پیشنهادی:

غلو های زننده و ادعای مقامات خیالی در جریان لاله زاری و پیروان محمدحسین طهرانی

مدیر سایت
79

در مطالب پیشین عنوان شد که صوفیان، اقطاب خویش را در جایگاه معصومین علیهم السلام و صاحبان ولایت الهی قرار می دهند و تمام ویژگی ها و شئونات امام را برای سرانشان قائل می شوند. اما در برخی مواقع حتی پا را فراتر نهاده و با تحقیر معجزات انبیاء و اولیا علیهم السلام، مقاماتی تخیلی برای اقطاب خود ادعا می کنند.

زیاده‌گویی، افراط و غلوهای زننده

زیاده‌گویی، افراط و غلوهای زننده در شأن مراد و استاد، یکی از ویژگی‌های بارز مریدان مکتب لاله‌زاری و به‌ویژه شخص محمدحسین طهرانی (معروف به علامه طهرانی) است. غلوهایی که از رهبران این جریان درباره شخصیت هاشم حداد و محمدحسین طهرانی صادر شده است، بسیار زننده و اغواگرانه بوده و مشابه این ستایش‌ها را تنها می‌توان در فرقه‌های ضاله غُلات و مفوضه پیدا کرد.

محمدحسین طهرانی قبل از مرگ خود، کتاب جنجالی «روح مجرد» را تألیف کرد و در آن مدعی شد که بنابر درخواست فرزند آقای قاضی، این کتاب را در شرح مقامات و در توصیف احوالات استادش، هاشم حداد نوشته است. وی در ابتدای همان کتاب می‌نویسد:

«ايشان قابل توصيف نيست. من چه گويم درباره كسي كه به وصف در نمى‏آيد؛ نه‌تنها لايوصَف بود، بلكه لايُدرك و لايوصَف بود؛ نه آنكه يُدْرك و لايوصَف بود. لهذا در نوشته‌جات حقير از او نامى به‌چشم نمى‏خورد و شرح‌حالى به ميان نيامده است. حتى در كتاب «مهر تابان» كه يادنامه استاد بزرگوار، حضرت آيت الله علامه طباطبایى – قدَّس اللهُ سرَّه – مى‏باشد و در آنجا از حالات حضرت قاضى مفصلاً سخن به ميان آمده است و از احوالات بعضى از شاگردان و حتى اسم شاگردان متسلسلاً آمده است، نامى از سيد هاشم حداد نيست! چرا؟! و به چه علت؟! براى اينكه ايشان به قلم در نمى‏آيد، و در خامه نمى‏گنجد. او شاهباز بلندپروازى است كه هرچه طائر فكر و عقل و انديشه اوج بگيرد و بخواهد وى را دريابد، مى‏بيند او برتر و عالى‏تر و راقى‏تر است. فَيَرْجِعُ الْفِكْرُ خاسِئًا وَ البَصَرُ ذَليلًا وَ البَصيرَةُ كَليلَةً، فَتَبْقَى حَيْرَى لاتَعْرِفُ يَمْنَةً عَن يَسْرَةٍ وَ لا فَوْقًا مِن تَحْتٍ وَ لا أمامًا مِن خَلْفٍ. آخر چگونه كسى كه محدود به جهات و تعينات است توصيف روح مجرد را كند، و بخواهد آن را در قالب آورد و گرداگرد او بچرخد و او را شرح و بيان نمايد!»[1]

«حضرت آقاى حاج سيد هاشم در افق ديگرى زندگى مى ‏نمود؛ و اگر بخواهيم تعبير صحيحى را ادا كنيم در لاافُق زندگى مي‌كرد. آنجا كه از تعين برون‏ جسته، و از اسم و صفت گذشته، و جامع جميع اسما و صفات حضرت حق متعال به‌نحو اتم و اكمل، و مورد تجليات ذاتيه وَحدانيه قهاريه، اسفار اربعه را تماماً طى نموده، و به مقام انسان كامل رسيده بود. هيچ‌يك از قوا و استعدادات در جميع منازل و مراحل سلوكى از ملكوت اسفل و ملكوت اعلى، و پيمودن و گردش‌كردن در ادوار عالم لاهوت نبود، مگر آنكه در وجود گران‌قدرش به فعليت رسيده بود. حاج سيد هاشم انسانى بود با فعليت تامه در تمام زوايا و نواحى حيات معنوى. براى وى زندگى و مرگ، مرض و صحت، فقر و غنا، ديدن صُوَر معنوى و يا عدم آن، بهشت و دوزخ، على السويه بود.»[2]

محمدحسین طهرانی به اندازه‌ای غرق در ارادت و محو در مراد خود (هاشم حداد) بود که اطرافیان وی بارها از او می‌پرسیدند چرا مردم باید از آقای هاشم حداد تبعیت کرده و ولایت ایشان را بپذیرند، درحالی‌که او هیچ مزیت و برتری خاصی نسبت به دیگران ندارد و هیچ دلیل، گواه و نشانه‌ای مبنی بر مقامات ولایی او وجود ندارد؟ در پاسخ، صرف وجودِ هاشم حداد را هزار معجزه می‌خواند. چنان‌که محمدصادق طهرانی پیرامون پدرش می‌گوید:

«ممکن نبود ایشان (حداد) را با کسی مقایسه کرد، برایشان عدل و نظیری قائل شد… [پدرم] در زمان حیات حضرت آقای حداد می‌فرمودند: برخی می‌آیند و از آقای حداد معجزه می‌خواهند که شما یک کاری انجام دهید تا ما ببینیم شما چند مرده حلاج هستید؟ تا کجا سیر کرده‌اید؟ آیا می‌توانید در عالم طبع تصرف کنید و تغییر و تبدیل نمایید؟ حضرت آقا می‌فرمودند: وجود آقای حداد خودش هزار معجزه است! دیگر نباید برویم از خارج معجزه پیدا کنیم و بگوییم آقای حداد بیایند این معجزه را انجام دهند.

آری، ازآنجاکه عرفاء بالله، به مقتضای اوليایي تحت قباب لايعرفهم غیری در پرده اوصاف و صفات بشری مستور و از دیدگان ابنای دنیا پنهان می‌باشند، از احوال آنان و مقامات و عوالمی که بدان ظفر یافته‌اند جز حضرت پروردگار و اوحدی از مقربان درگاه الهي احدى با خبر نیست.» [3]

کاستن از شأن انبیا و معصومین علیهم السلام و تحقیر معجزات ایشان

رهبران مکتب عرفانی لاله‌زاری در راستای بالابردن شأن خود و اساتیدشان، هیچ حد و مرزی نمی‌شناسند و به همین خاطر کلمات و معجزات معصومین را در برابر آنچه خود به مریدانشان عرضه کرده‌اند، ناچیز و حقیر معرفی می کنند.

محمدحسین طهرانی درباره هاشم حداد و میزان سرسپردگی و التزام به دستوراتش می‌گوید:

«روزى كه تنها با خود به ‌سوى محل نماز ظهر ايشان در مسجد موسوم به مسجد پيغمبر مي‌رفتم، به سبزه ميدان كه رسيدم اين فكر به نظرم آمد كه: من چقدر ايشان را قبول دارم؟! ديدم در حدود يك پيامبر الهى! من واقعاً به كمال و شرف و توحيد و فضایل اخلاقى و معنوى ايشان در حدود ايمان به يك پيغمبر، ايمان و يقين دارم. زيرا اگر الان حضرت يوسف و يا شعيب و يا حضرت موسى و عيسى – على نبيّنا و آله و عليهم السلام – زنده شوند، و بيايند و امر و نهي‌ای داشته باشند، من حقيقةً به‌قدر اطاعت و انقياد و ايمان به حقانيت آن انبيا به اين رادمرد بزرگ و الهى ايمان و ايقان دارم.»[4]

محمدمحسن طهرانی بعد از نقل عبارتی از هاشم نعلبند (حداد) به اندازه‌ای غرق در شور و وجد می‌شود که به‌طورکلی معجزه‌های تمام انبیا از شق‌القمر خاتم الانبیا (صلی الله علیه و آله) و ردالشمس امیرالمؤمنین (علیه السلام) را در برابر این عبارتِ هاشم حداد ناچیز و حقیر شمرده و در ادعایی غالیانه می‌گوید: چهار هزار معجزۀ انبیا با یک جمله آقای حداد برابری ندارد:

«ولي ببينيد ايشان (هاشم نعبلند) چه مي‏گويند؟ آن‌وقت ببينيد آيا معجزه پيغمبران به اين مي‏رسد؟ … آيا شق‌القمر پيغمبر مي‏تواند در انسان اين اثر را به‌وجود بياورد كه اين حرف آقاي حداد به‌وجود آورد؟ ما از شق‌القمر چه مي‏بينيم؟ خب، پيغمبر آمد و شق‌القمر كرد؛ معلوم مي‏شود هيچ ارتباطي به ما ندارد، يعنى يك پيغمبري است، يك قدرتي دارد، يك قوه‏اي دارد ماه را دونصف كرد… آنهايي كه ديدند اميرالمؤمنين خورشيد را نگه داشت و برگرداند و در آنجا نگه داشت چه گيرشان آمد؟ … ولي اين كلام مرحوم حداد، كلام اين بزرگ، چه تغيير جوهري مي‏تواند در نفس ايجاد كند؟ اين عمل است. لذا مي‏فرمايد يكى از جملات ما را چهار هزار معجزه پيامبران هم نمى‏تواند تكافى بكند.»[5]

وی در بسیاری از جلسات و کتب خود – همچون دیگر صوفیان – با کوچک‌شمردن مقام انبیا، اعمال و فعالیت تبلیغی آنها را مربوط به عوام‌الناس و در حیطه ظواهر دین می‌داند و حوزۀ فعالیت اولیا و اقطاب صوفیه را مربوط به عالم باطن و سلوک خاص‌الخواص معرفی می‌کند؛ او از این طریق برای معجزات انبیا در برابر کاری که اقطاب صوفیه می‌کنند پشیزی ارزش قائل نمی‌شود:

«ايشان (حداد) مى ‏فرمايند مطالبى را كه ما در اختيار رفقايمان قرار مى ‏دهيم چهار هزار معجزه انبيا به گَردش نمى‏ رسد. حضرت عيسى (علیه السلام) چكار مى‏ كند؟ البته براى اهل ظاهر، ولى براى اهل معنا همين كارها را مى ‏كند، مرده زنده مى‏ كند ديگر، خاكى را برمى ‏دارد گِل درست مى‏ كند و به شكل طير و پرنده درست مى‏ كند در او مى‏ دمد. ولى دل را چه كسى احيا مى ‏كند؟! اينكه گل است. چه كسى مى‏ آيد ارتباط بين انسان و بين خدا را برقرار مى‏ كند؟ چه كسى مى ‏آيد از اين افرادى كه در روى زمين هستند كيفيت تخاطب بين انسان و پروردگار را در نماز ارائه مى ‏دهد و تفسير مى‏ كند غير از اين؟! چه كسى مى‏ آيد اين كار را بكند؟ ما كه به «ولاالضالين» و «اياك نعبد» داريم مى ‏پردازيم! آنكه مى‏آيد و آن ارتباط بين ما و بين پروردگار را ترسيم مى ‏كند او كيست؟ آيا آن بالاتر است و كلام او بالاتر است يا گِل را تبديل به پرنده كردن، كدام بالاتر است؟ انصافاً انصاف بدهيد. حالا يك گل را تبديل به پرنده كرديم و پرواز كرد، چه شد؟ رفت ديگر حالا مى‏رود دانه مى‏ خورد، حالا چكار كنم. ولى اگر آمد كلامى را گفت كه نمازم عوض شد، فهمم عوض شد، ادراكم عوض شد، آن حرف است، تشخيصم تغيير كرد، مرا از توهم درآورد. توهم اى واى اى واى كه هرچه هست از اين توهمات و از اين تخيلات است! از اين درآورد؛ آن وقت ما مى‏ فهميم معنا و مفهوم كلام اين بزرگان را كه اينها چه مى‏ گفتند و درصدد چه بودند.»[6]

ناگفته پیداست که این عبارات شامل قرآن کریم (به عنوان معجزه ماندگار دین اسلام و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)) نیز می‌شود. لذا طبق گمان رهبران لاله‌زاریه باید گفت که تمام آیات قرآن کریم با یک کلام هاشم حداد برابری نمی‌کند و این دو به‌ هیچ‌وجه با یکدیگر قابل مقایسه نیستند.

هاشم حداد در کلامی عجیب‌تر و در راستای بالابردن منزلت خود می‌گوید:

«ما جايى هستيم كه جبریيل را قدرت نزديك‌شدن به آن نيست، و از ادراك مرتبه وجودى ما عاجز است.»[7]

محمدحسین طهرانى در ادعای عجیب‌تری پیرامون علامه طباطبایی (ره) می‌نویسد:

«علامه طباطبایى فردى است كه ملائكه بدون طهارت و وضو نام او را بر زبان نمى‏برند، و او شخصيتى است كه قدر و منزلتش حتى بر علما و فقهاى عالى‏قدر، مجهول و مخفى مى‏باشد. به ياد دارم روزى در خدمت مرحوم علامه طهرانى به منزل يكى از برجسته‏ترين تلامذه ايشان و حكماى معروف و مشهور رفته بوديم، صحبت از علامه طباطبایى به ميان آمد؛ آن شخص حكيم در توصيف ايشان گفت: ايشان شخصيتى است كه يك ترك اولى، نه در خلوت و نه در جلوت از ايشان متمشى نيست. پس از خروج از منزل، علامه طهرانى رو به من كردند و فرمودند: اين چه تعبيرى است كه براى تمجيد از علامه طباطبایى آورده مى‏شود! علامه طباطبایى كجا و امثال اين تعابير كجا؟! او در افقى است كه از وصف و نعت بيرون است، و از تعريف و تمجيد خارج؛ فعل او در وصف نمى‏آيد تا به اين نعوت و اوصاف توصيف گردد!»

و باز وقتى كسى درباره ايشان گفته بود كه: من ايشان را در مقام تكليم ديده ‏ام؛ چنانچه راجع به حضرت موسى (علیه السلام) خداى متعال مى‏ فرمايد: «وَ كَلَّمَ اللَّهُ مُوسى‏ تَكْلِيماً». ايشان فرموده بودند: اينكه مقامى براى علامه طباطبایى نيست![8]

خودستایی

خودستایی و ستایش از نفس متکبرانه و مغرورانه، یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های‌های مشترک در بین رهبران فرقه‌هاست که بیشتر برای تحت تأثیر قراردادن مخاطبان ساده‌پندار و سرکوب هرگونه سؤال و اعتراض مریدان صورت می‌گیرد. محمدحسین طهرانی در کنار تعریف و تمجیدهای غلوآمیز از هاشم حداد، از خود نیز بسیار تعریف می‌کند که در ادامه به برخی از آنها اشاره می‌شود.

ستایش از خویشتن در کلام هاشم حداد

هاشم حداد درباره خود می‌گوید:

«من گاهى مى‏بينم اين بچه چند روزه‏اى كه به دنيا آمده، كمى و به اندازه سر سوزنى يك حالت وجود در خودش دارد (به همان مقدار كه همين بچه چند روزه براى ارتزاق و شيرخوردن به دنبال مادرش مى‏گردد)؛ اما وقتى من به خودم نگاه مى‏كنم، مى‏بينم اين را هم ندارم.»[9]

محمدحسین طهرانی درباره استادش می‌نویسد:

«يك روز به يكى از شاگردان سابقه‌دار و علاقه‌مند به خود كه گه‌گاهى تمردهایى مى ‏نمود، و اظهار خودرأيى داشت، و مي‌خواست مطلب واقع‌شده ‏اى را از ايشان پنهان كند، با شدت و تندى فرمودند: چى را از من مخفى مي‌كنى؟! مي‌خواهى فلان مطلب را از آسمان چهارم بكشم پایين و الان جلويت بگذارم.»[10]

اراده خدا تابع اراده هاشم حداد

هاشم حداد در سخن دیگر مدعی بود که اراده و مشیت الهی تابع اراده اوست:

«يكى از نوه‏‌هاى آقاى حداد به نام سيد محمد (پسر سيد حسن) در اثر عارضه سرخك فوت نمود … و چون حقير با ايشان جنازه را به غسالخانه خيمه‌گاه برديم، بدون اختيار اشكشان سرازير بود. عصر آن روز عرض كردم: مگر از شما ميل به حيات اين طفل نبود تا خداوند اراده حيات كند و مرگ را برگرداند؟! فرمودند: آرى! اما بعضى اوقات[!!!] امر از آن طرف غلبه مي‌كند، و ميل و اراده را از اين ‏طرف مى‏ ربايد.»[11]

طبق این عبارت، محمدحسین طهرانی ارادۀ خدا را تابع اراده حداد می‌داند و با این سؤال که «مگر شما حیات را اراده نکردی»، اراده هاشم حداد را اصیل و لزوم تبعیت اراده خدا از ارادۀ وی را اصلی پذیرفته‌شده تلقی می‌کند. حداد نیز کلام وی را تأیید کرده و ارادۀ خدا را جز در موارد خاصی – که در بعضی اوقات رخ می دهد! – تابع اراده حداد می داند. درحالی‌که براساس آموزه‌ها و روایات اسلامی، تسلیم‌شدن در برابر خواست و اراده حق تعالی از درجات بالای ایمانِ مؤمنان شمرده شده است. همچنین اراده معصومین (علیهم السلام) در راستای اراده خداوند است؛ به این معنا که خدا هرچه را اراده کند آنان نیز همان را اراده می‌کنند نه آنکه هرچه آنها بخواهند خدا تابع اراده آنها باشد. خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید: «وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّه؛ و تا خدا نخواهد، نخواهید خواست.»[12] امام عصر (علیه السلام) در این رابطه می‌فرمایند: «قُلُوبُنا أَوْعِیَةٌ لِمَشِیَّةِ اللّهِ، فَإِذا شاءَ شِئْنا وَ اللّهُ یَقُولُ: وَ ما تَشاؤُونَ إِلاّ أَنْ یَشاءَ اللّهُ؛ قلوب ما ظروفى براى خواست خداوند است، اگر خدا چیزى را اراده کند و بخواهد، ما نیز اراده کرده و خواهیم خواست.»[13] علاوه بر آن در زیارت امام حسین (علیه السلام) می‌خوانیم: «اِرادَةُ الرَّبِّ في مَقاديرِ اُمُورِهِ تَهْبِطُ اِلَيْكُمْ؛ اراده پروردگار در امور مقدرش به‌سوی شما خاندان فرود می‌آید.»[14]

بوییدن بوی بدن حداد

سید هاشم حداد در کلامی غیرقابل باور ادعا می‌کند که عرفای بزرگ اسلام برای بوییدن بوی بدنش چندین فرسخ راه را پیاده طی می‌کردند تا به این فیض بزرگ برسند. محمدحسین طهرانی نقل می‌کند:

«يك روز براى زيارت اهل قبور و زيارت قبر مرحوم آيت الله حاج شيخ محمد بهارى – رضوان الله تعالى عليه – تقريباً با جميع رفقاى همدانى و طهرانى با دو عدد مينى ‏بوس به بهار همدان تشريف بردند؛ و پس از مدتى توقف، خودشان با رفقا رو به قبله بر سر مقبره مرحوم بهارى و خواندن فاتحه و درخواست علو درجات و مقامات، از آن قبر منصرف، و شروع كردند گردش كردن در ميان‏ قبرها و طلب غفران نمودن، و شايد نيم ساعت تمام طول كشيد كه براى مدفونين آنجا طلب مغفرت مي‌كردند.

حضرت آقا به من فرمودند: ما شنيده بوديم كه مرحوم انصارى بدين قبرستان سر مزار مرحوم حاج شيخ محمد بهارى زياد مى ‏آمده است، و چه‌بسا از همدان – كه تا بهار دو فرسخ است – پياده مى ‏آمده است … اينك معلوم شد: مرحوم بهارى آن مقدار درجه‏ اى را نداشته است كه مرحوم انصارى از روح او استمداد كند و گمشدۀ خود را بجويد؛ مرحوم انصارى پى من مى‏ گشته است، و براى استشمام اين بو، در اين ساعت و در اين مكان، اين راه را طى مى‏ نموده است!»[15]

ستایش از خویشتن در کلام محمدحسین طهرانی

لقب‌های «آیت الله» و «علامه» در فرهنگ حوزوی، معرّف مرتبه اجتهاد شخص فقیه است. در این بین، محمدحسین طهرانی در راستای ستایش خود، این عنوان‌ها را از دیگر فقها سلب کرده و کاربرد آن را تنها برای خویش جایز می‌داند. وی بر این باور است که این القاب طی مکاشفه‌ای از مبدأ اعلی تنها برای وی ثبت و نازل شده است. محمدمحسن طهرانی این ماجرا را چنین شرح می‌دهد:

«در خدمت ايشان (محمدحسین طهرانی) بوديم به اتفاق بعضى ديگر از بستگان. ايشان فرمودند – در ماشين داشتيم حركت مى‏ كرديم، نشسته بوديم – مى‏گفتند كه: من در خواب ديدم كه به من فرمودند كه فلانى! اين عبارتى كه شما در اين كتاب نوشته ‏ايد، حضرت علامه آيت الله، اين‏ اختصاص به شخص شما دارد و كسى ديگرى حق نوشتن حضرت علامه آيت الله را ندارد؛ اما بعضى از بستگان – كه البته اسم آوردند، حالا من نمى ‏آورم – بعضى از بستگان درصدد جلوگيرى از انتشار اين اسم هستند، شما اين را تذكر بدهيد.»[16]

محمدحسین طهرانی همچنین در کتاب روح مجرد، کلام استادش در شأن خود را چنین نقل می‌کند:

«حضرت آقا (حداد) فرموده بودند: سيد محمدحسين! ابداً ابداً. او مانند كوه‏ است. كجا متزلزل مى ‏شود؟!»[17]

وی در همین کتاب می‌نویسد:

«مرحوم حداد بسيار نسبت به امور شرع و احكام فقهيه متعبد بود و محال بود حكمى را بداند و عمل نكند؛ حتى مستحبات و ترك مكروهات. خود چراغى بود نورانى از علم؛ ولى از باب حفظ شرع و احكام شرع، در امور عباديه و احكام جزئيه تقليد مي‌كرد. در همين سفر در بالاى بام خانه در شب عرفه كه ايضاً جمعى از اهل نجف و كاظمين و بغداد و سماوه و غيرها مجتمع بودند، پس از نماز مغرب و عشا كه مي‌خواستند غذاى مختصرى داده و حضار به اعمال ليله عرفه و زيارت مشغول شوند، با بهجتى هرچه تمام‏تر فرمود: فلان سيّد، سَيِّدُ الطّائفتَيْن است (يعنى هم مجتهد در امر شريعت و هم مجتهد در امر طريقت). و سپس فرمود: من تا به‌حال از آقا شيخ هادى شيخ زين‌العابدين‏ تقليد مي‌كردم، و از اين به بعد از او تقليد مي‌كنم!»[18]

محمدحسین طهرانی به همین اندازه اکتفا نمی‌کند و در جای دیگری ادعا می‌کند که تمام صفات امیرالمؤمنین (علیه السلام) اعم از علم، قدرت، معرفت و کمال ایشان را داراست. محمدصادق طهرانی چنین نقل کرده است:

«عقول مردم خیلی کوچک است و با نزدیک‌کردن سر انگشتان خود به هم کوچکی آن را نشان دادند؛ ولی عقل امام (علیه السلام) بر همه تسلط دارد و در هنگام گفتن این جمله هر دو دست خود را بالا برده و به حالت سیطره و تسلط آن اشاره کردند و فرمودند: تسلط من بر نفوس، مثل تسلط امیرالمؤمنین است و از خیر و شر نفوس مطلع و آگاهم… من در خودم صفات امیرالمؤمنین را می‌بینم.»[19] (نستجیر بالله من هذه الاباطیل)

منبع: برگرفته از کتاب “عرفان از حقیقت تا پندار – گذاری در مکتب لاله زاری(علامه طهرانی)” (با تغییرات و اضافات توسط نویسندگان سایت)


[1]. طهرانی، محمدحسین؛ روح مجرد، متن، ص14.

[2]. طهرانی، محمدحسین؛ روح مجرد، متن، ص135.

[3]. طهرانی، محمدصادق؛ نور مجرد، ص238.

[4]. طهرانی، محمدحسین؛ روح مجرد، متن، ص683.

[5]. طهرانی، محمدمحسن؛ متن جلسات شرح دعاى ابوحمزه ثمالى، ص1736.

[6]. طهرانی، محمدمحسن؛ متن جلسات شرح حديث عنوان بصرى، ص3900.

[7]. طهرانی، محمدمحسن؛ حريم قدس، ص80.

[8]. طهرانی، محمدمحسن؛ حريم قدس، ص105.

[9]. طهرانی، محمدمحسن؛ نفحات انس، ص79.

[10]. طهرانی، محمدحسین؛ روح مجرد، متن، ص140.

[11]. طهرانی، محمدحسین؛ روح مجرد، متن، ص94.

[12]. سوره انسان، آیه 30.

[13]. طوسی، محمد بن حسن؛ الغیبة، ص۲۴۷.

[14]. کلینی، محمد بن یعقوب؛ الکافی، ج۴، ص۵۷۷.

[15]. طهرانی، محمدحسین؛ روح مجرد، متن، ص157.

[16]. طهرانی، محمدمحسن؛ متن جلسات شرح حديث عنوان بصرى، ص300.

[17]. طهرانی، محمدحسین؛ روح مجرد، متن، ص545.

[18]. طهرانی، محمدحسین؛ روح مجرد، ص109.

[19]. طهرانی، محمدصادق؛ نور مجرد، ج1، ص329.

  • لطفا از ارسال پیام هایی که به مسائل یا شخصیت های سیاسی مربوط می شود خودداری نمائید.
  • از ارسال کامنت های توهین آمیز پرهیز شود.
  • پیام هایی که در نقد شخصیت های صوفیه معاصر ارسال شوند، به منظور رعایت برخی مصالح عموم تایید نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید