پیشنهادی:

آیا روز عاشورا، روز شادی و فرح است؟ پاسخی به مقاله آقای محمدحسن وکیلی

مدیر سایت
2,550

پاسخی به مقاله محمد حسن وکیلی با عنوان: عاشورا روز حزن یا سرور سیدالشهداء علیه السلام

 

فهرست

مقدمه

برداشت های ناصحیح از روایات و نصوص دینی

شادی و سرور سیدالشهدا علیه السلام در روز عاشورا

مقام انسان کامل و مقام امام معصوم علیه السلام و لقاء خداوند از منظر صوفیه

شادی و سرور امام حسین علیه السلام در زیارات

اسارت و فرار در بیابان و سوختن خیمه‌ها، همه نعمت و رحمت و از بعدی موجب سرور است

حضرت زینب علیها سلام فرمودند : ما رأیت الا جمیلا

سرور اصحاب در شب عاشورا و پیش از وقایع و جنایت ها

عزادران غافل هستند

علت عزاداری شیعیان

مبنای کلامی و اعتقادی صوفیه در نفی عزاداری

مغالطه در تعمیم شرایط یک موضوع به موضوعات دیگر

نفی عزاداری به علت قرار گرفتن در برخی منازل سلوکی است

استناد به روایتی دیگر در آرام کردن اصبغ بن نباته

نتیجه گیری

 

مقدمه

در مطالب پیشین به دیدگاه برخی سران صوفیه درباره عزاداری امام حسین علیه السلام به صورت تفصیلی پرداخته شد.(ر ک به: نگاه مولوی و شمس تبریزی به عزاداری امام حسین علیه السلام و واقعه کربلا) برای نمونه بیان شد که مولوی واقعه عاشورا را صرفا یک حادثه ی تاریخی می داند که اساسا دوران آن گذشته و امروز دیگر سخن از یزید نیست. مولوی می گوید کسانی که عمری برای امام حسین علیه السلام عزاداری کرده اند در خواب غفلت به سر برده اند و حقیقت عاشورا را نفهمیده اند و روز عاشورا، روز جشن و شادی است[۱]. شمس تبریزى (استاد مولوی) نیز گریه بر خاندان عصمت و طهارت را به استهزا می گیرد.[۲]

عبدالقادر گیلانی (قطب اعظم و سرسلسله فرقه صوفیه قادریه) درباره عزاداری در روز عاشورا همین باور را ابراز کرده است؛ عبدالقادر گیلانی در صدد پاسخ به اشکالِ شیعیان بر اهل تسنن درباره روزه روز عاشورا و سرور این روز بر می آید و می گوید: «قومی (شیعیان) به روزه گرفتن و بزرگداشت روز عاشورا ایراد گرفته اند و گمان کرده اند به خاطر قتل امام حسین رضی الله عنه در این روز، روزه گرفتن جایز نیست و گفته اند به خاطر شهادت ایشان باید در این روز هر ساله عزاداری کرد و طعنه می زنند که شما این روز را روز فرح و شادی قرار می دهید… کسی که قائل به این حرف باشد خطا کار است و مذهبش قبیح است زیرا خداوند خواسته است به خاطر قرار دادن شهادت سبط نبی صلوات الله علیه [و آله] و سلم در این روز مبارک بر مقام ایشان بیفزاید و او را به مقام خلفای راشدین برساند[۳]» همچنین بیان شد که با توجه به تعلیقات اساتیدی مانند بدیع الزمان فروزانفر، اشعاری چون کجائید ای شهیدان خدائید از مولوی نیست و در نسخ معتبر خطی قونیه و … وجود ندارد.[۴]

و در مطلب دیگری از سید محمد حسین حسینی تهرانی نقل شد که سید هاشم حداد با استناد به اشعار مولوی عزادارن را غافل خطاب می نموده و روز عاشورا را روز شادمانی و سرور می دانسته است. سید محمد حسین حسینی تهران در کتاب روح مجرد در این باره می نویسد:

«در تمام دهه عزاداری، حال حضرت[سیدهاشم] حداد بسیار منقلب بود. چهره سرخ میشد و چشمان درخشان ونورانی؛ حال حزن و اندوه در ایشان دیده نمیشد؛ سراسر ابتهاج و مسرت بود. میفرمود: چقدر مردم غافلند که برای این شهید جانباخته غصه میخورند و ماتم و اندوه بپا می دارند… تحقیقاً روز شادی و مسرّت اهل بیت (علیهم السلام) است»[۵]

اما آقای وکیلی که از صوفیان حوزوی و مدافعان سرسخت آنان است در مطلبی مفصل، تلاش نموده تا به این اشکالات پاسخ دهد و تخطئه عزاداری امام حسین علیه السلام توسط برخی از عرفا و صوفیه را توجیه و تطهیر نماید. او ابتدا واقعه عاشورا را واقعه ای دو بعدی معرفی می کند که یک بعد آن مسرت بخش و بعد دیگر آن حزن آور است. سپس با تمسک به برخی مطالب بی سند و تحریف معانی برخی روایات، همچنین نتیجه گیری نادرست و مغالطه آمیز از مطالبی دیگر، سعی می کند تا سرور در روز عاشورا را در کنار عزاداری توجیه نماید و بلکه آن را در جایگاه والاتری قرار دهد. او همچنین مدعی می شود که مصائبی چون آتش زدن خیمه ها و کتک خوردن اهل بیت امام حسین علیه السلام و…، رحمت و نعمت است. او عملا با تنزل مقامات ائمه معصومین علیهم السلام تلاش می کند تا سخنان اولیای صوفیه را توجیه کنید که این ناشی از قصور معرفت و درک عارفان صوفی مسلک نسبت به ائمه هدی علیهم السلام است. در این نوشتار، ادعاهای جناب وکیلی نقل و سپس نقد و بررسی می گردد.

برداشت های ناصحیح از روایات و نصوص دینی

آقای وکیلی می نویسد: «واقعه عاشورا یک واقعه دو بعدی است. در روایات أئمه علیهم السلام فرموده‌اند: یفرحون لفرحنا و یحزنون لحزننا»

نویسنده روایاتی را در ادامه ذکر می کند و از آنها، جواز سرور و شادی شیعیان در روز عاشورا را برداشت می کند. در صورتی که هیچ تلازمی بین سرور بابت مصائب جانکاه عاشورا و آن عبارات وجود ندارد.

برای نمونه نوشته است: «بارها شنیده‌ایم که حضرت علی اکبر سلام‌الله‌علیه در حال شهادت ندا دادند:

پدرجان جدّم مرا شربتی نوشاند که پس از آن هرگز تشنه‌کام نخواهم شد[۶] »

و از این نتیجه گرفته که باید در مصیبت های اهل بیت علیهم السلام شادی نمود.

یا پرسش امام حسین از حضرت قاسم را نقل می کند و می نویسد:

« قاسم جان مرگ از دید تو چگونه است؟ ایشان در پاسخ عرض کردند: أحلی من العسل»

و سپس می نویسد که چون شهادت در راه خدا برای حضرت قاسم شیرین بوده، بنابراین باید در شهادت و مصیبت های سید الشهدا و اهل بیت ایشان علیهم السلام نیز مسرور باشیم. اینکه فردی تمام جان و مال خود را برای رضای خدا فدا می کند و این عمل برای او شیرین است، چگونه می تواند مانع از حزن بابت مصائب عظیم روز عاشورا باشد؟ روزی که ملکوت اعلی و آسمان و زمین و ملائکه عزادار شدند.

شادی و سرور سیدالشهدا علیه السلام در روز عاشورا

جناب وکیلی به عنوان یکی از ابواب بحار اشاره می کند: «باب فضل الشهداء معه و علّهعدم مبالاتهم بالقتل و بیان أنه صلوات‌الله‌علیه کان فرحاً لا‌یبالی بما یجری علیه»

او روایتی را در این زمینه نقل نموده و معنای آن را تحریف می کند و عبارت “شاداب تر” را از جانب خود به آن می افزاید: « و در روز عاشورا هر چه آن حضرت به شهادت نزدیکتر می‌شدند، چهره‌شان برافروخته‌تر و شاداب‌تر و حالت حضرت آرام‌تر می‌شد.»

خوب بود ایشان که مدعی کثرت روایات سرور سیدالشهدا علیه السلام در عاشورا شده، برخی دیگر از روایات این باب را نیز با متن عربی و بدون تحریف، به عنوان شاهد ذکر می کرد که البته چیزی در این زمینه نمی یافت. ما تمامی روایات باب مذکور را خوانده ایم و هیچ روایتی مبنی بر سرور امام حسین علیه السلام در روز عاشورا در آن وجود ندارد. و اگر وجود داشت حتما جناب وکیلی به آن استناد می کرد. روایتی هم که در ابتدا ذکر شد، حاکی از نورانیت، صلابت، آرامش، وقار و عدم هراس سید الشهدا علیه السلام از شهادت است. و این، هیچ ربطی به سرور و شادمانی در روز عاشورا ندارد. متن عربی و ترجمه روایت در پاورقی درج شده است.[۷] این روایت، صلابت و وقار امام حسین علیه السلام را در مقابل تزلزل تعدادی از اصحاب قرار داده است و مشخصا هیچ ارتباطی به سرور و شادمانی در آن زمان ندارد.

اما در مقابل، روایات معتبر و متعددی داریم که سید الشهدا علیه السلام در روز عاشورا بارها پس از شهادت یاران و نزدیکان خویش به شدت گریستند. و در برخی موارد چون شهادت قمر منیر بنی هاشم فرموند: « الْآنَ انْکَسَرَ ظَهْرِی وَ قَلَّتْ حِیلَتِی‏‏[۸]»

حال آیا جا دارد که کسی مانند مولوی بیاید و خطاب به امام حسین علیه السلام بگوید: «عزاداری ناشی از غفلت است(نعوذ باالله) و حضرت اباالفضل علیه السلام به خدا پیوسته است؟»

سیره امام حسین علیه السلام پس از وقایع و فجایع روز عاشورا، و سیره بازماندگان این حادثه و امامان معصوم علیهم السلام بهترین الگو برای شیعیان است. در هیچ کتاب تاریخی و روایی، گزارشی مبنی بر سرور و شادمانی در این روز از جانب ایشان ثبت نشده است. احدی نمی تواند در سیره اهل بیت علیهم السلام و همه صلحاء و شیعیان و محبان در روز عاشورا از آغاز تا به امروز، ذره ای اظهار سرور و شادمانی ببیند و این سرور تنها در سیره نواصب و برخی عرفا و صوفیه نظیر مولوی، شمس تبریزی و عبدالقادر گیلانی مشاهده شده است که عزاداران حسینی را متهم به غفلت و نفهمی کرده و مذهب شیعیان را تقبیح نموده اند.

لازم به ذکر است، عباراتی در زیارات و متون دینی ما وارد شده که تاکید می کند، اینگونه نبوده که باطن این وقایع، سرور و شادمانی باشد و ظاهر آنها مصیبت. نصوص و روایات وارده حاکی از آن است که ملائکه و ملکوت آسمان ها نیز دچار مصیبت شدند.

حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف خطاب به جد بزرگوارشان امام حسین علیه السلام در زیارت ناحیه مقدسه می فرمایند:

« مجالس ماتم برای تو در اعلا علّیین (عالم ملکوت) برپا شد. حوریان بهشتی در عزای تو بر سر و صورت زدند و آسمان و ساکنانش کوهها و دامنه هایش و دریاها و ماهیانش و باغهای بهشتی و نوجوانانش، خانه کعبه و مقام ابراهیم، مشعرالحرام، حرم خانه ی خدا و اطراف آن همگی درماتم تو گریستند..»[۹]

و در زیارت عاشورا می خوانیم : «و جلت و عظمت مصیبتک فی السموات علی جمیع اهل السموات»[۱۰]

مقام انسان کامل و مقام امام معصوم علیه السلام و لقاء خداوند از منظر صوفیه

اما نکته مهم این است که آیا از دیدگاه عرفا، امام معصوم علیه السلام تازه پس از انتقال از این دنیا، به خداوند واصل می شوند که سبب شادمانی ایشان شود و ما نیز برای آن شاد باشیم؟ بله این برای افراد عادی که گرفتار حجب و وابستگی ها و محدودیت های مادی و دنیوی هستند، صحیح است. اما گمان نمی رود، عرفا و متصوفه که برای اولیای خود در دنیا، مقام رفع تمامی حجاب ها (حتی حجاب های نورانی مانند صفات الهی) و فناء و وصال مطلق و حضور در جنت ذات باریتعالی را قائل هستند[۱۱]، چنین مقامی را از سید الشهدا علیه السلام نفی کنند و معتقد شوند که انواع حجاب های معنوی و مادی، مانع ارتباط سیدالشهدا با خداوند بوده و پس از انتقال از این دنیا زائل شده و ایشان به لقاء خداوند نائل می شود و از این جهت باید مسرور و شادمان بود!

اگر فردی به درستی شان و جایگاه عظیم و رفیع امام در عالم تکوین و ملکوت هستی را بداند و به این نکته مهم معرفت داشته باشد که هیچ حجاب نورانی و غیر نورانی در رابطه امام با خداوند متعال وجود ندارد، باید بداند که امام در این دنیا نیز واصل تام به خداوند متعال است و لقاء به خداوند، پس از مرگ برای او معنی نخواهد داشت. از همین رو امیر مومنان علیه السلام فرموده اند: «لَوْ کُشِفَ (لِیَ) الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ یَقِیناً»[۱۲]

انوار مقدس اهل بیت علیهم السلام پیش از خلقت این دنیا آفریده شدند و در عرش خداوند مشغول تسبیح و تحمید پروردگار بوده اند و اینگونه نیست که آنها نعوذ بالله محجوب از خداوند باشند و پس از رهایی از عالم ماده، بتوان گفت که به لقاء الهی پیوسته و واصل به خداوند شده اند. رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) فرمودند: خداوند عزّ و جلّ هفت هزار سال قبل از آفرینش دنیا من و على و فاطمه و حسن و حسین را آفرید. معاذ مى ‏گوید: عرضه داشتم: اى رسول خدا پیش از آفرینش دنیا شما کجا بودید؟ حضرت فرمودند: جلو عرش بودیم و خداى تعالى را تسبیح نمودیم و مى‏ ستودیم و تقدیس و تمجیدش مى‏ کردیم. عرض کردم به چه هیأت و شکلى بودید؟ حضرت فرمودند: شبح هایى از نور بودیم تا این که حقّ تعالى اراده کرد صورت ما را بیافریند…[۱۳]

لذا اینکه فرض شود باید برای از دنیا رفتن امام معصوم به خاطر لقاء به خداوند خوشحال بود، از قصور معرفت و درک عارفان صوفی مسلک نسبت به ائمه هدی علیهم السلام است. این در صورتی است که صوفیان، مافوق چنین مقاماتی را برای اقطاب و بزرگان خود قائلند. تا جایی که معتقدند مقامات آنان در وصف و نعت نمی گنجد. برای نمونه محمد حسین طهرانی، در روح مجرد در وصف سید هاشم حداد می نویسد:

« سید هاشم حداد مظهر توحید است؛ مظهر لا اله الا الله است؛ مظهر لا هو الا هو است؛ از جزئیت به کلیت رسیده است. نظری به کثرات نداشت؛ او محیط و مهیمن و مسیطر بر کثرات بود؛ او فنا فی الله بود؛ عبد به معنای الکلمه بود که لازمه اش تجلیات ربوبی و مظهریت تامه اسماء جمالیه و جلالیه حق است؛ او در مقامی است که کلیتی مافوق همه کلیت ها و تجردی است بالای تجردها و بساطی است برتر از بساط ها؛ جایی است لایتناهی مُدَهً و شِدَهً و عِدَهً بما لایتناهی آنجا عالم فنای مطلق و اندکاک در ذات حق متعال جلت و عظمه می باشد؛ آنجا جایی است که همه چیز خدا است و غیر خدا چیزی نیست و اصلا بنده نیست آنجا ظهور و مظهر لا هو الا هو است »[۱۴]

او در مقدمه اثر خود در وصف ناپذیری هاشم حداد، و اندکاک او در ذات الهی و… می گوید:

«ایشان قابل توصیف نیست. من چه گویم درباره کسیکه به وصف در نمى‏آید؛ نه تنها لا یوصَف بود، بلکه لا یُدرک و لا یوصَف بود؛ نه آنکه یُدْرک و لا یوصَف بود… او شاهباز بلند پروازى است که هر چه طائر فکر و عقل و اندیشه اوج بگیرد و بخواهد وى را دریابد، مى‏بیند او برتر و عالى‏تر و راقى‏تر است. فَیَرْجِعُ الْفِکْرُ خاسِئًا وَ البَصَرُ ذَلیلًا وَ البَصیرَهُ کَلیلَهً، فَتَبْقَى حَیْرَى لا تَعْرِفُ یَمْنَهً عَن یَسْرَهٍ وَ لا فَوْقًا مِن تَحْتٍ وَ لا أمامًا مِن خَلْفٍ. آخر چگونه کسى که محدود به جهات و تعیّنات است توصیف روح مجرّد را کند، و بخواهد آن را در قالب آورد و گرداگرد او بچرخد و او را شرح و بیان نماید؟! »[۱۵]

برخی از عباراتی که در مطالب فوق در وصف حداد استفاده شده، مانند تعبیراتی است که در ادبیات دینی ما تنها برای خداوند متعال یا نهایتا برای ائمه معصومین علیهم السلام استفاده می شود. مشابه این مطالب غلو آمیز در مقامات اقطاب صوفیه، در آثار عرفای صوفی مسلک فراوان یافت می شود. اما تعجب بیشتر در این است که چگونه وقتی نوبت به ائمه اطهار علیهم السلام می رسد، برای توجیه سخنان بزرگان صوفیه، اینچنین مقامات ایشان را تنزل می دهند و آنها را نعوذ بالله گرفتار در انواع حجاب های مادی و معنوی تصویر می کنند که تازه پس از رحلت از این دنیا می توانند به لقاء خداوند نائل آیند!

از همین روست که در تاریخ و متون دینی هیچ گزارشی از شادی سیدالشهدا علیه السلام پیش از شهادت وجود ندارد. و ائمه علیهم السلام نیز پس از شهادت ایشان هیچ سرور و شادمانی از خود ظهور و بروز نفرموند.

اما اصحاب سیدالشهدا علیه السلام که در انواع حجاب و در افقی بسیار پایین تر از امام معصوم قرار دارند، رفتن از دنیا می تواند برایشان، مساوی با لقاء خداوند و مسرت بخش باشد. که البته آنها نیز اگر زنده می ماندند و نظاره گر مصائب سیدالشهدا علیه السلام بودند، به دلیل عظمت مصیبت، قطعا ابراز سرور و شادمانی نمی کردند.

شادی و سرور امام حسین علیه السلام در زیارات

جناب وکیلی در ادامه نوشته است: «در زیارات آن حضرت نیز ما موظفیم شهادت به این حال سرور و فرح حضرت بدهیم و عرض کنیم: اشهد انک من الفرحین بما ءاتاهم اللـه من فضله. و عرض می‌کنیم: لاتکرّهتما مباشره المنایا اذ کنتما قد رأیتما منازلکما فی الجنّه قبل أن تصیراً الیها و اخترتماها قبل أن تنتقلاً الیها فسُرِرتم و سَرَرتم.[۱۶]»

اما آیا ما واقعا در زیارت نامه های امام حسین علیه السلام چنین می خوانیم؟

در تمام زیارت نامه های معروف و معتبر امام حسین علیه السلام و ادعیه و آداب مرتبط با آن که در مفاتیح شیخ عباس قمی وارد شده [۱۷] و همچنین در زیارت نامه ها و ادعیه مندرج در کتبی مانند کامل الزیارات، مزار کبیر، مزار شیخ مفید، مزار شهید اول و… هیچ عبارتی دال بر فرح و سرور سیدالشهدا علیه السلام و یا بازماندگان یافت نشد. اما برعکس در تمامی آنها از عظمت مصیبت و حزن حادثه عاشورا یاد شده و به آن تاکید شده است. برخی از عبارات من باب نمونه در ذیل ذکر می شود:

در زیارت اول امام حسین علیه در مفاتیح الجنان به نقل از اصول کافی آمده است: « شهادت میدهم که خونت در بهشت جاوید جا گرفت، و براى آن سقف هاى عرش لرزید و برایش تمام آفریدگان گریستند، و به خاطر آن آسمانهاى هفت گانه و زمین هاى هفت گانه گریست، و آنچه در آنها و بین آنها نیز، و هرکه در بهشت و دوزخ از مخلوقات پروردگار ما زیر و رو میگردد، و آنچه دیده شود، و دیده نشود براى آن خون گریه کرد!»[۱۸]

در زیارت وارث می خوانیم: « بزرگ شد عزا و مصیبت تو بر ما و بر همه اهل آسمان ها و زمین»[۱۹]

در زیارت حضرت عباس علیه السلام: « و لعنت کند امتى را که به تو ستم روا داشت، و لعنت کند امتى را که حرمت هاى تو را حلال شمرد، و پرده احترام اسلام را درید »[۲۰]

در زیارت رجب و شعبان: « هر آینه مصیبتت بر ما و همه اهل اسلام بزرگ شده و عزایت برجسته گشته … هر آینه به خاطر خون هاى شما سقف هاى عرش، با نهادهاى خلایق به لرزه افتاد، و آسمان و زمین و ساکنان بهشت، و خشکى و دریا بر شما گریست »[۲۱]

(نکته: گریه بهشت و اهالی آن بر مصائب سیدالشهدا منحصر در فقرات زیارات فوق الذکر نیست و در روایات مختلفی به آن اشاره شده است.[۲۲] جالب است که استدلال می کنند باید برای انتقال به بهشت، مصائب اهل بیت علیهم السلام را به فراموشی بسپاریم و پایکوبی کنیم در صورتی که خود بهشت و بهشتیان برای این مصائب گریسته و اندوهگین شده اند!)

در زیارت پنجم در فطر و قربان: « سلام بر حسین بن على مظلوم شهید کشته اشک ها، گرفتار غم ها و غصه ها »[۲۳]

در زیارت آن حضرت در روز عرفه:‌ « سلام بر تو اى به خاک افتاده اشک روان، و همدم مصیبت پیدرپى، خدا لعنت کند امّتى را که حلال شمردند حرمت هاى تو را و درباره تو پرده حرمت اسلام را دریدند[۲۴]»

در زیارت عاشورای غیر معروفه: «به راستى که مصیبت به تو بزرگ شد، و در میان مؤمنان و مسلمانان و همه اهل آسمانها و زمینها عظیم گشت… واى از مصیبتى که چه دردناک و سخت بود، براى دل هاى مؤمنان و مسلمانان… خدایا تو را سپاس بر همه آنچه از امر عظیم نازل شد، و تو را سپاس بر هر امرى و به سوى توست شکایت در امور بس مهم بزرگ، که به برگزیدگان و اولیایت اصابت کرد»[۲۵]

و عبارات بسیار دیگری که بر عظمت مصیبت و جانکاه بودن آن دلالت دارد. مصیبتی که در آن، حرمت اولیای خداوند و حرمت اسلام از بین رفت و عرش و ملکوت آسمان ها و حتی بهشتیان برای آن گریستند.

متاسفانه آقای وکیلی با جستجوی بسیار، زیارت نادر و نامعتبری را از لابلای مجامع روایی پیدا نموده است. زیارتی که مرحوم شیخ عباس با آن که در برخی موارد، اهل تسامح بوده ولی آن را در مفاتیح خویش نیاورده است. سپس عبارتی از زیارت مذکور را برداشته و به کذب، آن را به تمامی زیارات امام حسین علیه السلام نسبت داده و عملا مخاطب را گمراه نموده است.[۲۶] (جالب است که جناب وکیلی متوجه نشده که خطاب عبارت مذکور در آن زیارت، به حضرت علی اکبر علیه السلام است نه سیدالشهدا علیه السلام)

همچنین می دانیم برخی از زیارت نامه ها و ادعیه ای که بدون انتساب به امام معصوم نقل می شود، از تالیفات برخی علمای شیعه است. این عبارات مورد استناد در تتمه یکی از زیارات معروف آمده است و تنها در کتاب مصباح الزائر سید بن طاووس ثبت شده است. با تحقیق درباره اسناد آن مشخص شد که حتی اصل این زیارت معروف مورد خدشه برخی از عالمان شیعی مانند مرحوم آیت الله خوبی است.(چه رسد به تتمه آن)[۲۷] علامه مجلسی نیز پس از نقل زیارت، آن را ابداع علمای شیعه و غیر ماثوره می داند.[۲۸] سید در مصباح الزائر از این زیارت یاد کرده است بدون اینکه آن را به ناحیه مقدسه منتسب کند[۲۹]. البته برخی از محدثان نیز بخش اصلی زیارت را پذیرفته اند.

بخش اصلی زیارت و بدون تتمه آن، در مزار کبیر ابن مشهدی و مصادر دیگر نقل شده و تتمه آن را تنها سید بن طاووس نقل نموده است. عبارتی که جناب وکیلی به آن استناد کرده قاعدتا از اضافات و انشائات سید بن طاووس است و در مزار کبیر و هیچ منبع دیگری که موجود باشد، وجود ندارد. لذا ربطی به فرمایشات معصومین علیهم السلام ندارد و بدیهی است که قابل استناد نیز نیست.

جالب است در بخش اصلی که مزار کبیر نقل نموده نیز عباراتی است که به عظمت مصیبت و عزاداری ملائکه و ملکوت آسمان ها و زمین اشاره می کند: « مجالسِ ماتم و سوگواری برای تو در اعلاعلیین برپا شد. حورالعین به جهت تو به سر و صورت زدند، (در عزای تو) آسمان و ساکنانش، بهشت‌ها و نگهبانانش، کوه‌ها و کوهپایه‌ها، دریا‌ها و ماهیانش، [شهرمکّه و پایه هایش]، فردوس‌ها و جوانانش، خانه کعبه و مقام ابراهیم، و مشعرالحرام، و حلّ و حَرَم جملگی گریستند‏‏»[۳۰]

و می فرماید: «وای بر سرکشان گنه‌کار! به کشتنت اسلام را کشتند و نماز و روزه را بیهوده و مهمل گذاشتند. سنت‌ها و احکام را شکستند و پایه‌های ایمان را نابود کردند. آیات قرآن را تحریف و در فساد و دشمنی سخت تلاش نمودند… کتاب خدا رها شد و به حق خیانت گردید».[۳۱]

متن زیارت اینچنین ادامه پیدا می کند:« با رفتن تو، الله‌اکبر، لااله الاالله، حرام و حلال، تنزیل و تأویل از میان رفت. پس از تو تغییر، تبدیل، بی‌دینی، کفر، خواهش‌های نفسانی، گمراهی‌ها، آشوب‌ها، بیهودگی‌ها و باطل‌ها آشکار شد »[۳۲]

مگر ممکن است، با وجود کشته شدن اسلام و نابودی ایمان و خیانت به حق، امام حسین علیه السلام و شیعیان ایشان شادمان باشند؟ آیا از دیدگاه جناب وکیلی کشته شدن اسلام و نابودی ایمان نیز از بعدی رحمت است؟ این فقرات از بخش اول زیارت، در تضاد و تقابل کامل با بخشی است که تنها سید بن طاووس آن را نقل کرده و از تالیفات خود اوست و جناب وکیلی نیز به آن استناد نموده است.

اسارت و فرار در بیابان و سوختن خیمه‌ها، همه نعمت و رحمت و از بعدی موجب سرور است

در ادامه در مقاله مذکور آمده است: «مصائب أهل‌بیت سید‌الشهداء علیه‌السلام و اسارت و محمل نشینی و فرار در بیابان و سوختن خیمه‌ها، همه در نگرش الهی اسلام، نعمت و رحمت و از بعدی موجب سرور است.»

چگونه اعمال شر و مفاسد در عالم، می تواند نعمت باشد؟ هیچ عقل سلیمی این مطلب را نمی پذیرد. با چنین تفکر و مبنایی است که وجود شیطان نیز نعمت است! و «باید متشکر شمر و یزید هم باشیم که امام حسین علیه السلام را به شهادت رساندند»![۳۳]

اگر نخواهیم وارد در مباحث عقلی و کلامی درباره خیر و شر در عالم شویم، باید از صاحب این تفکر انحرافی و خطرناک و نویسنده آن پرسید که کدام یک از ائمه اطهار علیهم السلام و اصحاب و نزدیکان ایشان، برای اسارت و سوختن خیمه‌ها و فرار در بیابان و کتک خوردن اهل بیت علیهم السلام و سایر مصیبت های ایشان به شادمانی و پایکوبی پرداخته است و آن را نعمت و رحمت دانسته؟ حتی یک نمونه هم در تاریخ و سیره امامان شیعه علیهم السلام وجود ندارد و بلکه برعکس روایات ما، مملو از گزارشات فراوان و مختلف از عزاداری ایشان و سفارش به عزاداری برای این مصیبت هاست. حتی روایات بسیاری درباره عزاداری انبیاء پیشین و ملائکه و ملکوت اعلی برای امام حسین علیه السلام وارد شده است. این روایات را فرزندان شیعیان نیز از بر هستند و برای جلوگیری از تطویل مطلب، از تکرار آنها در اینجا صرف نظر می شود.

حضرت زینب علیها سلام فرمودند: ما رأیت الا جمیلا

جناب وکیلی سپس نوشته است: «حضرت زینب فرمودند : ما رأیت الا جمیلا.»[۳۴] و نتیجه گرفته که در روز عاشورا باید شادمان بود.

این فرمایش حضرت زینب سلام الله علیها نیز از احادیثی است که دستخوش تأویل و تحریف عارفان صوفی مسلک قرار گرفته است. جالب است که آنها ادامه این روایت را نقل نمی کنند. در حالی که حضرت زینب علیها سلام در ادامه ی همان خبر، به شدت مصیبت این واقعه اشاره می فرماید. متن حدیث چنین است:

«قالَ [ابن زیاد] الْحَمْدُ اللَّهِ الَّذِی فَضَحَکُمْ وَ قَتَلَکُمْ وَ أَکْذَبَ أُحْدُوثَتَکُمْ. فَقَالَتْ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَکْرَمَنَا بِمُحَمَّدٍ ص وَ طَهَّرَنَا تَطْهِیراً إِنَّمَا یَفْتَضِحُ الْفَاسِقُ وَ یَکْذِبُ الْفَاجِرُ وَ هُوَ غَیْرُنَا فَقَالَ کَیْفَ رَأَیْتِ صُنْعَ اللَّهِ بِأَهْلِ بَیْتِکِ. قَالَتْ مَا رَأَیْتُ‏ إِلَّا جَمِیلًا هَؤُلَاءِ قَوْمٌ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ فَبَرَزُوا إِلَى مَضَاجِعِهِمْ وَ سَیَجْمَعُ اللَّهُ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُمْ فَتُحَاجُّ وَ تُخَاصَمُ فَانْظُرْ لِمَنِ الْفَلْجُ هَبَلَتْکَ أُمُّکَ یَا ابْنَ مَرْجَانَهَ فَغَضِبَ ابْنُ زِیَادٍ وَ قَالَ لَهُ عَمْرُو بْنُ حُرَیْثٍ إِنَّهَا امْرَأَهٌ وَ لَا تُؤَاخَذُ بِشَیْ‏ءٍ مِنْ مَنْطِقِهَا فَقَالَ ابْنُ زِیَادٍ لَقَدْ شَفَانِی اللَّهُ مِنْ طُغَاتِکِ وَ الْعُصَاهِ الْمَرَدَهِ مِنْ أَهْلِ بَیْتِکِ. ِ فَقَالَتْ لَعَمْرِی لَقَدْ قَتَلْتَ کَهْلِی وَ قَطَعْتَ فَرْعِی وَ اجْتَثَثْتَ أَصْلِی‏». [۳۵]

چنان که می‌بینیم حضرت زینب سلام الله علیها این جمله را در پاسخ سؤال ابن زیاد فرمودند. ابن زیاد پرسید: کار خدا با برادر و اهل بیتت چگونه بود؟ حضرت فرمودند: از خدا جز احسان ندیدم.

تعبیر «صنع جمیل» در عربی رایج است. وقتی می‌گویند: صنع به صنعاً جمیلاً یعنی به او احسان و نیکی کرد، منت نهاد، و آزمایشی نیکو کرد و…[۳۶]

بر خلاف پندار مشهور حضرت زینب سلام الله علیها به صورت مطلق و بدون متعلق نفرمود: جز زیبایی چیزی ندیدم به این معنا که هر چه در کربلا رخ داد زیبا بود. بلکه با توجه به قرینه سوال ابن زیاد و قرینه عبارات بعدی در عظمت مصیبت، و همچنین معنای تعبیر مورد استفاده، فرمود: «از خدا جز احسان چیزی ندیدم».

بنابراین حضرت زینب سلام الله علیها آن جا که فعل خدا را وصف کرد؛ آن را زیبا دانست و آن گاه که فعل ابن زیاد را وصف کرد؛ آن را زشت و سنگین شمرد. این تعبیر به مانند آیه شریفه قرآن است: «ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَهٍ فَمِنَ اللَّهِ- وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَهٍ فَمِنْ نَفْسِک‏» [۳۷]

پس تعبیر فوق هیچ ربطی به زیبایی جنایات کربلا و شادمانی و سرور به خاطر مصائب عظیم سیدالشهدا علیه السلام ندارد. در تمام این جریانات، حضرت زینب سلام الله علیها محزون و گریان و در سختی بود و گر نه صبر و رضا معنا نداشت.

در همان مجلس سخنی از امام زین العابدین علیه السلام روایت شده است که مبیّن و موید این معنا است:

«عرض علیه علی بن الحسین علیه السلام فقال له مَنْ أَنْتَ فَقَالَ أَنَا عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ. فَقَالَ أَ لَیْسَ قَدْ قَتَلَ‏ اللَّهُ‏ عَلِیَ‏ بْنَ الْحُسَیْنِ. فَقَالَ لَهُ عَلِیٌّ علیه السلام قَدْ کَانَ لِی أَخٌ یُسَمَّى عَلِیّاً قَتَلَهُ النَّاسُ. فَقَالَ لَهُ ابْنُ زِیَادٍ بَلِ اللَّهُ قَتَلَهُ. فَقَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیه السلام اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها. فَغَضِبَ ابْنُ زِیَادٍ وَ قَالَ وَ بِکَ جُرْأَهٌ لِجَوَابِی وَ فِیکَ بَقِیَّهٌ لِلرَّدِّ عَلَیَّ اذْهَبُوا بِهِ فَاضْرِبُوا عُنُقَهُ فَتَعَلَّقَتْ بِهِ زَیْنَبُ عَمَّتُهُ وَ قَالَتْ یَا ابْنَ زِیَادٍ حَسْبُکَ مِنْ دِمَائِنَا وَ اعْتَنَقَتْهُ وَ قَالَتْ وَ اللَّهِ لَا أُفَارِقُهُ فَإِنْ قَتَلْتَه‏ فَاقْتُلْنِی مَعَهُ فَنَظَرَ ابْنُ زِیَادٍ إِلَیْهَا وَ إِلَیْهِ سَاعَهً ثُمَّ قَالَ عَجَباً لِلرَّحِمِ وَ اللَّهِ إِنِّی لَأَظُنُّهَا وَدَّتْ أَنِّی قَتَلْتُهَا مَعَهُ دَعُوهُ فَإِنِّی أَرَاهُ لِمَا بِهِ.»[۳۸]

ابن زیاد جبری مسلک، می‌خواست وانمود کند که قتل حسین علیه السلام کار خداست و برای همین به زینب سلام الله علیها گفت: «خدا با برادرت چه کرد؟» حضرت فرمود: «خدا جز نیکی کاری نکرد.» یعنی گناه تو و شمر و یزید را نمی‌توان به خدا نسبت داد.

بار دیگر آن لعین جبری خواست قتل علی بن الحسین علیهما السلام را به خدا نسبت دهد که امام علیه السلام سخنش را ردّ کرده و آن را به مردم نسبت دادند.

بنا بر این عارفان صوفی مسلک، تفسیر عجیبی از این کلام‌ ( ما رأیت الا جمیلاً) در ذهن مردم جا داده اند که مخالف لفظ و مقصود قائل از آن است. سخن حضرت، معنای ساده و روشنی دارد که پیشتر نیز در روز عاشورا از زبان بریر بن خضیر (ره) شنیده شده است: «یزید بن معقل _لعنه الله_ گفت: «یا بریر بن خضیر کیف ترى الله صنع بک؟!» (ای بریر بن خضیر، چگونه می بینی آن چه خدا با تو کرد؟)

بریر پاسخ داد: «صنع الله وَ الله بی خیرا، و صنع الله بک شرا.» (به خدا سوگند آن چه خدا با من کرد خیر بود و آن چه با تو کرد شرّ!) [یعنی مرا هدایت کرد و تو را به عقوبت اعمال زشتت رها کرد تا گمراه شدی.]

یزید بن معقل: «دروغ گفتی و پیش از این دروغگو نبودی! به یاد داری که با هم در محله بنی لوذان قدم می زدیم و تو می گفتی: عثمان بن عفان بر خود زیاده روی کرد و معاویه بن ابی سفیان گمراه و گمراه کننده است و همانا امام حقّ و هدایت، علیّ بن ابی طالب است؟»

بریر: «شهادت می دهم که این عقیده و سخن من است.»

یزید بن معقل: «شهادت می دهم که تو از گمراهانی.»

بریر: «پس بیا مباهله کنیم و از خدا بخواهیم دروغگو را لعنت کند و پیرو باطل را بکشد؛ سپس بیرون بیا تا مبارزه کنیم.»

پس بیرون آمدند و دستان خود را بالا برده و از خدا خواستند دروغگو را لعنت کند و پیرو باطل را به دست پیرو حق بکشد. به مبارزه هم شتافتند و هر یک ضربتی بر دیگری زد. ضربه یزید آسیبی به بریر نرساند؛ اما شمشیر بریر کلاهخود یزید را شکافت و به مغز سرش رسید. یزید چنان به زمین خورد که گویی از قلّه کوه بر زمین افتاد. شمشیر بریر در سر او گیر کرده بود. آن را تکان داد و از سرش بیرون کشید»[۳۹].

اگر خوشبینانه به موضوع نگاه کنیم، جناب وکیلی با بی اطلاعی از معانی این الفاظ در ادبیات عرب و با بی توجهی به فضای ایراد فرمایش حضرت زینب سلام الله علیها و قرائن واضح در متن روایت، معنای ناصحیحی از متن را ارائه داده و سپس ادعا نموده که می توان در این مصائب و جنایات خوشحال و شادمان و مسرور بود. وی همچنین به تکرار ادعای بی دلیل دیگری پرداخته که امام حسین علیه السلام در روز عاشورا شادمان بوده اند و نتیجه گرفته که ما نیز می توانیم شادمانی کنیم. بیان شد که هیچ شاهدی دال بر شادمانی سید الشهدا علیه السلام در روز کربلا وجود ندارد و روایتی نیز در این زمینه وارد نشده است.

سرور اصحاب در شب عاشورا و پیش از وقایع و جنایت ها

جناب وکیلی در ادامه مغالطه ای آشکار نموده است و فوز و سعادت یاران و نزدیکان امام حسین علیه السلام را دلیلی برای شادی و فرح در ایام مصائب ایشان دانسته است.

سرور بابت فوز و سعادت یاران امام حسین علیه السلام، در برابر مصائبی که متوجه اولیای دین و حق و حقیقت و انسانیت شده، بسیار کوچک و ناچیز است و منطقا نباید به سرور در این ایام بیانجامد. نویسنده از سرور اصحاب، در شب قبل از وقایع عاشورا، نتیجه گرفته است که بابت مصائب امام حسین علیه السلام در روز عاشورا می توانیم حزنی نداشته و مسرور باشیم. آیا اگر اصحاب زنده می ماندند و نظاره گر مصائب سیدالشهدا علیه السلام بودند، باز هم ابراز سرور می کردند؟

عزادران غافل هستند

آقای وکیلی در ادامه عزادارن را غافل دانسته و می نویسد: «مؤمنین عادی وقتی برای مصائب کربلا می‌گریند از فزتم واللـه فوزاً عظیماً غافلند. و در آن حال، به وجد و سرور أصحاب امام حسین علیه‌السلام در شهادت توجّه ندارند، و علّت آن اُنس با عالم دنیا و غفلت از آن جنبه است. و عده‌ای نیز که فقط به آن جنبه دیگر توجه می‌کنند از مصائب ظاهری آن بزرگواران غافلند.»

همانگونه که از سید هاشم حداد در روح مجرد نقل شده که می گفته: «حضرت آقاى حداد میفرمود: مردم خبر ندارند، و چنان محبت دنیا چشم و گوششان را بسته که بر آن روز تأسف میخورند»[۴۰]

آیا علت عزاداری شیعیان، محبت دنیا و گرایش به مال و فرزند و خامی و هوای نفس است؟ آیا پیامبر و ائمه علیهم السلام مردم را به این انس تشویق نموده و آن را ترویج و احیا نموده اند؟

علت عزاداری شیعیان

عزاداری شیعیان ناشی از فرط محبت به اولیای دین است و شیعیان از ظلم به ایشان، مغموم هستند. ناراحتی و اندوه شیعیان، بابت مطرود شدن حق و حقیقت و اولیای حقیقی، نابودی اسلام و انتشار ظلم و جور و گسترش امور غیر الهی و غیر انسانی در دنیاست که از آن تاریخ تا به امروز ادامه یافته است و تا ظهور مهدی موعود نیز ادامه خواهد یافت. همچنین این اندوه، ناشی از شکستن حرمات الهی، جسارت به اولیای دین، تکیه زدن جهال و شاربین خمر بر منبر رسول الله و جنایاتی مانند شهادت فجیع طفل شیرخواره است که حتی قلوب انسان های بی دین را نیز متاثر می کند. اندوه شیعیان به دلیل محرومیت بشریت از وجود امام معصوم در آن برهه است که در ادامه منجر به غیبت حجت خداوند شده است. دورانی که شیعیان و ایتام آل محمد علیهم السلام به دلیل دور بودن از امام معصوم در سرگردانی و حیرت به سر می برند و بنا بر تعبیر روایات، از ماء معین الهی محروم شده اند.[۴۱]

مبنای کلامی و اعتقادی صوفیه در نفی عزاداری

نکته: از منظر اعتقادات شیعی افعال خیر در عالم منسوب به خداوند می شود و تمامی جنایات و اعمال شر منسوب به مخلوقات بوده و مذموم و ناپسند است و به طبع آن مومنان را نیز مهموم و مغموم می کند. اما از آنجا که اعتقادات عرفای صوفی مسلک آمیخته با جبر است و تمامی افعال را فعل الله می دانند، معتقدند که بابت این جنایات نباید اندوهگین بود زیرا ناشی از اراده و فعل خداوند بوده است. مولوی با همین مبنا، ابن ملجم را آلت حقی می داند که مستحق طعن و دق نیست. [۴۲]

جناب وکیلی در ادامه پیروان اهل بیت را به دو دسته تقسیم می کند. او می نویسد که «اگر امر دایر باشد بر اینکه عزاداری کنیم یا اینکه به سرور و شادمانی بپردازیم، سرور و شادمانی بابت شهادت سید الشهدا علیه السلام و وصال ایشان به پروردگار اولی است.»

مغالطه در تعمیم شرایط یک موضوع به موضوعات دیگر

وی برای توجیه عبارات عرفا و صوفیانی که رسما عزادران را غافل خطاب نموده اند، عباراتی از امام سجاد علیه السلام نقل می کند و با تحریف معنای آن سعی می کند که سخنان ناروای صوفیه را توجیه کند. سپس با تعمیم این مساله به عزاداری سیدالشهدا به مغالطه ای بزرگ می پردازد و مخاطب را بیش از پیش دچار گمراهی و سردرگمی می نماید. و می گوید که عرفا در برخی منازل سلوکی دچار چنین حالاتی می شوند و این حالات در ایشان پایدار نیست و در انتها اصلاح می شود.

او می نویسد: «از امام باقر علیه‌السلام روایت است که فرمودند: پدرم علی‌بن‌الحسین علیه‌السلام ‌فرمودند: وقتی مرضی شدید بر من عارض شد، پدرم حضرت سیّدالشهداء فرمودند: به چه مایل هستی؟ گفتم: اشتهی أن اکون ممن لا اقترح علی اللـه ربی ما یدبره لی؛ فقال لی: أحسنت، ضاهیت ابراهیم الخلیل علیه‌السلام حیث قال جبرئیل علیه السلام: هل من حاجه؟ فقال: لا أقترح علی ربی، بل حسبی اللـه و نعم الوکیل.» [۴۳]در اینجا می‌بینیم همان امام سجادی که در زمان امامتشان صحیفه مبارکه را انشاء می‌فرمایند و در آن، در عین حال تسلیم و رضا عرض حاجت به پروردگار می‌نمایند و خصوصاً یکی از دعاهای آن را به طلب عافیت اختصاص می‌دهند.[۴۴] قبل از امامت حالی داشته‌اند که در مقابل فرمایش حضرت امام حسین علیه‌السلام پاسخ می‌دهند که: همان را که خدا می‌خواهد می‌خواهم، چه مریضی و چه عافیت.[۴۵]»

اولا ترجمه ای که نویسنده از متن ارائه نموده صحیح نیست. ترجمه صحیح: «مـایلم بر خلاف آنچه خـدا برایم خواسته، درخواستی نداشـته باشم.» از این عبارت، نمی شود برداشت کرد که امام سجاد علیه السلام از خداوند طلب بیماری می کنند.

ثانیا عباراتی که از امام سجاد علیه السلام نقل شده چیز متفاوت و متناقضی نیست. بلکه برداشت اشتباه نویسنده ناشی از مغالطه ای در این زمینه است. رضایت به قضا و قدر الهی هیچ منافاتی با دعا کردن ندارد. معصومین علیهم السلام در اوج قله مقام رضای از خداوند قرار داشته اند اما ادعیه فراوانی از ایشان به دست ما رسیده است. کسی که در مقام رضا قرار داشته باشد در عین دعا برای سلامتی، همان را می پسندد که تقدیر الهی خواهد بود. بنده دعا می کند که خداوند به وی سلامتی عنایت کند، در عین حال، اگر تقدیر و مصلحت خداوند بر این بود که بیماری بر وی عارض شود، راضی است.

ثالثا بر فرض قبول چنین برداشتی، امام سجاد علیه السلام هیچ گاه دعا کنندگان را غافل و نادان خطاب نکرده و کار آنها را تقبیح نفرموده است.

بر فرض محال که در نهایت چنین برداشتی از این دو روایت درباره حالات امام سجاد علیه السلام صحیح باشد. اینکه در یک موضوع خاص(مثلا دعا کردن)، ممکن است پس از سیر مراتبی، رویکرد انسان نسبت به آن موضوع تغییر کند، دلیل نمی شود که تمامی موضوعات اینگونه باشند! چه بسا در یک موضوع دیگر مانند محبت به حق تعالی هر چه رشد و تعالی انسان بیشتر شود، محبت او نیز نسبت به خداوند و اولیای خدا بیشتر خواهد شد.

روایت شده امام کاظم علیه السلام ده روز پیش از عاشورا خندان دیده نمی شود و دائم محزون بود.[۴۶] یا امام رضا علیه السلام فرموده اند: «عزای سید الشهدا پلک چشم ما را مجروح کرد»[۴۷]. این روایات و روایت مشابه بسیار دیگر، حاکی از این است که هرچه مراتب معنوی افراد در این موضوع خاص (یعنی عزاداری امام حسین علیه السلام) بیشتر باشد، حزن و اندوه او نیز بیشتر خواهد بود و تعمیم برداشت نادرست از یک موضوع دیگر به این موضوع، خود یک مغالطه بزرگ است.

بنابراین نویسنده در اینجا با مغالطه ای آشکار برداشتی اشتباه را ارائه می دهد و می خواهد با تفسیر ناصحیح فرمایش امام سجاد علیه السلام، سخنان منکَر صوفیه را توجیه و آنها را از ننگ سرور در روز عاشورا و تقبیح عزاداری و اندوه برای امام حسین علیه السلام، تطهیر نماید.

نفی عزاداری به علت قرار گرفتن در برخی منازل سلوکی است

او تاکید می کند، صوفیانی که عزاداری را نفی و آنها را غافل خطاب نموده اند، به این دلیل است که در منازلی از سلوک قرار گرفته و به رشد و کمال نرسیده بودند و حال ایشان چنین اقتضا می کرده است.

با اینکه مقدمات این استدلال اشتباه است ولی بر فرض قبول، باید گفت، قرار گرفتن در یک منزل سلوکی مشخص، نمی تواند اعتقادات انسان را تغییر دهد. اگر فردی مبنای دو وجهی بودن عاشورا و سرور و عزاداری را بپذیرد و به آن معتقد شود، هیچ حالتی نمی تواند اعتقادات او را از بین ببرد و باعث نفی عزاداری و غافل خطاب کردن آنها شود. مگر آنکه عقل فرد زایل شود(که بدیهی است چنین سلوکی، رحمانی نخواهد بود)!

این اعتقاد به دو وجهی بودن عاشورا، پیش از شروع سیر و سلوک نیز می تواند به وجود بیاید و امری نظری و اعتقادی است. همانگونه که خود آقای وکیلی نیز در حین نگارش مطالب خویش، به این امر ملتفت بوده و به هر دو جنبه اشاره و برای اثبات آن نیز تلاش می کند و طبیعتا به آن معتقد است. چگونه است که پس از سیر و سلوک و در منازلی از آن، بالمره شعور انسان سلب می شود و عزادارن را غافل می پندارد؟ و تمام اعتقادات پیشین از ذهن پاک می شود؟ ولی دوباره پس از رسیدن به کمال، اعتقادات فرد مانند پیش از سلوک، تصحیح می شود؟

بر فرض اینکه تمامی مطالب فوق را کنار بگذاریم و بخواهیم مبنای صوفیانه جناب وکیلی را بپذیریم و مقامات ائمه علیهم السلام را تنزل دهیم و وجهی برای شادمانی در روز عاشورا قائل شویم، چگونه می توان تقبیح و استهزاء عزاداری، نهی از عزاداری و تقبیح مذهب عزادارن و شیعیان توسط سران صوفیه – که مخالف نص صریح روایات و سیره ائمه علیهم السلام در ضرورت عزاداری است- را توجیه کرد؟

اما باید گفت که این مساله هیچ ربطی به منازل سلوکی ندارد و صوفیانی چون مولوی و شمس و عبدالقادر گیلانی، این سخنان و مطالب را در کتب خویش درج نموده اند و تا آخر عمر بر آن پایبند بوده اند. اگر این حالات مختص به برخی منازل سلوک بود (که خود این امر نیز همانگونه که ذکر شد غیر عقلانی است، مگر اینکه شعور فرد در این منازل از بین برود)، باید مولوی و عبدالقادر گیلانی و شمس تبریزی، پس از عبور از این منازل، سخنان پیشین خود را از کتابهایشان می زدودند و عبارات خویش را اصلاح می کردند. در صورتی که هیچ کدام چنین نکرده اند. امثال سید هاشم حداد نیز از مولوی و شمس تبریزی و عبدالقادر گیلانی پیروی کرده و بر مبنای اشعار مولوی، عزادران را نادان و غافل خطاب نموده اند. همانگونه که در روح مجرد ذکر شده که جناب هاشم حداد، پس از غافل خطاب نمودن عزادارن، مفصلا اشعار مولوی را در این زمینه می خوانده است.

استناد به روایتی دیگر در آرام کردن اصبغ بن نباته

آقای وکیلی در ادامه به روایتی احتجاج می کند که در آن امیرالمومنین علیه السلام برای آرام نمودن اصبغ بن نباته که بسیار بی تابی می نمود، فرمودند: «ای أصبغ! گریه مکن که من راه بهشت در پیش دارم.»

آنگونه که از قرائن این متن بر می آید، فرمایش حضرت، صرفا برای آرام نمودن اصبغ بن نباته بوده و گریه او را نیز تقبیح نفرموده است. اما جناب وکیلی مدعی است که امیر مومنان علیه السلام باطن قضیه را برای اصبغ بیان فرموده اند و سفارش به گریه و عزاداری می کنند، برای عوام است.

این در صورتی است که سفارش به عزاداری در روایات ما برای امام حسین علیه السلام وارد شده نه برای همه ائمه علیهم السلام. مصائب امام حسین علیه السلام و وقایع مرتبط با آن و عزاداری برای ایشان، در نوع خود یک استثناء بوده است و فرموده اند: «لا یوم کیومک یا اباعبدالله.»[۴۸] بنابراین بر فرض قبول برداشت اشتباه آقای وکیلی از روایت اصبغ، نمی توان آن را به حادثه عاشورا تعمیم داد و قیاس این قضیه و قضایای مشابه با عزاداری سید الشهدا علیه السلام قیاس نادرستی است.

همچنین باید گفت که باطن قضیه عکس برداشت جناب وکیلی است و برای امام معصوم علیه السلام مرگ و زندگی تفاوتی ندارد. همانگونه که در ابتدا اشاره شد، اگر فردی نسبت به شان و جایگاه عظیم و رفیع امام در ملکوت عالم معرفت داشته باشد، می داند که امام در این دنیا نیز واصل تام به خداوند متعال است.

صوفیان که هر درویش بقال و صوفی نجّاری را واصل و فانی در خداوند خوانده اند و حتی مقام الوهیت را نیز از آنها دریغ نکرده اند، ائمه اطهار علیهم السلام را نعوذ بالله گرفتار در انواع حجاب های مادی و معنوی تصویر می کنند که تازه پس از رحلت از این دنیا می توانند به لقاء خداوند نائل آیند و واصل به حق شوند!

اما از بُعدی دیگر نیز، اگر بخواهیم سیره حضرت امیر علیه السلام را در عزاداری و گریستن در مصیبت ها ردیابی کنیم، مشاهده می شود که خود ایشان، در عزای زهرای مرضیه علیها سلام، به شدت اندوهگین و گریان بودند. تا جایی که از شدت مصیبت از هوش رفتند. روایت شده چون حسنین علیهما السلام پس از شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها به نزدیک مسجد رسیدند صدا به گریه بلند کردند؛ پس صحابه به استقبال ایشان دویدند گفتند: سبب گریه شما چیست، اى فرزندان رسول خدا(صلى الله علیه و آله) حق تعالى هرگز دیده شما را گریان نگرداند، مگر جاى جدّ خود را خالى دیده اید گریان گردیده اید از شوق ملاقات او؟ گفتند: مادر ما از دنیا مفارقت کرده، چون حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) این خبر وحشت اثر را شنید بر روى در افتاد و غش کرد.[۴۹]

مرحوم کلینی در کافی نقل نموده که امیر مومنان علیه السلام پس از شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها بسیار گریستند و از اندوه و ناراحتی بی پایان خویش فرمودند: «…امیرالمومنین علیه السلام در تاریکی شب متوجه قبر رسول خدا (صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم) شد و عرض کرد: سلام بر تو ای رسول خدا، از من و از جانب دختر عزیزت که هم اکنون به خدمتت می رسد، و در جوارت مدفون شد، و زودتر از همه به تو پیوست. یا رسول اللَّه صبر من تمام شد، اما چاره ای ندارم، باید چنانکه در مصیبت تو صبر کردم در فراق زهرا (علیهاالسلام) نیز شکیبایی نمایم… یا رسول اللَّه آن ودیعه را که به من سپرده بودی هم اکنون به سویت بازگشت… یا رسول اللَّه اندوه مرا پایانی نیست. خواب به دیدگانم راه ندارد. غم و غصه های من تمام نمی شود مگر این که بمیرم و به نزد تو بیایم. همانا غم و اندوهی است که از جراحت های قلب جاری می شود. غصه ای است که تهییج و تحریک شده است… یا رسول اللَّه اگر بیم چیره گی دشمنان نبود در آرامگاهت اقامت می گزیدم، و در این مصیبت بزرگ چون مادر فرزند مرده، اشک از دیدگانم می‌راندم…»[۵۰]

علامه مجلسى نقل کرده از حضرت صادق(علیه السلام) از پدران بزرگوار چنین نقل کرده است: «چون امیرالمؤمنین(علیه السلام) حضرت فاطمه(علیها السلام) را در قبر گذاشت… پس نشست نزد قبر آن حضرت با چشم گریان و دل محزون و بریان، پس عباس عموى آن حضرت دستش را گرفت و از سر قبر او ببرد.»[۵۱]

حالاتی که در این روایات از امیر مومنان علیه السلام نقل شده، هیچ گاه با مبنای دو وجهی بودن این وقایع (و امکان سرور و عزاداری) و بلکه بالاتر بودن سرور نسبت به عزاداری، سازگار نیست. که اگر اینگونه بود حضرت از هوش نمی رفتند و تا این حد گریان و اندوهگین نمی شدند.

اگر عرفای صوفی مسلک و اقطاب صوفیه نزد امیرمومنان علیه السلام بودند، لابد به ایشان تذکر می دادند که بعد از شهادت حضرت زهرا علیها سلام و به دلیل اینکه ایشان به لقاء خداوند نایل شده اند، باید پایکوبی و شادی کرد و جای ناراحتی نیست بلکه روز شادی و مسرّت است!

از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم نیز نقل شده است که: « شیخ طوسی به سند معتبر از ابن عباس روایت کرده است که چون هنگام وفات حضرت رسول صلی اللّه علیه وآله وسلّم شد آن قدر گریست که آب دیده اش بر محاسن مبارکش جاری شد گفتند: یا رسول اللّه ! سبب گریه شما چیست ؟ فرمود: گریه می کنم برای فرزندان خود وآنچه نسبت به ایشان خواهند کرد بَدانِ امّت من بعد از من ، گویا می بینم فاطمه دختر خود را بر اوستم کرده باشند بعد از من واوندا کند که یا اَبَتاه ، واَحدی از امت من اورا اعانت نکند »[۵۲]

روایاتی که عزاداری و گریه اهل بیت علیهم السلام در اینگونه مصائب را حکایت می کند، تواتر دارد، اما از آن طرف همانگونه که ذکر شد، هیچ روایتی دال بر شادی و سرور اهل بیت علیهم السلام و اصحاب خاص ایشان در این مصیبت ها وجود ندارد و هیچ گزارشی مبنی بر شادمانی و سرور در ایام شهادت امام حسین علیه السلام و یاران ایشان، در تاریخ ثبت نشده است.

در نهایت تذکر و تاکید بر این نکته ضروری است که وظیفه شیعیان، امتثال فرامین معصومین علیهم السلام در تمامی موضوعات من جمله در عزاداری سالار شهیدان علیه السلام است و کسی نمی تواند با بهانه های واهی مانند اینکه: «بُعد دیگری از حقیقت مطلب برای من کشف شده»، از دستورات ایشان سرپیچی کند. چه برسد به اینکه علاوه بر سرپیچی از ایشان، اطاعت کنندگان از فرامین اولیاء دین را نیز غافل خطاب و اطاعت در این موضوع را تخطئه و رد کند!

ممکن است بگویند که این عرفا باطنا به معصومین علیهم السلام متصل بوده اند و می دانسته اند که شادی در عاشورا نیز مطلوب و بلکه از عزاداری ارجح است.

در پاسخ باید گفت که این تازه اول بحث است. اولا این ادعا بر خلاف فرمایشات و سیره قطعی معصومین علیهم السلام است و هیچ قرینه ای دال بر صحت آن وجود ندارد.

ثانیا از کجا ثابت شده که این عرفا و صوفیه به ائمه اطهار علیهم السلام متصل بوده اند؟ و اساسا اتصال آنها به معصومین علیهم السلام ثابت شدنی و اثبات پذیر نیست. اگر به ادعا باشد، زین پس هر کسی می تواند با این بهانه و دعاوی بیاید و بگوید که ما خلاف دستورات خداوند متعال و اولیاء دین عمل می کنیم، چون به باطن آن راه یافته ایم و با معصومین علیهم السلام متصل هستیم، و دیگر سنگ روی سنگ بند نمی شود و چیزی از دین و شریعت الهی باقی نخواهد ماند.

نتیجه گیری

در نهایت باید گفت که جناب وکیلی از برخی روایات برداشت های ناصحیحی ارائه کرده است. با تحریف متن روایت و تعمیم نادرست آن به سایر روایات، سرور و شادمانی سید الشهدا علیه السلام را نتیجه گرفته است. متنی از یک زیارت نامه غیر مستند، که خطاب به امام معصوم نیست و بنا به نقل علامه مجلسی، توسط برخی علمای شیعه تالیف شده را به امام معصوم و تمامی زیارت نامه ها نسبت می دهد. در صورتی که در تمامی زیارات معتبر و مستند که از ناحیه معصومین علیهم السلام رسیده خلاف آن مشاهده می شود. وی بر اساس مبنای صوفیه که همه اعمال اعم از خیر و شر، فعل الله است، مصائب اهل بیت علیهم السلام چون اسارت اهل حرم و فرار ایشان در بیابان و سوختن خیمه‌ها را نعمت و رحمت و موجب سرور دانسته است. او عملا مقام امام معصوم علیه السلام را کمتر از مقام اولیای صوفیه ترسیم و تصویر نموده است. این نگاه صوفیان و اینکه فرض شود باید برای از دنیا رفتن امام معصوم به خاطر لقاء به خداوند خوشحال بود، از قصور معرفت و درک عارفان صوفی مسلک نسبت به ائمه هدی علیهم السلام است. جناب وکیلی از سرور اصحاب در شب قبل از حوادث و مصائب، نتیجه گیری عجیب و ناصواب کرده است. عزادارن را غافل می داند. تبیین ناصحیحی از علت عزاداری شیعیان ارائه نموده است. با مغالطه، برداشت ناصحیح از یک مساله را به مساله عزاداری تعمیم داده است. مغالطه ی دیگری در توجیه نفی عزاداری نموده که آن قرار گرفتن در برخی منازل سلوکی است. در صورتی که سران صوفیه تا انتهای عمر بر این مطالب پایبند بودند. در انتها نیز به روایتی دیگر استناد نموده که برداشت وی ناصحیح است و با مقامات معنوی ائمه طهار علیهم السلام و جایگاه رفیع ایشان در عالم تکوین و همچنین سیره آن انوار مقدس سازگاری ندارد.


[۱] مولوی، مثنوى، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامى‏، تهران‏، ۱۳۷۳، چاپ اول‏، ص ۸۴۶

[۲] شمس تبریزی، مقالات، تحصیح احمد خوشنویس (عماد)، زهره، تهران، ۱۳۴۹، ص ۲۷۱

[۳] عبدالقادر گیلانی، الغنیه لطالبی طریق الحق، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۹۹۷ م، ج۲، ص۹۳

[۴] ر ک به: نگاه مولوی و شمس تبریزی به عزاداری امام حسین علیه السلام و واقعه کربلا

[۵] روح مجرد، ص ۷۹

[۶] مقتل الحسین، ص ۲۶۰

[۷] بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۲۹۷؛ معانی الأخبار الْمُفَسِّرُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ الْحُسَیْنِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ النَّاصِریِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ الثَّانِی عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیه السلام‏ لَمَّا اشْتَدَّ الْأَمْرُ بِالْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ نَظَرَ إِلَیْهِ مَنْ کَانَ مَعَهُ فَإِذَا هُوَ بِخِلَافِهِمْ لِأَنَّهُمْ کُلَّمَا اشْتَدَّ الْأَمْرُ تَغَیَّرَتْ أَلْوَانُهُمْ وَ ارْتَعَدَتْ فَرَائِصُهُمْ وَ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ کَانَ الْحُسَیْنُ علیه السلام وَ بَعْضُ مَنْ مَعَهُ مِنْ خَصَائِصِهِ تُشْرِقُ أَلْوَانُهُمْ وَ تَهْدَأُ جَوَارِحُهُمْ وَ تَسْکُنُ نُفُوسُهُمْ فَقَالَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ انْظُرُوا لَا یُبَالِی بِالْمَوْت‏

معانی الاخبار: امام علی بن الحسین علیهما السلام فرمود: هنگامی که روز عاشورا کار بر امام حسین تنگ و سخت شد، یاران آن حضرت به وی نظر کردند و دیدند که روحیه آن بزرگوار بر خلاف آنان قوی است. زیرا هر چه کار مشکل تر می شد، رنگ آنان دگرگون شده و اعضای بدنشان می لرزید و بیشتر می ترسیدند. ولی رنگ حضرت امام حسین و یاران مخصوص امام بر خلاف دیگران درخشنده تر و جسم و روح آنان آرام تر می شد. بعضی از آنان به یکدیگر می گفتند: امام حسین را بنگرید که اصلا باکی از مرگ ندارد؟

[۸] تسلیه المجالس و زینه المجالس (مقتل الحسین علیه السلام)، ج‏۲، ص: ۳۱۰ ؛ العوالم: ۲۸۴؛ بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج‏۵۸، ص: ۲۳۳

[۹] بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج‏۹۸، ص: ۳۲۳

[۱۰] مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏۲، ص: ۷۷۴

[۱۱] ر ک به: آشتیانی، جلال‌الدین‌، شرح‌ مقدمه‌ قیصری‌ بر فصوص‌الحکم‌، ج۱، ص‌ ۶۴۸ ؛ خوارزمی، حسین‌بن‌ حسن، شرح فصوص‌الحکم‌ محی‌الدین‌بن‌ عربی، ج‌۱، ص‌۲۹۶؛ کاشی، عبدالرزاق‌، اصطلاحات‌ الصوفیه‌، ج۱، ص۴۱

[۱۲] الروضه فی فضائل أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب علیهما السلام (لابن شاذان القمی)، ص: ۲۳۵

[۱۳] علل الشرائع، ج‏۱، صص ۲۰۸ و ۲۰۹؛ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ هَارُونَ الْهَاشِمِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی الثَّلْجِ قَالَ حَدَّثَنَا عِیسَى بْنُ مِهْرَانَ قَالَ حَدَّثَنَا مُنْذِرٌ الشراک [السَّرَّاجُ‏] قَالَ حَدَّثَنَا إِسْمَاعِیلُ بْنُ عُلَیَّهَ قَالَ أَخْبَرَنِی أَسْلَمُ بْنُ مَیْسَرَهَ الْعِجْلِیُّ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ عَنْ مُعَاذِ بْنِ جَبَلٍ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) قَالَ‏: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَنِی وَ عَلِیّاً وَ فَاطِمَهَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ الدُّنْیَا بِسَبْعَهِ آلَافِ عَامٍ قُلْتُ فَأَیْنَ کُنْتُمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ قُدَّامَ الْعَرْشِ نُسَبِّحُ اللَّهَ تَعَالَى وَ نَحْمَدُهُ وَ نُقَدِّسُهُ وَ نُمَجِّدُهُ قُلْتُ عَلَى أَیِّ مِثَالٍ قَالَ أَشْبَاحِ نُورٍ حَتَّى إِذَا أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یَخْلُقَ صُوَرَنَا…

[۱۴] روح مجرد، صص ۱۳۵ و ۱۳۶

[۱۵] روح مجرد، ص ۱۴

[۱۶] مصباح الزائر، سید بن طاووس، ص ۲۳۵

[۱۷] دعای حرم امام حسین(علیه السلام)، صلوات بر امام حسین(علیه السلام)، دعای وداع امام حسین(علیه السلام)، زیارت اول ، زیارت دوم،زیارت سوم، زیارت چهارم، زیارت پنجم، زیارت ششم، زیارت هفتم (زیارت وارث)، زیارت حضرت عباس(علیه السلام)، زیارت مخصوصه حضرت امام حسین(علیه السلام)، اول: زیارت اول رجب، نیمه رجب و نیمه شعبان، دوم: زیارت نیمه رجب، سوم: زیارت نیمه شعبان، چهارم: زیارت شب ‌های قدر، پنجم: زیارت آن حضرت در عید فطر و قربان، ششم: زیارت آن حضرت در روز عرفه، هفتم: زیارت عاشورا، متن زیارت عاشورای معروفه، دعای صفوان معروف به دعای علقمه، زیارت عاشورای غیر معروفه، هشتم: زیارت اربعین

[۱۸] الکافی (ط – الإسلامیه)، ج‏۴، ص: ۵۷۶؛ أَشْهَدُ أَنَّ دَمَکَ سَکَنَ فِی الْخُلْدِ وَ اقْشَعَرَّتْ لَهُ أَظِلَّهُ الْعَرْشِ وَ بَکَى لَهُ جَمِیعُ الْخَلائِقِ وَ بَکَتْ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الْأَرَضُونَ السَّبْعُ وَ مَا فِیهِنَّ وَ مَا بَیْنَهُنَّ وَ مَنْ یَتَقَلَّبُ فِی الْجَنَّهِ وَ النَّارِ مِنْ خَلْقِ رَبِّنَا وَ مَا یُرَى وَ مَا لا یُرَى

[۱۹] مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏۲، ص: ۷۲۱؛ لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِیَّهُ، وَ جَلَّتِ الْمُصِیبَهُ بِکَ عَلَیْنَا وَ عَلَى جَمِیعِ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ

[۲۰] بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج‏۹۸، ص: ۲۱۹؛ وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّهً ظَلَمَتْکَ وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّهً اسْتَحَلَّتْ مِنْکَ الْمَحَارِمَ وَ انْتَهَکَتْ حُرْمَهَ الْإِسْلامِ

[۲۱] بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج‏۹۸، ص: ۳۳۶ ؛ لَقَدْ عَظُمَتِ الْمُصِیبَهُ وَ جَلَّتِ الرَّزِیَّهُ بِکَ عَلَیْنَا وَ عَلَى جَمِیعِ أَهْلِ الْإِسْلامِ[۲۱]… أَشْهَدُ لَقَدِ اقْشَعَرَّتْ لِدِمَائِکُمْ أَظِلَّهُ الْعَرْشِ مَعَ أَظِلَّهِ الْخَلائِقِ وَ بَکَتْکُمُ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ وَ سُکَّانُ الْجِنَانِ وَ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ

[۲۲] برای نمونه ر ک به: کامل الزیارات، ص ۸۰ : حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ الْقُرَشِیُّ الرَّزَّازُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی الْخَطَّابِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَبْدِ الْجَبَّارِ النَّهَاوَنْدِیِّ عَنْ أَبِی سَعِیدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ ثُوَیْرِ بْنِ أَبِی فَاخِتَهَ وَ یُونُسَ بْنِ ظَبْیَانَ وَ أَبِی سَلَمَهَ السَّرَّاجِ وَ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ کُلُّهُمْ قَالُوا سَمِعْنَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ‏ إِنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ علیه السلام لَمَّا مَضَى بَکَتْ عَلَیْهِ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الْأَرَضُونَ السَّبْعُ وَ مَا فِیهِنَّ وَ مَا بَیْنَهُنَّ وَ مَنْ یَنْقَلِبُ عَلَیْهِنَّ وَ الْجَنَّهُ وَ النَّارُ وَ مَا خَلَقَ رَبُّنَا وَ مَا یُرَى وَ مَا لَا یُرَى…

[۲۳] المزار (للشهید الاول)، ص: ۱۵۹؛ السَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ الْمَظْلُومِ الشَّهِیدِ قَتِیلِ الْعَبَرَاتِ وَ أَسِیرِ الْکُرُبَاتِ

[۲۴] المقنعه شیخ مفید، ص: ۴۹۰؛ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا صَرِیعَ الْعَبْرَهِ السَّاکِبَهِ وَ قَرِینَ الْمُصِیبَهِ الرَّاتِبَهِ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّهً اسْتَحَلَّتْ مِنْکَ الْمَحَارِمَ وَ انْتَهَکَتْ فِیکَ حُرْمَهَ الْإِسْلامِ… لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِیَّهُ وَ جَلَّتِ الْمُصِیبَهُ بِکَ عَلَیْنَا وَ عَلَى جَمِیعِ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ

[۲۵] مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج‏۱۰، ص: ۴۱۳؛ فَلَقَدْ عَظُمَتْ بِکَ الرَّزِیَّهُ وَ جَلَّتْ فِی الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُسْلِمِینَ وَ فِی أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ أَهْلِ الْأَرَضِینَ أَجْمَعِینَ… یَا لَهَا مِنْ مُصِیبَهٍ مَا أَفْجَعَهَا وَ أَنْکَاهَا لِقُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُسْلِمِینَ … اللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ عَلَى جَمِیعِ مَا نَابَ [یَأْتِی ] مِنْ خَطْبٍ وَ لَکَ الْحَمْدُ عَلَى کُلِّ أَمْرٍ وَ إِلَیْکَ الْمُشْتَکَى فِی عَظِیمِ الْمُهِمَّاتِ بِخِیَرَتِکَ وَ أَوْلِیَائِکَ

[۲۶] نکته جالب توجه آنجاست که عبارت شاهد آقای وکیلی، از کتابی اقتباس شده است که نویسنده آن ( سید بن طاووس)، تنها فردی از میان علمای شیعه است که بحث شادمانی در روز عاشورا را مطرح نموده است. و قطعا مطالب وی اگر خلاف روایات معصومین علیهم السلام باشد، هیچ اعتباری نخواهد داشت. البته عبارت سید بن طاووس با عبارت عرفا و صوفیه تفاوت بسیار دارد و سید اقرار می کند که وظیفه شیعیان به دلیل اوامر معصومین علیهم السلام این است که عزاداری کنند.

[۲۷] آیت الله خویی، اعتبار کتاب المزار الکبیر ابن المشهدی را نمی‌پذیرد و وی را شخصی مجهول الهویه می‌داند. محمدهادی یوسفی غروی نیز در مستند بودن این زیارت تردید کرده است. او می‌گوید سه نوع زیارت ناحیه متداخل وجود دارد که با هم متناسب نیستند و همچنین برخی از مطالب این زیارت با مسلّمات تاریخ و اخبار معتبر مقتل سازگاری ندارد. (ر ک به: بررسی تحلیلی سیر مقتل نگاری عاشورا، نظریه‏ پرداز: آیت الله محمد هادی یوسفی غروی، تاریخ: ۲۳/۹/۹۲ )

[۲۸] زِیَارَهٌ أُخْرَى لَهُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ أَوْرَدَهَا السَّیِّدُ وَ غَیْرُهُ وَ الظَّاهِرُ أَنَّهُ مِنْ تَأْلِیفِ السَّیِّدِ الْمُرْتَضَى رَضِیَ اللَّهُ عَنْه… و الظاهر ان هذه الزیاره من مؤلفات السید والمفید و لعله وصل الیهما خبر فی کیفیه الصلاه فان الاختراع فیها غیر جائز

[۲۹]سید بن طاووس، مصباح الزائر، موسسه آل البیت (علیهم السلام) لإحیاء التراث، قم، ص ۲۲۱

[۳۰] المزار الکبیر (لابن المشهدی)، ص: ۵۰۶؛ وَ لَطَمَتْ عَلَیْکَ الْحُورُ الْعِینُ، وَ بَکَتِ السَّمَاءُ وَ سُکَّانُهَا، وَ الْجِنَانُ وَ خُزَّانُهَا وَ الْهِضَابُ وَ أَقْطَارُهَا، وَ الْأَرْضُ وَ أَقْطَارُهَا، وَ الْبِحَارُ وَ حِیتَانُهَا، وَ مَکَّهُ وَ بُنْیَانُهَا، وَ الْجِنَانُ وَ وِلْدَانُهَا، وَ الْبَیْتُ وَ الْمَقَامُ، وَ الْمَشْعَرُ الْحَرَامُ، وَ الْحِلُّ وَ الْإِحْرَام

[۳۱] همان؛ فَالْوَیْلُ لِلْعُصَاهِ الْفُسَّاق‏، لَقَدْ قَتَلُوا بِقَتْلِک َ الاِسْلامَ، وَ عَطَّلُوا الصَّلوهَ وَ الصِّیامَ، وَ نَقَضُوا السُّنَنَ وَ الاَحْکامَ، وَ هَدَمُوا قَواعِدَ الاْیمانِ، وَ حَرَّفُوا ایاتِ الْقُرْءانِ، وَ هَمْلَجُوا فِی الْبَغْی وَالْعُدْوانِ، لَقَدْ أَصْبَحَ رَسُولُ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِوَ الِهِ مَوْتُوراً، وَ عادَ کِتابُ اللهِ عَزَّوَجَلَّ مَهْجُوراً، وَ غُودِرَ الْحَقُّ إِذْ قُهِرْتَ مَقْهُوراً

[۳۲] همان؛ وفقد بفقدک التکبیر والتهلیلُ والتحریم والتحلیلُ والتنزیل والتاویلُ وظهر بعدک التغییر والتبدیلُ والالحاد والتعطیلُ والاهواء والاضالیلُ والفتن والاباطیل

[۳۳] رک به مطلب: صمدی آملی: یزید و قاتلان امام حسین علیه السلام به بهشت می روند!

[۳۴] مع الرکب الحسینی، ج۵ ، ص۱۲۵و۱۲۶

[۳۵] مثیر الأحزان، ص۹۰؛ این حدیث به همین نحو در لهوف و تسلیه المجالس نقل شده است

[۳۶] نک: معجم مقاییس اللغه، ج‏۵، ص۲۶۷، لسان العرب، ج‏۱۴، ص۸۴

[۳۷] النساء: ۷۹

[۳۸] الإرشاد، ج‏۲، ص۱۱۶

[۳۹] قَالَ أَبُو مخنف: وَ حَدَّثَنِی یُوسُف بن یَزِیدَ، عن عفیف بن زهیر بن أبی الأخنس- وَ کَانَ قَدْ شهد مقتل الْحُسَیْن- قَالَ: و خرج یَزِید بن معقل من بنی عمیره بن رَبِیعَه وَ هُوَ حلیف لبنی سلیمه من عبد القیس، فقال: یا بریر ابن حضیر، کیف ترى الله صنع بک! قَالَ: صنع الله وَ الله بی خیرا، و صنع الله بک شرا، قَالَ: کذبت، و قبل الْیَوْم مَا کنت کذابا، هل تذکر وأنا أماشیک فِی بنی لوذان و أنت تقول: إن عُثْمَان بن عَفَّانَ کَانَ عَلَى نفسه مسرفا، و إن مُعَاوِیَه بن أَبِی سُفْیَانَ ضال مضل، و إن إمام الهدى و الحق عَلِیّ بن أبی طالب؟ فَقَالَ لَهُ بریر: أشهد أن هَذَا رأیی و قولی، فَقَالَ لَهُ یَزِید بن معقل: فإنی أشهد أنک من الضالین، فَقَالَ لَهُ بریر بن حضیر: هل لک فلاباهلک، و لندع الله أن یلعن الکاذب و أن یقتل المبطل، ثُمَّ اخرج فلأبارزک، قَالَ: فخرجا فرفعا أیدیهما إِلَى الله یدعوانه أن یلعن الکاذب، و أن یقتل المحق المبطل، ثُمَّ برز کل واحد منهما لصاحبه، فاختلفا ضربتین، فضرب یَزِید بن معقل بریر بن حضیر ضربه خفیفه لم تضره شَیْئًا، و ضربه بریر بن حضیر ضربه قدت المغفر، و بلغت الدماغ، فخر کأنما هوى من حالق، و ان سیف ابن حضیر لثابت فِی رأسه، فکأنی أنظر إِلَیْهِ ینضنضه من رأسه. تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۳۱و۴۳۲

[۴۰] روح مجرد، ص ۷۹

[۴۱] کمال الدین و تمام النعمه، ج‏۲، ص: ۳۷۱؛ ِ کَمْ مِنْ حَرَّى مُؤْمِنَهٍ وَ کَمْ مِنْ مُؤْمِنٍ مُتَأَسِّفٍ حَرَّانَ حَزِینٍ عِنْدَ فِقْدَانِ الْمَاءِ الْمَعِین‏

[۴۲] ر ک به مطلب: مولوی و تبرئه ی ابن ملجم| ابن ملجم آلت حق بود و نباید ملامت شود

[۴۳] بحار، ج ۴۶، ص۶۷ ؛ منتهی الامال، ج ۲، ص ۴۰

[۴۴] صحیفه سجادیه، دعای بیست و سوم و پانزدهم

[۴۵] نویسنده گمان کرده که حالات و مقام امام معصوم نیز مانند سران صوفیه است و با سیر و سلوک ارتقا می یابد.

[۴۶] الأمالی( للصدوق)، ص: ۱۲۸

[۴۷] همان

[۴۸] الأمالی( للصدوق)، النص، ص: ۱۱۶

[۴۹] ترجمه «کشف الغمه» ۲/۱۶۴

[۵۰] الکافی (ط – الإسلامیه)، ج‏۱، ص: ۴۵۸

[۵۱] بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج‏۷۹، ص: ۲۷

[۵۲] جلاء العیون، ص ۶۴

  • لطفا از ارسال پیام هایی که به مسائل یا شخصیت های سیاسی مربوط می شود خودداری نمائید.
  • از ارسال کامنت های توهین آمیز پرهیز شود.
  • پیام هایی که در نقد شخصیت های صوفیه معاصر ارسال شوند، به منظور رعایت برخی مصالح عموم تایید نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید