ابن عربی : دخالت شیطان در نفوس شیعیان و غلوّ آنها در محبت اهل بیت علیهم السلام!
ابن عربی در فتوحات [۱] تحت عنوان «مداخل الشیطان فی نفوس العالم» – الغلوّ فی حب آل البیت مطالبی نقل می کند که مضمون آن چنین است:
دخالت های شیطان در نفوس آدم – غلو در محبت آل البیت(!) :
راه و روش اهل بدعت و نفسانیّات بدین ترتیب است که شیاطین در ابتدا اصل صحیحی را که در آن شک نمی نمایند به آنان (شیعیان) القاء می نماید. سپس گمراهی ها از عدم فهم صحیح به وجود می آید و گمراه می شوند. این امر همچون یک امر صحیح به شیطان نسبت داده می شود. کاش می دانستند که در این مسائل، شیطان شاگرد ایشان است. (شیطان از صاحبان بدعت و نفسانیّات درس می گیرد).
بیشترین مصداق چنین امری مربوط به شیعه مخصوصا امامیه (شیعیان ۱۲ امامی) است. شیاطین جنّی بر آنان وارد می شوند.
محبت اهل البیت (علیهم السلام) و افراط بر آن را بر آنان القا می کنند و شیعیان این علاقه شدید را مؤثرترین وسیله قرب الهی تلقّی می کنند. همینطور است اگر در این حدّ توقّف کنند و چیزی نیفزایند ولی آنها (شیعیان) از حد محبت اهل البیت (علیهم السلام) به دو صورت تجاوز می کنند.
الف: بعضی از آنها به محبت اهل البیت علیهم السلام دشمنی و سبّ صحابه را می افزودند، چون آنان اهل البیت (علیهم السلام) را مقدّم نداشتند و (شیعیان) گمان می کنند که اهل البیت (علیهم السلام) برای این مناصب دنیوی (خلافت) سزاوارتر بوده اند. از آنان کسانی هستند که شناخته شده اند و زیاد هستند.
ب – و طایفه ای از آنان علاوه بر سبّ صحابه، نسبت به پیامبر صلی الله علیه (و آله) و سلّم و جبرئیل علیه السلام و الله جلّ جلاله طعنه زدند که چرا نسبت به رتبه ایشان (اهل البیت علیهم السلام) و برتری آنان در خلافت بر مردم، تصریح نکرده اند و حتی برخی از آنان سوگند یاد کرده اند که: ما کان من بعث الأمین أمیناً آن که جبرئیل امین را فرستاده است ، امین نبود.[۲]
و تمام این امور از اصل صحیحی نشأت گرفته است و آن حب اهل البیت علیهم السلام می باشد اما نتایج غلطی را از آن اصل صحیح گرفته اند. پس گمراه شدند و گمراه کردند. بنگر که غلوّ در دین چه نتایج زیانباری را به دنبال دارد. آنها را از حد خارج نمود به گونه ای که نتیجه کاملاً معکوس برای آنها حاصل شد. قال تعالی: قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لاَ تَغْلُواْ فِی دِینِکُمْ غَیْرَ الْحَقِّ وَلاَ تَتَّبِعُواْ أَهْوَاء قَوْمٍ قَدْ ضَلُّواْ مِن قَبْلُ وَأَضَلُّواْ کَثِیرًا وَضَلُّواْ عَن سَوَاء السَّبِیلِ [۳]
بگو ای اهل کتاب در دین خود غلوّ ( و زیاده روی) نکنید و غیر از حق نگویید و تبعیت نکنید از هوس های قومی که از قبل گمراه شدند و عده کثیری را گمراه کردند و از راه راست منحرف گشتند.
خلاصه دعاوی ابن عربی بر علیه شیعه چنین است:
۱ – شیاطین جنّی بر شیعه مخصوصا امامیه وارد می شوند [۴] و محبت افراطی آل البیت را بر آنان القا می نمایند.
۲ – کاش شیعیان می دانستند که شیاطین در این مسائل شاگرد آنها هستند.
۳ – برخی از شیعیان به این محبت افراطی، دشمنی و سبّ صحابه را افزودند، چون آنان اهل البیت علیهم السلام را مقدّم نداشتند و (شیعیان) گمان می کنند که اهل البیت علیهم السلام برای این مناصب دنیوی (خلافت) سزاوارتر بوده اند.
۴ – برخی دیگر از آنان علاوه بر سبّ صحابه، نسبت به پیامبر صلی الله علیه (و آله) و سلّم و جبرئیل علیه السلام و الله جلّ جلاله طعنه زدند که چرا نسبت به (فزونی) رتبه و مقدم بودن آنها در خلافت بر مردم تصریح نکرده اند.
۵ – تمامی این انحرافات از حب شدید و افراطی اهل البیت علیهم السلام دامنگیر شد و شیطان آنها را از یک اصل صحیح به گمراه شدن و گمراه کردن کشانید و نتیجه ای کاملاً معکوس برای آنها حاصل شد.
وی در پایان آیه شریفه قرآن را در مذمت اهل کتاب به جهت غلو در دین خود بیان می کند و شیعیان را تلویحاً همانند آنها می داند.
شیطان بر چه کسی نازل می گردیده است؟
در پاسخ به دعاوی ابن عربی در قسمت ۱ و ۲ باید گفت:
محبت آل البیت علیهم السّلام در قلوب شیعیان عنایت عظمی الهی است و این محبّت نه افراطی بوده [۵] و نه هرگز القاء شیاطین جنّی و نه شیطان شاگرد آنهاست.
برای مشاهده ی مطلبی درباره اهمیت محبت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام به لینک زیر مراجعه فرمایید :
اگر ابن عربی اندکی اهل مراجعه به معارف آل الله علیهم السلام بود به این نتایج خلاف نمیرسید.
با توجّه به برخی اظهارات و دعاوی ابن عربی، بخوبی روشن است که شیطان بر چه کسی وارد می شده است!
هَلْ أُنَبِّئُکُمْ عَلَى مَن تَنَزَّلُ الشَّیَاطِینُ * تَنَزَّلُ عَلَى کُلِّ أَفَّاکٍ أَثِیمٍ[۶]
آیا شما را خبر دهم که شیاطین بر چه کسی نازل می شوند؟ آنها بر هر دروغگوی گنهکاری نازل می شوند.
برای نمونه یکی از مشاهدات و مکاشفات شیطانی ابن عربی را ذکر میکنیم :
ابن عربی در فتوحات مدّعی است که در سال ۵۹۹ در یک روز جمعه بعد از نماز، هنگام نماز جمعه، با روح متجسّد احمد بن هارون الرشید ملاقات و سخنانی میان آنها واقع می شود. در بخش الاقطاب [۷]، ابن عربی همین احمد بن هارون الرشید را مقرب ترین رجل الهی در عصر خودش عنوان کرده است. این قضیه در فتوحات یک بار بصورت مجمل [۸] و بار دیگر به صورت تفصیل بیان شده است.
بخشی از این سخنان وی بصورت تفصیل چنین است:
…… و لهذا کان احمد السبتی بن امیرالمؤمنین [۹] هارون الرّشید یصوم سته ایّام من کل جمعه ….. قلت له لم خصّصت یوم السّبت بعمل العرفه؟ فقال لان الله سبحانه ابتدأ خلقنا یوم الاحد و انتهی الفراغ منه فی یوم الجمعه فجعلت تلک الایّام لی عباده لله تعالی لااشتغل فیها بما فیه حظّ لنفسی فاذا کان یوم السبت انفردت لحظّ نفسی فاحترفت فی طلب ما أتقوت به فی تلک الایام هکذا کلّ جمعه. فانه سبحانه نظر الی ما خلق فی یوم السّبت فاستلقی و وَضَع احدی رجلیه علی الاخری…..…….فتعجبت من فطنته و قصده فسألته من کان قطب الزمان فی وقتک؟ فقال أنا…… .
ترجمه : و از این رو، احمد سبتی فرزند امیرالمؤنین هارون الرشید چنین بود که شش روز ایام هفته ….. را روزه می گرفت ….. از وی پرسیدم چرا از روزهای هفته، روز شنبه را به کسب اختصاص دادی؟ گفت از آن جهت که خدای سبحان خلقت عالم را از روز یکشنبه آغاز فرمود و در روز جمعه فراغت یافت. پس این ایام را برای عبادت خدا قرار دادم و برای حظّ نفس خود کاری نکردم و چون روز شنبه آمد آن را برای خود قرار دادم و در آن روز به کار و کسب مشغول شدم از برای قوتِ آن شش روز دیگر.
پس خدای سبحان نظر افکند به آنچه خلق فرموده بود، در روز شنبه . پس به پشت دراز کشید و یک پای خود را روی پای دیگر قرار داد و گفت من مَلِک هستم برای ظهور و پیدایش مُلک….از او سؤال کردند قطب در زمان تو چه کسی بود؟ گفت خودم…..[۱۰]
ملاحظه می شود که مطابق نقل ابن عربی، اعتقاد احمد بن هارون الرشید چنین بود، که خداوند خلقت ما را از یکشنبه آغاز و در جمعه فراغت یافت [۱۱]، و سپس می گوید : فانه سبحانه نظر الی ما خلق فی یوم السبت فاستلقی و وَضَع احدی رجلیه علی الاخری….. خدای سبحان نظر افکند به آنچه خلق فرموده بود، در روز شنبه و (نعوذ بالله) به پشت دراز کشید و یک پای خود را روی پای دیگر قرار داد.
فراموش نکنیم که هر چند ابن عربی این سخنان را از قول احمد بن هارون می گوید، ولی ابن عربی در بحث اقطاب وی را مقرب ترین رجل الهی عصر خود می داند[۱۲] و تلویحاً سخنان وی را تأیید نموده و در پایان هم از فطانت و زیرکی و هوشیاری و قصد او تعجب کرده و از وی سؤال می کند که در زمان او قطب زمان که بوده است؟
احمد بن هارون در پاسخ می گوید: خودم. البته ابن عربی (شیخ اکبر و امام کشف و شهود صوفیّه) از خود سؤال نمی کند که این مطالب کفرآمیز از احمد بن هارون الرشید و به زعم او مقرب ترین رجل الهی عصر خود است یا از آن دشمن دیرینه و کینه توز بنی آدم(ابلیس)؟ لازم به یادآوری است که عبدالرحمان جامی مطلب دیگری را بیان کرده است.
وی در نفحات الانس [۱۳] بعد از جمله «وانتهی الفراغ منه فی یوم الجمعه» به جای جمله «فجعلت تلک الایام لی عباده الله تعالی» این جمله را نقل کرده است.
«پس در این شش روز که وی در کار ما بود، من در کار وی بودم». تذکر: این اظهارات حداقل با اصل توحید، مهم ترین و اساسی ترین اصل اعتقادی مسلمانان و اصل اساسی امامت در تضاد است.
الف – ادعای بسیار ناروا و گستاخانه نسبت به ذات ربوبی جلّت عظمته و این اتهام که …. (نعوذبالله) خداوند به پشت دراز کشید و یک پای خود را روی پای دیگر قرار داد….
ب – ادعای (قطب و غوث) مقرب ترین رجل الهی برای احمد بن هارون[۱۴]، توسط ابن عربی با توجه به این که وی در عصر ائمه معصومین علیهم السلام نظیر حضرت موسی بن جعفر علیه السلام زندگی می کرده است.
ج – ادعای خلقت عالم در شش روز (شبیه اعتقاد یهود، مورد لعنت خدا) و نیز اظهارات جامی در نفحات الانس که دروغ و کذب بودن آن بعید است و بنوبه خود مطالب بسیار ناروایی است، فعلاً مورد بحث قرار نمی دهیم.
با توجه به بطلان روشن و بدیهی دو ادّعای فوق که مربوط به دو اصل از مهم ترین اصول اعتقادی مسلمانان و شیعیان می باشد.
باید از پیروان و مدافعان ابن عربی سؤال کرد، باتوجه به بطلان این اظهارات که حتی یک نفر عامی به نادرستی آنها پی می برد چگونه ابن عربی با آن درجات و مقاماتی که صوفیه برای وی قائل هستند به بطلان آنها پی نبرد؟ و این دعاوی سراپا غلط را از کسی پذیرفت که خود وی، قائل است احمد بن هارون قطب و غوث زمان و مقرب ترین رجل الهی در عصر خود است؟
آیا برای هر محقق و پژوهشگر مسلمان ذره ای تردید باقی می ماند که گوینده این سخنان با هر نام و نشانی که خود را معرفی کند، آن دشمن دیرینه و کینه توز است که به خداوند عرضه داشت « قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ * إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ»[۱۵]
(ابلیس) گفت: (خدایا) به عزتت سوگند همه آنان را گمراه خواهم کرد. مگر بندگان خالص تو را در میان آنها.
[۱] فتوحات مکیه، ج ۴، ص ۲۸۰
[۲] قسمت داخل پرانتز (علیهم السلام) از نگارنده است. اگر بگوییم مقصود ابن عربی از آن که جبرئیل امین را فرستاده است(نعوذ بالله) خدای عزّوجل می باشد و او امین نبود، کلام بسیار نامربوط و سخن کفر آمیزی است که هیچ مسلمانی (اعم از شیعه و سنی) هرگز چنین اعتقادی ندارد.
[۳] مائده / ۷۷
[۴] در صفحات بعد بیشتر آگاه می شویم، شیطان بر چه فرد یا افرادی وارد می شود.
ضمنا رجوع شود به کتاب فضائل الخمسه من الصحاح السته علامه فیروزآبادی، ج۲، ص ۲۳۰ باب ما أبغض احد علیا الا شارک ابلیس اباه. هیچ کس بغض حضرت علی(ع) را در دل ندارد مگر اینکه ابلیس با پدر او (در انعقاد نطفه) شریک بوده است. (با ذکر مدارک اهل تسنن)
[۵] باید گفت کسانی در این مورد، افراطی و اهل غلوّ هستند که علم و قدرت و…آل البیت ع را ذاتی آنان دانسته و یا نعوذ باالله آل البیت ع در علم وقدرت خداوند شریک می دانند ولی شیعه هرگز چنین اعتقادی ندارد بلکه آن ذوات مقدسه را عبد خدا دانسته که بجهت وصول به أعلی درجه معرفت خداوند و اطاعت مطلق الهی و… به منتهای کمال ما سوی الله واصل گردیده اند.
[۶] الشعراء/۲۲۱و۲۲۲
[۷] فتوحات، بحث الاقطاب، ج۱۱، ص ۲۷۴ و ۲۷۵
[۸] همان، ج۱۱، ص۳۳۵ و ۳۳۶
[۹] ابن عربی، هارون الرشید خلیفه صفّاک و قاتل حضرت موسی بن جعفر علیه السلام را امیرالمؤنین می داند. شیعیان این لقب را به امر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم مخصوص حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام دانسته اند و حتی این لقب را برای سایر ائمه معصومین علیهم السلام بکار نمی برند.
[۱۰] فتوحات، ج۹، ص۳۲۶ و ۳۲۷
[۱۱] یهود معتقد بودند که خداوند خلقت عالم را مدت شش روز انجام داد. از روز یکشنبه تا پایان روز جمعه و روز شنبه خدا راحت گردید. آنها معتقد بودند، امور عالم و پدیده های هستی طبق همان تقدیر و قوانین پیش می رود و دیگر هم از خداوند هم کاری ساخته نیست. خداوند می فرمایند: «وَقَالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللّهِ مَغْلُولَهٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ (مائده/۶۴)» حضرت امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه می فرمایند: وَقَالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللّهِ مَغْلُولَهٌ: لم یقولوا انه هکذا ولکنهم قالوا قد فرغ من الامر لایزید و لاینقص فقال الله جل جلاله تکذیبا لقولهم وَقَالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللّهِ مَغْلُولَهٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ یُنفِقُ کَیْفَ یَشَاءُ الم تسمع قول الله عزّوجل یقول: یمحوا الله مایشاء و یثبت و عنده ام الکتاب(توحید صدوق/ ص۱۶۷ و ۱۶۸).
باید دانست که یوم در آیه: « وَلَقَدْ خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ…(ق/۳۸)»، دوران است. خداوند آسمانها و زمین و آنچه میان آنها است را در شش دوران آفرید.
[۱۲] فتوحات، ج۱۱، ص۲۷۴ و ۲۷۵
[۱۳] جامی، عبدالرحمان، نفحات الانس، ص۵۵۰ و ۵۵۱ (انتشارات محمودی، ۱۳۳۷ه. با مقدمه و تصحیح مهدی توحیدی پور) باید دانست که در نسخه دیگر نفحات الانس جامی با مقدمه و تصحیح دکتر محمود عابدی، انتشارات اطلاعات چاپ اول، تهران، ۱۳۷۰ در صفحه ۵۴۹ همین جمله ی « پس در این شش روز که وی در کار ما بود، من در کار او بودم» وجود دارد. عبدالرحمان جامی (متوفی ۸۹۸ ه. ) از متابعان و مریدان ابن عربی (متوفی ۶۳۸ ه) و از شارحان فصوص بوده و بعید است که جملات ابن عربی را تغییر داده باشد. ضمن آنکه سیاق جملات طوری است که تا حدودی این قول را تایید می کند. ولی از آنجا که این جمله کلام بسیار قبیحی است زیرا صحّت این جمله مستلزم عجز خداوند و نیاز خدای عزّوجل (نعوذ بالله) به احمد بن هارون در تدبیر و تنظیم خلقت عالم و ….. و همچنین مستلزم وجود احمد بن هارون قبل از خلقت آسمان و زمین است. احتمالا این جمله را جهت تطهیر ابن عربی تغییر داده اند. والله اعلم
[۱۴] فتوحات( ج۱۱، ص۲۷۴ و ۲۷۵) ابوالعباس، احمد بن هارون الرشید در منابع شیعه مانند ابواب الجنان و جامع النّورین واعظ سبزواری و به نقل آنها در خزینه الجواهر مرحوم نهاوندی (ص ۲۹۱ – ۲۹۳) بنام قاسم و ملقب به مؤتمن در زمان حیات پدرش، جاه و مقام دنیوی را ترک و از پدرش کناره گرفت و در غربت روزهای شنبه را به کار می پرداخت و سایر ایام هفته را به عبادت سپری می کرد و سرانجام در غربت در بصره در کمال زهد در سال ۱۸۴ هجری درگذشت. به نظر می آید از آنجا که مقام احمد بن هارون الرشید در نظر ابن عربی خیلی عظیم بوده، آن دشمن دیرینه و کینه توز بنی آدم مجسم شده و خود را احمد بن هارون الرشید معرفی و این کلمات کفرآمیز و ناروا را به ابن عربی القا نموده است. البته شیطان بهر شکلی جز پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه معصومین علیهم السلام می تواند مجسم شود. ولی می تواند به درغ خود را معصوم معرفی کند که از کلمات و اظهارات وی بخوبی می توان به ماهیت او پی برد.
[۱۵] ص/ ۸۲ و ۸۳