعالاً نوریّاً، والتهب قلبی لکثره الریاضات التهاباً قویّاً، ففاضت علیها أنوار الملکوت… ولحقتها الأضواء الأحدیّه، وتدارکتها الألطاف الإلهیّه… وانکشف لی رموز لم تکن منکشفه هذا الانکشاف من البرهان، بل کلّ ما علمته من قبل بالبرهان عاینته مع زوائد بالشهود والعیان من الأسرار الإلهیّه والحقایق الربّانیّه والودائع اللاّهوتیّه… فألهمنی اللّه الإفاضه ممّا شربنا جرعه للعطاش الطالبین؛
در اثر مجاهدات طولانى، نفسم اشتعالى نورى یافت. و در اثر کثرت ریاضات، قلبم حرارتى قوى پیدا کرد، پس انوار ملکوت بر آن تابیدن گرفت… و پرتوهاى احدیت به آن پیوند خورد، و الطاف الهى آن را دریافت… و رموزى براى من منکشف شد که در اثر برهان چنین انکشافى را نداشت، بلکه تمامى اسرار الهى و حقایق ربانى و ودایع لاهوتى را که از پیش با برهان دانسته بودم، با زوائدى بر آن به شهود و عیان مشاهده کردم… پس خداوند به من الهام کرد که جرعه اى از آنچه نوشیده ام بر جویندگان تشنه افاضه کنم.
سنگ و آهن را مزن بر هم گزاف
گه ز روى نقل و گه از روى لاف[۱]
دقیقاً همین مطالب را مى توانید در کتب مختلف وى بیابید، از قبیل مفاتیح الغیب، مقدمه، ص۱۳۷ به بعد؛ اسرار الآیات، مقدمه، ص۴۹؛ شواهد الربوبیّه با تعلیق آشتیانى، مقدمه، ص۱۳۱ ـ ۱۳۳؛ والمظاهر الإلهیّه فی الأسرار العلوم الکمالیّه، مقدّمه، ص۳ و…
مثلاً در مظاهر الإلهیّه مى گوید:
اجعلنا من العارفین بنور قدسک، والوارثین بحبّک… وطهِّرنا عن الأرجاس والأدناس بقوّه عصمتک…
و در شواهد مى گوید:
لعمری أنوار ملکوتیه تتلألأ فی سماء القدس والولایه، وأیدٍ باسطه تکاد تدقّ باب النبوّه… فهذا إشارات إلى الجواهر الزاهره… ثمّ أستخرجها بإذن اللّه العزیز المنّان؛
قسم به جانم که مطالبى که در این کتاب تحریر یافته، انوارى است ملکوتى که در آسمان قدس و ولایت، و دستهایى گشوده از علم و معرفت مى درخشد، دستهایى که نزدیک است باب نبوّت را بکوبد… امر و فرمان از ناحیه غیب بر قلبم وارد شد و از جانب آن عالم به من اشاره شد که قسمتى از آن اسرار را اظهار کنم.
با همه خودبینى و کبر و منى
لاف تقوى و عدالت مى زنى[۲]
ملاّ صدرا علّت دست به کار شدن در تفسیر قرآن را الهام رحمانى و خواطر غیبى مى داند![۳] و تفسیر قرآن خود را بین تفاسیر شیعه بى مثل و مانند مى داند![۴]
ملاّ صدرا به پیروى از مقتداى خود (ابن عربى) تصریح به علم لدنى مى کند و خود[۵] و کتاب خود را در هاله اى از عصمت قرار مى دهد! و قطعاً اگر خوفى نمىداشت ادعاى نبوت هم مى کرد هرچند ادعاهاى وى کمتر از ادعاى نبوت نیست.
وى شبهه ایى را مطرح مى کند و در جواب شبهه، خود را وارث علوم انبیا مى داند و مى گوید: پس من بواسطه منصب و مقام وراثت، عهدهدار و مباشر برطرف کردن این گفتار (شبهات) تنها از طریق اقامه و بیان برهان و استدلال و… هستم[۶].
چندان که زدم لاف کرامات و مقامات
هیچم خبر از هیچ مقامى نفرستاد[۷]
دانشجویان وطلاّبِ تشنه معارف که به دام ابن عربى وملاّ صدرا گرفتار آمدند، غالباً فریفته امثال این مطالب شده اند که مى بینند مشایخ فلسفه و عرفان مدعىاند مطالب خود را بر اساس اشراق حقایق و شهود واقعیات به دست آورده اند.
نکته مهم اینجاست، پدر عرفان و نیز حکمت متعالیه، ابتداى کُتُب خود را اختصاص به همین مطالب مىدهند تا دانشجو با تفکرى کاملاً مثبت به مطالب آنها بنگرد و جرأت هرگونه نقد یا اشکالى از او گرفته شود.
مىزنى در خواب با یاران تو لاف
که منم بینا دل و پرده شکاف[۸]
ایشان از این نکته غافل اند که اولیاى فلسفه و عرفان هرگاه در اقامه دلیل براى اثبات مدعاى خویش عاجز و درمانده مى شوند با همین ادعاهاى بزرگ اذهان مخاطبان را آن چنان به تصرف درمى آورند که دیگر ایشان هرگز حتى سؤال نمى کنند!
حضرت امام محمّد باقر علیه السلام مى فرماید:
لیس من یوم ولا لیله إلاّ و جمیع الجنّ والشیطان تزور ائمه الضلال… فائق بالأفک والکذب حتّى یصبح فیقول: رأیت کذا وکذا.[۹]
هیچ شب و روزى نیست مگر اینکه تمامى جنیان و شیاطین، امامان گمراهى و ضلالت را دیدار کرده، براى ایشان سخنان ناروا و دروغ مى آورند، لذا آن امام ضلالت هر روز مى گوید: که چنین و چنان شهود کرده ام.
اگراین سخنان، الهاماتِ عرشى و تأییدات ربانى است، و اگر ـ مثلاً ـ ادعاهاى «ملاّ صدرا» در این مورد قابل پذیرفتن است، چرا خود او عین همین ادعاها را از «شیخ اشراق» وسایر مدعیان کشف وشهود واشراق نمى پذیرد؟! و به نقد و ابطال اشراقات و الهامات ادعایى آنان مى پردازد؟ مگر نه این است که «شیخ اشراق» هم از امثال خود عقب نیفتاده، و در مقدمه «حکمه الاشراق» مدعى است:
حقایق و مطالب آن، نخست از راه فکر و اندیشه به دست نیامده است و بلکه حصول آنها به امرى دیگر بود. نهایت پس از یافت آنها جویاى برهان شدم، بدان سان که هرگاه مثلاً از آن براهین حاصله قطع نظر نمایم، هیچ مشککى نتواند مرا در مسائل آن به شک اندازد.[۱۰]
از شما دانشجو و طلبه محترم سؤال مى کنم: مگر نه اینست که فلاسفه براى اثبات مطالب خود از دو طریق کشف و برهان استفاده مى کنند، پس چه شده است که اختلاف بین فلاسفه در حدّ نفى و اثبات است؟!
از شما فرد جویاى حکمت صدرایى مىپرسم: اگر میزان کلام حق از باطل، برهان باشد (اعم از استدلال عقلى و کشف و شهود یقینى) برهانى که از مقدمات بدیهى تشکیل شده باشد، چه اتفاقى مىافتد وقتى این برهان وارد فلسفه مى شود، بداهتش رنگ مى بازد؟ زیرا هر فیلسوفى براى اثبات مطلبش ادعاى بداهت مى کند، دقیقاً مخالف بداهتى که رفیقش دارد!
اگر بداهت، تعدد بردار باشد، آیا مىتوان به برهانِ فیلسوف به دیده برهان و میزان نگاه کرد؟!
جز آنکه بگوییم برهان فیلسوف، تشکیل شده از مقدمات وهمى، و فقط اسماً برهان است، همین.
آرى، اینست که این ادعاها هیچ اساسى ندارد لذا چنان که گفتیم خود این مدعیان، چنین سخنانى را از یکدیگر نمى پذیرند، و افکار و ادعاها و نوشته هاى همدیگر را نقد و ابطال مى کنند.
رها کن ترّهات و شطح و طامات
خیال خلوت و نور و کرامات
زابلیس لعینِ بىسعادت
شود صادر هزاران خرق عادات
کرامات تو در خود نمایىست
تو فرعونى و این دعوى خدایىست[۱۱]
متأسفانه برخى افراد ساده لوح این ادعاها را باور کرده، بدون اینکه ذرهاى قابلیت دفاع عقلانى در اندیشههاى فیلسوفان و عارفان بیابند، سخنانى را که ایشان به نفع خودشان گفتهاند پذیرفته، و نخبگان عرصه علم و تحقیق و برهان و استدلال و عقلانیت، عالمان فهیم و بیدار بزرگ را به نفهمى و جهالت نسبت مى دهند!
تا کى سخن از خرقه و سجاده و پرهیز
ارشاد بدین کهنه خرافات توان کرد[۱۲]
و نیز بدیهى است بدون تمسک به این ادعاهاى بزرگ و اثرات تخدیرى آن، هرگز نمىتوان اعتقاداتى را که در تضاد و تقابل مستقیم با احکام روشن عقل و وحى است به دیگران تحویل داد!
امیرالمؤمنین علیه السلام مى فرمایند:
اى کمیل، هرگز گول کسانى را مخور که نمازهاى طولانى به جاى مى آورند و صدقه داده خیال مى کنند که توفیق الهى شامل حال آنهاست! اى کمیل، به خدا سوگند من خودم از رسول خدا شنیدم که مى فرمودند: هرگاه شیطان گروهى را به کارهاى زشت ـ مانند زنا و شراب و ربا و گناهان دیگر مانند آنها ـ بکشاند عبادت شدید و خشوع و رکوع و خضوع را هم محبوب آنها مى سازد، سپس آنها را به پذیرش ولایت غیر معصومین ـ که به سوى آتش مى کشانند و روز قیامت یارى نمى شوند ـ مى کشاند.[۱۳]
اى که روز و شب زنى از علم لاف
هیچ بر جهلت ندارى اعتراف
ادعاى اتّباع دین و شرع
شرع و دین مقصود را دانست به فرع
وان هم استحسان و رأى از اجتهاد
نه خبر از مبدأ و نه از معاد[۱۴]
[۱]. مولوى.
[۲]. مثنوى شیخ بهایى.
[۳]. شرح بر اصول کافى ۴: ۴۱۷.
[۴]. تفسیر القرآن ۶: ۶، تصحیح محمّد خواجوى.
[۵]. ملاّصدرا، شخصیت خود را بىبدیل مى داند و مى گوید: «قد اطّلعت على مشاهد شریفه إلهیّه وشواهد لطیفه قرآنیّه وقواعد محکمه ربّانیّه… فما تیسّر لأحد الوقوف علیها إلاّ أوحدیّ مِن أفاضل الحکما… بل تفرّدتُ بأُمور شریفه عالیه خَلَتْ عن مثلها زُبر الأوّلین وإن کانوا من الأساطین…». [شواهد، مقدمه، ص۱۳۱ ـ ۱۳۲]
[۶]. مفاتیح الغیب: ۳۶۳.
[۷]. حافظ.
[۸]. مثنوى مولوى.
[۹]. بحارالأنوار ۲۵: ۸۲.
[۱۰]. حکمه الاشراق سهروردى، شهاب الدین: ۱۸، ترجمه جعفر سجادى.
[۱۱]. شیخ محمود شبسترى.
[۱۲]. عماد الدین سیفى.
[۱۳]. نص روایت چنین است:
«یا کمیل، لا تغترّ بأقوامٍ یُصلّون فیطیلون، ویصومون فیداومون، ویتصدّقون فیحسبون أنّهم موفَّقون. یا کمیل، أُقسم باللّه لسمعت رسول اللّه صلىاللهعلیهوآلهوسلم یقول: إنّ الشیطان إذا حمل قوماً على الفواحش مثل الزنا وشرب الخمر والربا وما أشبه ذلک من الخنا والمآثم، حبّب إلیهم العباده الشدیده والخشوع والرکوع والخضوع والسجود، ثمّ حملهم على ولایه الأئمّه الذین یدعون إلى النار ویوم القیامه لا یُنصرون».
[بحار الأنوار ۷۴: ۲۷۴؛ بشاره المصطفى: ۲۸؛ المستدرک ۴: ۹۵ ]
[۱۴]. مثنوى شیخ بهایى.