پیشنهادی:

آیا مخالفت با فلسفه، اخباری گری است؟ دیدگاه ما درباره منطق چیست؟

مدیر سایت
1,164

آیا اخباریون از مخالفان و منتقدان فلسفه بوده اند؟ (کوتاه نگاشت هایی درباره فلسفه و عرفان)

از جمله سخنانی که مدافعان فلسفه یونانی در برابر منتقدان و مخالفان آن می گویند، این است که مخالفت با فلسفه نوعی اخباری گری است و یا این که این اخباری ها هستند که با فلسفه مخالفند.

برای پاسخ به این واکنش دفاعی غلط اهل فلسفه، باید ابتداء توضیحی بسیار مختصر در باره اخباری گری بدهیم:

۱. اخباری گری جریانی بود که در قرن یازدهم هجری توسط عالمی شیعی به نام محمد امین استرآبادی (متوفی ۱۰۳۳ یا ۱۰۳۶ هجری، قمری) بنیاد گذاشته شد و خطی متفاوت را در عرصه فقاهت و استنباط احکام در برابر مجتهدان و روند جاری فقهی و اجتهادی حوزه های علمیه دنبال کرد.

به عبارت دیگر نزاع بین اخباری ها با اصولی ها نزاعی کلامی و عقایدی نبود بلکه مربوط به شیوه استنباط احکام فقهی بود. مثلا اخباری ها حجیت عقل در امور اعتقادی و نیز حسن و قبح عقلی را (بر خلاف جریان اشاعره در اهل سنت) قبول داشتند اما معتقد بودند عقل نمی تواند در زمینه فهم و استنباط احکام شرعی دخالت کند. در مقابل اصولی ها معتقد بودند در مواردی که عقل، حکمی واضح و قطعی در مساله ای فقهی دارد، این حکم حجت است و فقیه می تواند به آن استناد کند.

به اعتقاد ما منطق اخباری ها در برابر منطق اصولیون کاملا ضعیف و در مواردی قطعا باطل بود و مرحوم وحید بهبهانی (م ۱۲۰۵ قمری) با مجاهدتهای علمی ای که کرد توانست این جریان ضعیف و سست فقهی را به محاق ببرد و از تسلط آنها بر حوزه های علمیه جلوگیری کند. (علاقه مندان برای مطالعه بیشتر به این لینکها مراجعه کنند:

http://yon.ir/wBQUm — http://yon.ir/bcqqv — http://yon.ir/MlmFA

با این توضیح باید بگوییم که چون نزاع و اختلاف بین موافقان فلسفه و مخالفان آن عقیدتی و عمدتا مربوط به اصول دین و در راس همه مساله توحید و خداشناسی است، پس این نزاع و صف بندی اساسا ربطی به نزاع بین اصولیان و اخباریان ندارد. و اهل فلسفه در واقع با نوعی رندی می خواهند فضای منفی علیه جریان اخباری را به جبهه مخالفان فلسفه منتقل کنند.

۲. این ادعا که تنها اخباری ها مخالف فلسفه هستند نیز آشکارا ادعایی باطل است چرا که اولین منتقد و ردیه نویس علیه فلسفه یونان و ارسطو، هشام بن حکم متکلم زبردست و شاگرد جوان امام صادق علیه السلام بود و پس از او فضل بن شاذان شاگرد امام رضا علیه السلام و در دوران غیبت عمده ترین مخالفان فلسفه، متکلمان شیعی و فقیهان اصولی ای مانند شیخ مفید، ابوالصلاح حلبی، کراجکی، قطب الدین راوندی، علامه حلی، علامه مجلسی، شیخ انصاری، میرزای قمی، سید ابوالحسن اصفهانی، شاهرودی، بروجردی و در زمانه ما آیات عظام گلپایگانی، خویی، صافی، سیستانی، وحید خراسانی، مکارم شیرازی، نوری همدانی و … هستند.

این مساله از موارد مشهور تاریخ معاصر است که آیت الله بروجردی در برابر تدریس اسفار ملاصدرا توسط مرحوم علامه طباطبایی به شدت ایستادگی کرد و اجازه نداد این کتاب تدریس شود. و البته احدی نمی تواند ادعا کند مرحوم بروجردی اخباری بوده است.

۳. ملامحسن فیض کاشانی داماد ملاصدرا در دوره ای از عمرش که همچنان اهل فلسفه و عرفان مصطلح بود و هنوز از آن رویگردان نشده بود، به لحاظ گرایش های فقهی، در زمره اخباریان بود و این خود دلیلی دیگر بر این مساله است که نزاع بین موافقان و مخالفان فلسفه ربطی به نزاع بین اخباری ها و اصولی ها ندارد.

 

دیدگاه ما درباره منطق چیست؟

از جمله سئوالاتی که از منتقدان فلسفه و عرفان یونانی پرسیده می شود این است که درباره منطق ارسطویی چه می گویید؟ آیا منطق را هم به دلیل یونانی بودن رد می کنید؟

پاسخ این است که آنچه به عنوان منطق ارسطویی و علم منطق مطرح است بخشی از آن شامل مطالب درستی است که ارسطو نه مخترع و مبدع آنها بلکه کاشف و مدوّن آنها بوده است. به این معنا که منطق قوانین حاکم بر ذهن آدمی است که توسط خداوند در ذهن و عقل و قوه ادراکی ما تعبیه شده است و انسانها به طور فطری و جبلی منطقی می اندیشند و فکر می کنند و حرف می زنند و ارسطو این قوانین را کشف و تدوین کرده است.

منطق از این جهت شبیه علم گرامر و دستور زبان است که قوانین آنها در متن و شاکله زبانها وجود دارد و نحوی ها و دستور زبان نویس ها این قوانین را از متن زبانها کشف و عرضه کرده اند و این گونه نبوده که مثلا کسانی ابتدا دستور زبان ها را اختراع و وضع کرده باشند و آن گاه بر اساس آنها زبان ها شکل گرفته باشد.

{البته می دانیم که این منطق مربوط به صورت و قالب استدلال است و نه محتوا و ماده استدلال. به بیان دیگر وقتی ما سخن می گوییم و استدلال می کنیم، استدلال ما یک قالب و صورت دارد و یک ماده و محتوا. و برای یک استدلال درست ما هم نیاز به صورت صحیح داریم و هم نیاز به ماده صحیح و هر یک از این دو دچار اشکال شود، استدلال و نتیجه گیری ما غلط خواهد بود.

منطق، اشکال در صورت استدلال را نشان می دهد و ماده استدلال بسته به این که استدلال شما کلامی، فقهی، ریاضی، اصولی و یا هر علم دیگری باشد، در آن علم تکلیف درستی و یا خطا بودنش مشخص می شود.

مثلا اگر استدلال کنیم:
عالم مصنوع است / هر مصنوعی صانع دارد/ پس عالم صانع دارد، در اینجا ما با یک استدلال کلامی و عقلی صحیح مواجه هستیم که منطق، صحت فرم و صورت استدلال را که در قالب قیاس شکل اول منطقی بیان شده تایید می کند و علم کلام هم صحت ماده و محتوای آن را.

اما ممکن است کسی بگوید: عالم ازلی است و ازلی از خالق بی نیاز است، پس عالم از خالق بی نیاز است، در اینجا صورت استدلال درست است اما ماده آن و صغرای قیاس و استدلال که ازلی بودن عالم است باطل است که باطل بودن آن در علم کلام مشخص می شود و منطق در اینجا نمی تواند به ما کمکی کند.

یا ممکن است کسی استدلال کند: انسان جاندار است، بعضی جانداران پرنده هستند، پس انسان پرنده است.

در اینجا هر دو مقدمه استدلال ما به لحاظ ماده و محتوا درست است اما دلیل غلط بودن نتیجه این است که کبرای استدلال، کلی نیست و قضیه جزییه است و به همین دلیل نتیجه غلط شده است. خب در اینجا غلط بودن صورت استدلال را منطق برای ما توضیح می دهد.}

جمع بندی این که ارسطو مخترع و مبدع دانش منطق نبوده است که ما بگوییم یک محصول علمی و اندیشه ای یونانی و غیر اسلامی را اخذ کرده ایم و از آن استفاده می کنیم.

در اینجا سئوال دیگری مطرح می شود که ما به کاربرد منطق اذعان کردیم. اکنون این سئوال پیش می آید که چرا انبیاء و اهل بیت علیهم السلام معلم و مدون این منطق نشدند تا ما مجبور نباشیم به سراغ ارسطو برویم؟

پاسخ این است که انسانها چون به لحاظ فطری و جبلّی منطقی اندیش بوده و هستند، نیازی به تدوین و آموزش این علم به عنوان علمی مستقل نبوده است. و ما می دانیم که شاگردان و اصحاب پیامبر و اهل بیت علیهم السلام بدون فراگیری منطق ارسطویی، بحث و استدلال می کردند و علوم را فرا می گرفتند و در قرن دو و سه به بعد بود که منطق ارسطویی به عالم اسلامی راه یافت و عمدتا در خدمت فلسفه قرار گرفت.

امروز هم اگر کسی به معارف قرآن و اهل بیت علیهم السلام مراجعه کند و به خصوص اگر آنها را از استاد و معلمی ماهر بیاموزد، بدون نیاز به منطق ارسطویی می تواند مقاصد و معانی آنها را دریابد. بنا بر این ما قبول نداریم که ارسطو خلائی واقعی را در عرصه معرفت دینی پر کرده و بدون آن، فهم معارف وحیانی با مشکل مواجه می شد.

نویسنده: استاد مهدی نصیری (با ویرایشات جزئی)

  • لطفا از ارسال پیام هایی که به مسائل یا شخصیت های سیاسی مربوط می شود خودداری نمائید.
  • از ارسال کامنت های توهین آمیز پرهیز شود.
  • پیام هایی که در نقد شخصیت های صوفیه معاصر ارسال شوند، به منظور رعایت برخی مصالح عموم تایید نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید