پیشنهادی:

فتنه فلاسفه، صوفیه و عرفاء – آية الله صافی گلپایگانی رحمة الله علیه

مدیر سایت
456

فتنه فلاسفه

از دوران مامون عباسی که فلسفه یونانی در میان مسلمانان رواج یافت، متون اسلام، به ویژه اصول دین، هدف تاویلات فلاسفه قرار گرفت و نصوص دینی را بر نظرات خویش تاویل نمودند. ترکِ نصوص دینی و ظواهر آن، و تأویل آن مطابق با آنچه در فلسفه و حتی در طبیعیات آمده، رواج پیدا کرد. لذا آنها خودشان و مردم را از مفاهيم صحیح نصوص دين درباره توحيد، صفات، حدوث، قدم، خالق، مخلوق وغیره دور كردند و آنها را به گونه‌ای تاویل نمودند كه با ظواهر این نصوص، سازگاری ندارد.

آنان دین خود را بر اساس حدس و گمان بنا کردند و متون دینی را به گونه ای تفسیر کردند که مرضیِّ صاحبان اصلی دین و کسانی که مفسران حقیقی آن هستند (یعنی اهل بیت علیهم السلام)، نبود. معارف خود را بر اساس آموزه های کسانی پایه گذاری کردند که از راه پیامبران پیروی نکرده بودند و از انوار هدایت های آسمانی بی بهره بودند. تنها به عقول خود تکیه نمودند و با پیش روی در این مسیر، اصطلاحاتی جعل کردند که با اصطلاحات قرآن کریم مغایر هستند، و قائل به حلول، اتحاد و وحدت وجود گردیدند.

ربط حادث به قدیم را به رابطه علت و معلول تعبیر کردند، نه رابطه ای مانند مخلوق با خالق، و تفاوت این دو اصطلاح آشکار است. خالق و مخلوق و علت و معلول چقدر با هم متفاوت هستند؟ آنچه از اصطلاح دوم درک می شود در اصطلاح اول درک نمی شود و بالعکس. لذا این دو راه یکی نیستند و به یک مقصد نمی رسند.

علت را می توان گفت علت اول و دوم و . . . و اما آفریدگار را نه نمیشود خالق اول و خالق دوم گفت. معلول هم می تواند اول و دوم و سوم. . . باشد ولی مخلوق اول و دوم و سوم نداریم (بله، در برخی از احادیث آمده است که اولین چیزی را که خداوند آفریده است این یا آن است، أوّل ما خلق الله . . .، اما مقصود از آن شبیه این نیست که معلولِ اول، علتِ دوم و عقلِ دوم گفته می شود، و معلولِ دوم از علتِ دوم بیرون بیاید، و…). پس همه مخلوقات، حتی اگر خلقت بعضی از آنها در طول خلقت بعضی دیگر باشد، از یک خالق آفریده شده اند و همه خلق به طور یکسان به خداوند منسوب است، نه اینکه علتِ سوم، معلولِ معلولِ اول و علت دوم باشد و…

و کتب فلاسفه (با اینکه مطالبی در آنها یافت می شود که مخالفتی با وحی ندارد) اما کلیت مفاهیم آن با وحی و آنچه از کتاب و سنت ثابت است، موافق نیست و غثّ و ثمین و حق و باطل در آن مخلوط شده است. و با آنچه انبیاء آوردند و آنچه که انبیاء با آن مخالف بودند، سازگار نیست. زیرا قدمای فلاسفه به بافته های ذهنی خود اکتفا کرده و احساس بی نیازی کردند، و در مسائلی که عقل به آنها راهی ندارد، با تکیه بر عقل خود از هدایت انبیاء، احساس استقلال نمودند.

و کسانی که بعد از آنها آمدند، راه آنان را پیمودند و از روش آنها اتباع کردند، جز این که تلاش کردند مباحث فلسفی را با کتاب و سنت تطبیق دهند. کانّه می خواستند شریعت را با چیز هایی که به ذهنشان رسیده پاکسازی کنند.

از این رو تنها تعداد اندکی از ایشان، از خطا و لغزش در امان ماندند. از همین روست که می بینیم دو تن از فیلسوفان معاصر[1] و بنام، در نقد دو فیلسوف معروف در مساله معاد جسمانی مبالغه کردند تا اینکه آنها را رمی به انحراف کردند، و به خدا پناه می بریم از اعتقادات اینچنین(نفی معاد جسمانی). [2]

این در حالی است که فلاسفه در مورد آنچه که از آنها خواسته نشده بود، تعمق می کردند، بلکه از این کار منع شده بودند.

آیا گروهی که راه ارسطو، افلاطون، سقراط، رواقیون، مشائیون، فارابی، ابن سینا و دیگران را پیمودند هدایت یافته هستند؟ یا کسانی که از آموزه های محمد و آل او – صلوات الله علیهم – پیروی نمودند؟

ما همه فلاسفه را در گروه اول یا دوم قرار نمیدهیم و امیدواریم که اکثر فیلسوفان مسلمان از دسته دوم باشند. و البته حساب و کتابشان بر عهده خداوند متعال است.

فتنه عرفا و متصوفه

و از زیان آورترین و زشت ترین کسانى که کار خود را بر تاویل بی ضابطه نصوص بنا کردند و بر حسب هوا و هوس و خیالاتشان آنها را معنی نمودند، گروهى هستند موسوم به عرفا و متصوفه.

اینها اصول و فروع دین را به بازی گرفتند و آنها را بر عقاید فاسد خود تطبیق دادند و اعمال بد خود را با آن توجیه کردند. برای آنها رساله هایی است که فاقد ارزش و مشتمل بر اباطیل است. حلال را حرام و حرام را حلال کردند و با وجود اختلافاتی که در نوع سیر و سلوک و سلاسل خود دارند، به مخالفت با نصوص صریحه و تاویلاتی پرداختند که ضعیف تر از خانه عنکبوت است.

در این زمینه کافی است که برخی کتب، تاریخ سران و اشعارشان را بخوانید تا متوجه شوید که فاصله آنها از معرفتِ حقیقی و شریعت بیش از فاصله زمین تا آسمان است. خداوند مسلمانان را از شرور آنها حفظ کند. لذا مردم، گمراه نگردیدند مگر به خاطر اشتغال به یاوه گویی های این طایفه و انصراف از تمسک به ثقلین.

و مضرتر از این دو گروه (برای خود و دیگران)، کسانی هستند که آنچه را که اینها عرفان می نامند با فلسفه یونانی آمیختند و بدین ترتیب مکتب انحرافی جدیدی ایجاد نمودند.

و اگر می خواهی بدانی صوفیه و پیروان این مسیر، به چه چیزهایی معتقد هستند، به تفسیر ملا عبدالرزاق کاشانی مراجعه کن که در آن تاویلات فراوانی از این دست خواهی یافت.

بطور مثال در تفسیر آیه شریفه: «وانظر الى حمارك» (بقره: آیه 259) الاغ را به عزیر پیامبر تاویل نموده است [3]. و صفا و مروه را به قلب و نفس [4].

آیه شریفه «وأما الجدار فكان لغلامين يتيمَين في المدينة» [5] را به عقلِ نظری و عقلِ عملی! و در «خلقكم من نفس واحدة»، نفس را به نفس ناطقه و در «خلق منها زوجها»، زوج را به نفس حيوانی تاویل نموده است.

و تاویلات فاسد در کلام آنها فراوان است جدّاً، برای مطالعه بیشتر، به فصوص الحکم و کتب دیگری از این دست، رجوع شود. ما شواهدی بیش از این ذکر نمی کنیم، چرا که غرض تنها اشاره ای به فساد طریقت آنان بود.

همچنین بخوانید: ابن عربی: کفار همان اولیاء خدا هستند!! – تاویل عجیب آیات قرآن

 

منبع: آیة الله العظمی حاج شیخ لطف الله صافی گلپایگانی، ”لمحاتٌ فی الکتاب والحدیث والمذهب“، الجزء الثالث، صفحات ٣٨٨ – ٣٩٢، دفتر آية الله العظمی صافی گلپایگانی،  واحد نشر بین الملل، قم، ١٣٩١

مشاهده متن اصلی به زبان عربی

پانویس ها

برای نمونه  “شیخ محمدتقی آملی” فقیه و فیلسوف معاصر حول نظریة “ملاصدرا” در بحث معاد جسمانی می نویسد:

انصاف این است که این معاد (معاد مثالی ملاصدرا) عینا همان منحصر دانستن «معاد» است به «معاد روحانی»، ولی با مخفی کاری در عبارت و … و قسم به جان خودم که این عقیده مخالف است با آنچه شرع مقدس [درباره معاد جسمانی] فرموده است _درود و تحیّت برآورنده شریعت باد_ و من خداوند را، و فرشتگان را و پیامبر و رسولان خدا علیهم السلام را گواه می گیرم در این ساعت که ساعت سوم از روز یکشنبه چهاردهم ماه معظم شعبان سال ۱۳۶۸ [هـ ق] است، که درباره «معاد جسمانی» معتقدم به آنچه قرآن کریم فرموده است، و حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه معصومین علیهم السلام به آن اعتقاد داشته اند، و امت اسلام بر آن اجماع کرده اند؛ و من ذره‌ای از قدرت خداوند را منکر نمی شوم
درر الفوائد، ج۲، ص۴۶۰

رجوع شود به رساله ملا محمد اسماعیل مازندرانی در تفسیر آیه: و كان عرشه علي الماء
تفسیر ملا عبدالرزاق: جزء 1، ص 138
تفسير ملّا عبد الرزاق: ج ١، ص ١٠٠
سوره کهف: آیه 82
پانویس ها
  • لطفا از ارسال پیام هایی که به مسائل یا شخصیت های سیاسی مربوط می شود خودداری نمائید.
  • از ارسال کامنت های توهین آمیز پرهیز شود.
  • پیام هایی که در نقد شخصیت های صوفیه معاصر ارسال شوند، به منظور رعایت برخی مصالح عموم تایید نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید