ابیاتی از متکلم فقیه، آیت الله شیخ محمد جواد خراسانی (ره) در پاسخ به غزلِ مستزادِ مولوى که می گوید: «هر لحظه به شکلی بت عیار بر آمد؛ دل برد و نهان شد…»
ابلیس، پى مکر، به بازار برآمد
مکّار جهان شد
هر لحظه به شکلی بت عیّار برآمد
دین برد و نهان شد
هر روز به شکلى و به زرقى و به دلقى
شد رهزن خلقى
تا بیشتر اندر صف کفّار بر آمد
خورسند از آن شد
صد نقشه اضلال ز خود کرد نمودار
از هَر بت و زنّار
تا بر همه اشرار عَلَمدار برآمد
قطب همگان شد
آندم که شد از درگه حق رانده و مطرود
وا مانده و مردود
فکرش به تشکّل شد و مکّار برآمد
أشکال عیان شد
گه شد به بَر آدم و حوّا پى اغوا
آن طاغى مردود
تلبیسکنان در دهن مار برآمد
وارد به جنان شد
گه هَمدم قابیل شد و یارى او کرد
بر کشتن هابیل
گه بر مَدَد شهوت فجّار برآمد
هَر فسق عیان شد
با نوح در افتاد و بشوراند بر او قوم
آن دشمن عیّار
او بود که اندر پس آزار برآمد
از سنگزنان شد
قیدار شد و عاقبت آن ناقه صالح
پى کرد ز کینه
او بود که در داخل قیدار برآمد
تا کار چنان شد
بر ضدّ خلیل آن بت عیّار کمر بست
در هیکل نمرود
هیزمکش آن آتش بسیار برآمد
آتش چو جنان شد
شد دشمن یعقوب و بر او موج بلا ریخت
در فُرقت یوسف
تا کور شد و بخت دگربار برآمد
گم گشته عیان شد
بر یوسف صدّیق حَسَد بُرد و به تمهید
در چاه فکندش
حق خواست که در مصر ملکوار برآمد
بر رغم خسان شد
حقّا که همو بود که ضدِّ یدِ بیضا
فرعونصفت شد
او بود نه آن قوم که سحّار برآمد
سحرش ز میان شد
او بود که آواز ز گوساله برآورد
شد رهزن قومى
خود ساخت و با سامرى همکار برآمد
خود سجدهکنان شد
آئین یهودیّت از او گشت نمودار
در امّت موسى
هفتاد و یکى فِرقه پدیدار برآمد
پس فتنه عیان شد
پس دار بپا کرد و برانگیخت یهودان
بر کشتن عیسى
عیسى بفلک از زِ بَر دار برآمد
محبوب جهان شد
شد پولُس و بشتاف سوى امّت عیسى
تا کرد نصارى
هفتاد و دو تا فرقه نمودار برآمد
بس کینه عیان شد
او فتنه برانگیخت که تا کُشت بخوارى
یحَیى زکریّا
پس رقصکنان آن بُت عیّار برآمد
صوفى صفتان شد
در جوف درختان صنوبر شد و میگفت
من ربّ شمایم
زان گورخران زارى بسیار برآمد
کان یار عیان شد
همراه قریش آمد و شد داخل نَدوَه
در صورت پیرى
بر مشورت قتل نبى یار برآمد
حق خواست نه آن شد
در شکل سُراقه شد و در جنگ احد رفت
باز آن بت عیّار
جبریل چو با حَربهاى از نار برآمد
گردید و نهان شد
در صورت پیرى شد و در روز سَقیفه
بوسید خلیفه
او بود که هَر روز بأطوار برآمد
گه پیر و جوان شد
القصّه همو بود که هَر روز به هر جا
غوغاى دگر کرد
گه با جمل عایشه سَردار برآمد
فتّان زمان شد
گه با پسر هند شد و مکر عیان کرد
قرآن به سَرِ نى
گه یار خوارج شد و غدّار برآمد
شمشیر زنان شد
بر قتل حُسین بَست کمر وز پى ترغیب
یا خیل خدا گفت
تا خیل عدو آن همه خونخوار برآمد
دلها به فغان شد
وز هر طرف و هر در و دیوار برآمد
تا دور بتان شد
چون حجّت موعود نهان گشت از این خلق
در پرده غیبت
آن حیلهگر، آزاده و مختار برآمد
سَربار گران شد
پس خواست که آسود شود اندکى از رنج
زد نقش تصوّف
تا خودبخود این بُتکده دوّار برآمد
دکّان خسان شد
از جنس بَشَر خواست گمارد بدل خویش
اقران شیاطین
یک سلسله اقطاب ریاکار برآمد
شیطان زمان شد
با اینکه تبلبیس نه کم داشت ز ابلیس
هر مرشد و قطبى
شد با همگى متّحد و یار برآمد
خود جلوهکنان شد
گه داخل طیفور شد و گفت انَا اللّه
گه داخل منصور
تا گفت انَا الحَقّ و سَرِ دار برآمد
مطرود جهان شد
گه شکل جُنید آمد و گه صورت شبلى
گه هیکل ذو النّون
گاهى ز غزالى و ز عطّار برآمد
خود بود و همان شد
گه مولوى و شمس و از اینگونه هزاران
چون حافظ لافظ
دهریست که در هیکل اشرار برآمد
درخور نگران شد
گه صوفى و گه شیخى و گه فرقه دیگر
هفتاد و دو فرقه
گه باب و بها کافر و غدّار برآمد
سَردار خران شد
منسوخ نخواهد شدن این رشته تشکّل
تا موعد معلوم
بنگر به چه شکل آن بت عیّار برآمد
دین برد و نهان شد
این گفته حقّ است جوادانه ز پندار
منکر مشویدش
کافر بود آن کَس که به انکار برآمد
از دوزخیان شد
منبع: خراسانی، جواد، دیوان بینه رحمت در مراثى قتیل امت و اهلبیت عصمت علیهم السلام، نشر بوذرجمهری (مصطفوی)، تهران، ۱۳۳۵، ص: ۲۰۹-۲۱۲
نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
نه هر که آینه سازد سکندری داند
نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست
کلاه داری و آیین سروری داند
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن
که دوست خود روش بنده پروری داند
غلام همت آن رند عافیت سوزم
که در گداصفتی کیمیاگری داند
وفا و عهد نکو باشد ار بیاموزی
وگرنه هر که تو بینی ستمگری داند
بباختم دل دیوانه و ندانستم
که آدمی بچهای شیوه پری داند
هزار نکته باریکتر ز مو این جاست
نه هر که سر بتراشد قلندری داند
مدار نقطه بینش ز خال توست مرا
که قدر گوهر یک دانه جوهری داند
به قد و چهره هر آن کس که شاه خوبان شد
جهان بگیرد اگر دادگستری داند
ز شعر دلکش حافظ کسی بود آگاه
که لطف طبع و سخن گفتن دری داند
سلام.شعر بسیار زیبا و پر مغز و پر مفهومی هست.منتها اخر متوجه نشدیم این شعرا مثل حافظ سعدی …اینها خوب هستند ، بدهستند،یکی تکلیف ما عوام رو روشن کنه
سلام و عرض ادب
این افراد شاعران برجسته ای بوده اند و اشعار آنها از لحاظ ادبی قابل استفاده و برجسته است ولی از لحاظ اعتقادی و دینی انحرافات بسیاری از مکبت تشیع داشته اند.
برای مشاهده برخی انحرافات و اعوجاجات فکری و دینی مولوی روی این لینک کلیک کنید.