نقد مبانی فلاسفه توسط شاگرد اساتید بزرگ فلسفه
فیلسوفان و عارفان اصطلاحی بر اساس تصور نادرستی که نسبت به متکلمین و عقایدشان دارند،در قضاوت درباره ی آنها نیز به خطا می روند،و به همین خاطر گفته ها و نوشته های آنان درباره ی متکلمین یا کلام شیعی باید مورد بررسی دقیق و محققانه قرار بگیرد٬و با نگاه بصیر نگریسته شود نه نگاه سطحی و عوامانه.
به فرموده امام علی علیه السلام:(اگر دیده ی بصیرت کور باشد نگریستن چشم سودی نمی دهد/ترجمه میزان الحکمه٬ج۱ ٬ص۵۵۸).
ادعای فیلسوف معاصر:
محمد حسین حسینی طهرانی نوشته: (حقیقت مطلب اینست که مخالفان با فلسفه هیچکدام خودشان فلسفه نخوانده اند/ سرالفتوح، ص122).
به دو نکته توجه شود:
الف-ایشان واژه ی (هیچکدام) را به کار برده اند.
ب-ایشان را اعتقاد بر این است،که مخالفان فلسفه اصلا فلسفه نخوانده اند،و نگفته تا حد تخصص در فلسفه تحصیل نکرده اند.
هرچند رد ادعای ایشان برای اهل تحقیق و مطالعه نیازی به جوابیه ندارد،اما برای خالی نبودن عریضه در این نوشته به معرفی یکی از مخالفین فلسفه و عرفان مصطلح می پردازیم،که بیش از مرحوم حسینی طهرانی فلسفه خوانده و استاد دیده بودند،و چهره ی ایشان در زمینه ی مخالفت با فلسفه کمتر شناخته شده است.
فقیه قرآنی:
مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد صادقی تهرانی معروف به فقیه قرآنی از شاگردان مرحوم شاه آبادی-استاد امام خمینی-،مرحوم طباطبائی-صاحب المیزان-،مرحوم میرزا مهدی آشتیانی،مرحوم میرزا احمد آشتیانی و…بوده اند.
ایشان وابستگی خاصی به متکلمین نداشته اند،و در محضر اساتید کلام شیعی زانوی شاگردی نزده اند.
بزرگ ترین اثر نوشتاری ایشان تفسیر سی جلدی الفرقان است،که مرحوم طباطبائی به ایشان می گفته:(تا این تفسیر پایان نیافته کتاب دیگری ننویس/توضیح المسائل نوین،ص469).
رهبر معظم انقلاب هم بعداز رحلت ایشان پیام تسلیتی نوشته و در آن به این مطلب اشاره کردند که ایشان(عمری به تلاش علمی و قرآنی گذرانیدند و آثار فراوانی از خود به یادگار گذاشتند).
فلسفه در نگاه فقیه قرآنی:
مرحوم آیت الله صادقی تهرانی با اینکه فلسفه خوانده بود،با فلسفه مخالفت می کرد و بر بسیاری از عقاید فیلسوفان اشکال های عمیق وارد می کرد.
به طور مثال ایشان درباره موضوع مجردات فرموده اند:(فلاسفه به قل الروح من امر ربی تمسک جسته اند که امر به معنای ایجاد مجردات و خلق برای ایجاد ماده و مادیات است این مطلب هم از نظر لغوی و هم اصطلاح قرآنی غلط است…در این باره یک روایت ضعیف هم ،که روح مجرد است نداریم و این خیلی عجیب است.یعنی یک حدیث ضعیف از شیعه و سنی،نداریم که روح مجرد است/بینات،ش31،ص103).
ایشان همچنین نوشته اند:(ارکان اولیه ی فلسفه ی مرسوم حوزوی را مانند قدمت زمانی جهان و حدوث ذاتی آن،سنخیت خدا و آفریدگان بر مبنای ضرورت سنخیت علت و معلول،قاعده ی الواحد لا یصدر منه الا الواحد-بستر بیداری:آقای دکتر شیروانی در باره این قاعده می نویسد{این اتهامی است که متکلمان بر حکیمان زده اند/ترجمه باب حادی عشر،ص46}،اما در اینجا شخصیتی که چند برابر آقای شیروانی فلسفه خوانده و استاد دیده این قاعده را از ارکان فلسفه ی مرسوم حوزوی می داند!!!- و…را بر خلاف برداشت های درست عقلی و قرآنی دانسته و طبعا بسیاری از نظرات فلسفی را قبول ندارم.در منطق بشری اضافه بر اعتراضاتی چند،تعداد شصت و شش تضاد-طبق حساب ابجدی الله-میان نظرات منطقیان موجود است که در حاشیه ی تفسیر الفرقان در سوره ی اعراف-ج10،ص37تا48-یادداشت کرده ام/توضیح المسائل نوین،ص470).
قضاوت با شما…
سخن آن فیلسوف معاصر را با سوابق علمی و جملات فقیه قرآنی بار دیگر از نظر بگذرانید تا به تقوا! و دقت! فلاسفه در مکتوباتشان پی ببرید.