نقدی جامع بر ابن عربی ، پدر عرفان اسلامی! – قسمت اول
عده ای محیی الدین ابن عربی را «پدر عرفان اسلامی» می دانند. مطلب زیر کوشیده است غبار از چهره ی این پدر! بردارد.
محی الدین عربی: المتولد 18 رمضان، المتوفی لیلة الجمعة 22 ربیع الثانی سنة 608 ق. مدفنش صالحیه در خارج دمشق شام. نامش محمد. علمای اسلام در حق او چهار فرقه اند:
یک فرقه می گویند از شیعیان خُلّص امیرالمؤمنین (علیه السلام) است؛
فرقه ی دوم او را صوفی سنّی می دانند؛
فرقه ی سوم در حق او ساکت باشند؛
فرقه چهارم او را مخبّط و مخبّل و دیوانه می دانند و عقیده ی بنده همین است.
دلیل فرقه ی اولی برحسب آنچه قاضی نورالله در «مجالس المؤمنین» آورده این است که می گوید: اوحد الموحّدین محی الدین محمد بن علی العربی الطائی الحاتمی الاندلسی از خاندان فضل و جود بوده و از حضیض تعلقات و قیود به اوج اطلاق و شهود، صعود نموده است و نسبت خرقه ی وی به یک واسطـه به حضرت خضـر می رسد و خضر به موجب تصریح مولانا قطب الدین انصاری صاحب مکاتیب، خلیفه ی امام زین العابدین (علیه السلام) است.
و شیخ ابوالفتوح رازی در تفسیر این آیه که می فرماید: (قَالَ فَإِنَّهَا مُحَرَّمَةٌ عَلَیْهِمْ أَرْبَعِینَ سَنَةً یَتِیهُونَ فِی الأَرْضِ) روایت نموده که حضرت خضر با بعضی از نظریافتگان درگاه گفته که من از موالیان علی (علیه السلام) و از جمله ی موکلان بر شیعه ی اویم و از بعضی درویشان سلسله ی نوربخشیه شنیده شده که هر یک از مشایخ صوفیه که اظهار ملاقات خضر نماید یا خرقه ی خود را به او منسوب سازد، فی الحقیقة اخبار از التزام به مذهب شیعه است.
این، نهایت استدلال قاضی است ولی متأسفانه این استدلال گرهی از کار نگشاید و تا کنون از عالمی و عارفی شنیده نشده که محی الدین به یک واسطه خرقه از دست خضر پوشیده. اگر به صرف ادعا مطلبی درست می شد، معاصر محی الدین، عبدالقادر جیلانی که از نواصب است مدعی است که خضر در مجلس او حاضر می شود و «نفحات» جامی از رسیدن صوفیان سنی مشرب به خدمت خضر، مملوّ است و یک درویش از سلسله ی نوربخشیه سخن او قابل اعتنا نیست.
دلیل فرقه ی دوم که او را صوفی سنیّ می دانند این است که سید نعمت الله جزائری در «انوار نعمانیه» فرموده: «ان محی الدین من اهل السنة بلا کلام» و نیز در «روضات الجنات» در شرح حال او گفته: محی الدین در اواخر عمر، کتاب «لطائف» را تألیف کرد و در آن کتاب موارد متعدده دارد که دلالت صریحه دارد بر تسنن او.
و صفدی در «وافی بالوفیات» گفته: محی الدین عقیده ی شیخ ابوالحسن اشعری را داشته و نبود در او چیزی که مخالف رأی ابوالحسن اشعری بوده باشد.
و نیز مجلسی در «عین الحیاة» می فرماید که محی الدین عربی گوید: جمعی از اولیا هستند که رافضیان را به صورت خوک می بینند! و محی الدین گفته: من به معراج رفتم و مرتبه ی علی را از ابوبکر و عثمان پست تر دیدم! چون برگشتم به علی گفتم که چون بود در دنیا دعوی می کردی که من از آنها بهترم، اکنون مرتبه ی تو از همه پستر است؟!
و دیگر صاحب «حکمة العارفین» او را سنی گفته و طعن بسیار بر او زده و همچنین علاء الدوله ی سمنانی و آقا محمد علی کرمانشاهانی در «رساله ی خیراتیّه» و در «مقامع الفضل» و فاضل خواجویی و مقدس اردبیلی و جماعت بسیاری او را صوفی سنی گفته اند با ادلّه ی محکمه.
و شیخ بهایی (زاد الله فی بهائه) در جزء ثالث از «کشکول» از «فتوحات مکیه» نقل کرده که محی الدین در مسح رجلین گفته: مذهب ما تخییر است که می خواهی مسح بنمایی، می خواهی غَسل بکنی و جمع، اولی است؛ هم مسح بکن هم غَسل یعنی به جای مسح، هر دو پای خود بشوی.
بعد شیخ می فرماید: این خرق اجماع امت وخلاف کتاب خدا و سنت است. این است که علمای اعلام از او تعبیر به «ممیت الدین» می نمایند.
فرقه ی سوم چون قوّه ی تحلیل مطالب را ندارند در حق محی الدین ساکتند و بعضی کلمات از او درباره ی حضرت حجت (علیه السلام) شنیده اند که اخبار از آمدن آن حضرت کرده با این که این نسبت معلوم نیست. کیف کان، خود را مکلّف نمی داننـد که درباره ی او قضاوت بنمایند، فلذا ساکت باشند.
چهارم فرقه ای باشند که محی الدین را مردی دیوانه و ابن الوقت و وحدت موجودی می دانند و البته رأی این جماعت صائب و صحیح است.
ادلّه بر ضلال محی الدین بسیار است؛ از آن جمله در اول کتاب «فتوحات» گفته: «سبحان من اظهر الأشیاء و هو عینها» یعنی منزّه باد کسی که ظاهر ساخته چیزها را و حال آن که خودش، عین همان چیزهاست!» و چون این عبارت قابل تأویل نیست و دلالت واضحه بر ضلال ابن العربی دارد؛ قاضی نورالله چاره ندیده از این راه خواسته اصلاح بنماید، می فرماید: «ممکن است عبارت به غین معجمه باشد ثم الیاء المثناة بعدها باء موحد، یعنی و هو غیبها به صیغه ی ماضی و معنی این باشد ای اخفاها. زیرا که خدای تعالی ایجاد اشیاء کند سپس فانی نماید و چیزی غیر وجه الله باقی نماند (كُلُّ شَیْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ)
حقیر گوید: اگر این اصلاح، مُصلح بود، علاء الدوله ی سمنانی اولی به این تأویل بود با این که از طرفداران محی الدین است او را به واسطه ی این عبارت، هدف طعن و ملامت کرده و در حاشیه ی خود بر «فتوحات» گفته: آیا حیا نمی کنی از این کلام ای شیخ! آیا راضی می شوی که کسی بگوید فضله و … شیخ، عین شیخ است؟! بلکه البته راضی نشوی و بر او غضب بنمایی! پس چگونه جایز باشد برای تو که چنین هذیان نسبت به خداوند منّان بدهی؟! توبه کن به سوی خداوند، توبه ی نصوح از این مقاله ی شنیعی که نسبت به ذات احدیّت داده ای که از این قول استنکاف دارند دهریّون و طبیعیّون و یونانیّون.
از آن جمله آقا محمد علی کرمانشاهی در «رساله ی خیراتیّه» می فرماید: محی الدین در کتاب «فتوحات» و کتاب «فصوص الحکم» گفته که ختم ولایت به من شده است!
و گفته که جمیع پیغمبران در نزد من حاضر شدند و هیچ کدام از ایشان متکلم نشدند سوای هود که مردی بود ضخم الجثة و خوش صورت و خوش محاوره، به من گفت که میدانی پیغمبران برای چه نزد تو حاضر شدند؟ گفتم: نه. جواب گفت: به تهنیت ختم ولایت تو آمدند.
و نیز گفته: جمیع انبیا از مشکات خاتم الانبیاء اقتباس علم کنند و جمیع اولیاء از مشکات خاتم الاولیاء اقتباس علم کنند. و گفته: خاتم اولیاء افضل است از خاتم انبیاء!
و نیز گفته: «کنتُ ولیاً و آدم بین الماء و الطین!!»
و نیز گفته: آنچه خاتم الانبیاء و سایر پیغمبران به واسطه ی مَلَک دانسته اند، من بدون واسطه از خداوند متعال استفاده نموده ام.
و ایضاً خود را صاحب نبوت عامه دانسته و گفته: نبوت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) تشریعی بوده و نبوت عامه باقی است!
و نیز گفته که قوم فرعون در بحر علم غرق شدند!
و نیز گفته که خدا هارون را یاری نکرد تا این که سامری غالب گردید و مردم را گوساله پرست گردانید به جهت آن بود که خدا خواست به همه ی صورت ها پرستیده شود!
و نیز در «فصوص الحکم» گفته که نصارا کافر شدند به سبب آن که خدا را در عیسی منحصر دانسته اند و آیه ی (لَّقَدْ كَفَرَ الَّذِینَ قَآلُواْ إِنَّ اللّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ) را بر این معنی حمل کرده است.
و نیز گفته که ابراهیم خلیل (علیه السلام) خطا کرد در خواب خود، خواست اسحاق را ذبح کند و تعبیر خوابش این بود که گوسفندی را ذبح کند.
و نیز گفته که عذاب اهل جهنم همین است که چون آتش را ببینند گمان کنند که ایشان را می سوزاند چنان كه عادت بر آن جاری شده است و چون به آتش برسند بر آنها سرد و سلامت بشود!
و نیز گفته که لفظ عذاب که در قرآن است مشتق از عذب است که به معنی شیرینی است!
و قیصری در شرح این کلام گفته که اهل جهنم از آتش محظوظ باشند و به آن تنعّم بنمایند و لذت برند و از نعمت های بهشتی متأذّی و متنفرند چنان که جُعَل به بوی قاذورات مأنوس شده است و از بوی خوش، متأذی و متنفرند!
و نیز اهل هر مذهب را ناجی دانسته!
و نیز در تفسیر آیه ی شریفه که در اوایل سوره ی بقره است (إِنَّ الَّذِینَ كَفَرُواْ سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ * خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عظِیمٌ) آن را برای خود و امثال خود تأویل کرده و قریب به این مضمون را گفته یعنی به درستی که آن چنان کسانی که کافر شدند یعنی ستر کردند محبت خود را در دل های خود، مساوی است بر آنها بترسانی یا نترسانی آنها را که ایمان نمی آورند به تو زیرا که تو اهل بیانی و آن ها از اهل عیان و نیست بیننده مانند کسی که می شنود و مُهر نهاده است خدا بر دل های آنها که داخل نمی شود در او غیر از حق و بر گوش های ایشان که نمی شنوند غیر از حق و بر چشم های آنها پرده است كه نمی بینند غیر از حق و از برای ایشان است عذابی عظیم به سبب صحبت تو با ایشان و حشر ایشان با تو!!! (تمام شد عبارت رساله ی محقق مذکور)
و مشارالیه بسیاری از آنچه ذکر شد در کتاب «مقامع الفضل» خود به آن اشاره کرده است که از آن جمله گوید: محی الدین گفته هر که بت پرستد به همان، خدا را پرستیده باشد! و نیز گفته: محی الدین جبری مذهب بود و مذهب جبر را به جمیع عرفا نسبت داده و محمود شبستری در «گلشن راز» گفته:
هر آن کس را که مذهب، غیر جبر است *** نبی گفتا که او مانند گبر است
اکنون ای برادر عزیز! انصاف بده که شخص عاقل دیندار، این خرافات و اراجیف و کفریات از دهن او خارج می شود؟! به خدای لاشریک له قسم است که هر که حکم به جنون و ضلال محی الدین نکند بعد از اطلاع به دوره ی زندگانی او، هر آینه در خودش رگ جنونی خواهد بود.
پایان قسمت اول