ذیل دعای عرفه از امام حسین علیه السلام یا از صوفی قرن هفتم ابن عطاء الله اسکندرانی شاذلی صوفی
اهل فلسفه و عرفان اگر چه در برخورد با احادیث و روایات اهل البیت علیهم السلام با سخت گیریها و مناقشات سندی و متنی فراوان برخورد می کنند و یا دست به تأویل مضامین آنها می زنند اما گاه در مواجهه با برخی روایات ( که حجم اندکی دارند) با تساهل فراوان و بدون مناقشات سندی و متنی، آنها را تلقی به قبول کرده و بر اعتبار آنها پای می فشارند و این در حالی است که این روایات از ضعیف ترین روایات سندا و متنا می باشند. از جمله این روایات ذیل دعای عرفه سیدالشهداء علیه السلام است که مورد اعتنای ویژه و فراوان اهل فلسفه و عرفان است.
طرح سؤال
پرسش دیگر این است که علامه مجلسی، با مقدم بودن سیدبن طاووس و نزدیک تر بودن زمانش به زمان ائمه از شیخ کفعمی، چرا نقل کفعمی را ترجیح داده است.
نظریه علامه مجلسی دربحار
مرحوم علامه مجلسی در بحار[1] از بلدالأمین کفعمی، دعا را بدون ذیل «إِلهِی أنَا الفَقِیرُ…» ذکر می کند.
سپس از حاشیه کفعمی بر بلد الأمین نقل می کند که:
«و ذکر السیّد الحسیب النسیب رضی الدین علی بن طاوس قدّس الله روحه فی کتاب مصباح الزائر، قال: روی بشر و بشیر الأسدیان أنّ الحسین بن علیّ بن أبی طالب خرج عشیة عرفة یومئذ من فسطاطه متذلّلا خاشعاً فجعل یمشی هوناً هوناً حتّی وقف هو و جماعة من أهل بیته و ولده و موالیه فی میسرة الجبل مستقبل البیت، ثمّ رفع یدیه تلقاء وجهه کاستطعام المسکین، ثمّ قال: «اَلحَمدُ للهِ الَّذِی لَیسَ لِقَضائِهِ دافِعٌ…» قلت: معنی هوناً أی مشیاً رویداً رفیقاً یعنی بالسکینة و الوقار، قاله العزیزی. انتهی ما فی حاشیة البلد الأمین».[2]
سپس از مصباح الزائر سیدبن طاووس در بحث زیارت روز عرفه نقل می کند که «رَوی بَشر وَ بَشِیر الأسَدِیَّانِ…» و می فرماید: مثل آنچه در حاشیه بلدالأمین بود، سید آورده و دعا را هم مثل نقل بلدالامین ایراد کرده.
سپس دعا را از اقبال سیدبن طاووس نقل می کند که البته در بحارِ چاپ جدید، ذیل هم افزوده شده است.[3]
آنگاه مرحم مجلسی می فرماید:
«أقول قد أورد الکفعمی(رحمة الله) أیضاً هذا الدعاء فی البلد الأمین و ابن طاوس فی مصباح الزائر، کما سبق ذکرهما و لکن لیس فی آخره فیهما بقدر ورق تقریباً و هو من قوله: إِلهِی أَنَا الفَقِیرُ فِی غِنایَ…» إلی آخر هذا الدعاء . کذا لم یوجد هذه الورقة فی بعض النسخ العتیقة من الإقبال أیضاً و عبارات هذه الورقة لا تلائم سیاق أدعیة السادة المعصومین أیضاً و إنّما هی علی وفق مذاق الصوفیة و لذلک قد مال بعض الأفاضل إلی کون هذه الورقة من مزیدات بعض مشایخ الصوفیة و من إلحاقاته و إدخالاته و بالجملة هذه الزیادة إمّا وقعت من بعضهم أولا فی بعض الکتب و أخذ ابن طاوس عنه فی الإقبال غفلة عن حقیقة الحال أو وقعت ثانیاً من بعضهم فی نفس کتاب الإقبال و لعلّ الثانی أظهر علی ما أومأنا إلیه من عدم وجدانها فی بعض النسخ العتیقة و فی مصباح الزائر و الله أعلم بحقائق الأحوال».[4]
از سخنان علامه مجلسی، دانسته می شود گذشته از مرحوم سید، که در مصباح دعا را بدون ذیل نقل کرده، مرحوم کفعمی هم آن را بدون ذیل آورده است. همچنین در بعضی نسخ قدیمیِ اقبال نیز این ذیل وجود نداشته است.
با ملاحظه این دلایل و شواهد، تردید جدی در انتساب این ذیل به حضرت امام حسین علیه السلام پیدا می شود. اما این که مرحوم مجلسی از قول «بعض الأفاضل» این ذیل را از زیادتی بعض بزرگان صوفیه می داند ادعایی است که احتیاج به دلیل و مدرک دارد.
جرقه آغازین پژوهش
چند سال پیش، حضرت آیت الله شبیری زنجانی، پیش از روز عرفه، در مدرسه فیضیه چند دقیقه ای در مورد دعای عرفه سخن گفتند و در ضمن، اشاره به ذیل دعای عرفه کرده، گفتند: مرحوم جلال همایی در مولوی نامه این ذیل را از ابن عطاءِ الله اسکندرانی دانسته است.
نقل این مطلب سبب شد که برای تحقیق و پژوهش، سراغ این کتاب برویم و خوشبختانه پاسخِ پرسش خود و دلیل بعض الأفاضل را- که مرحوم مجلسی از او نقل می کند- یافتیم.
توضیح جلال الدین همایی
مرحوم جلال الدین همایی در توضیح «إِلهِی أَنَا الفَقِیرُ فِی غِنایَ فَکَیفَ لا أَکُونُ…» می نویسد:
«اقتباس است از دعای روز عرفه، منسوب به حضرت امام سید الشهدا علیه السلام که در روایت آن، از این جهت اختلاف است که کفعمی در بلدالامین و مجلسی در زاد المعاد این فقرات را جزو آن دعا نیاورده اند. اما سیدبن طاووس رضی الدین علی بن موسی متوفّای ذی القعده 664 ﻫ. ق. در اقبال آورده است. نکته مهم تازه ای که شاید نخستین بار از این حقیر می شنوید، این است که تمام این فقرات را عیناً و بی کم و زیاد در نسخه قدیم کتاب «الحکم العطائیه» دیده ام، شامل دعوات و مقامات عرفانی ابن عطاء الله اسکندرانی شاذلی تاج الدین ابوالفضل احمدبن محمد صوفی، عارف معروف سده هفتم هجری که وفات او را در 709 ﻫ. ق. نوشته اند. و مسلّم دارم که در این باره تخلیطی شده، اما تفضیلش از عهده این حواشی خارج است، والله العالم.»[5]
حکم عطائیه و مؤلف آن
البته کتاب الحکم العطائیه همراه با شروح آن، بارها در مصر و بیروت چاپ شده و نسخ آن در دسترس همگان است و کلام مرحوم همایی کاملاً بجا و درست و مطابق واقع می باشد. برای نمونه می توان به شرح شیخ زروق بر حکم عطائیه و شرح ابن عجیبه حسنی شاذلی، به نام «ایقاظ الهمم فی شرح الحکم» و شرح ابی عبد الله محمدبن ابراهیم نفزی رندی مسمّی به غیث المواهب العلیه فی شرح الحکم العطائیه مراجعه کرد.
برای روشن شدن بیشترِ مطلب، خوب است توضیحی در مورد الحکم العطائیه و مؤلف آن داد شود:
از سخنان علامه مجلسی، دانسته می شود گذشته از مرحوم سید، که در مصباح دعا را بدون ذیل نقل کرده، مرحوم کفعمی هم آن را بدون ذیل آورده است.
الحکم العطائیه رساله ای است کم حجم در اخلاق، به روش عرفا و کلمات حکیمانه و مناجات، که حدود 15 صفحه است و به طور جداگانه و کامل، در ابتدای شرح ابن عجیبه چاپ شده است.این رساله، این گونه آغاز می شود: «مِن علامة الاعتماد علی العمل نقصان الرجاء عند وجود الزلل…» و در آخر رساله مناجاتی آورده که با جمله: «إِلَهی أَنَا الفَقِیرُ فِی غِنَایَ فَکَیفَ لا أکُونُ فَقِیرا فِی فَقرِی» آغاز و با جمله: «وَ أنتَ الرَّقِیبُ الحَاضِرُ وَاللهُ المُوَفَّقُ وَ بِهِ أَستَعِینُ» پایان می یابد. البته تفاوت آن با آنچه در اقبال آمده، این است که عبارت: «وَاللهُ المُوَفِّقُ وَ بِهِ أَستَعِینُ» را اضافه دارد و بقیّه کلمات، عبارات الحکم العطائیه است.
کلام حاجی خلیفه
حاجی خلیفه در کشف الظنون می نویسد:
«الحکم العطائیه للشیخ تاج الدین أبی الفضل أحمدبن محمد بن عبد الکریم، المعروف بابن عطاء الله الإسکندرانی الشاذلی المالکی، المتوفّی بالقاهرة،سنة تسع و سبعمأة. أوّلها «من علامة الإعتماد علی العمل نقصان الرجاء عند وجود الزّلل الخ» و هی حکم منشورة علی لسان أهل الطریقة و لمّا صنّفها عرضها علی شیخه أبی العبّاس المرسی فتأملها. و قال له: لقد أتیت یا بنی فی هذه الکراسة بمقاصد الاحیاء و زیادة و لذلک تعشقها أرباب الذوق لمارقّ لهم من معانیها وراق و بسطوا القول فیها و شرحوها کثیراً».سپس شروع آن را ذکر می کند.[6]
کلام مدرّس تبریزی
مرحوم مدرّس تبریزی در ریحانة الأدب می نویسد:
احمدبن محمد بن عبدالکریم عطاء الله بن محمد شاذلی مالکی یا شافعی[7] اسکندری یا اسکندرانی یا سکندری ملقّب به تاج الدین و مکنّی به ابوالفضل و ابوالعباس و معروف به ابن عطا و ابن عطاءالله، از اکابر علمای عامه است که تفسیر و حدیث و اصول و نحو و فقه مالکی و دیگر علوم متداوله را جامع و در تصوّف اعجوبه زمان بوده و در قاهره اقامت کرده و به وعظ و ارشاد اشتغال داشته است و از تألیفات اوست:
1. تاج العروس و قمح النفوس.
2. التنویر فی اسقاط التدبیر.
و این هر دو، در تصوّف بوده و در مصر و قاهره چاپ شده اند.
3. الحکم العطائیه یا حکم ابن عطاء در اخلاق و کلمات حکیمانه اهل طریقت را حاوی و محل توجه اکابر بوده و شروع بسیاری بر آن نوشته اند و به تصدیق مرشد پیر طریقتش، ابوالعباس مرسی تمامی مقاصد احیاءِ العلوم[8] را با زیادتی دیگر جامع می باشد و در فاس مستقلاً و با شرح ابن عجیبه سابق الذکر، چاپ شده.
4. مفتاح الفلاح و مصباح الارواح یا مفتاح الفلاح فی ذکر الله الکریم الفتّاح، در اخلاق و در مصر چاپ شده است و مصاحب ترجمه در سال هفتصد و نهم هجرت، در مدرسه منصوریه قاهره وفات یافته و در قرافه صغری مدفون گردیده است.[9]
تحقیق دائرة المعارف بزرگ اسلامی
در دائرة المعارف بزرگ اسلامی، تحقیق و پژوهش جامعی در مورد شخصیت و نوشته های ابن عطاءالله انجام شده که قسمت هایی ازآن را می آوریم:
ابوالعباس (ابوالفضل) تاج الدین احمدبن محمدبن عبدالکریم سکندری جذامی، ملقّب به شیخ کبیر، عارفِ شاعرِ نحویِ محدثِ مفسّر و فقیهِ مالکی و از مشایخ بزرگ طریقت شاذلیه. تاریخ ولادتش دانسته نیست. از پاره ای اشارات ابن عطاء بر می آید که جدّش عبدالکریم در صوفیه به دیده انکار می نگریسته است و در مورد خودِ ابن عطا آمده که در ابتدا، آشناییِ درستی با تعلیم شاذلیه نداشته و با ایشان به مخالفت می پرداخته است. ابن عطا در اوانِ جوانی، فقیهی معروف شد و در همین هنگام بود که با صوفیان، خاصّه اصحاب ابوالعباس مرسی به مجادله می پرداخت و اموری را به ایشان نسبت می داد که به زعم وی با ظاهر شرع ناسازگار بود. اما او خود در دوره های بعد، می گوید که مخالفتش با مرسی پایه و اساس استواری نداشته، از همین روی، بر آن شده که برای درک حقیقت، خود به مجلس مرسی رود و از نزدیک سخنان او را بشنود. مرسی در آن مجلس، از انفاسی که شارع بدانها امر کرده؛ یعنی اسلام، ایمان و احسان سخن می گفت و آنها را همان شریعت حقیقت و تحقیق می دانست. ابن عطاءالله که سخت تحت تأثیر این مجلس قرار گرفت، در بازگشت، به خلوت پناه برد. پس برآن شد که دیگر بار به نزد مرسی رود و این بار حالات و احساسات قلبی خویش را آشکارا بیان کند. نخستین تعلیمات مرسی به او در واقع همان اصول اولیه طریقه شاذلیه بود. چندی بعد، ابن عطاءالله به قاهره رفت و در قاهره به تدریس علوم دینی و تعلیم تصوّف همت گماشت.
برخی از بزرگ ترین علمای آن عصر نیز در مجلس او حاضر می شدند؛ من جمله تقی الدین سُبکی پدر تاج الدین سبکی. احتمالاً به همین سبب تاج الدین در طبقات الشافعیه خود ابن عطاءالله را شافعی مذهب خوانده، گرچه مالکی بودنِ وی را نیز محتمل دانسته است. از نکات مهم زندگیِ او، دفاع وی از ابن عربی در برابر ابن تیمیه است كه به همين منظور به همراه 500 نفر بر دارالامارة اجتماع كرده و از ابن تيميه به جهت اهانت به مشايخشان، خصوصاً ابن عربی، شکایت کردند. بسیاری از منابع، کراماتی به او نسبت داده اند و مقبره اش، هم اکنون نیز برپاست و زیارتگاه مردم است.[10]
نوشته های دیگری هم برای ابن عطاءالله ذکر شده است.(مجموع کتب او به بیش از 17 می رسد.)[11]
شروح حکم عطائیه
شرح هايى كه بر حكم عطائيه نوشته شده، زياد است; از جمله:
1 . ايقاظ الهمم فى شرح الحكم، نوشته عارف و مفسّر مراكشى ابن عجيبه حسنى، كه از سادات حسنى و از بزرگان طريقه درقاوى بوده. (61 يا 1160 ـ 1224)
2 . تنبيه ذوى الهمم، نوشته شهاب الدين احمدبن محمد البرنسى معروف به شيخ زروق (846 ـ 899) (مى گويند هر بار حكم را تدريس كرده، شرحى بر آن نوشته و اين هفدهمين شرح آن است).
3 . غيث المواهب العليه، ابوعبدالله محمدبن ابراهيم بن عبّاد النفزى الرُندى، معروف به ابن عبّاد رندى (733 ـ 792)
4 . احكام الحكم فى شرح الحكم، ابوالطيب ابراهيم بن محمود آقصرايى مواهبى شاذلى حنفى.
5 . المِنَح القدسية على الحكم العطائية، عبدالله شرقاوى.
6 . الدرر الجوهرية، شيح محمد المدعو بعبدالرؤف المناوى المصرى الشافعى.
7 . شرح صفى الدين ابو المواهب.
8 . شرح عبدالمجيد الشرنوبى، (م 1348 هـ . ق.).
نتیجه
خلاصه مطلب این که در انتساب این کتاب به ابن عطاءالله اسکندرانی، جای گمان و شک نیست، همانگونه که کسی در انتساب کتاب کافی به کلینی و تهذیب به شیخ طوسی تردیدی به خود راه نمی دهد؛ آن هم کتابی که از زمان خودِ مؤلف مورد عنایت و توجه بوده و تا زمان حاضر چندین شرح بر آن نوشته اند. حتی نقل می کنند که شیخ زروق (متوفای899) سی شرح بر آن نوشته است. کتابی که تا این درجه از اهمیت است و شخصیتی که این همه مورد توجه بوده، حتی اگر بپذیریم که می خواسته کلمات امام حسینعلیه السلام را به نام خود نشر دهد، قدرت و جسارت چنین سرقتی را نداشته است. پس اگر بر اساس گمان و حدس بگوییم که ابن عطاءِالله این بخش دعا را از دعای عرفه گرفته و بدون ذکر منبع آورده، شاید بعید و بلکه محال باشد.
بنابراین، با توجه به این که دقیقاً همان قسمتی که شیخ کفعمی نقل نکرده، در کتاب حکم عطائیه آمده و با ضمیمه عدم نقل کفعمی در بلدالأمین و سیدبن طاووس در مصباح الزائر[12] و یافت نشدن این بخش در نسخ قدیمیِ اقبال به شهادت علامه مجلسی[13] جای شک و شبهه نمی ماند که این ذیل از حضرت اباعبداللهعلیه السلام نیست و از منشآت ابن عطاءالله اسکندرانی، عارف مشهورِ قرن هفتم است.
مؤیدات
افزون بر دلایل پیش گفته، مؤید هایی هم بر این مطلب وجود دارد؛ مانند:
الف: عدم سازگاریِ لسان این دعا با ادعیه صادره از معصومین علیهم السلام و همچنین با خودِ دعای عرفه سیدالشهدا علیه السلام به طوری که خواننده وقتی وارد این قسمت از دعا می شود، تغییر لحن را به خوبی می فهمد.
ب: عبارات دعا، در بعضی موارد، شبیه به اصطلاحات اهل فلسفه و عرفان است و شاید سرّ توجه بیش از حد بعضی به این قسمت، همین بوده که احساس کرده اند با اصطلاحات و کلمات فلاسفه و عرفا سازگارتر است.
برای نمونه به این فقرات توجه کنید که هم اصطلاحی اند و هم با عبارات معصومین از حیث سبک همخوانی ندارند،
1. «کَیفَ أتَوَسَّلُ إِلَیکَ بِمَا هُوَ مُحَالٌ أَن یَصِلَ إِلَیکَ».
2. «عَلِمتُ بِاختِلافِ الآثَارِ وَ تَنَقُّلاتِ الأَطوَارِ أَنَّ مُرَادَکَ مِنِّی أَن تَتَعَرَّفَ إِلَیَّ فِی کُلِّ شَیءٍ حَتَّی لا أَجهَلَکَ فِی شَیءٍ».
3. «مَن کَانَت حَقَاِئقُهُ دَعَاوِیَ فَکَیفَ لا تَکُونُ دَعَاوِیهِ دَعَاوِیَ».
4. «إِلَهِی تَرَدُّدِی فِی الآثَارِ یُوجِبُ بُعدَ المَزَارِ».
5. «کَیفَ یُستَدَلُّ عَلَیکَ بِمَا هُوَ فِی وُجُودِهِ مُفتَقِرٌ إِلَیکَ».
6. «أَیَکُونُ لِغَیرِکَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَیسَ لَکَ حَتَّی یَکُونَ الآثار هُوَ المُظهِرَ لَکَ».
7. «مَتَی غِبتَ حَتَّی تَحتَاجَ إِلَی دَلِیلٍ یَدُلُّ عَلَیکَ وَ مَتَی بَعُدتَ حَتَّی تَکُونَ الآثَارُ هِیَ الَّتِی تُوصِلُ إِلَیکَ».
8. «إِلَهِی تَقَدَّسَ رِضَاکَ أَن یَکُونَ لَهُ عِلَّةٌ مِنکَ فَکَیفَ یَکُونُ لَهُ عِلَّةٌ مِنِّی».
9. «إِلَهِی أَنتَ الغَنِیُّ بِذَاتِکَ أن یَصِلَ إِلَیکَ النَّفعُ منِکَ فَکَیفَ لا تَکُوُن غَنِیّّا عِنِّی».
10. «فَصَارَ العَرشُ غَیباً فِی ذاتِهِ».
11. «مَحَقتَ الآثَارَ بِالآثَارِ».
12. «إِلَهِی أمَرتَ بِالرُّجُوعِ إِلَی الآثَارِ».
13. «وَ اسلُک بِی مَسلَکَ أَهلِ الجَذبِ».[14]
ج: در این تتمّه و ذیل دعا، حتی یک بار هم ذکر صلوات بر محمد وآل او نیامده است. در صورتی که روش و دأب ائمه علیهم السلام بر این بوده که ، به ویژه در دعاهای مفصل و طولانی، حتی اگر در اوایل دعا نام پیامبر و آلش نیاید و صلوات بر آنان نفرستند، در اواسط و خاتمه آن، مکرر نام محمد و آل او علیهم السلام می آید. همین دعای عرفه سیدالشهدا نیز چنین است و می بینیم که بعد از دو صفحه و نیم، به مناسبتی یادی از انبیا و رسل شده و بعد از هفت سطر (خاتمه قسمت اول دعا) صلوات بر محمد و آل او می آید. آنگاه قسمت دوم دعا آغاز شده و بعد از تقریباً 12 سطر، صلوات آمده و بعد از 15 سطر دیگر باز هم از پیامبر و آلش یاد شده و سپس بعد از حدود سه صفحه و نیم، صلوات بر محمد و آل می آید. آنگاه پس از 5 سطر، صلواتِ دیگر و بعد از 7 سطر باز صلوات دیگر و بعد از 4 سطر، از پیامبر یاد می شود و بعد دو سطر صلوات بر محمد و آل او فرستاه می شود تا این که در آخر دعا یعنی قسمت سوم، سه سطر مانده به آخرِ دعا، صلوات بر محمد و آل او می آید. اما در ذیل و تتمه، نام پیامبر و آل او نیامده است و این با دیگر دعاهای مأثوره تفاوتی چشم گیر دارد.
د: در هیچ جای دعا، از موقف حج و عرفه یاد نشده، در حالی که در دعای امام علیه السلام چندین بار، به مناسبت، از آنها نام برده شده است.
استبعاد عده ای نسبت به صدور این کلام از غیر معصومین
از آنجا که این مناجات و دعا، مورد توجه عده ای بوده و بعضی به خاطر مضامین ظاهرا عالی آن، تصور صدور آن از غیر معصوم را نمی کنند، اکنون به جاست این اشکال مطرح شود که چگونه ممکن است این کلمات از غیر معصوم صادر شود؟!
از پژوهشی که انجام شد، پاسخ این اشکال هم دانسته می شود؛ چرا که «أدلّ شیءٍ عَلی اِمکانه وُقوعه». اگر بنا باشد که هر کلام جذاب و ظاهرا حکیمانه ای را الزاما از ناحیه معصوم بدانیم، باید بگوییم که دیگر کلمات هم که در کتاب حکم عطائیه آمده، از معصومین صادر شده است! به این جملات دقت کنید:
* «مِن عَلامة الإعتماد عَلَی العمل، نقصان الرجاء عند وجود الزّلل».
* «الغافل إِذا أصبح ینظر ماذا یفعل والعاقل ینظر ماذا یفعل الله به».
* «أجهل الناس مَن ترک بقین ما عنده لظن ما عند الناس».
* «من عرف الحقَّ شهده فی کلّ شیء و من فنی به غاب عن کلّ شیء».
* «العطاء مِن الخلق حرمان و المنع من الله إِحسان».
* «معصیة أورثت ذلا و افتقاراً خیرٌ من طاعة أورثت عزّاً واستکباراً».
* «متی أطلق لسانک بالطلب فاعلم أنّه یرید أن یعطیک».
*«أنت إلی حلمه إِذا أطعته أحوج منک إِلی حلمه إِذا عصیته».
* «من علامات اتّباع الهوی، المسارعة إِلی نوافل الخَیرات والتکاسل عن القیام بالواجبات».
*«ما فاتَکَ مِن عُمرک لا عوض له و ما حَصَل لک مِنهُ لا قیمة له».
*« العلم إِن قارنته الخشیة فلک و إِلا فَعَلَیک».
مانند این کلمات هم درگذشته بر زبان عده ای جاری شده که پیامبر و امام نبوده اند مثل کلمات حکیمانه لقمان، که در قرآن کریم آمده و یا کلمات حکیمانه سلمان یا ابوذر و یا کلمات خواجه عبدالله انصاری و در زمان ما حضرت امام خمینی که سخن معروف «عالَم محضر خداست، در محضر خدا معصیت نکنید» شبیه به کلمات انبیا و اولیا است! اما همه می دانیم که این کلام پیامبر و امام نیست.
پس معلوم می شود که توان و قدرت انشای این گونه عبارات و کلمات منحصر به پیشوایان معصوم علیه السلام نیست بلکه کسانی هم که اهل ذوق ادبی و یا اهل تأمل بوده اند نیز این امکان بر ایشان وجود دارد که چنین کلماتی را بر زبان جاری کنند و یا بر قلم بیاورند. البته کلام پیامبر و امامان، با دیگر خلایق متفاوت است؛ لذا ما با مقايسه می فهمیم که چه کلامی به کلمات آنها شبیه نیست. البته این درک برای کسانی است که مدتها با کلمات معصومین علیهم السلام سر و کار داشته و با جوامع حدیثی مأنوس بوده اند.
اما چگونه ممکن است که این دعا که از شخص دیگری است، به کتاب اقبال راه یافته باشد؟!
باید گفت: اصل چنین امری، هیچ بعید به نظر نمی رسد؛ چه در زمان گذشته که بسیار اتفاق می افتاده و چه در زمان خودمان. اما در گذشته مثل دستکاری و کم و زیاد کردن در کتب حدیثی، که نمونه های آن فراوان است و در زمان حاضر، مثل این که ناشری، قرآنی با ترجمه مرحوم شعرانی چاپ کرده، در حالی که مرحوم شعرانی اصلاً ترجمه قرآن نداشته است و برخی آثار آیت الله حسن زاده آملی را به نام آقای شعرانی انتشار داده اند.
در مورد این ذیل، شاید این دعا در حاشیه بوده و به متن ملحق شده و یا بعض از صوفیه مضامین آن را پسندیده و ملحق کرده و سپس این نسخه مشهور شده است و…
نظریه مرحوم آیت الله تهرانی
و از جمله کسانی که متوجه داخل شدن مناجات ابن عطاءالله در دعای عرفه امام حسین علیهم السلام شده اند، مرحوم آیت الله سید محمد حسین حسینی طهرانی، از شاگردان برجسته مرحوم علامه طباطبایی و مرحوم حاج سید هاشم حداد است که خود بسیار به این معانی عرفانی دلبستگی داشته، اما آن دلبستگیِ شدید مانع از رؤیت حق و توجیه این ذیل برای ایشان نشده است. ایشان در جلد اول کتاب «الله شناسی» بعد از ذکر قسمتی از مناجات ابن عطاءالله «کَیفَ یُستَدَلُّ عَلَیکَ بِمَا هُوَ فِی وُجُودِهِ مُفتَقِرٌ إِلَیکَ…» می فرماید:
«باری، این دو مناجات آخر «کَیفَ یُستَدَلُّ عَلَیکَ» و «عَمِیَت عَینٌ» فقره نوزدهم و بیستم از سی و پنج فقره مناجات شیخ تاج الدین احمدبن محمدبن عبدالکریم بن عطاءالله اسکندری (متوفای سنه 709 هجری قمری) است.[15]»
سپس بقیه آن را کاملا نقل می کند با ترجمه و توضیح مختصر، آنگاه در ادامه می افزاید:باری این دعا در کتب ادعیه شیعه یافت نمی شود، مگر در نسخ مطبوعه کتاب اقبال سیّدبن طاووس (رحمه الله) که در تتمّه مُذیّل دعای روز عرفه به حضرت سیدالشهدا، اباعبدالله الحسین علیه افضل الصلوات منتسب شمرده اند.»[16]
سپس کلمات مرحوم مجلسی را آورده و دو احتمال را که علامه مجلسی ذکر کرده، یادآور می شود که یا سید این مناجات را الحاق کرده و یا بعدها دیگران چینن کرده اند. سپس می فرماید:
باری، این مناجات و حکمی که از ابن عطاءالله مشهور شده، از آن اوست و اسنادش به حضرت امام حسین، سیدالشهدا- روحی فداه- غلط است.مرحوم سیدبن طاووس، که وفاتش در پنجم ذوالقعده، سنه 664 بوده است، چطور تصور دارد که این فقرات را از ابن عطاءالله، که وفاتش در جمادی الآخره، سنه 709 بوده است، اخذ کند و به حضرات نسبت دهد؟ میان زمان ارتحال این دو نفر، چهل و چهار سال و هفت ماه فاصله است و سید بدین مدت؛ یعنی قریب نیم قرن پیش از انشا کننده این دعاها رحلت نموده است. بنابراین، در اینجا به طور حتم باید گفت: الحاق این فقرات به عای امام در روز عرفه، در کتاب اقبال، پس از ارتحال سید تحقّق یافته است. بنابراین، احتمال دوم علامه مجلسی به طور یقین به تعیّن مبدّل می گردد و احتمال اولِ او، که شاید در بدو امر در کتب بعضی از آنان آمده است و ابن طاووس در کتاب اقبال با غفلت از حقیقت حال نقل کرده است، نادرست خواهد شد. حاشا و کلّا که سید، با آن عظمت مقام، کلام عارفی را از کتابی اخذ کند و بردارد به دنبال دعای امام بگذارد و اسناد و انتسابش را به امام بدهد. شاهد بر این، عدم ذکر سید در کتاب مصباح الزائر و عدم ذکر آن در نسخه های عتیقه از اقبال است؛ یعنی این نسخه ها در زمان حیات سید بوده است و پس از وفاتش بدان الحاق نموده اند، اما چون مجلسی از کتاب حکم عطائیه بی اطلاع بوده است، و از مؤلف آن و از زمان تألیفش خبر نداشته است، لهذا به چنین اسناد اشتباهی درافتاده است.از سخنان علامه مجلسی، دانسته می شود گذشته از مرحوم سید، که در مصباح دعا را بدون ذیل نقل کرده، مرحوم کفعمی هم آن را بدون ذیل آورده است.و اما اشتباه مرحوم محدّث قمی، آن است که پس از آن که ایشان که خبره فن و تألیف و بحث و فحص هستند، کلام علامه مجلسی را در بحارالأنوار دیده اند که فرموده است: «این فقرات از دعا در نسخ عتیقه کتاب اقبال یافت نشده است»، چرا در مفاتیح الجنان فرموده اند: «و لیکن سیدبن طاووس در اقبال بعد از یا رَبِّ یا رَبِّ یا رَبِّ، این زیادتی را ذکر فرموده است؟» زیرا که این عبارت، اسناد دعا را به سیدبن طاووس می رساند و ایشان باید فرموده باشند:«در بعضی از نسخ کتاب اقبال که عتیقه نیستند، این زیادتی دیده شده است.»حاصل سخن آن است که این دعا دعای بسیار خوب با مضمون رشیق و عالی است و خواندن آن در هر وقت مساعدی که حال اقتضا کند- نه با تکلف- مغتنم و مفید می باشد، اما اسناد آن به حضرت سیدالشهداجایز نیست وَالحَمدُ لله أوّلاً وَ آخِراً وَ ظاهِراً وَ باطِناً».[17]
نقد نظریه بعض بزرگان
با توجه به مطالب پیش گفته، پاسخ از ادله بعضی از بزرگان، که خواسته اند این ذیل را از حضرت سید الشهدا علیه السلام بدانند، معلوم می شود ایشان در شرح دعای عرفه نوشته اند:
«قسمت نخست دعای شریف عرفه را همه نقل کرده اند، اما بخش پایانیِ آن را برخی مانند علامه مجلسی نقل نکرده است. از این رو، بعضی احتمال داده اند که از امام حسین علیه السلام نباشد، لیکن قرائن و شواهدی بر صدور آن از سالار شهیدان گواهی می دهد.در بررسی اسناد روایات، آنچه اصل است و موضوعیت دارد، صدور آن از امام معصوم است؛ یعنی یک حدیث پژوه یابد اطمینان یابد که محتوای مورد نظرِ وی، از معصوم صادر شده است. این اطمینان گاهی از راه وثاقت و اصالت و صداقتِ راوی به دست می آید، گاهی از راهِ بلندیِ محتوا و اتقانِ متن و گاهی نیز از راه شواهد و قرائن منفصل و متصل. از این رو، بررسی سندی احادیث از آن جهت مورد توجه قرار می گیرد که راهی برای حصول این اطمینان است و به اصطلاح موضوعیت ندارد، بلکه دارای طریقت است.»
البته با این قسمت از سخنان ایشان موافقیم که راه منحصر در بحث سند نیست، اما باید پرسید که آیا هر محتوای بلند و متن متقنی، از امام معصوم صادر شده است؟! این همان چیزی است که پیشتر هم اشاره کردیم که شناخت سبک و سیاق کلام به ما کمک شایانی می کند.
ایشان در ادامه قرائنی ذکر می کنند:
* قرینه نخست این است که سید بن طاووس، که از بزرگان امامیه است، آن را در کتاب قیّم «اقبال الأعمال» نقل کرده و در نقل او هیچ خدشه ای نیست. گر چه بر اثر شهود نسیان برخی از نسخ دست نویس اقبال، ذیل دعای عرفه نیامده، لیکن استاد بزرگوار، مرحوم علامه شعرانی نوشته اند:«در کتابخانه آستان قدس رضوی، به نسخه ای قدیمی و معتبر از اقبال الأعمال برخوردم که ذیل دعا در آن آمده است.»[18]
در پاسخ باید گفت: اتفاقاً تمام خدشه در همین نقل است که آیا سید چنین چیزی نقل کرده یا نه.
* قرینه دوم عبارتِ « محتوای بلندِ نورانی، نشانه صدور این متن از زبان معصوم است.» می باشد که پاسخ این هم به طور مشروح داده شد.
* به عنوان قرینه سوم می فرمایند:
«بخش آغازین دعای شریف عرفه، محتوای عمومی دارد؛ مسألت کردن از خدا، در میان گذاشتن مشکلات با ذات اقدس الهی، حوائج علمی و عینی را از او خواستن و… اینها در سایر دعاها نیز هست، لیکن سلطانِ مباحثِ دعای عرفه و کوهان بلند معارف آن، قسمت های پایانی دعاست که شباهت محتوایی با سخنان دیگرِ امام حسین علیه السلام دارد!»
گویا مؤلف محترم، به صورت ناگفته، اعتراف به عدم شباهت این قسمت با بقیه قسمت های دعا و ناهمگونی آن با یکدیگر دارد که می نویسد: «این قسمت شباهت محتوایی با سخنان دیگرِ امام حسین علیه السلام دارد!»[19]
شرح سید خلف مشعشعی
از کسانی که در مقام شرح دعای عرفه برآمده اند، عالم ربانی مرحوم سید خلف مشعشعی موسوی، معاصر شیخ بهایی و میرزا محمد استر آبادی است. ایشان به پیشهاد مرحوم استر آبادی شروع به شرح این دعای شریف می کنند و در گزارشی که جناب حجت الاسلام دکتر حجتی از این شرح در فصلنامه علوم حدیث به چاپ رسانده اند[20] قسمت هایی از این شرح را نقل کرده است. و با توجه به قسمت های نقل شده، برمی آید که شرح این عالم جلیل، صبغه عرفانی دارد، لذا در توضیح و شرح فرازهایی از ذیل دعا مطالبی فرموده اند و با توجه به ندانستن منشأ این قسمت ها، آن مطالب را به حضرت سیدالشهدا نسبت داده است که باید توجه داشت که شرح این مطالب در حقیقت شرح و توضیح مراد جناب ابن عطاءالله خواهد بود، لذا لوازم و آثار آن را نمی توان به آن امام همام نسبت داد. بنابراین، نمی توان گفت که از کلام سیدالشهدا در دعای عرفه می توان فهمید که برای رسیدن به مؤثر باید آثار و کثرات را پشت سر نهاد[21]یا استدلال برای حال جمع و توحید آورد[22] یا از عبارت بالخدمة «الَّتِی تُوصِلُ إِلَیکَ» و یا « فَاجَمعنِی عَلَیکَ» نتیجه گرفت که امام، مقام خدمت، که مقامی است اکتسابی و دون شأن امام را درخواست کرده، آنگاه دست به توجیه زده و بگوییم امام می خواسته انکسار و تواضع خویش را به خدا عرضه کند، امامطلوب برین همان مقام جمع العین است[23]
و یا لازم نیست تقدم و تأخر حال وصول و حال جمع را توجیه کنیم و نمی توان از عبارت «مَتَی بَعُدتَ حَتَّی تَکُونَ الآثارُ هِیَ الَّتِی تُوصِلُ إِلَیکَ» پی برد که سیدالشهدا روش راه بردن از اثر به مؤثر را بی تمکین و ضعیف می دانسته است.[24]
اینها نمونه هایی بود که شارح محترم با استفاده از عبارات مناجات ابن عطاءالله اسکندرانی، به حضرت سیدالشهدا نسبت داده و درصدد اثبات ابحاث عرفانی برآمده است!
یا مثلاً با عبارت «مَصُونَ السِّرِّ عَنِ النَّظَرِ إِلَیهَا وَ مَرفُوعَ الهِمَّةِ عَنِ الاعتِمَادِ عَلَیهَا» درصدد اثبات تجرید است که امام علیه می خواهد مقام تجرید را بیان کند.[25]
سرِ بی صاحب تراشیدن
انسان از مطالعه بعضی مطالب و مشاجرات درباره این دعا، به یاد این جمله معروف می افتد که اینها سرِ بی صاحب می تراشند. چون پیش از آن که در مورد انتساب ذیل دعا به حضرت امام حسین علیه السلام بررسی دقیق صورت گیرد، بعضی در صدد اثبات فلان مطلب عرفانی یا فلسفی و… هستند و در مقابل، گروه دیگر در صدد ابطال این برداشت و استنباط برآمده و طرف مقابل را تخطئه می کنند و حال آن که هر دو گروه بر خطایند. به قول عرب «ثَبِّت العَرش ثُمَّ انقُش».
برای نمونه، دو مقاله ای است که در مجله «مشکوة» مربوط به بنیاد پژوهش های آستان قدس رضوی دردو شماره آن چاپ شده، اوّلی به نام «عرفان سیدالشهدا» به قلم دکتر محمد کاظم فرقانی (شماره82) و دیگری به نام «آیا دعای عرفه وحدت وجود را بیان می کند؟» به قلم دکتر محمد مهدی رکنی یزدی (شماره83)
آقای دکتر فرقانی با استشهاد به عباراتی از ذیل دعا، در صدد اثبات وحدت وجود بر می آیند. نویسنده بعد از نقل کلام علامه مجلسی، که می فرماید «این ذیل ناسازگار با سیاق ادعیه معصومین و موافق مذاق صوفیان است» می نویسد: «منظور از مذاق صوفیان، اندیشه وحدت وجود است که بدان شهره اند و عباراتی که در این بخش از دعا موافق آن اندیشه به نظر می رسد، چنین است:
«کَیفَ یُستَدَلُّ عَلَیکَ بِمَا هُوَ فِی وُجُودِهِ مُفتَقِرٌ إِلَیکَ أَ یَکُونُ لِغَیرِکَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَیسَ لَکَ حَتَّی یَکُونَ هُوَ المُظهِرَ لَکَ»
این عبارت چند مطلب را بیان می کند:
1. استدلال از طریق غیر خدا بر وجود خدا نادرست است.
2. همه موجودات در وجود خود فقیرند.
3. وجود موجودات دیگر، غیر خدا نیز ظهور دارد (اصل پذیرش وجود موجودات غیر خدا)
4. خدای تعالی واجد هر ظهوری است که دیگر وجودات دارند.
ما معتقدیم که محتوای این بخش از دعا نه تنها با سیاق ادعیه معصومین ناسازگار نیست بلکه علاوه بر وجود عباراتی مشابه آن،در ادعیه و سخنان آن حضرات، با آیات قرآن کریم نیز سازگار است و ادله عقلی نیز مؤید آن می باشد و این بخش از دعای عرفه می تواند به عنوان اوج بروز و بروز اوج عرفان حضرت سیدالشهدا علیه السلام به خدای تعالی و رابطه هستی با خدا و نحوه حضور خدا در هستی و کیفیت معرفت مخلوقات نسبت به خداوند مطرح شود.»
آنگاه نویسنده به مطرح کردن سه تفسیر از وحدت وجود می پردازد که به نظر ایشان با آموزه های دینی ناسازگار نیست. در ذیل تفسیر دوم که وحدت تشکیکی وجود باشد، می گوید:
«یک تفسیر از جمله منقول از سیدالشهدا علیه السلام با این نظریه سازگار است. آن تفسیر این است که آیا غیر تو ظهوری دارد که تو [به آن اندازه] نداشته باشی؛ یعنی هر مقدار از ظهور که در غیر تو باشد، تو بیش از آن را واجدی. این معنی برای غیر خدا نیز ظهوری را اثبات می کند هر چند خدا از ظهور بیشتری برخوردار است، اما بنابر نظریه بعدی، اصلاً غیر خدا را ظهوری جز خدا نیست و هر چه ظهور است از آنِ اوست، لذا باید جمله سیدالشهدا علیه السلام را چنین معنی کرد که آیا غیر تو ظهوری دارد که آن ظهور مال تو نباشد، البته می توان این دو نظریه را به یکدیگر باز گرداند و تشکیک در مراتب وجود را همان تشکیک در مظاهر آن دانست.»
آنگاه ایشان تفسیر سوم از وحدت وجود را که وحدت شخصی است مطرح کرده و در ادامه می افزاید:
«به نظر ما معنای صحیح عبارت منقول از دعای عرفه، از طریق این قول نمایان می شود و کفه سخن عارفان و اصل نتیجه حکمت متعالیه نیز همین قول است اما درک معنای آن، به مقدّمات فلسفی و عرفانی بسیار نیازمند است و باید مواظب بود تا به دام قول به حلول خدا در جهان یا اتحاذ خدا با جهان گرفتار نیاید.»[26]
در شماره بعدی مجلّه مشکوة (شماره 83) آقای دکتر رکنی یزدی بر استفاده نویسنده از دعای عرفه اعتراضاتی وارد کرده اند که البته بیشتر به رد و انکار نظریه وحدت وجود بر می گردد و چیزی در مورد استنباط نویسنده مقاله «عرفان سیدالشهدا» از دعای عرفه به میان نیاورده است. در هر حال، آنچه مهم است، عدم صحّت انتساب این ذیل به حضرت سیدالشهدا است.
نکته در خور توجه در مقاله های دکتر فرقانی، تنبّه ایشان به ناسازگاری عبارت های ذیل دعا با سایر کلمات و ادعیه معصومین علیهم السلام است و دیگر توجه ایشان به مسائل زبان شناختی و دقت در تولّد لغات در هر دوره است. ایشان می نویسد:
«نباید به صرف ناسازگاریِ ظاهری بخشی از ادعیه با روایات، از صدور آن از معصومین علیهم السلام تردید روا داشت، بلکه این تردید باید مستند به تشکیک در وثاقت راویان، بخش های زبان شناختی دقیق، ناسازگاری با آیات قرآن یا ناسازگاری با عقل باشد.»[27]
ایشان در بخش دیگر، تنها به یک مورد از مواردی که ادعای ناسازگاری زبانی با سایر ادعیه و کلمات معصومین علیهم السلام دارد، پرداخته و به موارد مهم تر اشاره نکرده اند.
ایشان می گوید:
«گفتنی است، پرسش اساسی در بحث های زبان شناختی این است که واژگانی که در این دعا به کار رفته، آیا در زمان سیدالشهدا به همین معنی کاربرد داشته اند؛ به عبارت دیگر، کاربرد هر واژه در یک معنای خاص، یک تاریخ تولد دارد و بیش از آن یا اصلاً آن واژه به کار نمی رفته یا این معنای خاص را افاده نمی کرده است. در این مورد تنها به ذکر این نکته بسنده می کنیم که اگر به نظر برخی می رسد که این بخش از دعای عرفه به دلیل آن که لفظ «وجود» در آن آمده است، نمی تواند از حضرت سیدالشهدا علیه السلام صادر شده باشد ( زیرا لفظ وجود اصطلاحی فلسفی است که با ظهور فیلسوفان مسلمان وارد جهان اسلام شده است و پیش از آن به معنای وجدان و یافتن به کار رفته است.) به اینان یادآور می شویم که لفظ وجود با مفهوم فلسفی آن (تحقق شیء، نقیض عدم) و حتی لفظ حقیقت وجود در روایات بسیاری آمده است که برای نمونه، می توان به معجم الفاظ احادیث بحارالأنوار مراجعه کرد.»
[علی رضا برازش المعجم المفهرس لألفاظ احادیث بحارالأنوار، موسسة الطباعة والنشر، وزارة الثقافة[28]والارشاد الاسلامی، 1373 ش، ج28، ص 21154.]
البته تنبّه ایشان به این نکته زبان شناختی، بسیار مغتم و در خور توجه است.
امّا، اولاً: اشکال وارد برذیل دعا فقط منحصر به این جمله نیست.
ثانیاً: فقط لفظ وجود مورد اشکال نبوده بلکه همان طور که گذشت، عبارات متعددی در این ذیل یافت می شود که با سایر ادعیه و کلمات معصومین علیهم السلام از جهت سبک و لفظ همخوانی ندارد.چقدر خوب بود كه ايشان بقيه موارد را هم بررسى مى كرد كه آيا مى تواند شاهدى براى همخوانى آن فقرات بيابد يا نه.
نویسنده محترم در بخش دیگری از مقاله به بررسی سازگاری این قسمت ازدعا باآیات قرآن و ادعیه و روایات معصومین می پردازد که بر فرض تمامیت این تطبیق، باز انتساب این ذیل محلّ خدشه است؛ زیرا آنچه مهم است، اثبات صدور این کلمات از حضرت سیدالشهدا است، نه این که کلمات (از هر بخش صادر شده باشد) آیا با قرآن و روایات سازگار است یا نه؛ زیرا این بررسی را می توان در مورد کلمات مندرج در اشارات بوعلی و اسفار ملاصدرا و رساله اعتقادات صدوق و ذخیره سیدمرتضی و تجرید محقّق طوسی و دیگران هم انجام داد و در آخر به این نتیجه رسید که مثلاً فلان گزاره دراین کتاب ها با قرآن و روایات سازگار است. اما در این صورت آیا باید نتیجه گرفت که اینها صادر از معصوم است؟!
.[1]ج95، چاپ بيروت، ص 213
[2]. البلد الامين، ص 251، بحار الأنوار، ج95 ، ص214
[3]. در طبع جديد، «ذيل»، داخل کروشه آمده، معلوم نيست در نسخ بحار بوده، يا مصحّح آن افزوده است!
[4]. بحار الأنوار، ج95، ص 227
[5]. مولوي نامه، ج2، ص هجده، حاشيه.
[6]. کشف الظنون، ج1، ص 675
[7]. در دائرة المعارف بزرگ اسلامي، ج4، ص307 آمده است که: «شهرت خاندان ابن عطاءالله در اسکندريه، به سبب فقهاي مالکي آن بوده است.» لابد ترديد مدرّس به خاطر اين است که نام ابن عطاءالله درطبقات شافعيه سُبکي آمده است.
[8]. درست همين است که مرحوم مدرس ترجمه کرده. بنابراين، مراد از الاحياء در کلام استادِ ابن عطاء مقاصد احياء العلوم است نه مقاصد زندگان، همانطور که مرحوم طهراني در «الله شناسي»، ج1، ص 251 ترجمه کرده است.
[9]. ريحانة الأدب، ج6، ص88
[10].دائرة المعارف بزرگ اسلامي، ج4، ص307
[11]. خانم حفيظي، مناجات را تأليفي غير از حکم عطائيه مي داند. ايشان مي گويد: المناجاة الإلهيه، مناجات عرفاني ابن عطاءالله است که با توجه به مشابهت شيوه نگارش آن، با نثر حکم، احتمال مي رود که در زمانِ تأليف حکم يا درهمان دوران نوشته شده باشد. بعضي از شارحان حکم به شرح اين کتاب نيز پرداخته اند. مناجات بارها به ضميمه حکم و تاج العروس به چاپ رسيده است. دائرة المعارف بزرگ اسلامي، ج4، ص311
[12]. البته در مصباح الزائر چاپ آل البيت، دعاي عرفه سيد الشهدا نقل نشده. به نظر مي رسد نسخ معتمده آنها اين دعا را نداشته، اما از نقل کفعمي و مجلسي فهميده مي شود در نسخ آنها بوده است. بعضي مانند حسين علي محفوظ، احتمال داده اند که شايد مصباح الزائر دو تحرير داشته است. البته چند نسخه خطي مربوط به قرن 11 ﻫ. هم که ملاحظه شد، دعاي عرفه سيد الشهداء را نقل نکرده بود، مثل نسخه کتابخانه مرعشي دو نسخه از مجموعه ارموي. والله اعلم. نک: حسين علي محفوظ در ادب الدعا، مجله البلاغ، 1، 6، 1386 ص 86- 56 و اتان گلبرگ کتابخانه ابن طاووس، ص 83
[13]. با مراجعه به نسخ خطي کتابخانه آستان قدس رضوي معلوم شد نسخه اي ک ب تاريخ 957 ﻫ. ق. نوشته شده، اين ذيل را ندارد (آقاي قيومي در مقدمه اقبال، ج1، ص21 مي نويسد: اين نسخه اقدم نسخ موجود است.) اما در بقيه نسخ ذيل موجود است که به فاصله (1065 تا 1076) نوشته شده اند و محتمل است از روي هم نوشته شده باشند و در دو نسخه بي تاريخ هم ذي موجود بود.
در نسخ کتابخانه آيةالله مرعشي هم ذيل موجود بود.
[14]. اصولا از مباحث بسيار مهم در بررسي نسبت کلمات به هر کس روش سبک شناسي است، يعني دقت در استفاده از کلمات و سبک نگارش و گفتار آن آورده است، چون مي دانيم در هر دوره و زماني مردم آن زمان به سبک خاصي تکلّم کرده و از لغات خاصي استفاده مي کرده اند؛ به خصوص نسبت به کلمات پيامبر خدا r و ائمه اطهارu که کلماتشان سبک منحصر به خود دارد و حتي لغت مستعمل در زمان آنها هم محدوده خاصي داشته و از بسياري از لغاتِ استفاده شده در دوره هاي بعد، درآن زمان اثري نيست.
[15]. «الله سناسي»، ج1، صص 273- 271
[16]. همان مدرک، ص 268
[17]. «الله شناسي»، ج1، صص 273-271
[18]. مرحوم ميرزا ابوالحسن شعراني در مقدمه فيض الدموع مي نويسد: اما عبارات دعا در اقبال و بلدالأمين با يکديگر اختلاف دارد بلکه نسخ اقبال که ما ديده ايم متفق نيست و از آن نبايد عجب داشت، چون هرگز عنايت روات به حفظ الفاظ حديث به اندازه عنايت به حفظ قرآن نبوده است. در پاورقي ترجمه ذيل دعا مي نويسد:
اين زيادتي در بلدالأمين نيست و ظاهراً کفعمي هم از سيد بن طاووس نقل کرده و راوي آن بشر و بشير اسدي هستند که اصل دعا را نقل کرده اند. در کتابخانه آستانه مقدسه رضويu نسخه قديمي و معتبر از اقبال ديدم با اين زيادت و کفعمي آن را نقل نکرده. شايد براي آن که در نسخه وي اين زيادت نبوده و من خود بعض نسخ اقبال را ديدم که سقط بسيار داشت… از جمله اين زيادت. باري، از جهت معني ضعفي در آن مشاهده نمي گردد و از جهت لفظ و بلاغت نيز اگر چند کلمه بدان جزالت نباشد که در اول دعا هست، احتمال اختلاف نسخه و تصرف سهوي روات بعيد نمي نمايد چنانکه در اول دعا هم تغيير و زياده و نقصان و اختلاف ميان نسخ اقبال و بلدالآمين موجود است.
[19]. مجله ميقات حج شماره 42 مقاله نيم نگاهي به شرح فرازهايي از دعاي عرفه، ص 184
[20]. فصلنامه علوم حديث،س1، ش1 پاييز 75، ص127
[21]. همان، ص 130
[22]. همان، ص131
[23]. همان، ص132
[24]. همان، ص 137
[25]. علوم حديث، س1، ش1، ص145
[26]. مجله مشکوة، ش82 ، ص48، بهار 83
[27]. مجله مشکوة، ش 82 ، ص 49
[28]. مشکوة، ش 82 ، ص 49
منبع :فصلنامه اعتقادی سمات