پیش تر، مطالبی تحت عناوین شطحیات و تعاریف فوق العاده بایزید بسطامی از خود ( قسمت 1 و قسمت 2 ) ، بر روی این تارنما قرار گرفت. همچنین عنوان نمودیم که مولوی و شمس تبریزی ، مثنوی را حق محض ، به دور از هر گونه باطل و حتی بالاتر از قرآن معرفی نموده اند. ادعای همسانی قرآن و مثنوی در حالی مطرح می شود که مثنوی ، مشتمل بر ده ها حدیث جعلی و تحریف شده ، ستایش صحابه معلوم الحال ، اخبار و تاریخ کذب و مناقب و فضائل سران صوفیه و افکار نادرست آنها می باشد .
شاید با شنیدن سخنان مولوی در زمینه همسان جلوه دادن قرآن و مثنوی و عکس العمل تند و ناسزای رکیک وی در مقابل منکر آن ، دچار شگفتی و حیرت شوید .[1] لکن با توجه به افکار و فرهنگ صوفیه ، خصوصا اعتقاد آنها در مورد قطب و ولی و موضوع فناء و وصال ، روشن می شود که مولوی ، سخن بر قاعده (صوفیانه) گفته و میوه ای است که از آن درخت چیده است .
خودستایی مولوی خودستایی های مولوی خود ستایی
بنا به عقیده بسیاری از صوفیه ، سالک پس از گذراندن منازل و مقامات (قوس صعود ) و از بین بردن تشخص و تعین فردی ، در اسماء و صفات الهی فانی و مستغرق می گردد و به میزانی که در حق فانی شود ، خدا در او تجلی می کند . تا آنجا که به کلی از خود فانی شود (فناء در ذات ) در آن هنگام ، خودیّت برخاسته و دیگر او ، او نیست ، بلکه یکدست (العیاذ باالله) خدا است . (فریاد انا الحق و من خدا هستمِ منصور حلاج و غیر او ، ناشی از همین توهم است ). از همین رو مدعی هستند که خطا در مرشد و پیر راه ندارد .
مولوی می گوید :
کان دعای شیخ نی چون هر دعاست فانی است و گفتِ او گفتِ خداست [2]
مولوی ادعا می کند که به بایزید وحی می شده و بر لوح محفوظ