پیشنهادی:

جایگاه روزه در تصوف

مدیر سایت
106

جایگاه روزه در تصوف – نویسنده: سید محمد حسین حسینی بحر

مقدمه

در طول تاریخ تصوف، روزه‌داری به‌عنوان یکی از ارکان سلوک معنوی مورد توجه بوده است. بااین‌حال، مطابق معمول، صوفیان به افراط و تفریط‌هایی روی آورده‌اند که با اصول و مبانی اسلام در تضاد است. برخلاف آموزه‌های دینی که روزه را وسیله‌ای برای تقویت تقوا و نزدیکی به خداوند می‌دانند، برخی صوفیان آن را ابزاری برای ریاضت و قهر با نفس تلقی کرده‌اند. این رویکرد انحرافی و افراطی، روزه‌داری را از یک عبادت شرعی به وسیله‌ای برای کشف و شهود تبدیل کرده و گاه به حدی رسیده است که به سلامت جسم و روح آسیب زده است.

در این نوشتار، به نقد این دیدگاه‌ها پرداخته و تعارض آن‌ها را با آموزه‌های اسلامی بررسی می‌کنیم. هدف، نشان دادن این مسئله است که چگونه چنین رویکردهایی می‌توانند به تحریف مفاهیم دینی منجر شده و مسیر اصلی دین را به انحراف بکشانند.

افراط در روزه داری

برخی صوفیان، مانند جنید بغدادی، به ریاضت‌های سخت‌گیرانه در روزه‌داری پایبند بودند؛ نقل کرده اند که او هفته‌ای یک‌بار غذا می‌خورد[1] و هنگام افطار از خوردن انجیر منصرف شد، زیرا آن را نشانه ضعف می‌دانست[2].

در بغداد، برخی صوفیان حتی خوردن گیاهان خشک را وابستگی به دنیا می‌دانستند[3]، درحالی‌که اسلام روزه را عبادتی در چارچوبی مشخص معرفی کرده است. نمونه‌هایی مانند ریاضت‌های حلاج در مکه[4] یا نذر رویم بن احمد برای افطار نکردن[5]، نشان از افراط در زهد دارند.

افرادی چون سهل بن عبدالله[6] و حفص عابد[7] با روزه‌داری‌های شدید به بدن خود آسیب می‌زدند، درحالی‌که اسلام بر حفظ سلامتی تأکید دارد. ابو نصر سراج در رمضان هیچ‌کدام از 30 قرص نانی را که برایش گذاشته بودند، نخورد[8]، که بیشتر به نمایش زهد شباهت داشت تا عبادت. برخی تابعین، مانند اسود بن یزید، در روزه‌داری به افراط می‌گراییدند[9]، تا جایی که بدنشان رنگ می‌باخت و حتی سلامتشان آسیب می‌دید[10].

در داستانی دیگر به نقل جامی آمده است که: «چون عبدالقادر گیلانی متولّد شد، هرگز در روز رمضان شير نخورد، يك بار هلال‏ ماه رمضان به جهت ابر پوشيده ماند. از مادر وى پرسيدند، گفت: امروز عبدالقادر شير نخورده است؛ آخر معلوم شد كه آن روز ماه رمضان بوده است.»[11] فارغ از بداهت ساختگی بودن داستان های اینچنینی، اسلام بر حفظ سلامتی و اعتدال در عبادات و عدم رهبانیت تأکید دارد و ریاضت‌های سخت‌گیرانه را راهی برای تقرب به خدا نمی‌داند.

در منابعی مانند مناقب‌العارفین، به ریاضت‌های سخت‌گیرانه مولوی اشاره شده است[12]، از جمله روزه‌های طولانی که گاه تا شش ماه بدون غذا ادامه می‌یافت یا تنها دو بار در ماه رمضان افطار می‌کرد[13]. این نوع روزه‌داری، که در برخی فرقه‌های صوفیه رواج داشت، فراتر از احکام اسلامی بوده و با تأکید دین بر اعتدال و حفظ سلامت در تضاد است.

این موارد نشان می‌دهد که برخی صوفیان، به‌جای پیروی از تعالیم اسلامی و بدون توجه به نهی رهبانیت در اسلام، به تأویلات شخصی و ریاضت‌های افراطی روی آوردند.

این نوع تفکر با تعالیم اسلامی درباره اعتدال در تضاد است و علاوه بر آسیب جسمی و روحی، به انحراف از مفهوم عبادت منجر می شود و وارد در رهبانیتی می شود که در اسلام مردود اعلام شده است.

پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می فرمودند: «لا رهبانیة فی الاسلام؛ در اسلام رهبانیتی نیست.» [14]

ایشان در پاسخ به عثمان بن‌ مظعون که از ایشان اجازه گوشه‌گیری و رهبانیت می‌خواست، فرمود: «رهبانیت امت من به انتظار نشستن نماز در مساجد است». [15]

پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) همواره دین مقدس اسلام را آیینی آسان معرفی کرده و می‌فرمود: «آسان بگیرید و سخت نگیرید و رام کنید و رم ندهید»، [16] می‌فرمود: «خداوند مرا برای رهبانیت برنینگیخته است، بلکه بهترین دین نزد خدا آیین راستین و آسان اسلام است.» [17]

این نکته نیز لازم به تذکر است که زهد و دنیاگریزی، یکی از لغزشگاه‌های حساس است. اهل بیت عصمت و طهار علیهم السلام در روایات متعددی، به همگان هشدار داده‌اند که مبادا با دیدن صرف روزه و نماز و عبادت‌های شدید، فریب اشخاص را بخورید چرا که شهوات مردم، مختلف است. همانگونه که برخی (مانند حلاج) شهوت ریاست طلبی و مریدبازی را برتر از دیگر شهوات دانسته و به خاطر این امر، حتی مادیات و دنیا را رها می‌کنند تا مریدان بیشتری گرد خود جمع کنند.[18]

از طرفی دیگر، داستان های بسیاری از شریعت گریزی ها و روزه خواری های سران صوفیه در منابع ایشان، ثبت و ضبط گردیده است که از باب نمونه به مواردی از آنها اشاره می شود.

استخفاف روزه و روزه خواری توسط سران صوفیه

حلاج و ارائه جایگزینی برای روزه

بر اساس برخی گزارش‌ها، حلاج علاوه بر حج و مناسک آن، برای سایر احکام شرعی مانند روزه، نماز و زکات نیز جایگزین‌ها و بدیل‌هایی ارائه کرده بود. این امر موجب شد تا قاضی وقت، این سخنان را مغایر با شریعت دانسته و فتوای قتل او را صادر کند.[19]

از حلاج چنین نقل شده است:

«اگر انسان سه شبانه روز روزه بگيرد و چيزي نخورد و بعد با برگ كاسنی افطار كند، از گرفتن روزه ماه رمضان بي نياز است. و هركس در شب دو ركعت نماز بخواند از سر شب تا صبح نماز ديگری بر او واجب نيست و اگر كسی تمام دارايی خود را در يك روز صدقه بدهد نيازی به حج رفتن ندارد و اگر به زيارت قبور شهدای قريش در بغداد برود و ده روز در آنجا بماند و نماز بخواند و روزه بگيرد و جز با اندك نان جو و نمك افطار نكند ديگر نيازي به عبادت ندارد. [20]

در منابع تاریخی و تذکره‌های کهن، روایاتی در خصوص حیله‌گری حلاج در دوران حبس او نقل شده است. قاضی تنوخی، قاضی قرن چهارم هجری، در کتاب خود، «نشوار المحاضرة و اخبار المذاکرة» به این موضوع پرداخته و شهرت حلاج به روزه وصال یک‌ماهه در زندان را صرفاً یک ترفند می‌داند. وی شرح می‌دهد که چگونه مریدان حلاج، غذا را به صورت ورقه‌های نازک درآورده و آن را در قالب یک دفتر به داخل زندان منتقل می‌کردند. بدین ترتیب، مأموران زندان تصور می‌کردند که حلاج نیازی به غذا ندارد و به این ترتیب، شهرت روزه وصال او بر سر زبان‌ها افتاد.[21]

روزه خواری و استخفاف دستورات الهی توسط بایزید بسطامی

عطار نیشابوری در احوالات بایزید بسطامی نوشته است:

«بایزید مدتی در سفر بود و‌ سپس با جماعتی روی به بسطام نهاد. خبر در شهر اوفتاد. اهل بسطام به دور جایی به استقبال شدند. بایزید را مراعات ایشان مشغول خواست کرد و از حق باز می‌ماند. چون نزدیک او رسیدند، شیخ قرصی از آستین بگرفت و آن هنگام ماه رمضان بود، بخوردن ایستاد. جمله آن بدیدند، از وی برگشتند. شیخ اصحاب را گفت: ندیدند. مساله‌ای از شریعت بکار بستم همه خلق مرا رد کردند.»[22]

روزه خوار غیب دان!

جامی در احوالات یکی از مشایخ صوفیه “شيخ سليمان تركمانى” نوشته‌:

«وى در دمشق مى‌بوده، كهنه عبايى چركين در بر؛ از جاى خود كم برخاستى و سخن كم گفتى؛مى‌گويند كه در رمضان غذا مى‌خورده است و نماز نمى‌گزارده است، اما وى را كشف و اطّلاع بر مغيّبات مى‌بوده و إخبار از آن مى‌كرده.»[23]

در آیات و روایات ما نیز به کرات از ارتباط شیاطین با اولیاء ایشان اشاره گردیده است: « وَإِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَىٰ أَوْلِيَائِهِمْ »[24]

استخاف دستورات الهی و فرائض دینی

دربارهٔ معروف کرخی نقل شده:

«روزی یک سقّا ندا داد: “رَحِم الله مَن شَرب” معروف کرخی برای اینکه دل او را نشکند، از او آب گرفت و روزهٔ خود را افطار کرد. گفتند: مگر روزه‌دار نبودی؟ گفت: آری، لکن به دعای او رغبت کردم. و چون وفات کرد به خوابش ديدند. گفتند: خدای – عزّوجل – با تو چه کرد؟ گفت: مرا در کار آن سقّا نمود و بيامرزید.»[25]

یا نقل شده که: «ابوالقاسم رازی در دعوتى با صوفيان حاضر بود و جعفر خلدى نيز آنجا بود. چون سفره بنهادند، ابوالقاسم دست نمى‌برد. گفتند: موافقت بايد كرد. گفت: صائمم. جعفر خلدى گفت: اگر ثواب روزۀ تو بر تو بهتر از شادى دل برادران است، روزه مگشاى! حالى دست به طعام برد.»[26]

روزه مسیحی برتر از مسلمان!

‏از یکی از صوفیان نیز نقل شده است که می­گفت : “روزه‌ی مسلمانان هیچ ثوابی ندارد، زیرا یکی از آنان در رمضان از شام تا سحر آن‌قدر می‌خورد که اگر مقدار غذایش را حساب کنند، خواهند دید که در روزه بیش از ایام عادی خورده است.” آن صوفی آرزو می‌کرد که مسلمانان مانند مسیحیان روزه بگیرند و هنگام افطار فقط نان و روغن بخورند. همچنین می‌گفت: “از نظر من، کسی حقیقتاً روزه‌دار است که مانند مسیحیان گوشت گوسفند نخورد. اما مسلمانانی که در ایام روزه گوشت و مرغ می‌خورند، روزه‌شان نزد من باطل است.”[27]

مبانی مختلف صوفیه در روزه خواری

بی نیازی به شریعت بعد از رسیدن به حقیقت

اگر چه بسیاری از صوفیان، التزام به شریعت را در ابتدای راه لازم می دانند، اما پس از نیل به حقیقت و فنا، پایبندی به شریعت را امری بیهوده و عبث تلقی می کنند. سران صوفیه، هرکدام از شریعت و طریقت را نردبانی می دانند که پس از رسیدن به بام حقیقت، نیازی به آنها باقی نمی‌ماند. چنانکه مولوی می گوید: «کیمیادانان به علم کیمیا شادند که ما علم این می‌دانیم و عمل‌کنندگان به عمل کیمیا شادند که ما چنین کارها می‌کنیم و حقیقت‌یافتگان به حقیقت شادند که ما زر شدیم و از علم و عمل کیمیا آزاد شدیم؛ عتقاءالله‌ایم.»[28] در مثالی دیگر، شریعت به دانستنِ علم طب و طریقت به استفاده از داروها همانند می‌گردد؛ اما «حقیقت» همچون شفایافتن است که آدمی را از دانستن و به‌کاربستن بی‌نیاز می‌سازد. مولوی با استفاده از این مثال‌ها، تاکید می کند که: «لو ظهرتِ الحقائقُ بطلتِ الشرایع»[29]

در میان معاصرین نیز، سلطان محمد گنابادی بر اساس آموزه «شریعت، طریقت و حقیقت»، بر لزوم عمل به احکام فقهی تأکید داشت، اما در این التزام، قائل به محدودیت‌هایی بود. از نظر او، سالک پس از طی مرحله‌ی دوم از اسفار اربعه عرفانی و دستیابی به مقام «فناء فی الله»، دیگر نیازی به پایبندی به احکام شرعی و الزامات فقهی ندارد.

وی بر این باور بود که اهل طریقت در سلوک خود و در تجربه‌ی شهود الهی، مراتب و احوال مختلفی را سپری می‌کنند. برخی از آنان به مقامی می‌رسند که تمامی تکالیف شریعت از آنان ساقط می‌شود و دیگر ملزم به انجام واجباتی چون نماز، روزه، حج و خمس نخواهند بود. در این زمینه، سلطان محمد گنابادی از اصطلاح «رفع القلم» استفاده می‌کند، به این معنا که قلم تکلیف از این دسته از سالکان برداشته شده است. [30]

یکی از دلائل شریعت گریزی های صوفیان و ترک روزه داری در میان آنان، به مبنای ایشان در زمینه شریعت، طریقت و حقیقت برمیگردد.

ترک روزه بر مبنای تقابل ولایت اقطاب با شریعت

مساله پذیرش ولایت اقطاب در نظر برخی صوفیان به حدی حائز اهمیت و ارزش است که حتی اگر انسان تمام عبادات شرعی و نماز و روزه اش را نیز ترک گوید اما ولایت اقطاب را داشته باشد و با آن‌ها بیعت کرده باشد اشکالی بر او وارد نیست، یعنی به زعم این‌ها شارع مقدس در اموری مانند نماز و روزه ترخیص داده است اما در امر ولایت اقطاب صوفیه، به احدی چنین رخصتی داده نشده است.

ملاسلطان در کتاب ولایت نامه با افترا بستن به اهل بیت علیهم السلام، این مطلب نادرست را از زبان امام صادق علیه السلام نقل می‌کند و بدون ارائه هیچ مدرک و سندی برای این نقل، چنین می‌گوید:

در خبر دیگر از جناب صادق علیه السلام است که خداوند فرض کرد بر خلق پنج امر را پس مرخص فرمود مردم را در چهار امر آن‌ها که نماز و زکات و روزه و حج باشد و مرخص نفرمود در یک امر از آن‌ها که ولایت باشد؛ این از باب اهتمام به بیعت است که فرمود نماز و زکوة و حج و روزه را خواهی بکن و خواهی نکن، ولایت را البته باید به عمل آوری که در آن هیچ عذر پذیرفته نیست و به هیچ وجه ترخیص نیست در امر بیعت. [31]

فارغ از اینکه چنین ترخیصی در هیچ روایتی وارد نشده است، این ولایتی هم که در متون روایی ما دیده میشود، تنها به ولایت اهل بیت علیهم السلام اشاره دارد و منحصر در ذوات مقدسه معصومین علیهم السلام است. نه هر سالک مرتاض و قطب مدعی صوفیه.

ترک روزه از رهگذر اولویت اطاعت از مرشد بر تکالیف شرعی

عین القضات همدانی می گوید تمام افعال و اعمال مریدان باید به اذن و اجازه مرشد باشد حتی نماز واجب و روزه ماه رمضان اگر بدون اذن مراد باشد، باطل است:

«این احکام به وقت مرد بگردد و به حالش و به روزگارش بگردد و تو این ندانی… یکی سیر بخورد و خوش بخسبد و یکی روزه دارد و شب بخسبد و یکی لباس ژنده دارد و یکی کرباس کنده دارد. و یکی از همه خلق بگریزد و یکی با همه کس در آمیزد.

اگر صاحب دلند هم راست است و اگر صاحب دلی بود این حرکات و سکنات مختلف، چون مریدان به فرمان پیران همه راست است اگر بخود کنند، همه غلط است، و بد است و خطا و معصیت و اگر همه نماز فرضه است و روزه رمضان.»[32]

درباور همدانی، دستور مرشد چنان اهمیت دارد که اطاعت و پیروی از آن به قدری حائز اهمیت است که انجام دادن چندین برابر همان اعمال بدون اجازه ثمره آن عمل مورد درخواست مرشد را نداشته و بی فائده و باطل است.

عین القضات می گوید :

«در اين جا عجايب علوم و غرايب معارف و علم الخواص در دين، جز پيران ندانند. اگر تو را گويند يازده بار صلوات بده بر مصطفي يا بر نوح، اگر دوازده بار بود نشايد؛ اگر پير از این طلسمي ساخته است، چون به جاي پانزده بار دوازده بار بود باطل است و اگر گويند هر ماه يك روز روزه دار و گويد آن روز سيزدهم روز است در هر ماهي، اگر بيست روز از هر ماهي روزه دارد، به جاي آن نباشد كه آن يك روز كه پير تعيين كرده بود»[33]

ترک روزه بر مبنای سلوک عاشقانه

یکی از اصول مورد تأکید در تصوف عاشقانه، تقدم خواست قلبی بر الزامات شریعت است. در این نگرش، سالک طریق عشق، عبادات شرعی مانند نماز و روزه را نه از سر تکلیف، بلکه بر اساس کشش درونی و شوق باطنی به‌جا می‌آورد و در غیر این صورت، آنها را ترک می‌کند. عین‌القضات همدانی نیز در آثار خود به این نگرش اشاره کرده و از فردی به نام محمد معشوق یاد می‌کند که هرگز نماز نمی‌خواند اما به والاترین مراتب سلوک دست یافته بود. او این روایت را از استادان برجسته خود، احمد غزالی و محمد حموی، نقل می‌کند و ادعا می‌کند که در روز قیامت، اولیای الهی آرزومند خواهند بود که خاکی باشند که محمد معشوق بر آن گام نهاده است:«محمد معشوق مردی بود که هرگز نماز نکردی … از خواجه محمد حموی و از خواجه احمدغزالي شنیدم که روز قیامت صدیقان را این تمنا بود که کاشکي از خاک بودندی که محمد معشوق روزی قدم بر آن نهاده بودی» [34]

بااین‌حال، چنین تفسیری از سلوک معنوی، چالش‌های قابل‌توجهی از منظر شرعی و الهیاتی ایجاد می‌کند. در رویکرد متعارف اسلامی، عبادات شرعی همچون نماز و روزه نه‌تنها به‌عنوان اعمال فردی بلکه به‌مثابه تعهدات دینی و اجتماعی در نظر گرفته می‌شوند که بر همه مکلفان واجب است. نادیده گرفتن این تکالیف به بهانه‌ی سلوک عاشقانه، می‌تواند زمینه‌ساز بدعت‌هایی شود که با مبانی دین ناسازگار است. افزون بر این، پذیرش چنین تفسیری ممکن است به تضعیف التزام عمومی به احکام شریعت بینجامد و در نهایت، نوعی نسبی‌گرایی دینی را ترویج دهد که با چارچوب‌های فقهی و اعتقادی اسلام تعارض دارد.

عین‌القضات همدانی همچنین به منتقدان هشدار می‌دهد که نباید اعمال و رفتار سالکان فنا فی‌الله را با معیارهای شریعت بسنجند، چراکه آنان از قیود ظاهری تکالیف دینی فراتر رفته‌اند:«تو چه دانى مردان چرا نماز كنند و نماز نكنند! و چه دانى كه نماز ايشان چه بود يا افطار ايشان چه بود! … با عشق درآى تا عجبها بينى‏»[35]


[1] می گویند که جنید همیشه روزه بود و نقل است که وی بیست سال هیچ نخورد مگر هفته ای یکبار.

زرینکوب،جستجوی در تصوف ایران ص 118.

[2] جعفر نصیر گوید:جنید درمی فرا من داد که انجیر وزیری بخر،بخریدم و بیاوردم ،چون روزه بگشاد یکی گرفت و اندر دهان نهاد،پس بیفکند و بگریست و گفت برگیر ،از وی پرسیدم سبب آن،گفت:هاتفی اندر دلم گوید شرم ندارید که از بهر ما دست بداشته بودی از آن و باز سر آن شدی.

قشیری،ترجمه رساله قشیریه ص 229.

[3] بعد از وفات سهل بن عبدالله،صوفیان بصره به خانقاه جنید رسیدند جنید از ایشان سوال کرد که درباره ی روزه چگونه اید؟گفتند که:روز را روزه می داریم و شبانگاه از گیاهان خشک کرده می خوریم.جنید گفت :آه آه! اگر آن گیاهان خشک کرده هم نبودی حال شما تمام تر بودی ! جهت آنکه آن گیاهان خشک نیز نوعی از معلوم(یعنی ندانند افطار چه می خورند و از کجا به دست خواهند آورد روش صوفیان بغداد این روش بوده است)است.و موجب سکون نفسی است به آن .گفتن:این قوت و طاقت نداریم که بی این نیز باشیم.

باخرزی،اوراد الاحباب وفصوص الاداب،ص324 .ابوطالب مکی،قوت القلوب،ج2 ص157.

[4]. ابن‌اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۸، ص۱۲۶؛ لویی ماسینیون و پاول کراوس، اخبار الحلاج، ص۴۳

[5] و عن رويم بن أحمد قال: اجتزت فى الهاجرة ببعض السكك ببغداد، فعطشت فتقدمت إلى باب دار فاستسقيت، فإذا بجارية قد فتحت باب الدار و بيدها كوز جديد ملآن من الماء المبرد، فلما أردت أن أتناوله قالت: ويحك صوفى يفطر بالنهار، فانصرفت، فقال رويم: لقد استحسنت كلامها، و نذرت أن لا أفطر أبدا

تهذيب الاسرار فى أصول التصوف ؛ ص215-216.

[6] و عن سهل بن عبد اللّه: إنه كان يأكل فى خمسة عشر يوما مرة فإذا دخل شهر رمضان لم يأكل إلا أكلة واحدة. و قيل أنه كان يفطر فى كل ليلة على الماء القراح وحده

ابو سعد عبد الملك بن محمد الخركوشى، تهذيب الاسرار فى اصول التصوف، ص217.

[7] و قال على بن بكار: أدركت حفص العابد بالمصيصة و كان يأكل فى شهر رمضان أكلتين؛ أكلة ليلة الخامس عشر، ثم يأكل ليلة الفطر أخرى، قال: و كان يقوى مع ذلك على إحياء الليل.

ابو سعد عبد الملك بن محمد الخركوشى، تهذيب الاسرار فى اصول التصوف، ص216.

[8] شيخ ابو نصر السرّاج طاوس الفقراء صاحب لمع كه وى ماه رمضان ببغداد رسيد اندر مسجد شونيزيّه وى را خانه به خلوت بدادند و امامى درويشان بدو تسليم كردند وى تا عيد اصحابنا را امامى كرد و اندر تراويح پنج ختم بكرد هر شب خادم قرصى بدان در خانه وى اندر دادى چون روز عيد بود وى برفت خادم نكاه كرد هر سى قرص بجاى بود.

ابو الحسن على هجويرى، كشف المحجوب، ص417.

[9] قال: انتهى الزهد إلى ثمانية من التابعين منهم الأسود بن يزيد، كان مجتهدا فى العبادة يصوم حتى يخضر جسده و يصفر

ابو نعيم احمد بن عبد الله الاصبهانى، حلية الاولياء و طبقات الاصفياء، ج2، ص103.

[10] حدثنا عبد اللّه بن محمد قال ثنا محمد بن شبل قال ثنا أبو بكر بن أبى شيبة قال ثنا الفضل بن دكين قال ثنا حنش بن حارث [قال‏] رأيت الأسود و ذهبت إحدى عينيه من الصوم

ابو نعيم احمد بن عبد الله الاصبهانى، حلية الاولياء و طبقات الاصفياء، ج2، ص104.

[11] جامی، نفحات الانس، ص578.

[12] «يا نفس اجتهدى و قومى فانها آخر ليلة من عمرك فصامت و صلت راحت من عمرها اربعين سنة على هذا» در اوايل سلوك سه روز و هفته و چله روزه داشتى، افطار فرمودندى، اما آخر در رمضان دو بار افطار فرمودندى و چند نوبت مشاهده رفت كه در مجموع رمضان روز عيد افطار فرمودندى و در اول لقيه كه در حضرت شمس الدين تبريزى عظم اللّه ذكره رسيدند شش ماه تمام نشسته بودند، چندان‏كه هر دو را باكل و شرب و حاجت بشرى احتياج نيفتاد و چون افطار فرمودندى به يك نوع غذا اختصار كردندى.»

سپهسالار، فریدون، زندگينامه مولانا جلال الدين مولوى، ج‏1، ص 37-38

[13] و اما در صوم مجاهده و جوع آيتى بودند، چه آن مجاهده كه ازيشان مشاهده رفته است مقدور بشر نبود و به حقيقت تحقيق اين آيت كه حضرت عز اسمه در كلام مجيد خبر مى‏دهد كه: «أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ»

حضرت رسول صلى اللّه عليه و سلم خبر مى‏دهند- كه: «الجوع طعام اللّه فى الارض يحيى به ابدان الصديقين»

از حضرت ايشان كشف گشت و از معامله ايشان معاينه شد، كما يبين شمة منه:

كسى كه شب بخرابات قاب‏قوسينست ***** درون ديده پرنور او خمار لقاست

«ابيت عند ربى» نام آن خراباتست ***** نشان «يطعم و يسقينى» از پيمبر ماست‏

از اركان اسلام مدت يك سال و يك ماه صوم داشته بود، اهل تقوى سه ماه دارند و سه روز و هفته‏اى كمابيش، اما افطار كنند و در اربعينات نيز هم از اكابر منقولست كه افطار مى‏كرده‏اند. اما حضرت خداوندگار ما قدس اللّه سره العزيز كه جوع را به‏غايت رسانيده بود، از حضرت ايشان استماع رفت كه فرمودند: چهل سال تمام در معده من شب طعام نخفت، كما قال العارف عن لسان حضرته قدس اللّه سره العزيز:

حق عليمست و رسول اللّه گواه ***** قوت و قوت من آيد از اله‏

درگذشت اكنون چهل سال تمام ***** كه نگشتم مفتقر من بر طعام‏

چون «ابيت عند ربى» حاصلست ***** نك «طعام اللّه» بجانم واصلست‏

چنانكه بيان مى‏فرمايد:

نان جو حقا حرامست و فسوس ****** نفس را تو پيش نه نان سبوس‏

و كدام افطار كه به‏غايت مبالغه بودى، بده لقمه نكشيدى و به يك ساعت باز از معده پاك كردندى و فرمودندى كه: در سينه من اژدهائيست كه غذا را تحمل نمى‏كند و در وقت استفراغ آن مجاهده ديدى، كه از مجاهده جوع قوى‏تر بودى و عرق قطره قطره از جبين مبارك روان شدى و در صفت جوع بيان مى‏فرمايد:

مرغت ز خور و هيضه ماندست درين بيضا ***** بيرون شو ازين بيضه تا باز  شود پرها

صفراى صيام ارچه سوداى سر افزايد *****ليكن ز چنين سودا يابند يد بيضا

و اين جمله كه ذكر رفت صوم ظاهرى بوده است، صوم باطن ايشان كه عبارت از ترك ما سوى اللّه است ايشان را حاصل شده بود، كما قال اهل المعرفة:

«الصوم ثلاثة: صوم العام و صوم الخاص و صوم الاخص، فصوم العام ترك الاكل و الشرب و صوم الخاص محافظة الجوارح و اعضا و صوم الاخص ترك ما سوى اللّه».

روزى كه در خانه طبخ و تكلف بودى با اهل خانه متغير بودندى و روزى كه از اسباب اغذيه و تكلف كمتر بودى بشاشت عظيم فرمودندى و باصحاب خانه عنايات بسيار كردندى و گفتندى كه: امروز نور فقر در جبين اصحاب اين خانه لايحست و پيوسته افتخار به فقرا داشتندى، چنانكه‏

حضرت رسول اكرم صلى اللّه عليه و سلم در مناجات فرمودى: «اللهم احينى مسكينا و امتنى مسكينا و احشرنى فى زمرة المساكين»

و خداوندگار خود در تمامت امور متابعت‏  آن حضرت فرمودندى، در فقر نيز تتبع بد آن حضرت مى‏كردندى، چنانكه مى‏فرمايد:

طاق و ترنب  فقر و فنا از گزاف  نيست ****** هرجا كه دود آمد بى‏آتشى نبود

گر نيست عشق را سرما و هواى ما ******چون از گزافه  او دل و دستار مار بود

و در غزلى ديگر مى‏فرمايد:

كشته شهوت پليد كشته عشقست پاك ***** عشق زده خيمه‏اى ز آن سوى پاك و پليد

جمله دل عاشقان خيمه زده گرد فقر ***** فقر چو شيخ الشيوخ جمله دلها مريد

و در محل ديگر باز مى‏فرمايد:

آتش عشق لامكان سوخته پاك جسم من ***** گوهر فقر بر ميان بر مثل سمندرى‏

و در جاى ديگر مى‏فرمايد:

هر بشرى كه صاف شد در دو جهان ورا دلى ***** ديد غرض كه فقر بد بانك الست را بلى‏

شيخ بدر الدين تبريزى كه در شعبده كيميا و سيميا آيتى بود و مريد و عاشق آن حضرت در وقتى كه ملازم بود چون فقر و فاقه اصحاب را مى‏ديد و مجاهده و رياضات ايشان مشاهده مى‏كرد با جمعى از آن جمله تقرير مى‏كرد كه: اگر حضرت خداوندگار اشارت فرمايد تدبيرى كنم كه اصحاب را رفقى در معيشت حاصل گردد و وجهى طائل ملازمان را مهيا باشد، تا بدان انتعاش كنند و جمعى اصحاب جهت تعليم كيميا با او ملازم مى‏بودند. چون اين معنى بسمع اشرف خداوندگار رسيد غضب عظيم فرمود و از سر حدت تمام بدر الدين را بخواند و فرمود: هر چندان كه اصحاب را بفقر ترغيب مى‏دهم و متاع دنيا وى را بچشم ايشان خوار مى‏گردانم تو خلاف من آمده‏اى و به دنياشان رهبرى مى‏كنى و به قهقرى به دوزخ مى‏كشانى، اين نوبت معافست، اگر ديگر درين باب دم زنى سر بباد دهى و عاقبت چنان شد كه فرمودند. وقتى‏كه سلاطين و امراء جهت اسباب ما سيم و زر فرستادندى خداوندگار ما در خانه شيخ صلاح الدين زركوب فرستادى و در آخر به خانه چلبى حسام الدين قدس اللّه روحهما فرستادى و قطعا جهة اهل بيت چيزى نگذاشتى، مگر سخت ضرورت بودى و حضرت سلطان ولد رضى اللّه عنه التماس كردى، بعد از آن اندك چيزى بديشان دادى.

سپهسالار، فریدون، زندگی نامه مولانا، ص 36-40.

[14] تمیمی‌ مغربی، نعمان بن محمد، دعائم الاسلام، ج۲، ص۱۹۳، مصر، دار المعارف، ۱۳۸۵ق.

[15] عسقلاني، ابن حجر، التهذیب، ج۴، ص۱۹۰، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۶۵

[16] احسائی، ابن ابی جمهور، عوالی اللئالی، ج۱، ص۳۸۱، قم، انتشارات سید الشهداء (علیه‌السّلام)، ۱۴۰۵

[17] کلینی، محمدبن یعقوب، اصول کافی، دارالکتب الاسلامیه، تهران، ۱۳۶۵، ج۵، ص۴۹۴. ۱۸؛شیخ طوسی، محمدبن حسن، امالی، ص۵۲۷، قم، انتشارات دارالثقافه، ۱۴۱۴؛  دیلمی، حسن بن ابی الحسن، اعلام الدین، ص۱۹۱، مؤسسه آل البیت (علیه‌السّلام)، قم، ۱۴۰۸.

[18]. التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری علیه السلام، ص53: بالإسناد المقدم ذکره عن الرضا ع أنه قال قال علی بن الحسین: إذا رأیتم الرجل قد حسن سمته و هدیه و تماوت فی منطقه و تخاضع فی حرکاته فرویدا لا یغرنکم فما أکثر من یعجزه تناول الدنیا و رکوب الحرام منها لضعف نیته و مهانته و جبن قلبه فنصب الدین فخا لها فهو لا یزال یختل الناس بظاهره فإن تمکن من حرام اقتحمه و إذا وجدتموه یعف عن المال الحرام فرویدا لا یغرنکم فإن شهوات الخلق مختلفة- فما أکثر من ینبو عن المال الحرام و إن کثر و یحمل نفسه على شوهاء قبیحة فیأتی منها محرما فإذا وجدتموه یعف عن ذلک فرویدا لا یغرنکم حتى تنظروا ما عقدة عقله فما أکثر من ترک‌ ذلک أجمع ثم لا یرجع إلى عقل متین فیکون ما یفسد بجهله أکثر مما یصلحه بعقله فإذا وجدتم عقله متینا فرویدا لا یغرکم تنظروا أ مع هواه یکون على عقله‌ام یکون مع عقله على هواه و کیف محبته للرئاسات الباطلة و زهده فیها فإن فی الناس من خسر الدنیا و الآخرة یترک الدنیا للدنیا و یرى أن لذة الرئاسة الباطلة أفضل من لذة الأموال و النعم المباحة المحللة فیترک ذلک أجمع طلبا للرئاسة حتى إذا قیل له اتق الله أخذته العزة بالإثم فحسبه جهنم و لبئس المهاد فهو یخبط خبط عشواء یوقده أول باطل إلى أبعد غایات الخسارة و یمده ربه بعد طلبه لما لا یقدر علیه فی طغیانه فهو یحل ما حرم الله و یحرم ما أحل الله لا یبالی ما فات من دینه إذا سلمت له الرئاسة التی قد شقی من أجلها فأولئک الذین غضب الله علیهم و لعنهم و أعد لهم عذابا مهینا و لکن الرجل کل الرجل نعم الرجل هو الذی جعل هواه تبعا لأمر الله و قواه مبذولة فی رضى الله یرى الذل مع الحق أقرب إلى عز الأبد من العز فی الباطل و یعلم أن قلیل ما یحتمله من ضرائها یؤدیه إلى دوام النعیم فی دار لا تبید و لا تنفذ {تنفد} و أن کثیر ما یلحقه من سرائها إن اتبع هواه یؤدیه إلى عذاب لا انقطاع له و لا یزول فذلکم الرجل نعم الرجل فیه فتمسکوا و بسنته فاقتدوا و إلى ربکم فتوسلوا فإنه لا ترد له دعوة و لا یخیب له طلبة.

[19]. زرین‌کوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ص144

[20] حلاج، حسین بن منصور، دیوان الحلاج، ص186.

[21] تنوخی، محسن‌ بن علی، نشوار المحاضرة و اخبار المذاکرة، ج۱، ص۱۵۹_۱۶۰.

[22] نیشابوری، تذکرة الاولیاء، باب احوالات بایزید بسطامی.

[23] جامی، نفحات الانس، ص ٦٧٤.

[24] آیه 121 سوره انعام

[25] نیشابوری، عطار، تذکرة‌الأولیاء، باب احوالات معروف کرخی.

[26] نفحات الانس، ص ١٣٨

[27] و كان يقول: صوم المسلمين لا ثواب فيه، فإنّ أحدهم يأكل في رمضان من العشاء للفجر، فلو حسب أكله في الصّوم‏ وجد أكله فيه أكثر من أكله في الفطر. و يا ليتهم يصومون كالنّصارى، يفطرون على خبز و زيت. و كان يقول: أنا ما عندي‏ يصوم حقيقة إلّا من لا يأكل اللّحم الضّاني كالنّصارى، و أمّا المسلمون الذين يأكلون اللّحم و الدّجاج أيّام صومهم، فصومهم عندي باطل.

محمد عبد الرؤوف المناوى، الكواكب الدرية فى تراجم السادة الصوفية، ج3، ص318.

[28] مثنوی معنوی، مولوی، تصحیح نیکلسون، تهران: انتشارات ناهید، 1375ش ، دفتر پنجم، دیباچه

[29] همان

[30]و النّاظر الى الأسماء من حیث أنها أسماء غافلا عن نظره إلیها هو المجذوب الّذى رفع القلم عنه و لا حکم له فی الکثرات و لا تکلیف.

بیچاره گنابادی (سلطان علیشاه)، محمد، تفسیر بیان السعادة فى مقامات العبادة، ج‏1، ص26.

[31] بیچاره گنابادی (سلطان علیشاه)، محمد، ولایت نامه، باب دوم، فصل اول، ص22؛ لازم به تذکر است که سلطان محمد گنابادی، مقصود از پذیرش ولایت را همان بیعت با قطب می‌داند نه صرف پذیرش ولایت ائمه اثنی عشر علیهم السلام. به علاوه در آیات و روایات فراوانی اهمیت نماز و سایر عبادات گوشزد شده است و هیچ یک از آن‌ها بر ترخیص دلالت ندارد و چنین ترخیصی در متون روایی رویت نمی‌شود. گنابادی مقصود از ترخیص را «خواهی بکن و خواهی نکن» می‌داند و بود و نبود آن را یکسان پنداشته است.

[32] نامه های عین القضات همدانی، ج1، ص 439

[33] نامه های عین القضات همدانی، ج3، ص 393

[34] نامه های عین القضات همدانی، ج1، ص 62

[35] تمهیدات، مقدمه، ص 102

  • لطفا از ارسال پیام هایی که به مسائل یا شخصیت های سیاسی مربوط می شود خودداری نمائید.
  • از ارسال کامنت های توهین آمیز پرهیز شود.
  • پیام هایی که در نقد شخصیت های صوفیه معاصر ارسال شوند، به منظور رعایت برخی مصالح عموم تایید نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید