پیشنهادی:

شطحیات بایزید بسطامی– تعاریف عجیب یکی از سران عرفان از خود

مدیر سایت
4,928

شطحیات و ادعاهای عجیب بایزید بسطامی

غالب سران عرفان مصطلح کما بیش به تعریف و مدح خود پرداخته اند و آن را هم شطحیات می نامند. بایزید از نخستین گویندگان سخنان شطح آمیز است. برخی از شطحیات بایزید بر اعتقاد او به حلول و اتحاد دلالت دارد.

اساس جریان تصوف برای مبارزه با وجهه عرفانی و معنوی اهل بیت علیهم السلام در اسلام توسط حکام جور ایجاد شد. آنها وقتی نتوانستند مانع انوار فیوض اهل بیت علیهم السلام شوند افرادی را به عنوان عارف و زاهد به مردم معرفی کردند و نسخه های بدلی برای برنامه های معنوی اسلام ساخته و در سطح گسترده منتشر کردند.

«بایزید بسطامى» نامش «طیفور» بن عیسى بن آدم بود[1] و در شهر بسطام که از بلاد خراسان است[2] در سال ۱۶۰ تولد یافت، ولى در سال وفات او اختلاف کرده اند بعضى سنه ۲۳۴ و پاره اى ۲۶۴ و بعضى دیگر ۲۶۱ نوشته اند.[3]

او در عصر امام نهم تا دوازدهم علیهم السلام می زیست لکن حتی یک مرتبه با امامان شیعه ملاقات نکرده و حتی یک حدیث از آنها نقل ننموده! نام بایزید بسطامی نیز در هیچ کدام از کتب رجالی و حدیثی معتبر شیعه نیامده است.

وی استاد و مرشدی به نام ابوعلی سِندی داشت که اصالتاً هندی بود. محققانی چون زنر، نیکلسون و ماکس هورتن نیز احتمال داده‌اند که ابوعلی اصالتا اهل سِند – واقع در پاکستان امروزی – بوده و نیاز او به فراگیری تعالیم اسلامی در واقع بیانگر مشرف شدن وی به اسلام بوده و ظاهرا بایزید از طریق او با تعالیم عرفان هندی آشنا شده است. [4]

بایزید از ابوعلی سِندی آموزه های مکاتب هندی (نیروانا و …) را فرا گرفت و آن را در قالب عبارات و مصطلحات اسلامی ارائه کرد. لذا بایزید بسطامی را از نخستینِ مبدعین و مبتکرین فناء فی الله در تصوف دانسته اند. ضمن اینکه او در نواحی خراسان می‌زیست و خراسان نقطه اتصال تفکر بودایی و اسلام بود. [5]

بایزید بسطامی خود می‌گوید:

من از ابو على علم فنا در توحيد مىآموختم، و ابو على از من الحمد و قل هو اللّه. [6]

عبدالحسین زرینکوب نیز در این رابطه می نویسد:

نکتهای که در باب بایزید و آراء او در خور یادآوری است شباهت بعضی اقوال اوست با هندوان… موارد شباهت کلام بایزید که میگوید از خویشتن بیرون آمدم چون مار که از پوست بر آید در اوپانیشاد[7]) نظیر دارد….[8]

بایزید در میان صوفیه مقام فوق العاده اى دارد به طورى که او را به «سلطان العارفین» ملقب کرده اند. شیخ عطار در کتاب تذکره الاولیاء، القاب مهمى از قبیل «برهان المحققین» و «خلیفه الهى» و «علامه نامتناهى» و «اکبر مشایخ» و «اعظم اولیاء» به او مى دهد و در همان کتاب از ابوسعید ابوالخیر نقل مى کند که گفته است: «هیجده هزار عالم را پر از بایزید مى بینم و بایزید در میان نیست»[9].

ابن عربی نیز به بایزید بسطامی نظر خاصى داشته و کتابى به نام «المنهج السدید فی ترتیب أحوال الإمام البسطامی أبی یزید» نوشته است. بعلاوه در اغلب آثارش به کرّات و مرّات و با شور و اشتیاق فراوان به ذکر احوال و مقامات و نقل اقوال وى پرداخته است.

خلاصه اگر بگوییم آنچه را که بایزید در حق خود ادعا کرده و یا دیگران به او بسته اند درباره هیچ یک از پیغمبران بزرگ الهى وارد نشده، اغراق نگفته ایم. بایزید داراى افکار عجیب و غریبى بوده است که بدون شک هر شنونده اى را دچار حیرت مى کند.

اینک قسمتى از سخنان او را به طور خلاصه وار مى آوریم و داورى را به عهده خوانندگان محترم مى گذاریم و ضمناً به پاره اى از مطالب مضحک که مریدان او به عنوان کرامت به او بسته اند نیز اشاره مى شود تا مسأله روشنتر شود.

فتواى مشایخ بایزید و ترک حج

گویند: بایزید در راه كعبه به ديدن يكى از مشايخ رفت. شيخ از بايزيد پرسيد: كجا مى‏روى؟ گفت: به مكه به زيارت خانه خدا. گفت: زاد راه چه دارى؟ گفت: دويست‏ درم‏. گفت: برخيز و هفت بار گرد من طواف كن و آن سيم را به من ده‏.[10] چون این موضوع در بسطام منتشر شد و علماى اهل ظاهر از آن آگاه شدند، هفت مرتبه بایزید را از شهر بیرون کردند![11]

نگارنده[12] گوید: وجوب حج خانه خدا در صورت استطاعت، یکى از ضروریات دین اسلام است و به اتفاق تمام علماى اسلام ترک آن در صورت امکان به هیچ وجه جایز نیست و کسانى که این حکم ضرورى را انکار کنند وضع آنها معلوم است… .

کوچک شمردن مقام انبیاء اولی العزم

وقتى یکى از صوفیان کار کرده به نام «یحیى» از او دستورى خواست، گفت: اگر صفوت آدم و قدس جبرئیل و خلت ابراهیم و شوق موسى و طهارت عیسى و محبت محمد علیهم السلام را به تو دهند، مبادا که راضى شوى! بلکه ماوراء آن را طلب کن و صاحب همت باش و سر به هیچ چیز فرود نیاور که به هر چیز فرود آوردى، محجوب گردى![13]

نگارنده گوید: ملاحظه مى کنید تا چه اندازه مقام شامخ پیغمبران بزرگ خداوند را کوچک مى شمرند و آنها را حجاب مى دانند.

بایزید و خاموش کردن آتش جهنم!

مى گفت: دلم مى خواهد زودتر قیامت برپا شود تا خیمه خود را برطرف دوزخ زنم که چون دوزخ مرا بیند پست شود و به این وسیله راحتى مردم را فراهم کرده باشم![14]

مرید بایزید

روزى حاتم اصم به مریدان خود گفت: «هر کس از شما در روز قیامت شفاعت اهل دوزخ را نکند مرید من نخواهد بود». این سخن را براى بایزید نقل کردند، گفت: مرید من کسى است که در کنار دوزخ بایستد و دست کسانى که اهل آن باشند را بگیرد و به بهشت بفرستد و خود در جاى آنها قرار گیرد![15]

نگارنده گوید: هر کسى از صوفیان مایل است مرید بایزید باشد بسم اللّه!

بایزید و دعوی برتری بر پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله!

شیخ عطار در تذکرة الاولیاء نقل می کند که بایزید را گفتند: روز قیامت که مى شود مردم در زیر لواى محمد(صلى الله علیه وآله) خواهند بود؟ گفت: «به خدا قسم که لواى من از لواى محمد بزرگتر است. جمیع مردم و پیامبران تحت لوای من خواهند بود و چون منى را نه در آسمان مثل یابند و نه در زمین!»![16]

آیا هیچ فرد مسلمانى ممکن است چنین سخنى بگوید؟ این ادعاهاى بزرگ و بى معنى به اینجا ختم نمى شود. عطار مى نویسد: یکى گفت به او چرا شب نماز نمى کنى؟ گفت مرا فراغت نماز نیست، من گرد ملکوت مى گردم هرجا افتاده اى است دست او را مى گیرم!! [17] بعضى مى گویند این ادعاها را فرعون هم نکرد و از جمله دروغهاى دیگر بایزید که در تذکره الاولیاء مذکور است و آثار کذب از آن، ظاهر و هویدا است، این است که وقتى سیب سرخى برداشت و گفت: لطیف است پس ندایى به گوش رسید که: یا بایزید شرم ندارى که نام ما بر میوه نهى، چهل روز اسم اعظم را فراموش کرد، سوگند یاد کرد که: تا زنده باشم، میوه بسطام نخورم![18]

دستورات خلاف عقل

نقل است که: زاهدى بود، از جمله بزرگان بسطام و صاحب تبع و صاحب قبول و از حلقه بایزید هیچ غایب نبودى، روزى گفت: اى شیخ سى سال است صائم الدهر و قائم اللیلم، و در خود از این علوم که تو مى گویى، اثرى نمى یابم و تصدیق این علم مى کنم و دوست مى دارم این سخن را، بایزید گفت اگر سیصد سال همچنین باشى یک ذره، از این حدیث نیابى، گفت: چرا؟ گفت: از آنکه تو محجوبى به نفس خود! مرد گفت این را دوایى هست؟ شیخ گفت: بلى اما نکنى! گفت: بکنم، که سالها است که طالبم!

شیخ گفت: این ساعت برو و موى سر و محاسن فرو کن و این جامه که دارى بیرون کن و ازارى از گلیم بر میان بند، و بر سر ان مَحَلَّت که ترا بهتر شناسند بنشین و توبره گردکان پیش خود بنه، و کودکان را جمع کن و بگو که: هر که مرا یک قفا بزند، یک جوز بدهم و هر که دو بزند دو جوز بدهم، و در شهر مى گردى تا کودکان سیلى بر گردنت زنند که علاج تو این است.[19]

آیا هیچ مذهب و آیین و منطقى این کار احمقانه را اجازه مى دهد؟!

کرامات مضحک: آب شدن درویش!

کرامات بایزید بسطامی
کرامات بایزید بسطامی

از جمله کرامات مضحکى که بر بایزید بسته اند و در تذکره الاولیاء نقل شده این است که روزى درویشى نزد او آمد و از «حیا» مسئله اى پرسید. او جواب مسئله را گفت، ناگهان درویش آب شد! مریدى از در درآمد، دید «آب زردى» روى زمین ایستاده، گفت: اى شیخ! این کیست؟ [20] بایزید گفت: یکى از در درآمد و سوالى از حیا کرد و من جواب دادم، طاقت نداشت این طور آب شد؟![21]

بایزید و به دار آویختن شیطان

احمد خضرویه که یکى از سران صوفیه بود روزى نزد بایزید آمد و گفت: اى شیخ! ابلیس را بر سر کوى تو بردار کرده بودند. گفت: آرى، با ما عهد کرده بود که گرد بسطام نگردد، اکنون یکى را وسوسه کرد تا خونى اتفاق افتاد، و شرط است که دزدان را بر درگاه پادشاه!، بردار کشند![22]

دیگرى از او پرسید که پیش تو جمعى را مى بینم مانند زنان، آنها کیستند؟ بایزید گفت: آنها فرشتگانند که مى آیند و مرا از علوم سؤال مى کنند و من ایشان را جواب مى دهم.[23]

نگارنده گوید: معنى خرافات و افکار شیطانى همین سخنان است.

عبادت ناشی از عدم معرفت است!

ابویزید گوید که «خداوند- جل اسمه- در عالم بنگریست، ندید معرفت خود را اهلی. ایشانرا مشغول کرد بعبادت خویش.»[24]
متذکر می شویم که این مطلب مخالف صریح آیات و روایات اسلامی می باشد. برای نمونه تشهد نمازهای یومیه را یادآور می شویم که تمامی مسلمانان در آن گواهی می دهند که حضرت ختمی مرتب محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم عبد و بنده خداوند می باشد! همچنین قرآن مجید هدف خلقت بشر را عبادت دانسته می فرماید : «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ» ترجمه : «و جن و انسان را نیافریدم ، مگر برای آنکه مرا عبادت کنند.» [25]
باقی عباراتی که در ذیل عنوان شده اند نیازی به توضیح نداشته و باطل بودن آنها از ابده بدیهیات می باشد!

بایزید همچنین مدعی بود که حق به من گفت همه بنده اند جز تو.

ابوموسی گوید که «احمد حَرْب، حصیری به ابویزید فرستاد، گفت: میخواهم که شب برین نماز کنی. پیغام فرستاد که عبادت اهل آسمان و زمین جمع کردم، و در بالشی نهادم و آن بالش را زیر سر نهادم.»[26]

ادعای مقامات انبیاء و برتری بر ایشان!

بایزید می گفت: «من در دریایی غسل کردم که تمام انبیاء در ساحل آن معطل بودند! »[27]

«بنده نرسد بمقام حقیقت، تا آنچ خداوند- عزوجل- از قرب خویش بمحمد داد و از مناجات خویش بموسی، و از خلت خویش بابراهیم، از عزت خویش بعیسی- علیهم السلام- بیابد»![28]

بایزید گوید که «هرچه خدا از عرش تا ثری بیافرید، با صد هزار هزار آدم هر آدمی را صد هزار هزار ضعف آن بدهد مثل این ذریّت، و هر ذریّتی را صد هزار هزار فضل بدهد مثل این که گفتیم و هر شخصی را صد هزار هزار سال عمر بدهد بحساب جبرئیل و میکائیل و اسرافیل. آن همه را با آن همه در یک زاویه‌ئی از زوایاء دل عارف پنهان توان کرد. آنگه صد هزار چندین در دل او نهند. او از هیچ یک و از هیچ حس و علم خبر نیابد، که بداند که خود چیزی در کون حق موجود است.»[29]

بایزید و ادعای الوهیت و یگانگی با خداوند!

ابوموسی شاگرد بایزید گوید که «با بایزید بودم در سمرقند. خلق شهر بدو تبرّک می‌کردند چون از شهر بیرون آمدیم، خلق در قفای او بیامدند، واقعاً نگه کرد. گفت: اینها کیستند؟ گفتم: متبرکان اند. ببالای تل برآمد. روی سوی آن قوم کرد. گفت: یا قوم! «أنا ربکم الاعلی». ایشان گفتند: ابویزید دیوانه شد. جمله ازو برگشتند.[30]

 

بایزید می گفت که خداوند «مرا برگرفت و پیش خود بنشاند. گفت: ای بایزید! خلق من دوست دارند که ترا بینند. گفتم: بیارای مرا بوحدانیت و درپوش مرا یگانگی تو، و بأحدیتم رسان، تا خلق تو چون مرا بینند ترا بینند. آنجا تو باشی نه من.»[31]

و می گفت: «او را سبحات بسیارست. از جمیع سبحات مرا سبحاتی داد که همۀ سبحات در آن پنهان بود.»[32]

یکی درِ بایزید بکوفت، گفت «کرا میطلبی؟» گفت «بایزید را میطلبم.» گفت «سی سالست تا بایزید در طلب بایزید است و او راندید، تو او را چون خواهی دید؟»[33]

می گفت: «بسیار بود که از الطاف لطفی بمن دادی، که آن لطف مزین بودی بجمیع آلا و کبریایش و جمیع صفات در آن لطف جمع بودی.»[34]

از بایزید پرسید که «از بامداد چونی؟» گفت «مرا بامداد و بشانگاه نباشد. بامداد و شبانگاه آن کس را باشد که او را صفتی باشد و مرا هیچ صفت نیست.»[35]

بایزید را گفتند که «حق را لوح محفوظیست، و علم همه چیزی دروست. گفت «من جملۀ لوح محفوظم».[36]

بایزید گوید که «مثل من نبینند، مثل من بحر بی کرانه است، که اول و آخر ندارد.» [37]

نقل مى کنند که مى گفت: «سبحانى ما اعظم شانى!»[38] «منزهم من چقدر مقامم والا است»!

این همان جمله اى است که فقط درباره خداوند متعال جایز است و هیچ ملک مقرب و نبى مرسلى نگفته است و گوینده آن قطعاً منحرف است.

«بایزید گوید چون بحقّ رسيدم، مرا دو حلّه در پوشيد و بمن گفت كه اى بايزيد بيآفرين! گفتم: نخواهم. گفت: اى بايزيد! هيچ چيز نگوئى كه بِباش، الا كه بباشد. بایزید گوید: آنگاه بيافريدم هفت آسمان چون اين آسمان و هفت زمين چون اين زمين و درياها با موج چون اين درياها و كوهها شوامخ چون اين كوهها. چون دانستم كه بِهَر چه خواهم قادرم، بدانستم كه اين همه كه بمن داد، در مُلك او يك ذره نقصان نشد. جمله بگذاشتم. آنگاه با ذات او شدم. با حقّ بحقّ گشتم، بى ‏من، من او شدم و او من. ديگر او چنان شد كه او بود، چنانكه او بود همچنان شد، سبحانه! سبحانه!»[39]

بایزید و ادعای برتری و بزرگی در برابر خداوند!

ابوموسی گوید که «ابویزید از مؤذن اللّه اکبر بشنید، گفت: من بزرگوارترم[40]

یکی پیش بایزید برخواند که «ان بطش ربّک لشدید.» گفت «بطش من از بطش او سختر است.»[41] [42]

پانویس ها

پدر وى عیسى بن سروشان نام داشت و سروشان مجوسى بود که اسلام آورد وفیات الاعیان، جلد ۲، صفحه ۲۱۳
بسطام – اکنون در یک فرسنگى شمال شاهرود و در بخش قلعه نو واقع است در آن زمان اولین شهر خراسان به شمار مى آمد، از سمت عراق. ابن خلکان، وفیات الاعیان، جلد ۲، صفحه ۲۱۳
مقدمه رشحات عین الحیات، ترجمه عربى صفحه ۱۱۴ ـ ابن خلکان، جلد ۲، ۲۱۳ ـ تاریخ گزیده، صفحه ۶۳۹ کتاب النور من کلمات ابى الطیفور صفحه ۶۳، طبع بدوى
آنابل کیلر، بایزید و رومی، ص43
سراج، اللمع فی التصوف،ص 177؛ بقلی،شرح شطحیات، 35
احمد جامی، نفحات الأنس، ص64
در اوپانیشادها آمده است: “همچنان که قطعه‌ای از نمک در آب حل می‌شود… نفس منفرد چون منحل شود ابدی است؛ آگاهی محض است؛ لانهایت است؛ متعالی است. “تجربه یا حال او عبارت از یکی شدن نفس جزئی او با برهمن یا نفس کلی و جهانی. (استیس، عرفان و فلسفه، ص119.
عبدالحسین زرینکوب، جستجو در تصوف ایران ص 45
تذكره الأولياء، فريد الدين عطار نيشابورى‏، مطبعه ليدن‏، ليدن‏، 1905 م‏، ج1، ص135
مولانا جلال الدين‏، عبد الباقى گولپينارلى / توفيق سبحانى‏، موسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى‏، تهران‏، 1363، چاپ سوم، ص 320‏
تذكره الأولياء، فريد الدين عطار نيشابورى‏، مطبعه ليدن‏، ليدن‏، 1905 م‏، ج1، ص139
آیت الله مکارم شیرازی – کتاب جلوه حق
تذكره الأولياء، فريد الدين عطار نيشابورى‏، مطبعه ليدن‏، ليدن‏، 1905 م‏، ج1، ص144
تذكره الأولياء، فريد الدين عطار نيشابورى‏، مطبعه ليدن‏، ليدن‏، 1905 م‏، ج1، ص153
تذكره الأولياء، فريد الدين عطار نيشابورى‏، مطبعه ليدن‏، ليدن‏، 1905 م‏، ج1، ص153
تذكره الأولياء، فريد الدين عطار نيشابورى‏، مطبعه ليدن‏، ليدن‏، 1905 م‏، ج1، ص176
تذكره الأولياء، فريد الدين عطار نيشابورى‏، مطبعه ليدن‏، ليدن‏، 1905 م‏، ج1، ص168
تذكره الأولياء، فريد الدين عطار نيشابورى‏، مطبعه ليدن‏، ليدن‏، 1905 م‏، ج1، ص141
تذكره الأولياء، فريد الدين عطار نيشابورى‏، مطبعه ليدن‏، ليدن‏، 1905 م‏، ج1، ص146
عجیب است که چرا آن مرید نپرسیده این چیست؟ بلکه پرسیده این کیست؟ کانّه آب شدن افراد از حیا مسئله رایج و متداولی است که هر چند وقت یک بار اتفاق می افتد!
تذكره الأولياء، فريد الدين عطار نيشابورى‏، مطبعه ليدن‏، ليدن‏، 1905 م‏، ج1، ص153
تذكره الأولياء، فريد الدين عطار نيشابورى‏، مطبعه ليدن‏، ليدن‏، 1905 م‏، ج1، ص149
تذكره الأولياء، فريد الدين عطار نيشابورى‏، مطبعه ليدن‏، ليدن‏، 1905 م‏، ج1، ص149
شرح شطحيات، روزبهان بقلى شيرازى‏، محقق / مصحح: هانرى كربن‏، انتشارات طهورى‏، تهران‏، 1374، چاپ سوم،‏ ص93
الذاریات آیه ۵۶
شرح شطحيات، روزبهان بقلى شيرازى‏، محقق / مصحح: هانرى كربن‏، انتشارات طهورى‏، تهران‏، 1374، چاپ سوم،‏ ص130
خضنا -أي نحن الأولياء- بحورا وقفت الأنبياء بسواحلها: الموسوعة الصوفية، سليمان المدنى‏، الحكمه‏، دمشق‏، 1428 ق‏، ص219
شرح شطحيات، روزبهان بقلى شيرازى‏، محقق / مصحح: هانرى كربن‏، انتشارات طهورى‏، تهران‏، 1374، چاپ سوم،‏ ص112
همان،‏ ص121
همان،‏ ص99
همان،‏ ص79
همان،‏ ص103
همان،‏ ص102
همان،‏ ص111
همان،‏ ص137
همان،‏ ص139
همان، ص142
تذكره الأولياء، فريد الدين عطار نيشابورى‏، مطبعه ليدن‏، ليدن‏، 1905 م‏، ج1، ص140
شرح شطحيات، روزبهان بقلى شيرازى‏، محقق / مصحح: هانرى كربن‏، انتشارات طهورى‏، تهران‏، 1374، چاپ سوم،‏ ص145
همان،‏ ص101
همان،‏ ص129
منبع: بخشی از نوشتار فوق از کتاب جلوه حق تالیف آیت الله مکارم شیرازی اقتباس گردیده است.
پانویس ها
  • لطفا از ارسال پیام هایی که به مسائل یا شخصیت های سیاسی مربوط می شود خودداری نمائید.
  • از ارسال کامنت های توهین آمیز پرهیز شود.
  • پیام هایی که در نقد شخصیت های صوفیه معاصر ارسال شوند، به منظور رعایت برخی مصالح عموم تایید نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید