بارها و بارها از اهالی فلسفه و عرفان صوفیانه شنیده شده که از القابی با مضامین الهی بودن برای افلاطون استفاده نموده اند. در همین راستا توجه شما را به گوشه ای از نظرات وی جلب می کنیم:
افلاطون در کتاب پنجم جمهوری نظر خودش را در بارهٔ زنان و کودکان بیان میکند:
زنان مانند مردان هستند. هیچ شغل اجتماعی نیست که خاص یک جنس خاص باشد. تمام حرفه هایی که بر روی مردان گشودهاست، حتی جنگ، بر روی زنان نیز گشوده است.
زنان پاسدار باید متعلق به همهٔ مردان پاسدار باشند و هیچ یک از آنان نباید با مردی تنها زندگی کند.کودکان نیز باید در میان آنان مشترک باشند.
پدران نباید فرزندان خود رااز دیگر کودکان تمیز دهند و کودکان نیز نباید پدران خود را بشناسند.
پس هر کس با هر کس نمیتواند در آمیزد، بلکه باید زنان پاسدار با مردان پاسدار و زنان طبقات دیگر با مردان همان طبقه ازدواج کنند؛
امّا باید طوری ترتیب داده شود که فقط زنان پاسدار بچهدار شوند تا نژاد مردم اصلاح شود.!… و وقتی کودک به دنیا آمد او را از پدر و مادر جدا میکنند و نیازی نیست که آنان همدیگر را بشناسند.
پرستاران کودکان را نگهداری میکنند و مادران به کودکان شیر میدهند بدون اینکه بچهٔ خود را بشناسند.
مردان از سن سی تا پنجاه و پنج و زنان از بیست تا چهل سالگی میتوانند بچه دار شوند.! هر دورهای که بچهها به دنیا میآیند، بچهٔ همهٔ پدر و مادرانی هستند که در آن دوره بچهدار شدهاند. ولی قانون مانع ازدواج برادر و خواهر نمیشود.
چنین جامعهای مثل یک فرد خواهد بود. درد یکی درد همه و خوشی یکی خوشی همه خواهد بود، دیگر به یک معنا مال من و مال او ندارد همه در همه چیز شریک هستند. دیگر کسی دزدی نمیکند چون اگر بدزدد از مال خود میدزدد.
افلاطون مدعی است چنین جامعهای هیچ وقت با این توصیف کامل تحقق نمیپذیرد ولی این جامعه مثل یک نقاشی از انسانی است که تمام جنبههای هنری و زیبایی در آن رعایت شده، اما هیچ وقت چنین انسانی در خارج یافت نمیشود. آن یک نمونهٔ ایده آل است که جوامع باید سعی کنند تا به آن نزدیک شوند و راهش هم این است با تغییرات تدریجی که در قانون اساسی ایجاد میکنند به آن جامعهٔ مطلوب نزدیک شوند.
“جمهوری” افلاطون ترجمه محمد حسن لطفی ص ۱۵۷