رابطه پدر علامه مجلسی با صوفیه
یکی از دلائل و شواهد مهم عدم گرایش مجلسی اول به تصوف، عبارت علامه مجلسی (ره) درباره رابطه پدر ایشان با صوفیه است که در مطالب پیشین سایت به آن اشاره شد. علامه مجلسی در کتاب اعتقادات [۱] می نویسد:
« بر تو باد پرهیز از این گمان که پدر علامه ام (که ضریحش نورانی باد!) از صوفیان باشد،یا اعتقادی به مسالک و مذاهب آنها داشته باشد . حاشا از این نسبت! چگونه اینگونه باشد ، در حالی که او مانوس ترین اهل زمان خودش به اخبار اهل بیت –علیهم السلام- و عالم ترین آنها به این اخبار بود . مسلک او زهد و ورع بود . او در ابتدا به اسم تصوف تظاهر می کرد ، تا این طایفه به او متمایل شوند و از او فرار نکنند، تا اینکه آنها را از این عقاید فاسده و اعمال بدعت آمیز رهایی بخشد ، و به تحقیق که عده زیادی از آنها را با این مجادله حسنه هدایت کرد ، و در آخر عمرش وقتی مشاهده نمود که رعایت این مصلحت ، موضوعیت ندارد ، و پرچم های گمراهی و سرکشی سرنگون گشته ، و احزاب شیطان شکست خورده اند ، و معلوم شد که این ها دشمنان خدا هستند ، از آنها بیزاری جست. و مستمرا منکر عقاید باطل آنها می شد . و من (که فرزند ایشان هستم) آشناتر از هرکس به طریقه پدرم هستم . و نزد من نوشته های پدرم در این باره موجود است. »
چرا شیخ بهایی و ملامحمدتقی مجلسی با صوفیه مماشات می کردند؟
اما حجت الاسلام رسول جعفریان، قرینه و شاهد جدیدی در این زمینه از نسخه های خطی ارائه نموده است. فضای ترسیم شده توسط نویسنده این نسخه خطی، حاکی از آن است که مجلسی پدر و شیخ بهائی چاره ای جز تقیه در برابر صوفیه و همراهی نسبی با آنان نداشته اند. رسول جعفریان در وبلاگ خود چنین می نویسد:
ملاعبدالله برادر علامه مجلسی، بر اثر فشار صوفیان، ایران را ترک کرده به هندوستان رفت. علامه مجلسی علیه مناهی و ملاهی و فساد و شراب خواری اقدام کرد.
سیر تاریخی عوض شدن فضای مناسبات میان فقها و صوفیه در دوره صفوی، امری تدریجی بود، به طوری که در فاصله سه نسل، از حوالی ۱۰۰۰ تا ۱۱۰۰ تمایل به دوستی با صوفیه تا معارضه، به روشنی دیده می شود. برای مثال، شیخ بهایی یا محمد تقی مجلسی، از کسانی هستند که گفته می شد تمایلات صوفیانه داشتند، در حالی که از نیمه دوم قرن یازدهم تا پایان عصر صفوی، جدال میان این دو گروه بیشتر شد، آن گونه که علامه مجلسی، رسما به صورت یک مخالف، ظاهر گشت و حتی این اتهام را از پدر هم نفی کرد. در این باره یک شاهد زنده از حوالی سال ۱۱۲۰ داریم که گزارشی در این باره داده است، گزارشی که متن آن جالب و خواندنی است. وی می کوشد نشان دهد که تمایلات صوفیانه برخی از علمای عصر میانی صوفی، صرفا نوعی مماشات با آنان برای هدایتشان بوده است.
متنی که در ادامه خواهد آمد، به نظرم در گزارش برخی از رویدادهای این منازعات بسیار مهم است. او از ملاعبدالله برادر علامه مجلسی یاد می کند که به گفته نویسنده، علیه صوفیان اقدام کرده و مورد هجوم و حمله آنان در مسجد جامع اصفهان قرار گرفته است. در این حادثه، یارانش، او را از دست آنان که حتی بوریاهای مسجد را آتش زده بودند نجات داده و مخفی کردند. مخالفان وی حتی توانستند شاه را به عداوت با وی وادارند و او گویا به حکم شاه، اخراج بلد شده، بعد از مدتی ایران را ترک کرده و راهی هندوستان شد.
نویسنده در ادامه همین متن، از مواضع ملامحمد باقر مجلسی علیه فسادهای دوره صفوی یاد کرده و تأییدی بر تصوراتی که از منابع دیگر در این باره داریم، می گذارد. به هر حال ارزش برخی از این جزئیات قابل توجه است. وی می نویسد:
شیخ بهاءالدین محمد عاملی و ملامحمد تقی مجلسی و ملامحسن کاشانی ـ علیهم الرحمه ـ که هر یک قدری بنا بر مصلحت، این طایفه را که شاید از آن راه باطل برگردند، مراعات می نمودند، بلکه از جانب ایشان سخنان نیز می گفتند و می نوشتند. اما فی الحقیقه در عقاید حقه، مخالف ایشان بودند، و مؤید این مقال آن که هر یک از این علمای مزبور، عمر خود را صرف اخبار ائمه اطهار ـ صلوات الله علیهم اجمعین ـ نمودند، و مادام الحیات در نشر آثار اهل بیت ـ علیهم السلام ـ مجد و ساعی بودند، و قفل شبهات را از مفتاح فلاح احادیث ایشان می گشودند، و شاهد بر این حال و مصداق این مقال، آن که شیخ بهاءالدین در رساله ای که از او مشهور است، بیان فرقه های این طایفه نموده که دوازده فرقه اند. یک فرقه از آنها ناجی و یازده فرقه هالک اند، و بیان فرقه ناجیه را که می کنند، اوصافی چند را بیان می نماید که در شیعه امامیه است، و مراد او این که بنابر مصلحت وقت مطلق این طایفه را لعن نکند، و یکی از آنها را خوب شمارد که به این تقریب شاید ایشان را به طریقه اهل بیت ـ علیهم السلام ـ درآورد، و آخوند ملامحمد تقی مجلسی ـ علیه الرحمه ـ که ظاهرا با اینها آمیزش می نمود، باز سببش هدایت بود، و بر این دعوی، دو پسر او ملاعبدالله و آخوند ملامحمد باقر مرحومان که هر یک در فضل و کمال سرآمد مردم روزگار بودند، ادای شهادت می نمودند، به این معنی، و ایشان به احوال والد خود داناتر از دیگران بودند، و چون تواند بود که این سخن را کسی از ایشان قبول ننماید، و حال آن که مجتهد عصر و زمان و مقتدای به خواص و عام بودند، و بنای مسائل دین را بر قول و فتوای ایشان می گذاشتند،
احوال ملاعبدالله پسر محمدتقی مجلسی و اخراج بلد او به حکم شاه با تحریک صوفیه
و حال آن که در آن اوان این طایفه را طغیانی بود که چاره ای به جز تقیه از ایشان نبود. و دلیل بر این مدعا، احوال ملاعبدالله مرحوم است، بعد از فوت پدرش آخند ملامحمد تقی مجلسی، به مظنّه آن که او را در ترویج دین حق، ناصری و معینی هست، فی الجمله اظهاری از افعال قبیحه و اطوار شنیعه این طایفه را نموده، و طریقه ائمه هدی را که شیوه مرضیه آخوند خود بوده، بیان فرموده، پیروان حلاّج بنابر عداوت دینی و لجاج، اتفاق نموده، از برای اهانت بلکه ضرب و قتل نیز مضایقه نبود، در مسجد جامع عتیق اصفهان، هجوم آور شده، بوریاهای مسجد را سوزانیدند، و مدرسین را منع از درس نمودند و مدتی در مسجد را بستند، و آن بنده خدا را بعضی از دوستانش به هزار حیله و تدبیر از مسجد به خانه اش رساندند و مختفی کردند، و چون آن طایفه چنین فضیحتی نمودند، از ولی نعمت عالمیان ترسیده، جمعی متفق شده از راه شیطنت که جبلّی این طایفه است، تقرب به مقربان درگه خلایق امیدگاه جسته، به بهتان و دروغ چندان چیزها به عرض اقدس ظل الله رساندند که اول به قتل آن بیچاره اشاره شده، بعد از التماس اخراج از بلد فرمودند، و تقصیر او، که پیروی ائمه اطهار و انتشار آثار و اشتهار اخبار ایشان بود، به جهت عداوت دینی به نحو دیگر خاطر نشان نموده بودند، و به نوعی خاطر اشرف صاحب قرانی را آزردند که مافوق آن متصور نبود. ـ اعوذ بالله من شرور الناس و الخنّآس الذی یوسوس فی صدور الناس ـ و آتش غضب پادشاهی را… از سخنان فتنه انگیزی چنان بر افروختند که احدی را قدرت التماس و جرأت درخواست نبود، لاجرم لاعلاج به سبب عداوت آن سیاه بختان بی ایمان، جلای وطن نموده، روانه کفرستان و بلاد هندوستان گردید.
و با وجود عداوت چنین که پیران و پیروان ایشان با اهل علم و صلاح هست، دعوی تشیع نیز می کنند و خود را از شیعیان می شمارند و مردم بی تمیز از ایشان نیز قبول می دارند. غرض اصناف کفار، از گبر و ترسا و یهود و هنود در کمال امن و آسایش در ترویج کفرشان مشغول، و به بت پرستی خودشان مأمول، با وجود این از مذمت ایشان ساکت باشند، و هیچ نگویند و آزارشان ننمایند. و مرد فاضل دینداری که کارش شب و روز مدح و منقبت اهل بیت اطهار و ذکر احادیث و آیات ملک جبار بوده، منشأ این نحو اهانت که بر کفار روا ندارند رسانند.
زهی بی دینی و جرأت و جسارت تشیّع این طایفه و اخلاص ایشان به دودمان سلنطت صفویه که باعث ترویج دین ائمه طاهرین، فی الحقیقه ایشانند. عاقل را به اندک تأملی ظاهر است و بعد از انقضای مدت مدید از وقوع حکایت که فضل و دانش قدوه المحققین مولانا محمد باقر مرحوم به اوج کمال و ذوره جمال رسید، در زمان جلوس میمنت مأنون نواب کامیاب فلک گردون قباب اشرف اقدس ارفع که از یمن دین پروری و معدلت گستری بندگان او ایران چون گلستان ارم گردید،
فعالیت محمد باقر مجلسی علیه فساد
آخوند مرحوم به استمداد جمعی از مقربان پایه سریر سلطنت که از دل و جان خیر خواه دین و دولت بوده و هستند، جزاهم الله خیرا و اعظمهم اجرا امور نامشروع را از مناهی و ملاهی و معاصی مقدس الهی به پایه سریر عرش نظیر اقدس که حامی دین مبین و ماحی آثار فجار و ملحدین است، عرض نموده، بنابر ترویج مذهب آبای کرام و اجداد ذوی المجد و العظام علیهم صلوات الله الملک العلام، نهی از جمیع فسوق و فجور از شراب و قمار و فواحش و منع صوفیه خدّاعیه، و از سلوک مسلک ضلال و اضلال جماعت جهّال نموده، و زجر از ارتکاب مناهی و اشتغال رقص و سماع و ملاهی فرموده، حکم نافذ در جمیع ممالک محروسه در منع جمیع محرمات و رفع مخترعات شرف عزّ صدور یافت، و انواع فسوق و فجور از صفحه روزگار بر طرف و روی ادبار برتافت، و مجاهر به فسقی و فجوری کسی ندیدیم بلکه به ندرت هم نشنیدیم که مرتکب گردند.
[۱] الاعتقادات – علامه محمد باقر مجلسی- ص ۴۸- نشر کتابخانه علامه مجلسی