فهرست
شمس تبریزی شیعه بود یا سنی؟
شمس تبریزی سنی و شافعی مذهب بود. در کتاب مقالات شمس، که گزارشی معتبر و دست اول از سخنان شمس تبریزی است، می بینم که وی در مواقع مختلف، به شافعی بودن خود تصریح می کند؛ به ستایش از خلفا و شخصیت های اهل سنت می پردازد، مقام حضرت زهرا سلام الله علیها را تحقیر می کند، شأن نزول آیه ای را به نفع ابوبکر تحریف می نماید تا برایش مناقبی دست و پا کند و از جهل و بت پرسی عمر نیز برای او فضیلت می تراشد. اما در مقابل، بنابر جستجو و تحقیقی که در این زمینه داشتیم، هیچ فضیلتی از امیر مومنان علی علیه السلام و حسنین علیهماالسلام در مقالات شمس یافت نشد!
شمس تبریزى، که وجود خود را کیمیا می داند ، مقام معرفت و خوف و خشیتِ برترین بانوی خلقت، حضرت فاطمه زهرا علیها السلام را خوار و پست شمرده و ضمن اهانت صریح به ایشان، عبادت ام الائمه علیهم السلام را ناشی از محبت و شوق نمی داند و چنین مى گوید:
«مردم را سخن نجات خوش نمى آید، سخن دوزخیان خوش مى آید… لاجرم ما نیز دوزخ را چنان بتفسانیم . که بمیرد از بیم! فاطمه رضی اللّه عنها عارفه نبود، زاهده بود. پیوسته از پیغمبر حکایت دوزخ پرسیدى.» [1]
شمس تبریزی و مدح عجیب و غریب خلفاء
اما همین شخص هنگامی که به خلفای اهل سنت می رسد تعصب خود را نشان داده و چنین می گوید :
وقتی پیامبر به معراج رفت جبرئیل به ایشان گفت: اگر چهار برابر عمر نوح فرصت داشته باشم و فضائل عمر بن خطاب را بشمرم، مناقب او تمام نخواهد شد، اما عُمر با همه فضیلت هایی که دارد تنها یک خوبی از خوبی های ابوبکر است. [2]
این فرد که حضرت زهرا علیها سلام را به قصور در معرفت خدا متهم می کند می گوید: خداوند متعال با زبان عمر بن خطاب خلائق را مورد خطاب قرار می دهد: الحق ینطق علی لسان عمر (بن خطاب). [3]
شمس تبریزی، خلیفه اول یعنی ابوبکر را زاهدی بی بدیل خوانده که هرگز طرفه عینی به دنیا و ما فیها مشغول نشد و همواره خدا را در یاد داشت وی می گوید:
من اراد ان ینظر الی میت یمشی علی الارض فلینظر الی ابی بکر الصدیق (هرکس دوست دارد به مرده ای بنگرد که بر روی زمین راه می رود به ابوبکر صدیق نظر کند) از خاک دان رسته، در صحبت آب لطیف جان فزا مقیم شده. آن دریا بنده ای باشد از بندگان خدا… . [4]
او فضائل امیر مومنان علیه السلام را برای ابوبکر مصادره می کند و می گوید: «اگر وزن ایمان ابوبکر با وزن ایمان تمام خلائق سنجیده شود، ایمان او برتر و سنگین تر خواهد بود» ! [5]
پیامبر خدا عاشق و شیفته ابوبکر بود!
شمس تبریزی می گوید پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله هر روز و هر ساعت خواستار دیدار و مصاحبت با ابوبکر بن ابی قحافه بود! به طوری که حتی ابوبکر را همراه سپاه مسلمین برای جهاد و نبرد با مشرکین نمی فرستاد و نبرد با مشرکین برای همه مسلمانان واجب ولی برای ابوبکر حرام بود زیرا رسول الله صلی الله علیه وآله لحظه ای طاقت دوری ابوبکر را نداشت!! وی با نقل داستانی ساختگی برای بالا بردن مقام و منزلت ابوبکر در پیش پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله چنین می گوید:
به ابوهریره فرمود: زرغباً تزدد حبّاً (دیردیر زیارت کن تا مهر و محبت فزون شود) اما در حق ابوبکر رضی الله عنه هرگز نفرماید، که او را بغزا نیز نمی گذاشت که از رسول غایب شود،تا اینکه روزی در حربی از جانب کافران مبارزی در میدان تاخت، یاران باز پس تاختند، هیچ کس(برای نبرد) پیش او نمی رفت، پرسیدند که سبب چیست؟(از نرفتن به نبرد او) گفتند از خوف جان نیست بلکه او فرزند ابوبکر صدیق است و یاران شرم می آید که به نبرد او روند، این سخن به گوش ابوبکر صدیق رسید و او در عرش با رسول بود، ابوبکر پرسید که این چه غلغله است؟ گفتند پسر تو می باشد که حمله کرده است، ابوبکر در حال بر نشست و در میدان انا بری منکم در آمد، چون پسر روی پدر را دید بازگشت، صدیق نیز بازگشت، رسول دست مبارک بر کتف صدیق نهاد و گفت: ادخر لنا نفسک یا صدیق یعنی نفس را پیش تو قدری نیست، پیش ما قدری عظیم دارد از برای ماش نگاه دار، تو هیچ در جنگ مرو، به غزا برون مرو، ملازم صحبت ما باش، پس او را چون گویند زرغبا، غزا در حق مومنان دیگر فریضه است و عزیزترین طاعت هاست ، در حق صدیق معصیت است و حسنات الابرار سیئات المقربین!! [6]
شمس تبریزی و ایمان ابوبکر
شمس در بحثی درباره ایمان و اینکه اگر کسی قلبش تاریک باشد، با وجود معجزات متعدد هم ایمان نخواهد آورد، مدعی می شود که ابوبکر بدون دیدن هیچ معجزه ای به پیامبر ایمان آورد و این را کرامت و فضیلتی برای وی قلمداد می کند:
«اندرون خالیست ، براندرون باز میزند ، ايمان آرد . و آن را كه از اندرون نيست ، هزار معجزه می نمائى ايمان نمی آرد . ابوبكر رضى الله عنه هيچ معجزه نخواست . گفت : پيغمبرم . گفت : آمنّا و صدّقنا» [7]
کرامت تراشی برای عمر بن خطاب
شمس حتی از بت پرسی و جهالت عمر نیز کرامتی برایش می تراشد. او عمر را با لقب امیرالمومنین مورد عنایت خود قرار داده و سپس مدعی می شود که در همان حالی که عمر بت ها را می خواند نیز خداوند او را اجابت می کرد و لبیک می گفت:
«امير المؤمنين عمر رضى اللّه عنه چهل سال خدمت صنم مى كرد و حاجت از صنم مى خواست و مى گفت : اى صنم ، صمد مى گفتش : لبيك» [8]
تحریف شأن نزول آیه و مصادره آن برای ابوبکر
شمس بر اساس مذهب اهل سنت، به روایتی از عبدالله بن زبیر (که از دشمنان امیرالمومنین علیه السلام بود[9]) متمسک و مدعی می شود که آیات شریفه: «فَأَمَّا مَنْ أَعْطي وَ اتَّقي وَ صَدَّقَ بِالْحُسْني» در تایید و مدح ابوبکر نازل شده است!:
«همانا كه آيت فأما من اعطى و اتقى و صدق بالحسنى نه توقيع رايت صديق اكبر است؟ و صديقان را صديق صديق درخور است .» [10]
در صورتی که در روایات شیعه وارد شده که این آیه در شأن امیرالمومنین علی علیه السلام نازل شد.
از امام سجاد(علیه السلام) روایت شده که شخص ثروتمندى در زمان پیامبر(علیه السلام) در خانه اى ساکن بود که [در آن خانه ]باغى بود و براى او همسایه اى بود که چند کودک خرد سال داشت و هر زمان که خرماى رسیده از درخت مى افتاد، کودکان مى دویدند که آن خرما را بخورند. آن مرد ثروتمند مى آمد و خرما را از داخل دهان آن کودکان بیرون مى آورد. آن مرد نزد پیامبر(علیه السلام) شکایت کرد. حضرت به تنهایى نزد صاحب خانه رفت و فرمود: باغ خود را در ازاى باغى در بهشت به من بفروش. آن مرد گفت: نقد را به نسیه نمى فروشم. پیغمبر گریست و به طرف مسجد بازگشت پس امیرالمؤمنین على(علیه السلام) حضرت را ملاقات کرد و گفت: اى رسول خدا! چه چیز تو را به گریه انداخته است؟ خداوند چشمان تو را گریان نسازد. حضرت داستان آن مرد ضعیف و باغ را به او خبر داد و امیرالمؤمنین(علیه السلام) نزد آن مرد رفت و او را از منزل خواست و گفت: خانه ات را به من بفروش. او گفت: مى فروشم در ازاى بستانت که هموار و آبگیر است. على(علیه السلام) دست خود را[ به علامت قبول بیع] بر دست او زد و به سوى آن مرد ضعیف رفت و فرمود: به خانه خود برگرد، پروردگار عالمیان آن خانه را به ملک تو درآورد. امیرالمؤمنین برگشت و جبرئیل بر پیامبر(علیه السلام) نازل شد و به او گفت: اى محمد! بخوان «و الّیل إذا یغشى…». پیامبر(علیه السلام) برخاست و پیشانى حضرت على(علیه السلام) را بوسید و فرمود: پدرم فداى تو! خداوند این سوره را کامل درباره تو نازل فرمود». [11]
شمس تبریزی: من شافعی هستم
«المؤمن مفتش . اكنون آنچه معقول است از نجوم قبول بايد كردن . مثلا من شفعويم» [12]
دکتر موحد شارح و مصحح مقالات شمس درباره این عبارت چنین می نویسد:
«اين نكته را بايد متذكر بود كه شمس در فروع تابع مذهب شافعى و به گفته خود “شفعوى” بود…. شفعوى پيرو امام شافعى است، همچنانكه حنفى پيرو ابو حنيفه را گويند.» [13]
[1] شمس تبریزی، مقالات شمس، تصحیح محمدعلی موحد، تهران، خوارزمی، 1369، ص142
[2] مقالات شمس، شمس تبریزی، تصحیح محمدعلی موحد، تهران، خوارزمی، 1369، ص695
قال عليه السلام لجبرئيل : ما منزله عمر؟قال : لوكان اربعة امثال عمر نوح و ذكرت لك فضايله ما اتممت . قال و اما ابوبكر؟قال : عمر مع فضائله كلها حسنة من حسنات ابى بكر
[3] مقالات شمس، شمس تبریزی، تصحیح محمدعلی موحد، تهران، خوارزمی، 1369، ص148
[4] مقالات شمس، شمس تبریزی، تصحیح محمدعلی موحد، تهران، خوارزمی، 1369، ص148
[5] مقالات شمس، شمس تبریزی، تصحیح محمدعلی موحد، تهران، خوارزمی، 1369، ص 653؛ لو وزن ایمان ابی بکر مع ایمان جمیع الخلق لرجح
[6] مقالات شمس، شمس تبریزی، تصحیح محمدعلی موحد، تهران، خوارزمی، 1369، ص 159
[7] مقالات شمس، شمس تبریزی، تصحیح محمدعلی موحد، تهران، خوارزمی، 1369، ص 619
[8] مقالات شمس، شمس تبریزی، تصحیح محمدعلی موحد، تهران، خوارزمی، 1369، ص 209
[9] در منابع روایاتی از حضرت علی (علیه السلام) وجود دارد که امام در مورد او می فرمایند: عبد الله بن زبیر، علت حضور زبیر در جنگ جمل و مایه گمراهی او است. برای مطالعه بیشتر ر ک به: تاریخ الطبری، الطبری، ج۳، ص۵۲۰؛ انساب الاشراف، البلاذری، ج۲، ص۲۵۵؛ الکامل فی التاریخ، ابن أثیر الجزری، ج۲، ص۵۹۷؛ الوافی بالوفیات، الصفدی، ج۱۷، ص۹۳؛ الجوهرة فی نسب النبی، محمد البری، ج۲، ص۲۹۷.
[10] مقالات شمس، شمس تبریزی، تصحیح محمدعلی موحد، تهران، خوارزمی، 1369، ص581
[11] تفسير فرات الکوفي، ج1، ص565:
قَالَ أَبُو اَلْقَاسِمِ اَلْعَلَوِيُّ حَدَّثَنَا فُرَاتُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ اَلْكُوفِيُّ مُعَنْعَناً عَنْ عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ قَالَ : كَانَ رَجُلٌ مُوسِرٌ عَلَى فِي دَارٍ [لَهُ] حَدِيقَةٌ وَ لَهُ جَارٌ لَهُ صَبِيَّةٌ فَكَانَ يَتَسَاقَطُ اَلرُّطَبُ عَنِ اَلنَّخْلَةِ فَيَشُدُّونَ صِبْيَانَهُ يَأْكُلُونَهُ فَيَذَرُونَ [فَيَأْتِي] اَلْمُوسِرُ فَيُخْرِجُ اَلرُّطَبَ مِنْ جَوْفِ أَفْوَاهِ اَلصَّبِيَّةِ فَشَكَا اَلرَّجُلُ ذَلِكَ إِلَى اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَأَقْبَلَ وَحْدَهُ إِلَى اَلرَّجُلِ فَقَالَ بِعْنِي حَدِيقَتَكَ هَذِهِ بِحَدِيقَةٍ فِي اَلْجَنَّةِ فَقَالَ لَهُ اَلْمُوسِرُ لاَ أَبِيعُكَ عَاجِلاً بِآجِلٍ فَبَكَى اَلنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ رَجَعَ نَحْوَ اَلْمَسْجِدِ فَلَقِيَهُ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ لَهُ يَا رَسُولَ اَللَّهِ [صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ] مَا يُبْكِيكَ لاَ أَبْكَى اَللَّهُ عَيْنَيْكَ فَأَخْبَرَهُ خَبَرَ اَلرَّجُلِ اَلضَّعِيفِ وَ اَلْحَدِيقَةِ فَأَقْبَلَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ حَتَّى اِسْتَخْرَجَهُ مِنْ مَنْزِلِهِ وَ قَالَ لَهُ بِعْنِي دَارَكَ قَالَ اَلْمُوسِرُ بِحَائِطِكَ اَلْحِسِيِّ فَصَفَّقَ [فسفق] عَلَى يَدِهِ وَ دَارَ إِلَى اَلضَّعِيفِ فَقَالَ لَهُ دُرْ إِلَى دَارِكَ فَقَدْ مَلَّكَكَهَا اَللَّهُ رَبُّ اَلْعَالَمِينَ وَ أَقْبَلَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ نَزَلَ جَبْرَئِيلُ [عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ عَلَى اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ] فَقَالَ لَهُ يَا مُحَمَّدُ اِقْرَأْ « وَ اَللَّيْلِ إِذٰا يَغْشىٰ `وَ اَلنَّهٰارِ إِذٰا تَجَلّٰى. `وَ مٰا خَلَقَ اَلذَّكَرَ وَ اَلْأُنْثىٰ» إِلَى آخِرِ اَلسُّورَةِ فَقَامَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقَبَّلَ [و قبل] بَيْنَ عَيْنَيْهِ ثُمَّ قَالَ بِأَبِي أَنْتَ [وَ أُمِّي] قَدْ أَنْزَلَ اَللَّهُ فِيكَ هَذِهِ اَلسُّورَةَ كَامِلَةً .
بنابر نقلی دیگر (قرب الإسناد، ج1، ص355) این آیه در شأن ابودحداح نیز نازل شده، اما آنچه واضح است این است که در مدح ابوبکر نبوده است.
[12] مقالات شمس، شمس تبریزی، تصحیح محمدعلی موحد، تهران، خوارزمی، 1369، ص182
[12] مقالات شمس، شمس تبریزی، تصحیح محمدعلی موحد، تهران، خوارزمی، 1369، صص 495 و 913