دکتر شفیعی کدکنی، استاد دانشگاه، شاعر، محقق و صاحب نظر در ادبیات و تصوف است. او در کتاب خویش، تصوف و عرفانِ ابن عربی و پیروانش را به شدت نقد کرده و آن را در مقابل تصوف خراسان قرار می دهد:
«عرفانی که اکنون غالباً در ایران در “محافل” و در “کتب” و “نشریات” عرضه می شود، عرفانی است که تبار ایرانی را تباه خواهد کرد و کوچک ترین جایی برای خِرَد واراده و جنبش باقی نخواهد گذاشت. مجموعۀ بی نهایتی است از بازی با الفاظ که عارفانش می توانند ناظر قتل عام هزاران جوان و پیر باشند و بعد هم بگویند: “تجلی ذات احدیت بود در مقام اسم قهار” و یا اگر تمام این مملکت ویران شود، خواهند گفت: “تعیّن اوّل بود که از مقام فیض قدسی به مقام فیض اقدس تنّزل کرد”! مزخرفاتی از این نوع عبارات که نسل های پی در پی فرزندان این آب و خاک را خاکسترنشین کرد: عرفان شیخ محیی الدین ابن عربی و اتباع او، به روایت شارحان معاصر ما که می پندارند هرچه این زبان پیچیده تر شود عرفان عمیق تر می شود نمونه ای آشکار است که در آن هیچ جایی برای حضور انسان، جز در آینۀ “حضرات خمس[1]” دیده نمی شود.”»[2]
«در تبارشناسی تصوف خراسان، عناصر مزدایی و مانوی و هندویی، اگرچه کمرنگ، حضور خود را حفظ کرده است، ولی در تصوف ابنعربی باید جویای عنصاری باشیم از اسپانیای اسلامی و آنچه در شمال افریقا وجود داشته است، که در میان آن عناصر، مسیحیت و ذهنیت یونانی نقش بسیار مهمی داشته است.»[3]
در جای دیگر نیز تصوف را از عوامل بدبختی و عقب ماندگی بر شمرده و خود را در این زمینه هم عقیده و همسو با کسروی می داند:
“پدیدهٔ عرفان و تصوف، در طول تاریخ، هواداران و دشمنانی خود را همیشه داشته است و میتوانم بگویم همیشه خواهد داشت. بر روی هم مخالفان تصوف دو گروهاند. آنها که تصوّف را بدعتی در شریعت میشمارند و از دید عقاید مذهبی با آن دشمنی میورزند؛ گروه دیگر آنها که از دیدگاه اجتماعی و سیاسی با آن مخالفاند و برآنند که عامل اصلی عقبماندگی جوامع اسلامی، عرفان و تصوف است.
برای گروه اول نیازی به آوردن نمونه وجود ندارد. ولی از گروه دوم اگر یک تن را در عصر خودمان بخواهیم انتخاب کنیم بی گمان باید سید احمد کسروی (۱۲۹۹- ۱۳۲۶ ھ ش) … را مورد توجه قرار دهیم… من نیز با کسروی، درین نکته، موافقم که یکی از علل، و شاید تنها علت، در عقبماندگی جوامع اسلامی، تصوف است؛ اما به مانند کسروی نمیخواهم این «علت بدبختی» را با دشنام و ستیزهجویی از میان بردارم، زیرا برای من به مانند روز روشن است که عرفان و تصوف، با مخالفتهایی از نوع مخالفت کسروی هرگز از میان برداشته نخواهد شد.” [4]
در زمینه تصوف و عرفان ابن عربی که با آقای شفیعی کدکنی هم نظر هستیم. اما به دیدگاه ایشان درباره تصوف خراسان نقد های جدی وارد است. صوفیه خراسان از منحط ترین و منحرف ترین صوفیان تاریخ بوده اند و نمونه هایی از مطالب سران آنها در همین سایت مورد نقد و بررسی قرار گرفته است. برای نمونه به مقالات منتشر شده پیرامون شمس، مولوی و بایزید بسطامی مراجعه کنید.
[1] حضرات خَمس، اصطلاحی عرفانی در مکتب ابنعربی است که به مراتب پنجگانه وجود اشاره می کند.
[2] محمدرضا شفیعی کدکنی، زبان شعردر نثر صوفیه، سخن، تهران، 1392، صص ۹۹-100
[3] محمدرضا شفیعی کدکنی، زبان شعردر نثر صوفیه، سخن، تهران، 1392، صص ۵۲۰-۵۲۱
[4] محمدرضا شفیعی کدکنی، زبان شعردر نثر صوفیه، سخن، تهران، 1392، صص 18-19