پیشنهادی:

ادعای مهدویت سید محمّد نوربخش (تحت تاثیر نظریات ابن عربی) – بخش دوم

٣. گذری اجمالی بر احوال ، آثار‌ و افکار‌ سید محمد نوربخش

سید محمد نوربخش (٧٩۵-٨۶٩ق )، از صوفیان شیعی مذهب سده نهم هجری و موسس‌ طریقت نوربخشیه است. نام کامل او‌ سید‌ محمد‌ بن عبدالله قطیفی لحصاوی قهستانی است و گاه موسوی خراسانی[۱] نیز خوانده میشود. درباره زندگی نوربخش در فاصلۀ سال‌ های‌ ٨٠٢-٨١٩ق اطلاعات دقیقی وجود ندارد. وی‌ در‌ جوانی‌ مدتی از محضر میر سید شریف جرجانی‌ (٧۴٠‌-٨١۶ق ) و ابن فهد حلی (٧۵٧-٨۴١ق ) بهره برد.[۲]

در دوران سلطنت شاهرخ تیموری‌ که‌ شهر هرات از بزرگ ترین‌ شهرهای‌ آسیای میانه‌ به‌ شمار‌ می آمد، نوربخش به دنبال کسب دانش‌ راهی‌ هرات شد و در آنجا به طریقۀ کبرویه پیوست و این به توصیۀ شیخ‌ ابراهیم‌ ختلانی بود که از جمله خلفای‌ خواجه اسحاق ختلانی (م ٨۶٩ق‌ ) به‌ شمار می آمد. نوربخش توصیۀ او‌ را‌ پذیرفت و به خانقاه خواجه اسحاق در ختلان[۳] نقل مکان کرد و به او دست‌ ارادت‌ داد. سپس به امر وی‌ به‌ ریاضت‌ پرداخت و به درجات‌ معنوی‌ رسید، و خرقۀ اجازت و ارشاد‌ را‌ خواجه به وی پوشانید و بر حسب خوابی که دیده بود، او را به نوربخش‌ ملقب‌ کرد.[۴] بر اساس گزارش نورالله شوشتری‌ (د ١٠١٩ق‌ ) و به تبع‌ او‌ اغلب‌ نویسندگان بعدی، ختلانی بر‌ اساس همان رویا اظهار کرد که نوربخش مهدی است و او را برانگیخت تا خود‌ را‌ امام و خلیفه بخواند و ادعای حکومت کند. سپس ختلانی با او بیعت کرد و مریدانش را نیز به همین کار امر نمود و همۀ آنها به جز سید عبدالله برزش آبادی (دح‌ ٨۵۶ق‌ ) اطاعت کردند. به روایت شوشتری، نوربخش تقاضا نمود تا شروع قیامش را به تأخیر اندازد، اما ختلانی نپذیرفت و گفت که هنگامۀ مأموریت الهی‌ برای‌ خروج و قیام فرا رسیده است‌ .[۵]

بنابر‌ گزارش ابن کربلایی، مسؤولیت این خروج و قیام برعهده شخص نوربخش بود. ابن ‌ ‌کربلایی تلویحا او را متهم می کند که از ضعف و پیری خواجه برای‌ پیشبرد‌ اهداف خود سوء استفاده‌ کرد‌ و خواجه نیز با هشدار مرید برجستۀ دیگرش، یعنی سید عبدالله برزش آبادی که با نوربخش مخالف بود، دست از این هواداری برداشت.[۶] سید عبدالله و هوادارانش در مقابل نوربخش شاخۀ دیگری‌ در‌ کبرویه به وجود آوردند که به ذهبیه شهرت یافت. به هر روی، در سال ٨٢۶ق ختلانی و نوربخش خانقاه ختلان را ترک کردند و همراه با پیروانشان در نزدیک قلعۀ کوه تیری‌ پناه‌ گرفتند، اما‌ پیش از آنکه بتوانند تدارکات نظامی خود را کامل کنند، مورد حمله قرار گرفتند و توسط بایزید، حاکم‌ تیموری آن ناحیه زندانی شدند. در پی این ماجرا، ختلانی به‌ رغم‌ کهولت‌ سن به همراه برادرش فورا کشته شد، اما تیموریان از کشتن نوربخش صرف نظر کردند و او را ‌‌در‌ غل و زنجیر به حضور شاهرخ در هرات فرستادند.[۷]

نوربخش پس از بازجویی، از‌ هرات‌ به‌

ادامه مطلب

ادعای مهدویت سید محمّد نوربخش (تحت تاثیر نظریات ابن عربی) – بخش اول

ادعای مهدویت سید محمّد نوربخش قطب نوربخشیه – بخش اول

موضوع ختم ولایت از مباحث مهم در تصوف و عرفان مصطلح است که از دیرباز موضوع توجه برخی از عرفا، از جمله ترمذی (سده ۳ق) بود که نخستین بار به شکلی منسجم در کتاب ختم الاولیاء خود به آن پرداخت. از دیدگاه ابن عربی، ولایت همان معرفت باطنی و شهودی به خداوند است و خاتم ولایت کسی است که در بالاترین مرتبه ولایت قرار گرفته باشد. عبارات ابن عربی در زمینۀ ختم ولایت مبهم، متضاد و متشتت است. او گاه خود، و در بسیاری از موارد عیسی(علیه السلام) را خاتم اولیا می‌داند. وی همچنین در یک مورد، عبارت متشابهی دارد که عده ای اصرار دارند که دال بر ختم ولایت حضرت مهدی(علیه السلام) است.

در اصطلاح عرفان مصطلح، ولایت حقیقت کلیه ای است که شأنی از شئون‌ ذاتیۀ‌ حق‌ ، و منشأ ظهور و بروز و متصف به صفات‌ ذاتیۀ‌ الهی به شمار می آید. ولایت صفتی از صفات الهی است و ولی به کسی‌ اطلاق‌ می شود که فانی در حق، و باقی به رب مطلق باشد، و از مقام فناء به مقام بقاء‌ رسیده‌ و جهات‌ بشری او مبدل به صفات الهی شده باشد.

مقام باطن ولایت خاتم‌ انبیا‌(علیهم السلام)، مقام‌ جامعیت اسم اعظم ، و مرتبۀ وحدت صرف و اتحاد با اسم اعظم است و حضرت خاتم، عین اسم اعظم است. ظهور اسم اعظم با جمیع مراتب و شئون‌ خود‌ که‌ موجب ظهور تجلی حق به جمیع اسماء و صفات میگردد، از مشکات خاتم الاولیا است‌ .[۱] همۀ انبیا و اولیا ورثۀ‌ حقیقت محمدی هستند‌. حقیقت محمدی از نظر مرتبۀ ولایتش که‌ وجهی‌ الهی، و در نتیجه دائم و باقی است ، به صورت اولیا ظاهر می شود و این‌ ظهور‌، تا قیام قیامت دوام و بقا دارد. و در همین جهت مولوی چنین سروده است:

« پس به هر دوری ولیی قایم است ##تا قیامت آزمایش دایم است‏

هر که را خوی نکو باشد برست ## هر کسی کاو شیشه دل باشد شکست‏

پس امام حی قایم آن ولی است ## خواه از نسل عمر خواه از علی است‏ »

محمود شبستری نیز در گلشن راز چنین آورده است:

«دست زن در دامن هر کو ولی است##خواه از نسل عمر و خواه از علی است»[۲]

در عرفان مصطلح، منظور از خاتم اولیا‌ آن نیست که پس‌ از‌ او ولیی نباشد؛ بلکه مراد‌ از‌ خاتم اولیا، کسی است که به سبب حیطۀ ولایت و مقام اطلاق و احاطه، محیط‌ بر‌ جمیع ولایات و نبوات باشد و از‌ این‌ رو‌، نزدیک ترین موجودات‌ به‌ حق را اصطلاحا خاتم‌ ولایت‌ مینامند و این ولایت را، ولایت خاصه نیز میخوانند.[۳]

مفهوم ختم ولایت و خاتم الاولیاء در‌ میراث‌ مکتوب صوفیه ظاهرا نخستین بار توسط‌ حکیم‌ ترمذی (٢٠۵‌-٢٩۵ق‌ ) [۴] مورد‌ بررسی قرار گرفته است . پیش از او، هر چند که در آثار صوفیه از ولایت سخن به میان می آید‌، اما‌ درباره خاتم اولیا، مطلبی یافت نمی شود‌. ترمذی‌ در‌ کتاب‌ معروف‌ خود ختم الاولیاء‌ یا‌ سیره الاولیاء، صد و پنجاه و هفت پرسش را مطرح میکند و پرسش سیزدهم آن است که چه‌ کسی‌ استحقاق‌ خاتم الاولیا بودن را دارد؟[۵]

اساس نظریۀ ترمذی در موضوع ولایت، بر مفهوم «حق الله » استوار است . از نظر وی اولیاء به دو گروه‌ اولیا حق الله و اولیاالله تقسیم میشوند.[۶] همان گونه که سلسلۀ نبوت دارای خاتم انبیاء است، سلسلۀ ولایت نیز خاتمی دارد. البته خاتم بودن به معنای آخرین نفر بودن نیست و تعداد اولیاء محدودیتی ندارد. در واقع ، خاتم انبیا کسی است که

ادامه مطلب

نقد تفسیر به رای در عرفان؛ آیت الله مکارم شیرازی- بخش دوم

نقد شدید آیت الله مکارم شیرازی بر تفسیر به رای احمد غزالی

اوج تفسیر به رأى را در کلام یکى دیگر از طرفداران این مکتب انحرافى مى توان مشاهده کرد. طبق نقل ابن ابى الحدید، ابوالفتوح احمد بن محمد الغزالى واعظ (احمد غزالی)، برادر غزالى معروف، واعظ توانایى بود. هنگامى که به بغداد آمد و براى مردم آن جا وعظ مى کرد شیوه نادرستى را انتخاب کرد زیرا او طرفدارى شدیدى از شیطان مى نمود و مى گفت: او سید الموحدین (سرور موحدین) است. روزى بر منبر گفت: هر کس توحید را از شیطان فرا نگیرد کافر و زندیق است زیرا به شیطان دستور داده شد که براى غیر مولایش سجده کند، او خوددارى کرد و سجده ننمود. [۱]

این سخن را با آیات زیر که در سوره حجر بعد از امتناع ابلیس از سجده بر آدم (علیه السلام) آمده مقایسه کنید: (قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَاِنَّکَ رَجِیمٌ * وَاِنَّ عَلَیْکَ اللَّعْنَهَ اِلى یَوْمِ الدِّینِ… اِنَّ عِبادِى لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ اِلاَّ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوِینَ * وَاِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِین)؛ «فرمود: «از صف آن ها ]= فرشتگان [بیرون رو، که رانده شده اى و لعنت (و دورى از رحمت حق) تا روز قیامت بر تو خواهد بود… بر بندگانم تسلط نخواهى یافت؛ مگر گمراهانى که از تو پیروى مى کنند و دوزخ، میعادگاه همه آنهاست». [۲]

مقایسه این دو با هم نشان مى دهد که تفسیر به رأى چه بلایى بر سر آیات الهى مى آورد و پیروانش

ادامه مطلب

افراط ابن عربی از عقیده اهل سنت درباره ابوبکر (علم و عصمت)

ابن عربى و عصمت ابوبکر!

محى الّدین ابن عربی براى برخى از به اصطلاح رجال اللّه‏ مقام شامخى قائل است و ابوبکر را در بالاترین مرتبه آن مقام مى‏ داند.

در فتوحات مکّیّه مى‏ گوید: …حتى لاینوون الاّ ما أمرهم اللّه‏ به أن ینووه و یقصدوه و هذا غایه ما یقدر علیه رجال اللّه‏ و هذه الطائفه فى الرجال قلیلون فانّه مقام ضیّق جدا یحتاج صاحبه الى حضور دائم و أکبر من کان فیه أبوبکر الصدیق رضى‏ الله‏ عنه و لهذا قال عمربن الخطاب رضى ‏الله ‏عنه فیه فى حرب الیمامه فما هو الاّ ان رأیت أن اللّه‏ عزّوجلّ قد شرح صدر أبى ‏بکر للقتال فعرفت أنّه الحق لمعرفه عمر باشتغال أبى ‏بکر بباطنه. فاذا صدرت منه حرکه فى ظاهره فما تصدر الاّ من «إل» و هو عزیز…

یقولون هذا کلام ما خرج الاّ من «إل» اى هو کلام الهىّ ما هو کلام مخلوق[۱].

از سخن فوق استفاده مى‏ شود که ابوبکر نه تنها در گفتار و کردار معصوم بوده است بلکه

ادامه مطلب

نقد تفسیر به رای در عرفان؛ آیت الله مکارم شیرازی- بخش اول

انتقاد شدید آیت الله مکارم شیرازی از ابن عربی در باب تفسیر به رای

از جمله آسیب هایى که در مسیر عرفان نظرى بر اثر فاصله گرفتن از تعلیمات قرآن و کلمات معصومین (علیهم السلام) و بیگانگى از عقل، دامن گروهى از پویندگان این راه را گرفته، افتادن در مسیر تفسیر به رأى است، یعنى نصوص قرآنى و حدیث را به میل خود تفسیر کردن و بر خواسته هاى خود تطبیق نمودن و به جاى تبعیت از خدا و معصومین (علیهم السلام) آن ها را به پیروى از افکار نادرست خویشتن خواندن …

برخی روایات مذمت تفسیر به رای آیات قرآن

در حالى که در احادیث اسلامى به شدّت درباره تفسیر به رأى و تطبیق آیات و روایات بر خواسته هاى خویش هشدار داده شده به گونه اى که در حدیثى از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) مى خوانیم: «مَنْ فَسَّرَ الْقُرْآنَ بِرَأْیِهِ فَقَدِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ؛ کسى که قرآن را با آراء شخصى خود تفسیر کند بر خدا افترى بسته است». [۱]

در حدیث دیگرى هشدار شدیدترى داده شده و امام صادق (علیه السلام) مى فرماید : «وَمَنْ فَسَّرَ بِرَأْیِهِ آیَهً مِنْ کِتَابِ اللَّهِ فَقَدْ کَفَرَ؛ کسى که حتى یک آیه از قرآن را مطابق میل شخصى خود تفسیر کند کافر شده است». [۲]

همچنین در حدیث دیگرى از امام صادق (علیه السلام) آمده است: «مَنْ فَسَّرَ الْقُرآنَ بِرَأْیِهِ، اِنْ أَصَابَ لَمْ یُوجَرْ، وَاِنْ أَخْطَأَ خَرَّ (سَقَطَ) أَبْعَدَ مِنَ السَّمَاءِ؛ کسى که قرآن را به رأى خود تفسیر کند اگر به واقع هم برسد اجر و پاداشى ندارد و اگر خطا کند، به اندازه بیش از فاصله آسمان تا زمین سقوط مى کند». [۳]

این سخن منحصر به روایات شیعه و اهل بیت (علیهم السلام) نیست. در صحاح اهل سنت نیز از تفسیر به رأى نکوهش شدیدى شده است. از جمله ترمذى در سننن خود بابى تحت عنوان تفسیر به رأى باز کرده و در آن، احادیث متعددى آورده است، از جمله از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نقل مى کند: «من قال فى القرآن بغیر علم فلیتبوّأ مقعده من النار؛ آن کس که بدون آگاهى درباره قرآن چیزى بگوید، جایگاه خود را در آتش دوزخ مهیا ساخته است». [۴]

تفسیر عجیب ابن عربی از آیات قرآن درباره هدایت کفار توسط حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم

هنگامى که به کتب و نوشته هاى این گونه عارفان مراجعه مى کنیم تفسیر به رأى هایى را مى بینیم که به راستى وحشتناک است. به عنوان نمونه

ادامه مطلب

ابن عربی و شرافت، فضیلت و برکت روز عاشورا! روزه در عاشورا، کفاره گناهان یک سال!

دیدگاه شیعیان و اهل سنت درباره حکم روزه روز عاشورا متفاوت می باشد .

دیدگاه اهل سنت درباره روزه در روز عاشورا

با بررسی روایات موجود در منابع اهل سنت، تعارض و اضطرابی آشکار در متون آنها مشاهده می شود، برخی از این روایات بر روزه روز عاشورا تاکید می کنند و برخی دیگر خلاف آن را ثابت می کنند. مثلا در صحیح مسلم، کتاب الصوم، صوم یوم عاشورا به نقل از ابن مسعود آمده است که: «قبل از نزول حکم روزه ماه رمضان، روز عاشورا را روزه می گرفتند اما پس از آن، روزه عاشورا ترک شد.» از طرف دیگر در بعضی از این روایات آمده است که اهل جاهلیت، عاشورا را روزه می گرفتند و پیامبر صلی الله علیه و آله نیز به تبع آنها آن روز را روزه گرفت! [۱]

در بعضی دیگر آمده که پیامبر صلی الله علیه و آله فضیلت روزه عاشورا را نمی دانست اما پس از هجرت به مدینه از یهود آموخت و به آن عمل کرد. [۲]

آیا ممکن است پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) با علم لدنی خود ، حکم مساله ای را نداند و آنرا از اهل کتاب بیاموزد!؟ ضمن اینکه در میان اهل کتاب چنین روزه ای وجود ندارد و اساسا آنها روزی به نام عاشورا نمی شناسند. تعارض مذکور و مطالب عجیب بعضی از این روایات، این احتمال را بسیار تقویت می کند که این روایات از محصولات بنی امیه است و آنها برای سرور و شادی در عاشورا، استحباب روزه این روز را جعل کردند و به تدریج این امر به سنتی در میان اهل سنت تبدیل شد[۳] و این همان مطلبی است که در زیارت عاشورا آمده است: “اللهم ان هذا یوم تبرکت به بنی امیه” و “هذا یوم فرحت به آل زیاد و آل مروان بقتلهم الحسین صلوات الله علیه”.

روایات اهل بیت علیهم السلام درباره روزه در روز عاشورا

۱ ) “سئل الامام الرضا (علیه السلام) عن صوم یوم عاشورا، قال: عن صوم ابن مرجانه تسالنی ذلک یوم صامه الادعیاء من آل زیاد لقتل الحسین (علیه السلام) : از امام رضا (علیه السلام) درباره روزه روز عاشورا سوال کردند. حضرت فرمود: آیا از روزه پسر مرجانه سوال می کنید؟ روز عاشورا، روزی است که ناپاکان از آل زیاد به خاطر ] سرور و شادی ناشی از [ کشتن امام حسین (علیه السلام) آنرا روزه گرفتند [۴] .

۲ ) امام رضا (علیه السلام) می فرماید: “روز عاشورا، روز روزه نیست بلکه روز حزن و مصیبتی است که برای اهل آسمان و زمین و همه مومنان وارد شد و روز شادی و سرور پسر مرجانه و آل زیاد و اهل آتش است.”

۳ ) مرحوم کلینی در کافی نقل می کند:امام صادق (علیه السلام) در پاسخ به شخصی که از حکم روزه روز عاشورا سوال کرده بود فرمودند:

یَوْمُ عَاشُورَاءَ فَیَوْمٌ أُصِیبَ فِیهِ الْحُسَیْنُ ع صَرِیعاً بَیْنَ أَصْحَابِهِ وَ أَصْحَابُهُ صَرْعَى حَوْلَهُ عُرَاهً أَ فَصَوْمٌ یَکُونُ فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ کَلَّا وَ رَبِّ الْبَیْتِ الْحَرَامِ

روز عاشورا، روزى است که

ادامه مطلب

چشم‏ پوشى ابن عربى از مناقب امیرالمومنین على بن ابی‏ طالب عليه السلام

ابن عربی در آثار خود مدام از فضائل و مناقب خلفای ثلاثه سخن می گوید و احادیث جعلی را در شأنشان، آنچنان با آب و تاب نقل می کند که ممکن است هر ساده لوحی از مخالفان، فریب سخنان وی را بخورد، اما آنگاه که نوبت به امیر مؤمنان على عليه السلام می رسد مسلّم ‏ترين فضائل و مناقب مولا امیرمؤمنان عليه السلام را که در مشهور ترین کتب اهل سنت – آن هم به صورت متواتر – موجود است به کلی نادیده می گیرد! علما و محدثان بزرگ اهل سنت همچون نسائى ، ابن مغازلى ، خوارزمى ، محمد بن طلحه شافعى ، حاكم حسكانى و … در فضائل و مناقب مولی الموحدین عليه السلام کتاب های مستقل و مفصلی نوشته اند. مفسران اهل سنت نیز آیات زیادی از قرآن را که در شأن علی عليه السلام نازل گردیده است در تفاسیر خود نقل کرده اند، اما ابن عربی از همه آنان چشم پوشی می کند.

 

مفسرين بزرگ شيعه و سنى با استناد به احاديث فراوانى

ادامه مطلب

قطب و مصادیق آن در دیدگاه ابن عربی – ملاقات وی با اقطاب

اولين كسى كه واژه قطب را در تصوف به معناى اصطلاحى آن مطرح نمود ابن عربى مى‏ باشد . قطب در ديدگاه صوفيه انسان كامل و ولى خداست كه در هر زمان فقط يكى است ؛ برخى از آنان علاوه بر خلافت باطنى و معنوى داراى خلافت ظاهرى هم مى‏ باشند .

 

ابن عربى در آثارش – خصوصاً فتوحات مكيه – مكرر از اين واژه استفاده مى‏ كند و تعدادى از سران صوفيه قبل از خود را جزو اقطاب معرفى مى‏ نمايد و همچنين ادعا دارد كه برخى از اقطاب زمان خود را ملاقات نموده است . اينك به برخى از سخنان وى در اين باره توجه فرماييد :

 

در نظر ابن عربى دو نوع خليفه (ظاهرى و باطنى) و دو نوع قطب(مطلق و نسبى) وجود دارد . خلفاى باطنى كه همان اقطاب مطلق اند دوازده نفرند ؛ وى مى‏ گويد :

وأمّا الأقطاب من أمّته الذين كانوا بعد بعثته إلى يوم القيامة فهم إثنا عشر قطباً ؛(1)

و اما اقطاب در امت او [پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله] آنان كه بعد از بعثت او تا روز قيامت بوده ‏اند ، دوازده قطب‏ اند .

 

او براى اين خلفا و اقطاب مقام والايى قائل است و مى‏ گويد : إن اللَّه إذا ولّى قطباً و خليفة نصب له في حضرة المثال

ادامه مطلب

اسماء الله و اعیان ثابته در عرفان ابن عربی – آیت الله شیخ مرتضی رضوی

اسماء الله؛ ستون فقرات و اسکلت عرفان ابن عربی – آیت الله شیخ مرتضی رضوی

 

آیت الله شیخ مرتضی رضویستون فقرات و اسكلت تصوف محیي الدين «اسماء الله» است. او اندام‏هاي تصوف خود را به شبكه‏ اي از اسامي خدا مي‏چيند. اين اصل اساسي او است كه ابتكار اوست و هيچ كسي در آن سهم و اشتراك ندارد. در مباني و مسائل ديگر، نحله‏ ها و فرقه‏ ها و افراد ديگر نيز بحث كرده ‏اند و مباحث محیي الدين در اين مباني و مسائل ابتكار نيست، و بيشتر ماهيت «موضع‏گيري» يا گزينش يك باور و رد باور ديگر است، و دست بالا اين كه يك اصطلاح يا يك موضوع شناخته شده و معروف را به گونه ابتكاري برگزيده است.

 

اما «موضوع» قرار دادن اسماء الله و چرخانيدن همه مباحث به محور «اسماء» از هر جهت خاص او و مال اوست، كسي در ميان مسلمانان تا آن روز بحثي را تحت عنوان «اسماء الله» مطرح نكرده بود. او اين ابتكار را به شرح زير انجام داد:

1ـ براي اولين بار در ميان مسلمانان اسماء الله را «موضوع» قرار داد.
2ـ همه مباحث (خداشناسي، هستي ‏شناسي، انسان‏ شناسي، شناخت رابطه خدا با جهان و بالعكس، شناخت رابطه انسان با خدا و بالعكس، معيارهاي تفسير قرآن، معيارهاي برخورد با سنت و حديث، نحوه نگرش به رابطه طريقت و شريعت و…) را به محور اين «موضوع» چرخانيد.
3ـ محیي الدين اين «موضوع» را طوري بر همه علوم و معارف، شمول داد كه

ادامه مطلب