مولوی : مثنوی هم سنگ قرآن است – شمس تبریزی : مثنوی بالاتر از قرآن است !!
مولوی دریافت های شخصی خود را در حد وحی الهی بالا برده و مثنوی خود را که آکنده از مطالب خلاف واقع و در تعارض با آموزه های عقلانی و وحیانی است، در مقدمه دفتر اول مثنوی چنین معرفی می کند:
«هذا کِتابُ الْمَثنَوى، وَ هُوَ أُصولُ أُصولِ أُصولِ الْدّین، فى کَشْفِ أَسْرارِ الْوصولِ وَ الْیَقین!، وَ هُوَ فِقْهُ اللَّهِ الاکْبَر، وَ شَرْعُ اللَّهِ الازْهَر، وَ بُرهانُ اللَّهِ الاظْهَر، مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاهٍ فِیها مِصْباحٌ، یُشْرِقُ إِشْراقاً أَنْوَرَ مِنَ الْإِصْباحِ، وَ هُوَ جِنانُ الْجَنانِ، ذو الْعُیونِ وَ الْأَغْصانِ، مِنْها عَیْنٌ تُسَمّى عِنْدَ ابْناءِ هذا السَّبیلِ سَلْسَبیلاً، وَ عِنْدَ اصْحابِ المَقاماتِ وَ الْکَراماتِ خَیْرٌ مَقامًا وَ أَحْسَنُ مَقِیلًا، الأَبْرارُ فیهِ یَأکُلونَ وَ یَشْرَبُونَ، وَ الْأَحْرارُ مِنْهُ یَفرَحُونَ وَ یَطْرَبونَ، وَ هُوَ کَنِیلِ مِصْرَ شَرابٌ لِلصّابِرینَ، وَ حَسْرَهٌ عَلى آلِ فِرْعَوْنَ وَ الْکافِرینَ، کَما قالَ تَعالى یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً وَ یَهْدِی بِهِ کَثِیراً…….. و انه شفاه الصدور و جلاء الاحزان و کشاف القرآن و سعه الارزاق و تطییب الاخلاق، بایدی سفره کرام برره یمنعون بان لا یمسّه الا المطهرون»
ترجمه : این است کتاب مثنوی و آن، کتابی است دربرگیرنده اصول اصلهای دین در کشف اسرار وصول به حق و یقین؛ این کتاب فقه و آیین نیکو و روشن و دلیل آشکار و متقن خداوند است. مثل نور آن همچون چرغدانی است که در آن چراغی تابان؛ پرتو بیفشاند، روشنتر از روشنی صبحگاهان؛ و این کتاب باغ دلهاست. انبوه از درختان و آکنده از چشمهساران حکمت و معرفت، و از جمله آنها چشمهای است که پیروان این راه و مردم سلسبیلاش نامیدهاند، و در نزد اصحاب کرامت بهترین جایگاه و نیکوترین رامشگاه است. نیکان از آن خورند و نوشند و آزادگان (رها شدگان از هوی و هوس) از آن فرحناک و طربناک شوند. و این کتاب چون رود نیل در سرزمین مصر، شربتی است برای صبر پیشگان و ثابت قدمان و حسرتی برای فرعونیان و حق پوشان، همانگونه که حق تعالی فرمود: کثیری به آن هدایت وکثیری به آن گمراه شوند؛ شفای سینه ها و زداینده اندوه ها و کشاف رازهای قرآنی و فراخی بخش روزی معنوی و پاک کننده اخلاق است که به دست فرشتگان کرام نوشته شده و آنان جز پاکان را به حقایق آن راه نمی دهند!
در مناقب العارفین که توسط یکی از شیفتگان مولوی نوشته شده است داستانی از او نقل می کند که یکی از مریدان مولوی با احترام به او می گوید: علما می گویند: چرا مثنوی را قرآن باید گفت؟! مولوی در جواب به شدت بر می خروشد، ودر حالی که به توجیه فرزندش، که آن را تفسیر قرآن معرفی می کند، قانع نمی شود، با تندی و دشنام، مخاطب را در هم می کوبد. متن مناقب العارفین چنین است:
«روزی حضرت سلطان ولد ( فرزند مولوی ) فرمود: که از یاران، یکی به حضرت پدرم شکایتی کرد، که دانشمندان با من بحث کردند که مثنوی را چرا قرآن گویند؟ من بنده ( در جواب ) گفتم که تفسیر قرآن است. همانا که پدرم لحظه ای خاموش کرده فرمود که: ای سگ! چرا ( قرآن ) نباشد ؟ ای خر! چرا نباشد ؟ ای غر خواهر ۱ (!) چرا نباشد ؟ همانا که در ظروف حروف انبیا و اولیا جز انوار اسرار الهی مدرّج نیست. و کلام خدا از دل پاک ایشان رسته، بر جویبار زبان ایشان روان شده است. خواه سریانی باشد ، خواه سبع المثانی، خواه عبری، خواه عربی… »
شمس تبریزی در مقالات (در مقام تعریف از مولوی) می گوید: ما نبشته تو را با قرآن نیامیزیم! (یعنی نوشته های تورا از قرآن برتر می دانیم!!! )
همانطورکه مشاهده می شود او و بعضی طرفدارانش مثنوی را در سطح کتاب آسمانی قرار داده و برای آن صفاتی چون صفات قرآن برشمرده اند و این در حالیست که دراین کتاب مطالب خلاف واقع و مخالف اعتقادات حقه شیعی، بلکه موافق ذوق مخالفان اهل بیت علیهم السلام فراوان یافت می شود، مثلاً در مدح ابوبکر،عمر، عثمان و معاویه قلم فرسایی نموده، همچنین داستانهای دروغین و یا بر اساس احادیث جعلی در آن فراوان یافت می شود که شما را به کتابهای مفصل در این مورد ارجاع می دهیم. برای تحقیق بیشتر میتوان از کتاب نقدی بر مثنوی تألیف سید جواد مدرسی استفاده کرد .
نقد مثنوی به قلم آیت الله مدرسی یزدی، ص ۱۶ و ۱۷
[۱] – ناسزائی رکیک که از ترجمه آن معذوریم .