رقص و سماع عریان مولوی
سماع در تاریخ تصوف سابقه ی چندصد ساله داشت اما مولوی چنان مجالسی از ساز و آواز و پای بازی در قونیه برپا می کرد که تاریخ صوفی گری کمتر به یاد داشت! ۱۷
انرژی جنبشی و میلِ شدید او نسبت به سماع ، برخی صوفیان و هم مسلکان وی را نیز به سماع وا میداشت! حتی دست آموزان و مریدان وی از همراهی با او عاجز می ماندند!
نوازندگان و خوانندگان – همه ی کثرت و تعدد آنها – از نفس می افتادند ۱۸، اما مولوی همچنان میچرخیدند!
مولوی در سماع از استاد خویش “شمس تبریزی” نیز پیشی گرفته بود.یک روز و دو روز و بیش تر و – به تعبیرهای اغراق آمیز افلاکی – گاهی تا یک هفته ۱۹ و یک ماه ۲۰ سماع مولوی ادامه میافت.
آوازه خوانیِ تنها(همراه با رقص) ، مولوی را راضی نمی کرد، “طبل” ۲۱ ، “نی” ۲۲ ،دایره”،بویژه “رباب” (شبیه طنبور) باید ، تا مرغِ جان وی در آسمان تصوف و عرفان به پرواز درآید. او مرده و کشته ی “رباب” ۲۳ بود ، برای آن شعر میگفت و غزل می سرایید ، تعظیم و تقدیسش میکرد ، با آنان که به رباب بی حرمتی میکردند ستیزه و تندی میکرد. ۲۴
چنان در سماع و چرخ و رقص غرق میشد که گاهی “تنها لباسِ او” ار بدنش بیرون می آمد و وی متوجه نمی شد!! ۲۵
معرکه ای داغ بود و پرهیجان! مولوی پای بر زمین میکوبید و نعره ها میزد، شعر میگفت و غزل می سرایید ، داغ میشد و خیره خیره نگاه می کرد.گاه سنایی را در قیافه ی قوٌالان (آوازه خوانان) مجسم میدید ، گاه حسام الدین را در آغوش می کشید و مغازله گرانه می گفت :
بیا دین من! بیا ایمان من! بیا جانِ من! بیا سلطان من! ۲۶
باری گویا محفل “دیثی رامب” ۲۷ بود و “آپولو” (الهه ی موسیقی) از کوه های “پارناس” ۲۸ یونان پایین آمده و در سرزمین روم و شهر قونیه ظهور کرده بود:۲۹
امروز سماعـــست و سماعـــست و ســـــــماع
نور است و شعاع است و شعاع است و شعاع ۳۰
صــــلا ای صـــوفیان کــــامروز باری
سماعست و نشاط و عیش و آری ۳۱
مولوی خود را “سماع گر” ، “رقصان دین” ، “رقاص ترین درخت” و … میخواند!
قومی شده رقصــان دین با صــد هزاران آفرین
قومی دگر منکر چنین اندر سَفَه رقصان شده ۳۲
رقصـــان تر درخت درین باغـــــها منم
زیرا درخت بختم و اندر سرم صباست ۳۳
۱۷) مناقب العارفین ، ۸۹. مولوی با هیجان و حرارت خاصی می چرخید و می رقصید و می گفت:
چون بهشتِ جمله خوبان،شب و روز پایکوبان
ســــر و آســـــتین فشانان،ز نشاط بی قراری (همان غزل ۲۸۴۹)
ما میوه های خامـــیم در تاب آفتابـت
رقصی کنیم رقصی ، زیرا تو میپزانی (همان غزل ۲۹۶۰)
۱۸) مناقب العارفین ۴۰۶
۱۹) افلاکی مینویسد : …بعد از آن به سماع مشغول شد تا نه شبانه روز…. . مناقب العارفین ۴۸۷
۲۰) همان ۲۹۴
۲۱) همان ۲۱۱
۲۲) همان ۴۹۰
۲۳) همان ۴۸۴
۲۴) مولوی به نقل از افلاکی – در پاسخ اعتراض علما ، به علاقه ی مفرط وی به رباب ، می گفت :”والله ثم والله سر گورشان رباب خواهند زد”. مناقب العارفین ۵۶۲.
۲۵) روزی در مدرسه ی مبارک تواجد نموده در سماع مست شده بود و تمامتِ جامها(جامه ها) به گویندگان(آوازه خوانها) بخشیده با تای پیراهن ، عریان رقص می کرد.از ناگاه گرِهِ آزار(شلوار – لنگ) گشوده شد ، همانا که حضرت چلپی حسام الدین چست (چالاک) برجست و حضرت مولانا رادر کنار گرفته ، فرجی(نوعی لباس) در (وی) پوشانید و به سماع شروع فرمود. مناقب العارفین ۶۰۲.
۲۶) ….آن شب حضرت مولانا شورهای عظیم میکرد و نعره های پیاپی میزد…همچنان حضرت مولانا به سوی چلپی حسام الدین نگران (نظاره گر) گشته ، فرمود : بیا دین من! بیا ایمان من! بیا جانِ من! بیا سلطان من! پادشاه حقیقی و حضرت چلپی نعره ها میزد و اشکها می ریخت… مناقب العارفین ۱۰۰
۲۷) دیثی رامب Dithyramb در زبان یونانی به معنای آواز و رقص شوریده و دیوانه واری است که در جشنواره های مذهبی یونانیان کهن به افتخار “دیونوسِ” خدا برگزار میشده است.
۲۸) پارناس نام کوهی است که بنا به اسطوره های یونان قدیم ، آپولُن خداوند شعر و نُه خواهری که فرشتگان نگهبان هنرهای زیبا بودند در آن زندگی می کردند (فرهنگ اصطلاحات ادبی ص ۵۳).
۲۹) موسیقی جادوی عشق و عرفان مولوی بود. حتی اگر موسیقی نواز ، ارمنی شراب خوار بود ، مستحق لطف و عطای وی بود.همه نوع هم رقص و هم سماع داشت: پیر مردان ، جوانان و حتی به نقل افلاکی مجلس سماع زنانه نیز داشت و کنیزکانِ آوازه خوان (در آن مجلس) موسیقی و سرود عرفانی مینواختند و میخواندند(مناقب العارفین ۴۹۰ ). اگر هنگام نماز بود و صدای مؤذن به الله اکبر بلند ، (گاه) مولوی –به نقل افلاکی- در گرماگرم رقص بود و بی اعتنا به دعوت مؤذن ، که : سماع داعی جان است و اذان (نماز) داعی جسم!!!(همان ۳۹۵). اگر فقیهان و صوفیانِ معتدل ، فریاد اعتراض بر می آوردند ، باکی نداشت و میگفت : والله آهن سرد می کوبند! (همان ۵۶۲).
۳۰) کلیات شمس تبریزی ، ط نگاه ،۱۳۶۱
۳۱) همان غزل ۲۶۶۵
۳۲) همان غزل ۱۲۴۲
۳۳) همان غزل ۲۰۷