سؤالات پانزده گانه شاگردی از استاد حسنزاده آملی
قسمت اول
خیرالله مردانی
استاد بزرگوار جناب آقای حسنزاده دام عزه
پس از تقدیم سلام ومراتب تحیّت، غرض از تصدیع، تذکّر مطالبی بود که در آثار جنابعالی منعکس است وبه نظر ما، تباین روشن آن با آیات قرآن واحادیث ذوات معصومین علیهم السلام معلوم و مشخّص است وچون حضرتعالی معتقدید که:
دستور العمل انسان فقط وفقط قرآن کریم وسنّت خاتم وآل او علیهم السلام وجز آن، هوی وهوس است، اگرمارا گفتاری بود همان حقایق است که به قالب الفاظ دگر به فراخور فهم و بینش ما در آید[1].
دیدگاه حضرتعالی بیان حقیقتی روشن است وسؤال ما هم درهمین راستا از حضرتعالی می باشد.
آنچه از سخنان شما استفاده می شود آن است که مکرّر درآثار شما اعتقاد به وحدت وجود منعکس است وبه خوبی مستحضرید که وحدت وجود برخاسته از قرآن وحدیث نمی باشد، بلکه طرز تفکّری است که ارمغان یونان است واعتقاد فلاسفه یونانی است وربطی به اسلام ندارد.
اینک ناچارم برای توضیح بیشتر به نمونه هایی از سخنان حضرتعالی دراین زمینه توجّه دهم:
1- حضرتعالی چنین نوشته اید که:
زیرا ذوات ما به حسب وجود، عین ذات اوست ومغایرتی بین این دو نیست مگر به تعیّن واطلاق که تعیّن درمراتب ممکنات است از عقل اوّل تاهیولای اولی واطلاق برای جناب وجود است(والله من ورائهم محیط)[2].
یکی شمس حقیقت می درخشد درهمه عالم
تعیّن های امکانی بود مانند روزن ها[3]
جای سؤال است که این قول حضرتعالی از کجای قرآن یا حدیث أخذ شده است؟
2- حضرتعالی دربحث واجب وممکن چنین فرموده اید:
چون به دقّت بنگری آنچه در دار وجود است، وجوب است وبحث درامکان برای سرگرمی است[4].
آیا با این کلام شما بحث واجب وممکن ملغی است یا خیر؟
3- حضرتعالی معتقدید که ذات حقّ درموجودات سریان دارد وچنین نوشته اید:
انّ سریان الهویّه الالهیّة فی الموجودات کلّها اُوجب سریان جمیع الصّفات الالهیّة فیها من الحیوة والعلم والقدرة والسّمع والبصر و غیر ها، کلّیها وجزئیها[5].
و در جای دیگر فرموده اید:
ولولا سریان الحقّ فی الموجودات والظّهور فیها بالصّورة ما کان للعالم وجود، کما انّه لولا تلک الحقایق المعقولة الکلیّة ما ظهر حکم فی الموجودات العینیّة[6].
حضرتعالی بهتر از بنده می دانیدکه از جمله مسائلی که در باب خداشناسی از طرف پیشوایان معصوم دین ما به شدّت از آن نهی گردیده است، سخن گفتن درذات حق تعالی است که به هیچ کسی از پیروان اسلام اجازهö بحث دراین زمینه داده نشده است.
برای نمونه به چند حدیث ذیلاً نظر حضرتعالی راجلب می کنیم:
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرموده است:
1. تفکّروافی آلاء الله ولاتتفکّروافی ذات الله[7].
امام علی علیه السلام فرموده است:
2. من تفکّرفی ذات الله فقد الحد[8].
امام باقر علیه السلام فرموده است:
3. تکلّموا فی خلق الله ولاتتکلّموافی الله فانّ الکلام فی الله لایزداد صاحبه الّا تحیّراً[9].
در روایت دیگر از قول آن حضرت از حزیر چنین آمده است:
4. تکلّموا فی کلّ شیء ولاتتکلّموا فی ذات الله[10].
بر طبق قرآن وبمفاد کلام الهی: لیس کمثله شیء: خداوند را نمی توان به چیزی تشبیه نمود.
همچنین بر طبق احادیث فراوان از جمله احادیث زیر:
5. ما عرف الله من شبّهه بخلقه[11].
6. من شبّه الله بشیء من المخلوقین فقد کفر[12].
درروایت دیگری از پیامبراسلام علیه السلام چنین نقل شده است:
7. من شبّه الله بشیءٍ أو ظنّ أن الله یشبهه شیء فهو من المشرکین[13].
8. انّ الخالق لا یوصف الّا بما وصف به نفسه وأنّی یوصف الّذی تعجز الحواس ان تدرکه والاوهام ان تناله والخطرات ان تحدّه والابصار عن الاحاطة به جلّ عمّا وصفه الواصفون وتعالی عمّا ینعته النّاعتون[14].
9. من زعم انّ لله وجهاً کالوجوه فقد أشرک ومن زعم أن له جوارح کجوارح المخلوقین فهو کافر[15].
10. انّ الله أعلی وأجلّ واعظم من ان یبلغ کنه صفته، فصفوه بما وصف به نفسه وکفّوا عمّا سوی ذلک[16].
11. لایوصف بشی ء من صفات المخلوقین[17].
12. «انّ الله لا یشبه شیئاً ولا یُشبهه شی ءٌ وکلُّ ما وقع فی الوهم فهو بخلافه[18].
13. امام رضا علیه السلام فرموده است:
من شبّه الله بخلقه فهو مشرک، ومن نسب الیه ما نهی عنه فهو کافر[19].
14. در روایتی که از امام صادق علیه السلام نقل شده است، تشبیه خلق به خالق، بالاترین گناه شمرده شده است چنانکه محمدبن سماعه گفته است:
سأل بعض اصحابنا الصّادق علیه السلام فقال له: اخبرنی ایّ الاعمال افضل ؟ قال: توحید لرّبک، قال: فما أعظم الذّنوب؟ قال: تشبّهک لخالقک[20].
15. امام صادق علیه السلام فرموده است:
اذا انتهی الکلام الی الله فأمسکوا، وتکلّموافیمادون العرش ولاتکلّموا اینمافوق العرش، فان قوماً تکلّموافیمافوق العرش، فتاهت عقولهم، حتّی کان الرّجل ینادی من بین یدیه فیجیب من خلفه، و ینادی من خلفه فیجیب من بین یدیه[21].
16. امیرالمؤمنان علی علیه السلام فرموده است:
اتّقوا أن تمثّلوا بالرّب الّذی لامثل له، او تشبّهوه من خلقه، او تلقوا علیه الأوهام، او تعملوا فیه الفکروتضربوا له الامثال، أو تنعتوه بنعوت المخلوقین فانّ لمن فعل ذلک ناراً[22].
اگر گفته شود که سیّاری از امام رضا علیه السلام نقل نموده، آن حضرت فرمود:
لیس العبادة کثرة الصّوم والصّلاة، انّما العبادة فی التّفکّر فی الله[23].
در جواب می گوئیم: سیّاری همام احمد بن محمدبن سیّارابوعبدالله کاتب بصری است واز کُتّاب آل طاهر درزمان حضرت ابی محمّد: بوده وضعیف الحدیث و فاسد المذهب است. چنانکه در رجال نجّاشی درباره وی چنین ذکر شده است:
احمد بن محمّد بن سیّار ابو عبدالله الکاتب البصریّ، کان من کُتّاب آل طاهر فی زمن ابی محمّد علیهم السّلام ویعرف بالسّیاری ضعیف الحدیث، فاسد المذهب[24].
17. از معمربن خلّاد نیز چنین نقل شده است:
سمعت ابی الحسن الرضا علیه السلام یقول: لیس العبادة کثرة الصّلواة والصّوم، انّما الاعبادة، التّفکرّ فی امر الله[25].
بنابر این عبارت التّفکّر فی الله قابل قبول نمی باشد.
18. عن علیّ بن موسی الرّضا عن ابیه عن آبائه عن امیر المؤمنین علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله قال الله جلّ جلاله: ما آمن بی من فسّر برأیه کلامی وماعرفنی من شبّهنی بخلقی وما علی دینی من استعمل القیاس فی دینی[26].
19. عن محمّد بن مسلم عن ابی جعفر علیه السلام قال: ایّاکم والتّفکّر فی الله …[27].
حدّثنا محمّد بن موسی بن المتوکّل، رضی الله عنه، قال: حدّثنا ابوالحسن محمّد بن جعفر الاسدیّ قال: حدّثنا محمّد بن الحسین الصّوفی قال: حدّثنا یوسف بن عقیل، عن اسحق بن راهویه، قال: لمّاوافی ابوالحسن الرّضا علیه السلام بنیسابور واراد ان یخرج منها الی المأمون، اجتمع الیه اصحاب الحدیث فقالوا له: ابن رسول الله صلی الله علیه و آله ترحل عنّا ولاتحدّثنا بحدیث فنستفیده منک وکان قد قعد فی العماریّة فاطلع رأسه وقال: سمعت ابی موسی بن جعفر یقول: سمعت ابی جعفر بن محمّد یقول: سمعت ابی محمّد بن علیّ یقول: سمعت ابی علیّ بن الحسین یقول: سمعت ابی، الحسین بن علیّ بن ابی طالب یقول: سمعت ابی امیرالمومنین علی بن ابی طالب یقول: سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله یقول: سمعت جبرئیل یقول: سمعت الله جلّ جلاله یقول: کلمة لااله الّاالله حصنی فمن دخل حصنی أمن من عذابی، قال: فلمّا مرّت الرّاحلة نادانا: بشروطها وأنامن شروطها…[28] .
از حدیث قدسی فوق استفاده می شود که امکان شناخت خداوند بدون رهبری وراهنمایی معصومین علیهم السلام میسور ومیّسر نمی باشد وتنها عرفان برخاسته از قرآن وسخنان پیشوایان معصوم عرفان صحیح واسلامی است نه عرفان برخاسته از اندیشه های دیگران که درواقع عرفان نوع دوم عرفان نمایی یا سراب عرفان است چنانکه امام باقر علیه السلام فرموده:
انّمایعرف الله عزّوجلّ ویعبده من عرف الله وعرف امامه منّاأهل البیت ومن لایعرف الله عزّوجلّ ولایعرف الامام منّااهل البیت فانّمایعرف ویعبدغیرالله هکذاوالله ضلالاً[29].
لذادرشناخت خداونداگربه کلمات پیشوایان معصوم توجّه نشود نه تنهاخداوندشناخته نمی شودبلکه به مصداق کلام منقول ازمحی الدّین بن عربی، همه چیزخدامی گردد تا جایی که نعوذبالله، خدابه شکل اسب رؤیت می شودچنان که گفته است:
رأیت الله فی صورة الفرس، رأیت ربّی جالساً علی کرسیّه فسلّم علیّ فأجلسنی علی کرسیّه وقام بین یدی وقال:انت ربّی وأناعبدک[30].
وبالاخره عارفی که ازغیرراه قرآن وعترت پیامبرمنازل سیروسلوک راپیموده باشدخداراعین همه چیزمی بیندچنانکه ابن عربی گفته است:
فانّ العرف من یری الحقّ فی کلّ یشیءٍ بل یراه عین کلّ شیء[31].
ونویسندهö تفسیربیان السّعادة نیزبخود اجازه می دهدکه بگوید عبادت هرچیزی عبادة الله است حتّی عبادت وپرستش ذَکَروفَرج[32].
براساس بینش عرفانی حضرات، ارسال رسل وانزال کتب، عبث وبیهوده خواهدبودودیگرمرزی بین کافرومنافق ومشرک ومؤمن نخواهدبودچون هرگروه ازآنان به شکلی عبادت خاصّ دارند، جای پرسش ازحضرتعالی است که درمراسم کنگره بزرگداشت سیّدحیدرآملی تفسیر بیان السّعادة را بعنوان بهترین تفسیرعرفانی معرّفی می نمائید گذاشته ازاینکه سیّدحیدرآملی نیز، خودازمعتقدان وحدت وجوداست زیراباصراحت می نویسد:
ذات خدای بلندمرتبه بذاته، به صورتهای این معلومات متجلّی می شود، پس ظاهرشدن وی به صورتهای معلومات وحقائق آنهابنابراقتضاء ذات وقابلیّت مظاهربرای ظهورواجب است، مقصوداین است که در وجود جزحقّ تعالی ومظاهروی که- بنام خلق وعالم وجزآن نامیده می شودچیزدیگری نیست[33] .
وعطّارمنحرف از مکتب اهل بیت عصمت وطهارت ومدافع ابوحنفیه وحلّاج وحسن بصری نیزچنین می سراید:
هستی که بودذات خداوندعزیز اشیاء همه دروی و وی درهمه چیز[34]
ویا این که چنین اشعاری داشته باشد:
منم منصور در عیـن خدایـی ز غیر خویشتن کرده جدایی
همه بود من است و من نمودم گره از کارهـا اینجا گشودم
چـه آدم من فرستـادم بدنـیـا حقیقت باز بردم سوی عقبی
انـا الحقّ گفت او و من نگفتم ولی او آشکارا من نهفتم[35]
وشاه نعمت الله ولی هم به خوداجازه دهدتا بگوید:
توحید وموحّد و موحّد این هرسه یکی است نزد اوحد
اندر دو جهان یکی است موجود هرلحظه به صورت مجدّد[36]
احمدغزّالی نیزدرمراحل سیروسلوک خودبه این نتیجه برسدکه شیطان رامعلّم توحیدبداندوبگوید: من لم یتعلّم التّوحیدمن ابلیس فهوزندیق، امرأن یسجدبغیرسیّده فأبی[37] شبلی هم بگوید:
فقدکاشفنی الحقّ بأقلّ من ذلک فقال: کلّ الخلایق عبیدی غیرک فأنّک أنا[38].
بایزیدبسطامی چنین بانگ برآورد:
انّی اناالله لااله الّا أنا فأعبدونی[39].
ونجم الدّین رازی هم خودراذات خدای بزرگ دانسته وبگوید:
ماذات ذوالجلال خداونداکبریم قدّوس ذات وازهمه الواث برتریم[40]
در حالی که تمام افراد یاد شده که خداوند راشبیه خود دانسته اند از دیدگاه ائمّه معصومین علیهم السلام مطرود ومنفورند چنانکه امام حسین علیه السلام فرموده است:
ایّها النّاس اتّقوا هؤلاء المارقة الّذین یشبّهون الله بأنفسهم[41].
وچنانچه خود حضرتعالی استحضار دارید پایگاه و خاستگاه وحدت وجود یونان بوده واز قول شاگرد وی پارمیندس چنین نقل شده است:
خردمند جز به یک وجود که کلّ وجود ووجود کلّ است، معتقد نخواهد شد[42].
سیستم فلسفی که براساس وحدت وجود مبتنی است، غالباً به لفظ آمونیسمmunisme خوانده می شود واین لغت از ریشه یونانی به معنی تنها است.
درباره وحدت وجود چنین گفته اند:
مذهب وحدة الوجود، مذهب الّذین یوحّدون الله والعالم، ویزعمون انّ کلّ شیء هو الله وهو مذهب قدیم، اخذت به البراهمانیّة، والرّواقیّة، والأفلاطونیّة الجدیدة، والصّوفیّة[43].
ونمی توان وحدت وجود رامرتبط به اسلام دانست واین تفکّر صوفیانه، هرگز تفکّر اسلامی نیست چنانچه مطلق صوفیّه نیز مطرود اسلام وپیشوایان اسلام هستند چنانکه قضیّه برخورد شدید امام هادی علیه السلام با صوفیّه ومذمّت تمام فرقه های آنها وسرانجام کافر شمردن فرقه های تصوّف در نقل سیّد مرتضی رحمة الله علیه روشن می گردد، زیرا سیّد مرتضی رازی از قول شخصی به نام محمّد بن حسین بن ابی الخطّاب چنین نقل نموده که وی گفته است:
کُنتُ مَعَ الهادِیِّ عَلِیِّ بنِ مُحَمَّدٍ علیه السلام فِی مَسجِدِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَاَتاهُ جَماعَةٌ مِن اَصحابِهِ مِنهُم اَبُوهاشِمِ الجَعفَرِیِّ وَکانَ رَجُلاً بَلیغاً وَکانَت لَهُ مَنزِلَةٌ عَظیمَةٌ عِندَهُ ثُمَّ دَخَلَ المَسجِدَ جَماعَةً مِنَ الصُّوفِیَّةِ وَجَلَسُوافِی جانِبٍ مُستَدیراً (مُستَدیرَین) وَاَخَذُوا بِالتَّهلیلِ، فَقالَ علیه السلاملاتَلتَفِتُوا اِلی هؤُلاءِ الخَدّاعینَ فَاِنَّهُم حُلَفاءُ (خَلَفاءُ) الشَّیطانِ وَ مُخَرِّبُوا قَواعِدِ الدّینِ، یَتَزَهَّدُونَ لِراحَةِ الاَجسامِ، وَیَتَهَجَِدُونَ لِتَصییدِ الاَنعامِ، یَتَجَوَّعُونَ عُمراً حَتّی یُدَیِّخُوا لِلایکافِ حُمراً، لا یُهَلِّلُونَ الّا لِغُرورِ النّاس، وَلا یُقَلِّلُونَ الغَذاءَ الّا لِمَلا العِساسِ وَاختِلاسِ قَلبِ الدَّقناسِ، یَتَکَلَّمُونَ النّاسَ بِاِملائِهِم فِی الحُبّ، وَیَطرَ حُونَهُم بِاَدالیهِم (بِاَدِلائِهِم) فِی الحُبِّ، اَورادُهُمُ الرَّقصُ وَالتَّصدیَةُ، وَاَذکارُهُمُ التَّرَنُّمُ وَ التَّغنِیَةُ، فَلایَتبَعُهُم اِلّاالسُّفَهاءُ، وَ لایَعتَقِدُ بِهِم الّا الحُمَقاءُ، فَمَن ذَهَبَ اِلی زِیارَةِ اَحَدِمِنهُم، حَیّاً اَومَیِّتاً، فَکَاَنَّماذَهَبَ اِلی زِیارَة الشَّیطانِ وَعَبَدَةِ الاَوثانِ، وَمَن اَعانَ اَحَداً مِنهُم، فَکَاَنَّما اَعانَ یَزیدَومُعاوِیَةَ وَ اَباسُفیانِ، فَقالَ لَهُ رَجُلٌ مِن اَصحابِهِ وَ اِن کانَ مُعتَرِفاً بِحُقوقِکُم؟ قالَ: فَنَظَرَ اِلَیهِ شِبهَ المُغضِبِ وَقالَ علیه السلام: دَع ذا عَنکَ، مَنِ اعتَرَفَ بِحقوقِنالَم یَذهَب فِی عُقُوقِنا، اَماتَدری اَنَّهُم اَخَسُّ طَوائِفِ الصُّوفِیَّةُ، وَ الصُّوفِیَّةُ کُلُّهُم مِن مُخالِفینا وَ طَریقَتُهُم مُغابِرَةٌ لِطَریقَتِناوَ اِن هُم الّا نَصاری وَمَجُوسِ هذِهِ الاُمَّةِ، اوُلئِکَ الَّذینَ یَجهَدُونَ فِی اِطفاءِ نُورِ اللهِ وَ اللهُ یُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوکَرِهَ الکافِرُونَ[44].
س- با توجّه به روایات فوق الذّکر وروایات فراوان دیگر که از تشبیه وتجسید نهی شده است، چگونه حضرتعالی استناد به بعضی از احادیث مجعول نموده وچنین می نویسید:
وفی الحدیث عنه(ص): انّ الله عزّوجلّ خلق آدم علی صورة الرّحمن وفی روایة اخری انّ الله خلق آدم وأولاده علی صورة الرّحمن واخری: انّ الله عزّوجلّ خلق آدم علی صورة واخری ماخلق الله شیئاً أشبه به من آدم[45]
لازم است خدمت استاد بزرگواری چون شما تذکّر داده شود که احادیث منقوله فوق مجعول وبرخی نیز تحریف شده واز نظر منابع عامّه وتصوّف مذکور وارتباطی به کتب حدیث طرفداران اهل بیت عصمت وطهارت ندارد ونه تنها ذکرآن جایز و روا نیست بلکه ترک آن توصیه شده، چنانچه در مبحث: التّعارض والاختلاف فی الحدیث، احادیث فراوانی تأکید برأخذ احادیث شیعه وطرد احادیث دیگران می نماید وبرای نمونه به مواردی توجّه می دهیم:
1- عن عبد الرّحمن ابی عبدالله، قال: قال الصّادق علیه السلام:
اذا ورد علیکم حدیثان مختلفان فاعرضوهما علی کتاب الله، فما وافق کتاب الله فخذوه، وما خالف کتاب الله فردّوه، فان لم تجدوهما فی کتاب الله، فاعرضو هما علی اخبار العامّة فما وافق اخبار هم فذروه وما خالف أخبارهم فخذوه[46].
2- عن محمّد بن عبدالله، قال: قلت للرّضا علیه السلام کیف نصنع بالخبرین المختلفین ؟فقال: اذا ورد علیکم خبران مختلفان فانظروا الی ما یخالف منهما العامّة فخذوه وانظروا الی ما یوافق أخبارهم فدعوه[47].
3- عن حسین بن السّری قال: قال ابوعبدالله علیه السلام:
اذا ورد علیکم حدیثان مختلفان، فخذوا بما خالف القوم[48]
باتوجّه به مطالب فوق الذّکر، اکنون خدمت حضرتعالی عرضه می داریم که احادیث ذکر شده در کتاب شما در منابع تصوّف وتسنّن بوده و راویان آن نیز در موضع جرح قرار دارند.
4- در روایت دیگر از وجود مقدّس امام صادق علیه السلام چنین می خوانیم:
والله ما جعل الله لأحد خیرة فی اتّباع غیرنا، وأنّ من وافقنا، خالف عدوّنا، ومن وافق عدوّنا فی قول أو عمل، فلیس منّا و لانحن منه[49].
زیرا حدیث ذکر شده: انّ الله عزّوجلّ خلق آدم علی صورة الرّحمن در صحیح مسلم وارشاد السّاری جلد 10، ص 491، از قول ابوهریره( بازرگان حدیث) نقل شده است که وی معلوم الحال است ودر کتب شیعه چنین حدیثی وجود ندارد.
وحدیث انّ الله خلق آدم واولاده علی صورة الرّحمن نیز در منابع شیعه وجود ندارد وبه این کیفیّت از پیامبر نقل نشده است، فقط یعقوب بن سراج گفته است: قلت لابی عبدالله انّ بعض اصحابنا یزعم، انّ لله صورة مثل (صورة) الانسان، وقال آخر: انّه فی صورة أمردٍ جعدٍ قططٍ فخرّ ابوعبدالله علیه السلام ساجداً ثمّ رفع رأسه: فقال: سبحان الله الّذی لیس کمثله شیءٌ ولاتدرکه الابصارولا یحیط به علمٌ، لم یلد لانّ الولد یشبه اباه، ولم یولد فیشبه من کان قبله، ولم یکن له من خلقه کفواً احدٌ، تعالی عن صفة من سواه، علوّاً کبیراً[50].
امام صادق در جواب پرسش علیّ بن حمزه فرموده است: سبحان من لا یعلم آحد کیف هو الّا هو لیس کمثله شیء …[51]
حسین بن خالد نقل نموده است: قلت للرّضا علیه السلام یابن رسول الله ! انّ النّاس یروون أنّ رسول الله صلی الله علیه و آله قال: « انّ الله خلق آدم علی صورته» فقال: قاتلهم الله ! لقد حذفوا اوّل الحدیث انّ رسول الله مرّ برجلین یتسابّان فسمع أحد هما یقول لصاحبه: قبّح الله وجهک و وجه من یشبّهک، فقال له صلی الله علیه و آله: «یا عبدالله لا تقل هذا لاخیک! فانّ الله عزّوجلّ خلق آدم علی صورته[52]»
در توضیح روایت فوق لازم است متذکّر شویم که اگر چنین روایتی هم نقل شده باشد از دیدگاه امام باقر علیه السلام چنین تبیین می شود که:
هی صورةٌ محدثة مخلوقة اصطفاها الله و اختارها علی سائر الصّور المختلفة فأضافها الی نفسه کما اضاف الکعبة الی نفسه والرّوح الی نفسه فقال: بیتی(بقره – 125) وقال: ونفخت فیه من روحی (حجر-29)[53]
بیان حضرت نیز بحث اضافه تشریفی است که برای شرافت امری آورده می شود ونه اینکه شکل خدا شکل انسانی است اگر چه در متن عهدین فعلی خدا دارای مشخصّات نازل بشری واوصاف انسانی ذکر شده است همانند خداشناسی فرق غیر شیعه مکتوب در صحیحین مسلم وبخاری …
منابع ذکر حدیث منقول شما (انّ الله خلق آدم علی صورته) از کتب صوفیّه وعامّه، عبارتند از مصباح الهدایة ومفتاح الکفایة، ص 109 – رساله یزدان شناخت، عین القضاة همدانی، ص 56 و تفسیر کشف الاسرار، ج 2، ص 13 و … می باشد.
1- هزار ویک کلمه؛ج اوّل، ص 284.
2- رساله فارسی انّه الحقّ، ص 66
3- دیوان اشعار، ص 11
4- ممد الهمم، ص 107.
5- رساله ی انّه الحقّ، ص 61.
6- ممدّالهمم، ص 62
7- لسان المیزان، ج 6، ص 213، چاپ بیروت
8- غررآمدی، ج 5، ص 305، چاپ دانشگاه تهران
9- اصول کافی، ج 1، ص 92، چاپ بیروت
10- کافی، ج 1، ص 92
11- توحید صدوق، ص 47، چاپ قم
12- کشف الاسرار، ج 3، ص 169
13- کنز العمّال، ج 1، ص99، حدیث 45
14- توحید شیخ صدوق، ص61 –کافی، ج 1،ص 138
15- وسایل الشّیعه، ج 18، ص 562
16- کافی، ج 1، ص 102، چاپ بیروت
17- تحت العقول، ص 242 – بحار الانوار، ج4، ص301
18- محجة البیضاء، ج1، ص219- بحار الانوار، ج3 ص 209
19- بحار الانوار، ج 3، ص 294
20- همان، ص 287- هدایة الامّة الی معارف الائمّة، ص 222
21- همان، ص 295- هدایة الامّة الی معارف الائمّة، ص 144- اصول کافی، ج1،ص 92.
22- همان، ص298، چاپ بیروت – هدایة الامّة الی معارف الائمّة، ص 145
23- همان، ص 261، حدیث11، چاپ بیروت
24- رجال مامقانی، ج1، ص 87، چاپ سنگی
25- بحار الانوار، ج 75، ص335، حدیث 3- هدایة الامّة الی معارف الائمّة، ص 141.
26- وسائل الشّیعه، ج 18، ص68- توحید شیخ صدوق، ص 68
27- فصول المهمّة، ص47- اصول کافی، ج1، ص93- وسائل الشّیعة، ج 11، ص453.
28- توحیدشیخ صدوق، ص 35- عیون اخبار الرضا(ع)، ج2،ص135- بحارالانوارج3،ص7
29- اصول کافی، ج1، ص181، چاپ بیروت
30- چهل مجلس یارساله ی اقبالیّه علاء الدّوله سمنانی، ص163
31- فصوص الحکم، ص 192- شرح فصوص الحکم محمّدپارسا، ص 458
32- بیان السّعادة سلطانعلیشاه گنابادی، ج2، ص 437، چاپ دوم
33- رساله نقدالنّقودفی معرفة الوجودتصنیف سیّدحیدرآملی، ص40
34- تذکرة الولیاء،160
35- جوهرالذّات عطّار، ص 302
36- دیوان شاه نعمت الله، ص203
37- لسان المیزان، ج 1، ص 294- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج1، ص107، چاپ مصر
38- دفاعیات عین القضاة، ص 64- شرح شطحیّات، ص 78.
39- تذکرة الاولیاء، ص 131- بررسی اندیشه عطّار، ص 264- پیدایش وسیر تصوّف، نیکلسون، ص 70
40- ارمغان خانقاه، ص 180- به نقل از مرصاد العباد
41- تحف العقول، ص 244
42-سیر حکمت دراروپا، ج1، ص9- وحدت وجود، ص84.
43- معجم الفلسفی، دکتر جمیل، ج 2، ص 569، چاپ بیروت
44- سفینة البحار، جلد2، ص 58، چاپ انتشارات تهران وجلد 5، ص 199، چاپ انتشارات اُسوه قم- طرائق الحقایق، جلد 1، ص211- حدیقة الشّیعه، ص 602- منهاج البراعة، جلد 6 ص 304، چاپ قدیمو جلد 14 ص 16 چاپ اسلامیّه تهران- اثنا عشریّة، ص 28- البدعة و التّحرّف، ص 115- کشکول علّامه بحرانی، جلد3، ص 228- تنبیه الغافلین، ص 17- انوار النّعمانیّة، جلد2، ص 294- مصابیح الدّجی، ص 242- خیراتیّه، جلد 1، ص 32- تصوّف وتشیّع، ص548
45- هزار ویک کلمه، ج 1، ص204
46- جامع احادیث الشّیعه، ج1، ص264- وسائل الشّیعه، ج3، ص 382و جلد 18، ص 84.
47- وسائل الشّیعه، ج3، ص382- جامع احادیث الشّیعه، ج1، ص265
48- وسائل الشّیعه، ج3، ص382- جامع احادیث الشّیعه، ج1، ص265
49- وسائل الشّیعة،ج18، ص85، چاپ بیروت
50- توحید شیخ صدوق، ص 103
51- توحید شیخ صدوق، ص 98
52- توحید شیخ صدوق، ص 153- احتجاج طبرسی، ج2، ص 385، چاپ اسوه قم.
53- توحید شیخ صدوق، ص 103
نقد آیت الله حسن زاده – نقد علامه حسن زاده