آقای محسن اراکی و نقد عرفان صوفیانه و تالیف کتاب درباره سید هاشم حداد (روح مجرد)
گرایشات عرفانی شیخ محسن اراکی، بر کسی پوشیده نیست. او از مروجین عرفان مصطلح و صوفیانه بوده است و در مواقع مختلفی به تمجید سران صوفیه، و مطالب و مبانی آنان پرداخته است. کتاب وی با عنوان “درآمدى بر عرفان اسلامى” شاهدی روشن بر این مدعاست.
اما آش برخی از جریانات عرفانی (همچون فرقه لاله زاری و پیروان سیدهاشم حداد و طهرانی) آنقدر شور و تند شده که آقای محسن اراکی نیز، زبان به اعتراض گشوده و صراحتا با ذکر نام حداد و… این فرقه ها را به تندی نقد نموده است.
او متعقد است که این افراد، صرفا اهل ادعا هستند و قصد فریب مردم را دارند و کسانی که واقعا عارف باشند، چنین سخنانی را بر زبان نمی آورند. او سپس با ذکر برخی ادعاهای سید هاشم حداد، تاکید می کند که یک عارف چنین حرف هایی نمی زند… وی در نهایت نسبت به تالیف و انتشار کتاب در شرح حال افرادی مانند سیدهاشم حداد اعتراض نموده و عرفان بدون فقاهت را نفی می کند.
دانلود ویدئو | دانلود فایل صوتی
برخی موارد مطروحه در سخنان آقای اراکی
«تفاسیر عرفانی که هیچ مبنایی ندارد مثلا محی الدین عربی که اصلاً آدم تعجب میکند که این چه دارد میگوید.
این اصلاً ارزش علمی ندارد. کلاً تفاسیر عرفانی را باید بگذاریم کنار.
هر مفسری اگر بتواند با برهان معنای قرآن کریم را اثبات کند بله قابل قبول است حالا یا برهان است یا بیان معصومین سلام الله تعالی علیهم.
عرفان حقیقی اصلاً جز از طریق اهل بیت علیهم السلام قابل تحصیل نیست. معرفت الله جز از طریق آنها حاصل نیست. هم معرفت نظری هم راه سلوک عملی به برای وصول به مدارج بالای قرب الی الله تعالی. هر چیزی که زائد بر حرفی باشد که آنها زدهاند این از اضغاث احلام است و هیچ ارزشی ندارد.
باید دید که این کشف اگر مبنای عقلی دارد خب اگر نه خب چه کسی گفته که این کشف رحمانی است؟
معارف یا باید برگردد به قرآن و سنت و یا به عقل برهانی وگرنه هیچ حجتی نخواهد داشت.
قطع حاصله از کشفی که یجاد میشود یا در حال بی عقلی است، که این ارزشی ندارد. اما اگر قطع بیدار گونه و در حالت هوشیاریست، اگر اهل تدبر باشد باید احتمال خلاف بدهد و اگر احتمال خلاف نمیدهد باید بر اساس برهان و وحی باشد. اگر قرائنی الهی وجود دارد در صحت این کشف بله اما گاهی اصلاً قرینه بر خلافش هست.
آقای شیخ عباس نقل می کرد که ابن عربی میگفت من رفتم به آسمان چهارم رسیدم دیدم علی بن ابیطالب (صلوات الله علیه) آنجا نشسته با پا به او زدم و گفتم هنوزم در فکر امامت و خلافت هستی؟ این چه کشفیه مرتیکه؟ این، کشف و تخیلاتِ شیطانی است.
خلاصه اینکه ما چیزی به نام معرفت عرفانی جدای از برهان نداریم. معرفت عرفانی باید مؤید به برهان باشد.
تأسف آور است اینکه کتاب هایی چاپ میشود درباره این عارف و آن عارف.
کتابی درباره یکی از این عرفایی که ادعای عرفان میکنن… معلوم میشود عارف نیست. ادعا میکند که باید بیایید پیش من. علم اولین و آخرین پیش من است و من با کشف و شهود همه چیز را میفهمم. خود این ادعا نشان دهنده این است که این چیزی بارش نیست.
یکی از همین کسانی که معروف به عرفان و کشف و اینا آمد… نشست سر سفره ولی دست به غذا نبرد… گفت در این غذا من خون میبینم … این غذا از مال حرام درست شده… برای چی این بنده خدا را زحمت دادی بعدم آبرویش را جلوی مردم بریزی … اینها عارف نیستن… این چیه که در این کتابها مینویسید و اینها را به خورد جوانها میدهید.
یا آن دیگری کتاب نوشته درباره حداد… میگوید رفتیم با همدیگه سر قبر آقای انصاری در همدان. حداد گفت این آقای انصاری اگر زنده بود از من پیروی میکرد و مرید من میشد. آدم عارف از این حرفا نمیزند.
یا می گوید شب قدر رفتیم کربلا … یکی از این کسانی که با ما بود خیلی حال خوبی داشت گریه میکرد… حداد به من گفت حال من از حال این بهتر است اما من به روی خودم نمی آورم. خب این که عارف نیست…
اصلاً عرفان بی فقه لیس بعرفان. مگر میشود کسی عارف باشد فقیه نباشد.»
البته دعاوی اینچنین، بلکه شطحیاتی فراتر از این، به وفور در مطالب و سخنان سران صوفیه یافت می شود. پیروان حداد، مرید فردی صوفی و بی سواد شده اند. در این مورد خاص، با آقای اراکی هم نظریم، هر چند مطلب وی تمام نیست. مشکل پیروان حداد، تنها بی سوادی قطب و مراد آنها نیست و اشکالات بسیار دیگری بر عرفان و تصوف وارد است که برخی از آنها در مقالات مختلف این پایگاه به بحث گذارده شده است.
اما در کمال تاسف، خود آقای اراکی نیز مطالبی دارد که نشان می دهد که ظاهرا، اوضاع او به مراتب بدتر است. آقای اراکی پا را فراتر نهاده و صوفی منحرف و هتاکی چون شمس تبریزی را – با نادیده گرفتن انحرافات بسیاری که در مقالات شمس وجود دارد – صرفا بر اساس ادعاهای خود شمس، در جایگاه ولی الله و بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف قرار داده است.
او مدعی است که با مطالعه کتاب مقالات شمس، دعاوی وی را استخراج کرده و چون این دعاوی و مقاماتی که شمس برای خود قائل شده، همان مقاماتی است که شیعیان برای امام زمان عجل الله تعالی فرجه قائل هستند، پس شمس، همان امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بوده است!!
این نتیجه گیری از دو جهت دچار اشکال اساسی است:
- این بسیار ساده لوحانه است که ادعای هر کسی را قبول کرده و بر اساس ادعاهای افراد، برای آنها مقامات معنوی قائل شویم. در این صورت صدها امام، پیامبر و حتی خدا خواهیم داشت!
- اگر در همان مقالات شمس تورقی نموده باشید، طبیعتا با مطالبی که با مبانی تشیع و حتی اصل اسلام انحرافی واضح و آشکار دارند برخورد کرده اید. چطور آنها را نادیده گرفته و چنین جسارتی را نسبت به ساحت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه روا داشته اید؟
برای مطالعه پیرامون برخی انحرافات شمس مانند اصرار به جسارت و توهین بر حضرت فاطمه زهرا علیهاسلام، ستایش و مدح عجیب خلفای اهل سنت توسط شمس، شاهد بازی و همخوابگی شمس با پسرک زیبارو، شطرنج بازی با نوجوان زیبارو، تجویز شرابخواری برای مولوی، اظهار بی نیازی از وجود مقدس پیامبر اکرم علیه السلام و … روی عبارت “انحرافات شمس تبریزی” کلیک کنید.
البته این مطالب در کتابی از آقای اراکی آمده که در سال 1390 ه ش چاپ شده است. مطالبی که او در این ویدئوی درسش (که متعلق به ابتدای سال 1403 است) در نقد عرفان و تصوف مطرح نموده و رویکردی که نسبت به مبانی عرفانی اتخاذ نموده، با مطالبی که در کتابش آمده مغایرت دارد. چطور می توان از صوفیانی چون شمس و مولوی تجلیل های آنچنانی داشت، اما عرفان و تصوف و مبانی و شخصیت های اساسی آن مانند کشف و شهود و ابن عربی را نقد جدی نمود؟ و به درستی تاکید داشت که تفاسیر عرفانی هیچ ارزشی ندارد و اینکه هر چیزی که از اهل بیت علیهم السلام نرسیده باشد اضغاث است و هیچ ارزشی ندارد؟
در نتیجه باید از جناب اراکی پرسید که آیا از موضع قبلی خود بازگشته و سخنان گذشته خود را قبول ندارید؟ اگر اینگونه است که تقاضا داریم حتما نسبت به مطالب قبلی خود، موضعی آشکار اتخاذ نموده و آنها را اصلاح نمایید. اگر پاسخ، منفی است، کار شما در رساندن صوفی فاسد العمل و الاعتقادی چون شمس تبریزی به عرش بدتر است یا پیروی مریدان حداد از او؟ چه چیز قبیح تری در جریان لاله زاری مشاهده کرده اید، که چنین احساس خطر نموده و علنا علیه آنها سخرانی کرده اید؟ و چه پاسخی برای این تناقض آشکار، میانِ سخنان امروز و نوشته جات پیشین خود دارید؟
عبارات شیخ محسن اراکی درباره شمس تبریزی و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در کتاب درآمدی بر عرفان اسلامی
«در مجموع، تصويرى كه از شخصيت شمس با توجه به گفتارىهاى او [در کتاب مقالات شمس] به دست مىآيد چنين است:
- مقصود و مطلوب عالم است و جهان را بهر او به پاداشتهاند؛
- دانش خود را بىواسطه از خدا و رسول صَلَّىاللَّهُ عَلَيهِوَآلِه دريافت نموده و شيخ و استادى بهجز خدا و رسول صَلَّىاللَّهُ عَلَيهِوَآلِه ندارد؛
- مردمان حقيقت او را در نيافته و به كنه شخصيتش پى نبردهاند؛
- آفتاب است و عالم را روشنى مىدهد و نور آسمانها و زمين از اوست؛
- خود، برهان خويشتن است؛ زيرا خود تجلى حق است؛
- اعزّ اولياى خدا است و در عالم هستى، بندهاى نزديكتر از او به خدا نيست؛
- مصدر امر و نهى و حلال و حرام شريعت محمدى صَلَّىاللَّهُ عَلَيهِوَآلِه است؛
- عين كتاب اللّه و مصحَف و سوره وآيه حقيقى خداوند است؛
- با ذات رسول اللّه صَلَّىاللَّهُ عَلَيهِوَآلِه متحد است؛
- از محمد و آل صَلَّىاللَّهُ عَلَيهِوَآلِه است؛
- همچون شب قدر، ميان ديگر شبها پنهان است؛
- صفات حق تعالى در او جلوهگر است؛
- چارهساز عالم است؛
- ماموريت ارشاد و راهنمايى عالمان و راهنمايان مردم را به عهده دارد؛
- حامل بشارتى براى مردم است.
مجموعه اين خصوصيات، دقيقاً با خصوصياتى كه شيعيان درباره امام دوازدهم معتقدند مطابقت دارد.
از مجموع اين مطالب چنين به نظر مىرسد… تحوّلى كه در شخصيت مولانا با ديدار شمس به وجود آمده، در حقيقت، «تحوّل از عالم سنّىگرى و ولايت گريزى، به عالم تشيع راستين ولايتگرا و در آويختن است در دامن ولى اكبر و وجود مبارك حضرت ولىّعصر أَرْوَاحُنَا فِدَاهُ است».[1] [2]
[1] درآمدى بر عرفان اسلامى، محسن اراکی، موسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى، مركز انتشارات، قم، 1390، صص 184-186
[2] بطلان این ادعاهای گزاف شمس تبریزی که روشن تر از روز است و نیازی به توضیح ندارد. اما آقای اراکی در برخی موارد حتی ادعای شمس را هم درست متوجه نشده یا چشمش را روی حقیقت بسته است.
برای نمونه در بخشی نوشته که شمس از محمد و آل صَلَّىاللَّهُ عَلَيهِوَآلِه است و از سخنانی از شمس نقل کرده و از آن نتیجه گرفته که شمس همان امام زمان است:
«او چنان سخن مىگويد كه گويى خود را از محمد و آل محمد صَلَواتُاللَّهِ عَلَيهِمأَجْمَعِين مىداند:
«اين عجب نيست كه گوهرى را در حُقّهاى غليظ كرده باشند و در منديل سياه پيچيده و در ده لفافه پنهان كرده و درآستين يا پوستين كشيده نبينند؟ … اگرچه آن گوهر در آن پردههاست، گوهر را شعاعى هست كه برون مىزند، آن كس كه كامل نظر است نابرون آورده مىداند. اين عجب نيست كه برون ناورده نداند. عجب اين است كه بيرون آورند بر كف دست پيش او مىدارند هيچ نمىبيند! و گرنه سخن سقراط و بقراط و اخوان صفا و يونانيان در حضور محمد و آل محمد و فرزندان جان و دل محمد، نه فرزندان آب و گل كه گويد؟ و خدا هم حاضر»
با تأمل در عبارتهاى ديگر متن فوق، روشن مىگردد كه مقصود از گوهرى كه درباره آن سخن مىگويد، گوهر معرفت ذات اقدس حق است كه به گفته شمس اين گوهر به وسيله محمد و آل محمد آشكارا در اختيار بشر گذارده شده است…
از اين عبارت به ذهن مىرسد كه گوينده آن خود را جزو مجموعه محمد و آل محمد صَلَواتُاللَّهِ عَلَيهِمأَجْمَعِين مىدانسته و به همين خاطر عرضه گوهر معرفت را در لفّافه سياه استدلات فلسفى- آنچنانكه اخوانالصفا و امثال آنها كردهاند- در حضور محمد و آل محمد (كه در اينجا ظاهراً مقصود خود اوست) شگفتآور و تعجبانگيز معرفى نموده است.»
پی نوشت: بله بر اساس این نقل قول، شمس خود را از آل محمد علیهم السلام می دانسته اما نه مطابق تعریف صحیح و درستی که ما شیعیان از آل محمد علیهم السلام داریم. اتفاقا عبارتی که آقای اراکی از شمس نقل کرده و بدان استناد کرده دلالت بر نفی فضیلت فرزندان امیرالمومنین علیهم السلام دارد. شمس مانند ابن عربی مدعی می شود که آل محمد فرزندان معنوی حضرتش هستند نه فرزندان نسبی ایشان(فرزندان جان و دل محمد، نه فرزندان آب و گل).
برای مطالعه بیشتر رک به: ابن عربی و اهل بیت علیهم السلام
در صورتی که اهل بیت، امامان و آل محمد علیهم السلام، افراد مشخصی بوده و همگی از فرزندان پیامبر و از نسل امیرمؤمنان و فاطمه زهرا علیهم السلام هستند.
لذا فارغ از اینکه صرف ادعا چیزی را ثابت نمی کند، حتی شمس ادعا نکرده که من از نسل پیامبر و مثلا امام دوازدهم هستم. بلکه صرفا مدعی شده که من پیرو و فرزند معنوی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هستم.