پیشنهادی:

آیا دین نیازمند فلسفه یونانی است؟ قیاس فلسفه با فقه و اصول، مع الفارق است

مقصود از فلسفه در این سئوال نه تعقل و عقلانیت است و نه استدلال و دلیل آوری و نه مقصود مجموعه ای از گزاره های عقلانی غیر تعبدی، چرا که همه اینها در متن دین وجود دارد و دین، صادق ترین مدافع و مروج چنین عقلانیتی است. اساسا مترادف انگاشتن فلسفه با تعقل و عقلانیت یک سوء تفاهم از ناحیه فیلسوفان و شاید هم یک پیشدستی رندانه از سوی آنان برای مقهور کردن مخالفان بوده است.

البته می توان گفت، فلسفه حاوی استدلال است اما باید دانست که استدلال اعم از عقلانیت است؛ یعنی ممکن است استدلالی عقلانی و با صورت و مواد صحیح باشد و نیز ممکن است استدلالی غلط و فاسد باشد. همان گونه که می بینیم کمتر فرقه ای، عاری از استدلال و صغری و کبری چیدن است، اما مهم، صحت این استدلالها است که بسیاری فاقد چنین صحتی است.

پس مقصود از فلسفه در این سئوال چیست؟

مقصود مکتب و مدرسه ای است که از یونان وارد جهان اسلام شده و معلمان و بانیان نامدار آن ارسطو و افلاطون است. و اولین مروجان آن در جهان اسلام، دستگاه اموی و عباسی و معلمان آن کسانی چون اسحاق کندی، فارابی، ابن سینا و در ادامه ملاصدرا و اهالی مدرسه حکمت متعالیه اند. و باید این نکته را اضافه کنیم که مهمترین مزیت این فلسفه از نظر فیلسوفان مسلمان این است که الهیات استدلالی و مشخصا خداشناسی عقلی را به ما می آموزد.

آیا نیازی به ترجمه این فلسفه و انتقال آن به جهان اسلام بود؟

عده ای می گویند آری، ما نیازمند چنین فلسفه ای بودیم و هستیم. اما در توضیح این چرایی حرف های مختلفی وجود دارد که در ادامه خواهیم گفت هیچ کدام موجّه نیست:

الف: عده ای می گویند فلسفه حاوی مطالبی عقلانی است و دین نه تنها مخالف عقلانیت نیست بلکه توصیه کننده بدان است. مانند آیاتی چون افلاتعقلون. بنا بر این اخذ فلسفه از یونان، عمل به دستور دین در باب ضرورت تعقل است.

سئوال: عقلانیتی که فلسفه یونانی در باب الهیات و مشخصا معرفت الله به ما آموزد (با فرض عقلانی بودن آن)، آیا دین و متون دینی اعم از قرآن و حدیث، واجد آن بوده اند یا فاقد آن؟ اگر بگویند واجد آن بوده است، پرسش بعدی این خواهد بود که

ادامه مطلب

آیا مخالفت با فلسفه، اخباری گری است؟ دیدگاه ما درباره منطق چیست؟

آیا اخباریون از مخالفان و منتقدان فلسفه بوده اند؟ (کوتاه نگاشت هایی درباره فلسفه و عرفان)

از جمله سخنانی که مدافعان فلسفه یونانی در برابر منتقدان و مخالفان آن می گویند، این است که مخالفت با فلسفه نوعی اخباری گری است و یا این که این اخباری ها هستند که با فلسفه مخالفند.

برای پاسخ به این واکنش دفاعی غلط اهل فلسفه، باید ابتداء توضیحی بسیار مختصر در باره اخباری گری بدهیم:

۱. اخباری گری جریانی بود که در قرن یازدهم هجری توسط عالمی شیعی به نام محمد امین استرآبادی (متوفی ۱۰۳۳ یا ۱۰۳۶ هجری، قمری) بنیاد گذاشته شد و خطی متفاوت را در عرصه فقاهت و استنباط احکام در برابر مجتهدان و روند جاری فقهی و اجتهادی حوزه های علمیه دنبال کرد.

به عبارت دیگر نزاع بین اخباری ها با اصولی ها نزاعی کلامی و عقایدی نبود بلکه مربوط به شیوه استنباط احکام فقهی بود. مثلا اخباری ها حجیت عقل در امور اعتقادی و نیز حسن و قبح عقلی را (بر خلاف جریان اشاعره در اهل سنت) قبول داشتند اما معتقد بودند عقل نمی تواند در زمینه فهم و استنباط احکام شرعی دخالت کند. در مقابل اصولی ها معتقد بودند در مواردی که عقل، حکمی واضح و قطعی در مساله ای فقهی دارد، این حکم حجت است و فقیه می تواند به آن استناد کند.

به اعتقاد ما منطق اخباری ها در برابر منطق اصولیون کاملا ضعیف و در مواردی قطعا باطل بود و مرحوم وحید بهبهانی (م ۱۲۰۵ قمری) با مجاهدتهای علمی ای که کرد توانست این جریان ضعیف و سست فقهی را به محاق ببرد و از تسلط آنها بر حوزه های علمیه جلوگیری کند. (علاقه مندان برای مطالعه بیشتر به این لینکها مراجعه کنند:

http://yon.ir/wBQUm — http://yon.ir/bcqqv — http://yon.ir/MlmFA

با این توضیح باید بگوییم که چون نزاع و اختلاف بین موافقان فلسفه و مخالفان آن عقیدتی و عمدتا مربوط به اصول دین و در راس همه مساله توحید و خداشناسی است، پس این نزاع و صف بندی اساسا ربطی به نزاع بین اصولیان و اخباریان ندارد. و اهل فلسفه در واقع با نوعی رندی می خواهند فضای منفی علیه جریان اخباری را به جبهه مخالفان فلسفه منتقل کنند.

۲. این ادعا که تنها اخباری ها مخالف فلسفه هستند نیز آشکارا ادعایی باطل است چرا که اولین منتقد و ردیه نویس علیه فلسفه یونان و ارسطو، هشام بن حکم متکلم زبردست و شاگرد جوان امام صادق علیه السلام بود و پس از او فضل بن شاذان شاگرد امام رضا علیه السلام و در دوران غیبت عمده ترین مخالفان فلسفه، متکلمان شیعی و فقیهان اصولی ای مانند

ادامه مطلب