پیشنهادی:

سخنان اقطاب و بزرگان صوفیه درباره مذهب تشیع و شیعیان

مدیر سایت
954

بسم الله الرحمن الرحیم

سخنان اقطاب صوفیه درباره مذهب تشیع و شیعیان

یکی از مواردی که می تواند به درک جدایی هر چه بیشتر تصوف از تشیع کمک کند، مذهب سران صوفیه و دیدگاه آنان درباره شیعیان و مذهب تشیع است. این مساله می تواند راهنمای خوبی در بررسی آراء و عقائد صوفیه و تحقیق در این زمینه باشد. با مروری مختصر در آثار صوفیه، به وضوح مشاهده می شود که در قرون اولیه، همه صوفیان از اهل سنت بودند، و اصولا تصوف در بستر اهل سنت، رشد و نمو داشته است.

در مطالب پیشین، مذهب برخی از سران متقدم صوفیه مورد بررسی قرار گرفت. و بیان شد که سران تصوف تا پیش از قرن هفتم  من جمله: حسن بصری، سفیان ثوری، داوود طائی، شقیق بلخی، بشر حافی، حارت محاسبی، ذوالنون، سهل تستری، جنید، حلاج، ابوبکر شبلی، ابونصر سرّاج طوسی، خواجه عبدالله انصاری، قشیری، ابوحامد محمّد غزالی، عین القضات همدانی و شیخ نجم الدین رازی و… همگی سنی مذهب بوده اند. پس از قرن هفتم به تدریج برخی از شیعیان نیز به تصوف تمایل پیدا کرده و صوفیان از لحاظ مذهبی در ظاهر[1] به دو شاخه شیعه و سنی تقسیم شدند.

این مقاله به بررسی سخنان و آرای تعدادی از سران تصوف درباره شیعیان و مذهب تشیع خواهد پرداخت. لازم به ذکر است در نوشتار پیش رو، تنها مواردی نقل می شوند که در آنها به لفظ شیعه و رافضی و مشتقاتشان اشاره مستقیم شده باشد. و مواردی که در آنها مضمون اعتقادات شیعیان بدون ذکر نام نقد شده یا موارد بسیار دیگری که سران تصوف به اعتقادات اهل سنت تصریح نموده اند، موضوع مورد بحث این مقاله نیست و اساسا گنجاندن این مطالب در قالب مقاله و حتی یک الی دو جلد کتاب هم مقدور نخواهد بود.

گمراه خواندن شیعیان و رد و نقد مذهب تشیع

ابن عربی

در میان اقطاب و مشایخ صوفیه، محیی الدین ابن عربی(638-۵۶۰ ق) افراطی ترین دیدگاه ها را درباره شیعیان داشته و در آثارش به کرات، شیعیان را مذمت و اعتقادات ایشان را نقد نموده است. او شیطان را شاگرد شیعیان می داند و می گوید که شیطان در نفوس ایشان (مخصوصا شیعیان دوازده امامی) القاء و آنها را گمراه نموده است. در موارد مختلفی نقل می کند که بزرگان صوفیه، باطن پیروان اهل بیت علیهم السلام را به صورت حیوانات مختلف دیده اند. او اتهامات سخیف و مضحکی را متوجه شیعیان می کند و نهایتا از تهمت ها و دروغ پردازی های خود، نتیجه می گیرد که شیعیان پیرو یهود هستند!

باطن شیعیان به شکل سگ است!

ابن عربی در محاضرة الأبرار، حکایتی را از یکی از به اصطلاح اولیای خدا و مرتاضان صوفی، نقل نموده و از آن صوفی می پرسد که آیا کرامت و علامتی از ناحیه خداوند داری؟ صوفی پاسخ می دهد که بله، علامتی از ناحیه خداوند به صورت مخصوص، درباره روافض دارم و آن اینست که باطن ایشان را به صورت سگ مشاهده می کنم.[2]

باطن شیعیان به شکل خوک است!

ابن عربی در موضعی دیگر با مبالغه بسیار در مناقب رجبیون، آنها را قائم به عظمت الهی و صاحبان قول ثقیل (با اشاره به آیه إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلًا ثَقِيلا) معرفی می کند که در هر عصر دارای تعدادی محدود و مشخص هستند. رجبیون گمنام بوده و برخی از اهل طریقت آنها را می شناسند. او پس از ترفیع درجه و استحکامِ جایگاه رجبیون در ذهن مخاطب خود، کرامت یکی از آنها را چنین نقل می کند که باطن شیعیان را به صورت خوک می دیده است![3]

شیطان، شاگرد شیعیان دوازده امامی است! دخالت شیطان در نفوس شیعیان

ابن عربی شیطان را شاگرد شیعیان می داند و می گوید که ابلیس در نفوس شیعیان مخصوصا شیعیان دوازده امامی القاء و آنان را گمراه نموده است.

جالب است که وی آنقدر از فضای معرفتی شیعه و معارف اهل بیت علیهم السلام فاصله داشته که شبهات سخیف و مضحکی را که هیچ اصلی ندارد، بر علیه شیعیان مطرح می کند. او مدعی می شود که شیعیان به خداوند طعنه می زنند، چرا که جبرئیل باید وحی را بر حضرت علی علیه السلام نازل می کرد اما خیانت کرد و بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نازل شد!

عبارات ابن عربی در فتوحات ذیل عنوان «مداخل الشیطان فی نفوس العالم – الغلوّ فی حب آل البیت» از این قرار است:

«راه و روش اهل بدعت و نفسانیّات بدین ترتیب است که شیاطین در ابتدا اصل صحیحی را که در آن شک نمی نمایند به آنان (شیعیان) القاء می نماید. سپس گمراهی ها از عدم فهم صحیح به وجود می آید و گمراه می شوند. این امر همچون یک امر صحیح به شیطان نسبت داده می شود. کاش می دانستند که در این مسائل، شیطان شاگرد ایشان است. (شیطان از صاحبان بدعت و نفسانیّات درس می گیرد). بیشترین مصداق چنین امری مربوط به شیعه مخصوصا امامیه (شیعیان ۱۲ امامی) است. شیاطین جنّی بر آنان وارد می شوند.

محبت اهل البیت (علیهم السلام) و افراط بر آن را بر آنان القا می کنند و شیعیان این علاقه شدید را مؤثرترین وسیله قرب الهی تلقّی می کنند. همینطور است اگر در این حدّ توقّف کنند و چیزی نیفزایند ولی آنها (شیعیان) از حد محبت اهل البیت (علیهم السلام) به دو صورت تجاوز می کنند.

الف: بعضی از آنها به محبت اهل البیت علیهم السلام دشمنی و سبّ صحابه را می افزودند، چون آنان اهل البیت (علیهم السلام) را مقدّم نداشتند و (شیعیان) گمان می کنند که اهل البیت (علیهم السلام) برای این مناصب دنیوی (خلافت) سزاوارتر بوده اند. از آنان کسانی هستند که شناخته شده اند و زیاد هستند.

ب – و طایفه ای از آنان علاوه بر سبّ صحابه، نسبت به پیامبر صلی الله علیه (و آله) و سلّم و جبرئیل علیه السلام و الله جلّ جلاله طعنه زدند که چرا نسبت به رتبه ایشان (اهل البیت علیهم السلام) و برتری آنان در خلافت بر مردم، تصریح نکرده اند و حتی برخی از آنان سوگند یاد کرده اند که: ما کان من بعث الأمین أمیناً  آن که جبرئیل امین را فرستاده است ، امین نبود.

و تمام این امور از اصل صحیحی نشأت گرفته است و آن حب اهل البیت علیهم السلام می باشد اما نتایج غلطی را از آن اصل صحیح گرفته اند. پس گمراه شدند و گمراه کردند. بنگر که غلوّ در دین چه نتایج زیانباری را به دنبال دارد. آنها را از حد خارج نمود به گونه ای که نتیجه کاملاً معکوس برای آنها حاصل شد. قال تعالی: قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لاَ تَغْلُواْ فِی دِینِکُمْ غَیْرَ الْحَقِّ وَلاَ تَتَّبِعُواْ أَهْوَاء قَوْمٍ قَدْ ضَلُّواْ مِن قَبْلُ وَأَضَلُّواْ کَثِیرًا وَضَلُّواْ عَن سَوَاء السَّبِیلِ.»[4]

ابن عربی در کتاب تفسیرش نیز این ادعای باطل و کذب خود را تکرار کرده و نتیجه گرفته که شیعیان از یهود پیروی می کنند:

«یهود گمان کردند که خداوند متعال به جبرئیل امر نمود که وحی را بر بنی اسرائیل نازل کند، اما جبرئیل وحی را بر فردی از عرب نازل کرد و از همین روی جبرئیل را به دشمنی گرفتند. همان کاری که روافض انجام دادند که گفتند: همانا خداوند به جبرئیل امر کرد که وحی و نبوت را بر علی ]علیه السلام[ نازل کند، اما او بر محمد صلى اللّه عليه [و آله] و سلم نازل شد. و این مساله همان است که در روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم وارد شده است که: «همانا شما از سنن پیشینیان خود پیروی خواهید کرد، وجب به وجب و ذراع به ذراع. گفتند یا رسول خدا یعنی از یهود و نصاری پیروی خواهیم کرد؟ فرمود: پس چه کسانی؟ (استفهام انکاری)» پس نسبت خیانت به جبرئیل، تبعیت روافض از یهود است»[5]

اگر ابن عربی اندکی اهل مراجعه به معارف آل الله علیهم السلام بود به این نتایج محیر العقول نمی رسید. با توجّه به این مطالب و سایر اظهارات و دعاوی ابن عربی، به خوبی روشن است که شیطان بر چه کسی وارد شده است!

حاشیه: اما سخیف تر و مضحک تر از این ادعاهای ابن عربی، آن است که با وجود چنین افاضاتی در کتب ابن عربی و در دسترس بودن این کتب، پس از قرنها یک به اصطلح روحانی شیعه (که از قضا صوفی است) کتابی تالیف کند و عنوان آن را بگذارد: محیی الدین شیعه خالص!!

ابن عربی در موارد بسیار دیگری نیز با ذکر نام و بدون ذکر نام شیعیان به آنان طعنه زده و اعتقادات شیعه را رد و نقد نموده است که به جهت رعایت اختصار از ذکر آنها خودداری می شود.[6]

اتهامات و اهانت های ابن عربی بر شیعیان به قدری متعصبانه است که اعتراض شارحان آثار او را نیز به همراه داشته است.

سید جلال الدین آشتیانی و دشمنی ابن عربی با شیعیان

مرحوم سید جلال الدین آشتیانی از ابن عربی به شدت انتقاد کرده و او را شخصی ساده لوح و شیعه ستیز معرفی می نماید. ایشان می نویسد:

«شیخ اعظم به طور کلّی با شیعه، خصوصاً فرقه امامیه، ـ عظّم الله شأنهم ـ سر سازش ندارد. او گویا مطلقاً آثار شیعه را ندیده است… شيخ اعظم، بر خلاف شاگرد عظيم خود، شيخ كبير صدر الدين قونوى، اقوالى را مستند به شيعه، و به قول أو خصوصاً الإمامية من الشيعة دانسته كه كذب محض است و شيخ آنها را واقعى پنداشته، در حالى كه أو خود بدون تحقيق در سند أحاديث و رواياتي را كه وضّاعين با كمال وقاحت از قول حضرت ختمى مقام جعل كرده‏اند (و آثار جعل از ظاهر و معناى آن روايات هويداست) نازل در شأن خلفا، خصوصاً خليفه دوم، دانسته، و آن مجعولات را چندان با آب و تاب نقل و با ابتهاج شرح و تفسير مى‏كند كه اشخاص ساده لوح را تحت تأثير قرار مى‏دهد. عجب آن كه به نقل تهمتى كه شياطين از دشمنانِ محبّان اهل بيت عليهم السلام بر آنان بسته اند پرداخته است، به خيال آن كه لا بد همه محققان از تابعان اهل بيت مسخر شيطان‏اند! »[7]

آشتیانی پس از بیان تهمت ابن عربی به شیعیان درباره خیانت جبرئیل امین! می نویسد:

«از هيچ ديوانه اى چنين كلامي شنيده نشده است. يكى از احتمالات آن است كه دشمنان امير مؤمنان، على بن ابى طالب عليه السلام، يعنى ملحدان از نواصب، كه ساليان متمادى به فرمان معاوية بن أبى سفيان، على عليه السلام، را در جميع شهرها و قصباتى كه در تصرف فرزند هند جگر خوار، عليه و على آبائه و أبنائه و أذنابه لعنة اللاعنين، بود دشنام مى‏دادند، آن چه كه شيخ اعظم بدون تحقيق از امور مسلمه دانسته است جعل كرده اند. در زمان شيخ، أعلى اللَّه قدره، بسيارى از افاضل شيعه در سوريه و خصوصاً در حلب توطن داشتند. از علماى بزرگ شيعه و متكلمان اين فرقه در نواحى نزديك به سر مى‏بردند و شايسته بود شيخ بزرگوار به آنها مراجعه مى‏كرد. نسبت دادن كلامي به آن سستى به شيعه به نحو اطلاق حاكى از ساده لوحى و زود باورى است. احدى از ارباب علم و معرفت چنين مطلب سستى را مورد توجه قرار نداده است. شيخ اعظم در مقام نقل حديث، جمله ی «في الحديث الصحيح المنقول عن أبى هريرة عن النبيّ صلّى اللَّه عليه و سلم» را ورد زبان خود قرار داده است. در حالى كه أبو هريره چندان شهرت در نقل حديث ضعيف دارد كه علماى مصر أو را «بازرگان حديث» نام داده‏اند…»

دیدگاه محسن جهانگيرى‏

محسن جهانگيرى مولف کتاب “محيى الدين ابن عربى چهره برجسته عرفان اسلامى”‏ نیز که از او به عنوان یکی از برترین ابن عربی شناسان ایران یاد می شود، برخی از اشکالات منتقدین بر ابن عربی را وارد می داند. جهانگيرى با اعتراض بر ابن عربی، اعتراف می کند که وی با شیعیان، مخالفت و دشمنی داشته و به ایشان اهانت های زشتی نموده است:

«اينكه ايراد شد متوكل عباسى را كه قبر شريف سيد شهدا حسين بن على- عليهما السلام- را ويران ساخت، ستايش كرده و از اقطابى پنداشته كه هم حائز خلافت ظاهرى هستند و هم حائز خلافت باطنى، ايراد وارد است، كه او در كتاب فتوحاتش اين سخن را گفته است، و احتمال اينكه از اين عمل شنيع و كار ناپسند متوكل آگاه نبوده است، بسيار ضعيف است كه وى از آگاهان و مطّلعان روزگارش بوده است. درست است كه در كتاب محاضرة الابرارش آنجا كه خلافت همين متوكل را گزارش مى‏دهد به اين بيدادگرى و فعل شرم‏ آور اين به اصطلاح «خليفه» اشاره‏اى نمى‏كند ولى اين دليل عدم اطلاعش از واقعه نيست، كه بناى وى در اين كتاب به اختصار بوده و از اعمال و افعال هيچ‏يك از خلفا سخن به ميان نياورده بلكه صرفا به نام و نشان و مدت خلافت و تاريخ ولادت و مرگ آنان و نيز به ذكر نام حاجب، وزير و قاضيشان اكتفا كرده است.

اين ايراد هم كه او گفته است رجبيّون در كشفشان روافض را به صورت خنازير مى‏بينند وارد است كه متأسفانه در كتاب فتوحات مكيه اين سخن نوشته شده است. گرچه اين سخن از اين نقطه نظر كه وى يك مسلمان سنى و در نتيجه مخالف شيعيان است، كه به گفته خودش درباره ابو بكر و عمر عقيده سوء دارند و در حق على- عليه السلام- غلوّ مى‏كنند، بسيار طبيعى است. و اما از نقطه نظر ديگر يعنى اينكه او خود را يك صوفى صافى و يك عارف راستين مى‏داند، بسيار بعيد و مستبعد مى‏نمايد كه عارف راستين را، آن هم عارف وحدت وجودى كه احيانا به وحدت اديان نيز تفوّه مى‏كند، با نوع عقيده و مذهب مردم چه كار؟ و او چگونه روا مى‏دارد كه گروهى را به واسطه داشتن عقيده و مذهب خاصى تا آن حد تحقير و توهين نمايد كه سيرت و سريرتشان را تا مرتبه خنازير(خوک ها) پايين بياورد، و يا دست كم از كسانى كه اين‏گونه سخنان كوته‏بينانه را بر زبان رانده‏اند به بزرگى ياد كند و دعاويشان را با آب و تاب نقل نمايد و خودشان را از اولياء اللّه پندارد. خلاصه اين نوع مقالات با مقام علم و عرفان و آزادگى و آزادانديشى سازگار نمى نمايد. مگر اينكه اين مقالات را از وى ندانيم و همان‏طور كه شعرانى گفته است بگوييم به كتابهايش دست برده‏اند.»[8]

نکته: لازم به ذکر است که ادعای شعرانی مبنی بر دستبرد به کتب ابن عربی، کاملا مردود است و در مقاله ای در همین پایگاه، این مساله کاملا شرح داده شده است. نتیجه اینکه نسخه اصلی فتوحات به خط ابن عربی در زمان ما موجود و در دسترس است و آنچه که در نسخه عثمان یحیی و نسخه عبدالعزیز سلطان منصوب وجود دارد، از روی دستخط ابن عربی استنساخ شده است و ادعای تحریف مطالب ابن عربی در این آثار منتفی خواهد بود. همچنین با فرض قبول ادعای شعرانی نیز، به اثبات تشیع ابن عربی کمکی نخواهد شد و بلکه تسنن غلیظ تری برای وی ثابت می شود. برای مطالعه بیشتر رجوع کنید به:

بررسی و نقد دلائل طرح شده پیرامون تشیع ابن عربی – آیا کتب و آثار ابن عربی تحریف شده است؟

امام محمد غزالی

ابوحامد محمد غزالی (۴۵۰ – ۵۰۵ ه) معروف به امام غزالی، تشیع و ناصبی گری را در دو روی سکه افراط و تفریط قرار می دهد و شیعیان را به طور کلی دور افتاده از صراط می داند. او در نهایت، راه اهل سنت را به عنوان طریق اعتدال و صراط مستقیم معرفی می کند:

« و آنکه مشیت را به خداوند و کسب را به عبد نسبت دهد، پس او سنی است. اما روافض و نواصب: تمامی آنها از صراط مستقیم به دور هستند. چرا که رافضی ادعای محبت اهل بیت علیهم السلام را دارد و در سب و بغض صحابه کوشش می کند. و ناصبی بر صحابه تعصب دارد و ظلم و کفر را به علی رضی الله عنه [صلوات الله و سلامه علیه]  نسبت می دهد. و اما اهل سنت در طریق اعتدال قرار دارند. پس صحابه و اهل بیت را دوست داشتند و خداوند زبان هایشان را از بدگویی ایشان(صحابه و اهل بیت) حفظ نمود مگر به حمد و ثنا بر ایشان. پس حمد و شکر و منّت از آن خداوند است.»[9]

غزالی دیگر توضیح نداده که چگونه محبت صحابه ای چون مغیره بن شعبه(ضارب و هتاک به حریم حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها) و خالد بن ولید(که بنا بر نقل اهل سنت، در یک شب رئیس مسلمان یک قبیله را به قتل رساند و با زن وی زنا نمود) و غاصبان خلافت و برنامه ریزان برای ترور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و فراریان جنگ های مسلمین با کفار(بنابرنقل بخاری…) و… را با محبت محمد و آل محمد علیهم السلام جمع کرده است!

رشيد الدين ميبدى

رشيد الدين میبدی (از صوفيان قرن ششم)، با نقل روایاتی از منابع اهل سنت، لعن کنندگان صحابه را به شدت شماتت و نکوهش می کند و لعن بر این نفرین کنندگان را روا می داند. سپس سخن یکی از امامان مذاهب فقهی اهل سنت را گزارش می کند که در آن، یهود و نصاری از شیعیان امت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برتر دانسته شده اند:

«مالک ابن انس گفت: یهود و نصاری با خصلتی از روافض برتری دارند. زیرا که از یهود پرسیده شد که بهترین امت شما کیست؟ پس گفتند اصحاب حضرت موسی. از نصاری پرسیده شد که بهترین امت شما کیست؟ پاسخ دادند حواریون حضرت عیسی. از روافض پرسیده شد که بدترین ملت شما چه کسانی اند؟ پاسخ دادند اصحاب محمد ]صلی الله علیه و آله و سلم[.

امر به استغفار (برای اصحاب) شدند، اما آنها را سب نمودند. پس شمشیرها بر آنان (شیعیان) تا روز قیامت برهنه است. هیچ پرچم و حرکتی از آنان برافراشته و ثابت نمی ماند. هرگاه شعله های جنگ را برفروزند، خداوند با ریختن خون و پراکندگی اجتماع و نابود کردن حجتشان، آن را خاموش می کند. پناه می بریم بر خداوند از آراء گمراه کننده.»[10]

در جای دیگر می نویسد:

«غاليان در دين سه قوم اند: ترسايان در كار عيسى (ع)، و رافضيان‏ در كار على‏ (ع)، و خوارج در كار تشديد. رافضيان در غلو ملحق‏اند بترسايان، و موسوسان در طهارت و در نماز در نمطى‏اند از سيرت خوارج.»‏[11]

 

او شیعیان را به دلیل نپذیرفتن خلافت ابوبکر، ملعون در دنیا و آخرت می پندارد:

«داود خلیفه بود. جهودان درو طعن کردند. خلافت وی را بماند، و جهودان ملعون شدند. لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ الایة بو بکر خلیفه بود، رافضیان برو طعن کردند، خلافت او را بماند، و رافضی بلعنت بماند درین جهان و در آن جهان، چنان که گفت: «لُعِنُوا فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ»[12]

ابوبکر شبلی

ابوبکر شبلی (247 – 334 ق) صوفی معروف قرن سه و چهار هجری و ملقب به تاج الصوفیه! شیعیان را دنی ترین فرقه انحرافی می داند و با جسارتی عجیب، فضائل امیر المومنین علیه السلام را به استهزاء می گیرد و خود را در مقامی بالاتر از آن حضرت قرار می دهد. عطار نیشابوری با ستایش و تجلیل از این صوفی پست و گمراه، به نقل از او می نویسد:

«گفت از جمله فرق عالم كه خلاف كرده اند، هيچ كس دنى تر از رافضى و خارجى نيامد. زيرا كه ديگران كه خلاف كرده اند در حق كردند و سخن از او گفتند، و اين دو گروه روز در خلق به باد دادند. وقتى شبلى را با علويى سخن مى رفت گفت: من با تو كى برابرى توانم كرد؟ كه پدرت سه قرص به درويشى داد. تا قيامت همى خوانند: و يطعمون الطّعام على حبّه[13]، و ما چندين هزار درم و دينار بداديم و كسى ازين ياد نمى كند.»[14]

ابوطالب مکی

ابوطالب مکی از صوفیان سده چهارم هجری قمری بود. مهمترین اثر او کتاب «قوت القلوب» است. بسيارى از صوفیان دوره های بعد، مانند محمد غزالى، مولوی، شهاب‌الدين سهروردى، ابوالحسن شاذلى و طريقت شاذليه، از این کتاب تأثير پذیرفته اند و معمولا براى سالكان، همچون كتاب راهنما و جامع احكام و لوازم و شرايط سلوك به شمار مى‌رفته است. [15]

باسل عيون السود در مقدمه قوت القلوب مى‌نويسد:

«كتاب قوت القلوب، از كتاب‌هاى سترگ و بزرگ در دانش تصوف است… امام محمد غزالى در تأليف كتاب إحياء علوم الدين، به اين كتاب اعتماد داشته است؛… غزالى در كتاب المنقذ من الضلال مى‌گويد: پس شروع به تحصيل دانش صوفيه از كتاب‌هايشان نمودم، مثل قوت القلوب ابوطالب مكى(ره) و آثار پراكنده از جنيد و شبلى و ابويزيد بسطامى و غير از اينها از كلام مشايخ ايشان، تا به مقاصد علمى ايشان آگاهى يافتم و آنچه از طريقت ايشان امكان داشت با خواندن و شنيدن تحصيل شود، به دست آوردم».[16]

پس از مشخص شدن جایگاه ابوطالب مکی در میان صوفیه، نوبت به بیان دیدگاه وی درباره شیعیان می رسد. در کتاب علم القلوب[17] به نقل از ابوطالب مکی آمده است:

« تمامی بدعت ها معصیت است… و کبائر آن بر پنج قسم هستند که عبارتند از: قدریه مجوس امت، مرجئه نصاری امت، جهمیه یهود امت و رافضه مشرکان امت! یعنی کسانی که یکی از صحابه را کافر بدانند و زنادقه که کفار این امت هستند.»[18]

عبد الوهاب شعرانی

عبد الوهاب شعرانی (898 – 973 هـ) را باید یکی از مهم ترین مدافعان ابن عربی (متوفای 638ق) دانست. او کتاب‌های مهمی در دفاع از ابن عربی و تحت تأثیر او نگاشته است که از مهم‌ترین آنها می‌توان به «الیواقیت و الجواهر»، و «الکبریت الاحمر» اشاره کرد. شعرانی در الیواقیت و الجواهر پس از توضیح اینکه تزلزل از عقائد حق و اضطراب آراء ناشی از القائات شیطان است، از قرامطه، زنادقه و رافضه به عنوان مصادیق گمراه شدگان و مضلّین از مسیر حق نام می برد و شیعیان را در ردیف و جایگاه زندیقان قرار می دهد. [19]

عبدالرحمن جامی

جامی (898-817 ق) از صوفیان نامداری است که در قرن نهم هجری قمری می زیست. از جامی کتب و رسائل بسیاری بر جای مانده است. با اینکه او اشعاری در مدح اهل بیت علیهم السلام دارد اما این مدایح و منقبت گویی ها، از چارچوب اعتقادی اهل سنت فراتر نرفته است. از همین جهت در آثار منظوم و منثور خود، بر مذهب اهل سنت تاکید نموده است.

محمد عبد الرؤوف المناوى در طبقات الصوفیه پس از ذکر برخی از آثار جامی می نویسد: «و کتاب سلسله الذهب که در آن روافض را سرزنش و رد نموده است»[20]

برای نمونه وی در یکی از اشعار سلسله الذهب، شیعیان را با القابی چون ننگ جهانیان، ابله، جاهل و… خطاب می کند. سپس به ستایش از خلفای اهل سنت می پردازد و از حضرت علی علیه السلام نیز به عنوان چهارمین خلیفه تجلیل می نماید. وی در نهایت می گوید که اعتراض به صحابه موجب از دست رفت دین و ایمان افراد می شود.

هر کرا رفض خلق شد است        نه خلق بلکه ننگ ما خلق است[21]
چه بتر زان که ابلهي زعوام          لب گشايد به سب صحب کرام
چه بتر زان که جاهلي زسفه        گويد اندر حق صحابه تبه
آن که باشد مديحش از ذم کم     چون بود گر برآرد از ذم ذم

و زميان همه نبود حقيق      به خلافت کسي به از صديق
وز پي او نبود از آن احرار   کس چو فاروق لايق آن کار

جز به آل کرام و صحب عظام     سلک دين نبي نيافت نظام
نامشان جز به احترام مبر           جز به تعظيم سويشان منگر
همه را اعتقاد نيکو کن             دل از انکارشان به يک سو کن
هر خصومت که بودشان باهم     به تعصب مزن در آنجا دم
برکس انگشت اعتراض منه       دين خود را رايگان زدست مده[22]

ور در جای دیگر چنین می سراید:

لعن كز رافضى شود واقع             شود آن لعن هم بدو راجع [23]

جامی در نفحات الأنس‏، در اثنای نقل یک رویای خیالی در منقبت غزالی، تمامی مذاهب و فرقه های مختلف اسلامی را در نهایت اهل نجات می داند و چنان می نماید که از میان فرقه های مختلف و متعدد، تنها اعمال و اعتقادات شیعیان پذیرفته نخواهد شد.[24]

جامی اعتقاد شیعیان درباره ایمان حضرت ابوطالب علیه السلام را رد می کند و با جسارت تمام، ایشان را هم ردیف ابولهب قرار می دهد.

بود بو طالب آن تهى ز طلب           مر نبى را عم و على را اب‏

خويش نزديك بود با ايشان             نسبت دين نيافت با خويشان‏

هيچ سودى نداشت آن نسبش             شد مقر در سقر چو بولهبش [25]

اشعار جامى اعتراض بسیاری از علمای شیعه را به همراه داشت و قاضى مير حسين يزدى اين قطعه را در مذمت وى سروده است:

آن امام بحق ولى خدا                    كاسد اللّه غالبش نامى‏

دو كس او را بجان بيازردند            يكى از ابلهى يك از خامى‏

هر دو را نام عبد رحمانست             آن يكى ملجم اين يكى جامى[26]

مولوی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی (۶۰۴-  ۶۷۲ ه) نیز از شاعران و صوفیان بنامی است که حنفی مذهب بود. او نیز در آثار خویش به شیعیان اعتراض نموده و آداب و اعتقادات شیعه را نقد نموده است.

مولوی در دفتر ششم در قالب حکایتی به ترسیم عزدارای امام حسین علیه السلام می پردازد. مولوی عزاداری برای سیدالشهدا علیه السلام را به ضایع نمودن عمر تشبیه کرده و سپس آن را به نقد کشیده است.[27]

وی در یکی از غزلیات دیوانش، مدعی می شود که شیعیان، جدا کننده میان حضرت علی علیه السلام و عمر هستند و در حقیقت اینها مشکلی با بکدیگر نداشته اند:

گفتن همه جنگ آورد در بوی و در رنگ آورد          چون رافضی جنگ افکند هر دم علی را با عمر[28]

در اشعاری دیگر شیعیان و خوارج را به عنوان دو فرقه انحرافی معرفی می کند:

بر رافضى چگونه ز بنى قحافه(= ابوبکر) لافم             بر خارجى چگونه غم بوتراب گويم‏[29]

داستانی که مولوی در دفتر پنجم مثنوی با عنوان ” حکایت محمد خوارزمشاه کی شهر سبزوار کی همه رافضی باشند به جنگ بگرفت اما جان خواستند گفت آنگه امان دهم کی ازین شهر پیش من به هدیه ابوبکر نامی بیارید ” به نظم درآورده نیز از مواردی است که به شیعیان طعنه زده و آنها را نکوهش نموده است.[30]

همچنین در دفتر سوم مثنوی، نقل مناقب عمر برای شیعیان را به نواختن بربط در گوش کرد تشبیه و بدین ترتیب شیعیان را مذمت کرده است.

کی توان با شیعه گفتن از عمر        کی توان بربط زدن در پیش کر[31]

عبدالقادر گیلانی قطب سلسله قادریه

عبدالقادر گیلانی سرسلسله یکی از بزرگترین فرقه ها و طریقت های صوفیانه است. در مقاله ای در همین پایگاه، دیدگاه مولوی و شمس و… درباره عزاداری سید الشهدا علیه السلام، مورد نقد و بررسی قرار گرفت. در مقاله مذکور بیان شد که عبدالقادر گیلانی پس از نقل اشکالی که شیعیان درباره روزه گرفتن، سرور و شادی در روز عاشورا بر اهل سنت مطرح می کنند، ادعا می کند که مذهب تشیع قبیح و قائل به آن خطاکار است و روز مرگ ابوبکر برای عزاداری سزاوارتر از روز عاشوراست:

« قومی (شیعیان) به روزه گرفتن و بزرگداشت روز عاشورا ایراد گرفته اند و گمان کرده اند به خاطر قتل امام حسین رضی الله عنه در این روز، روزه گرفتن جایز نیست و گفته اند به خاطر شهادت ایشان باید در این روز هر ساله عزاداری کرد و طعنه می زنند که شما این روز را روز فرح و شادی قرار می دهید… کسی که قائل به این حرف باشد خطا کار است و مذهبش قبیح است زیرا خداوند خواسته است به خاطر قرار دادن شهادت سبط نبی صلوات الله علیه [و آله] و سلم در این روز مبارک بر مقام ایشان بیفزاید و او را به مقام خلفای راشدین برساند… اگر بنا باشد روز مرگ (سیدالشهدا) را روز ماتم قرار دهیم روز دوشنبه سزاوارتر به این کار است زیرا در این روز خدا جان پیامبرش محمد و همچنین ابوبکر را گرفت… روز عاشورا روز مصیبت نیست زیرا عزای این روز شایسته تر از شادی و سرور نیست.»[32]

نویسنده کتاب “السّيف الربّاني في عنق المعترض على الغوث الجيلاني” نیز در مقام دفاع از عبدالقادر گیلانی و مناظره با یکی از اعتراض کنندگان به این قطب صوفی، شیعیان را با القابی چون “اهل بدعت، اهل زیغ، نفاق، حسد و شقاش و تیره بختی” مورد عنایت خویش قرار می دهد![33]

حارث محسابی

پیشتر اشاره شد که حارث محسابی، کتابی در رد تشیع تالیف نموده است. او شیعیان را از جمله کسانی می داند که دچار گمراهی عظیم شده اند و می نویسد:

«و از بندگان، قومی گمراه هستند که بر ضلالت بزرگی اجتماع کرده اند. آنها قائلند که احدی جز خودشان حرف حق نمی زند و کسی جز آنها هدایت نشده است، و آنها کسانی هستند که می گویند: قرآن مخلوق است، کسانی که قائل به وقف هستند، … کسانی که منکر دیدن خداوند در آخرت هستند،… و از آن جمله رافضیان هستند و مرجئه»[34]

مصحح کتاب حارث محاسبی نیز در پاورقی ذیل کلمه الرافضة می نویسد: «مراد از رافضه، شیعیان هستند؛ کسانی که امامت ابوبکر و عمر را نفی نموده، آنها را به غصب خلافت متهم می کنند و تظاهر به حبّ اهل بیت علیهم السلام می نمایند.»[35]

ابوسعید ابوالخیر

در کتاب اسرار التوحید حکایتی از ابوسعید ابوالخیر نقل شده که هر چند، سخنی از او بر علیه شیعیان ندارد، اما تصریح شده که تمامی شیعیان، ابوسعید ابوالخیر و صوفیان را دشمن می داشتند:

«چون شيخ ما ابو سعيد قدّس اللّه روحه العزيز به ابتدا به نيشابور آمد و مجلس مى‏گفت و مردمان به‏يك‏بار روى به وى نهادند. مريدان بسيار پديد آمدند و مالها فدا مى‏كردند و در آن وقت در نيشابور مقدم كرّاميان استاد ابو بكر اسحاق كرّامى بود و رئيس اصحاب رأى و روافض قاضى صاعد و هريك از ايشان تبع بسيار داشتند و شيخ ما را عظيم منكر بودند. و جملگى صوفيان را دشمن داشتندى»[36]

ابونعیم اصفهانی

همانگونه که گذشت وی کتابی مجزا در رد تشیع تالیف نموده است. حلیة الاولیاء از دیگر کتب مشهور وی است. ابونعیم انگیزه خود از تألیف کتاب حلیة الاولیاء را اینگونه عنوان کرده که در آن نام جماعتی از صحابه و تابعان و تابعانِ تابعان و ناسکان و بعضی از روایات و سخنان آنان آمده باشد. وی همه آنان را از اعلام صوفیه و پیشوایان آنها دانسته است.[37]

ابونعیم در این کتاب، ذیل فصلی که به تجلیل از سفيان ثورى می پردازد و در مناقب و فضائل این صوفی مشهور قلم فرسایی می کند، با نقل یک رؤیا، شیعیان را یهود امت، و سفیان ثوری و اصحابش را هم ردیف انبیاء و پیامبران قرار می دهد! سفیان ثوری متوفی 161 از چهره های بر جسته و از بنیان گزاران تصوف است که بنابر نقل کتاب شریف کافی، امام صادق (علیه السلام) او را از کسانی بر می شمارد که مردم را از دین خدا و اهل بیت(علیهم السلام) منع نموده است.[38]

ابونعیم به نقل از سيف ابن هارون برجمی می نویسد: « در خواب دیدم در موضعی به غیر از این دنیا قرار دارم، مردی را دیدم که زیبا تر او ندیده بودم. پرسیدم تو کیستی خدایت رحمت کند؟ گفت: من یوسف بن یعقوب هستم…

پرسیدم مذهب روافض(شیعیان) چگونه است؟ پاسخ داد: یهود. پرسیدم اباضیه چطور؟ پاسخ داد: یهود.

پرسیدم سفیان ثوری و اصحابش چطور؟ پاسخ داد: آنها به آنچه که ما انبیاء ارسال شده ایم، مبعوث شده اند.»[39]

او در جای دیگر از کتابش از عبد الرحمن بن مهدى نقل می کند که اقامه نماز پشت دو گروه جایز نیست. یک جهمیه و دو شیعیان:

«از عبد الرحمن بن مهدى پرسیده شد درباره جواز نماز پشت اصحاب اهواء. پس گفت: پشت آنها نماز خوانده می شود مادامی که داعیه ای بر بدعت نداشته باشند مگر دو گروه جهمیه و رافضه(شیعه). به درستی که جهمیه کافران به کتاب خداوند عزوجل هستند و روافض کسانی هستند که مقام اصحاب رسول خدا صلى اللّه عليه [و آله] و سلم را نفی می کنند.»[40]

مستملی بخاری

مستملی بخاری در شرح خویش بر کتاب مشهور ابوبکر کلاباذی، با انتساب کفر به شیعیان می نویسد:

«چون با ايشان مناظره كرديم ما را رافضى خواندند و ما از رافضى بيزار، و رافضى‏ نزديك‏ ما كافر؛ از بهر آنكه رافضى مبغض صحابه رسول باشد و مبغض صحابه كافر باشد.»[41]

او همچنین با طعن و لعن شیعیان، خلفای بنی عباس را امامان حق می نامد:

«روافض‏ خذلهم الله امامت روا ندارند مگر اندر اولاد على رضى الله عنه. و آن كس كه از اولاد على نباشد او را امام و سلطان ندارند و از پس او نماز روا ندارند. و ايشان را اندر اين باب اقاويل مختلف است كه اين كتاب جاى ياد كردن آن نيست. و باز نزديك ما خلفايى كه از ابن عباس‏اند رضى الله عنهم همه امامان حق‏اند.»[42]

محمد عبد الرؤوف المناوى‏

محمد عبد الرؤوف المناوى‏ (952 – 1031ق) نویسنده کتاب طبقات الصوفیه و از شاگردان عبدالوهاب شعرانى، در کتاب خویش در شرح حال عبد العزيز بن يحيى العتبی می نویسد:

«عبد العزيز بن يحيى بنده ای صالح و صوفی و زاهد و خاشع بود. برای او مناقب و کراماتی است که از آن جمله: او شنید که بعضی از شیعیان، برخی مناقب ابوبکر را ذکر و او را مسخره می کنند. پس بر علیه مسخره کننده دعا کرد و او جذام گرفت.»[43]

سنی بودن، شرط ورود به صوفی گری

برخی از سران تصوف شرط ورود به صوفی گری را التزام به مذهب تسنن و خروج از تشیع می دانسته اند.

خواجه عبدالله انصاری

در همین راستا خواجه عبدالله انصاری در «طبقات الصوفیه» با تایید این مطلب می نویسد:

«شيخ الاسلام گفت كه: پدر مرا پنج سال مدام هر روز به بو زيد مى‏فرستاديد- پيرى بوده از صوفيان مرو- شريف گفت كه: از وى يك فايده دارم كه روزى مرا گفت: تا ازين علويى خويش بكل بيرون نيائى، ازين كار يعنى تصوف ذره اى نيابى، يعنى از تجبر و ترفع نسبت… هزار و دویست امام شناسم از این طایفه صوفیان، یک و نیم علوی شناسم. يكى ابراهيم سعد علوى  صاحب كرامت و سخن، و ديگر حمزه‏ى علوى، شاگرد بو الخير تيناتى، او را يك سخن است‏.» [44]

برخی از فرقه های سنی که در حال حاضر نیز مشغول تبلیغ و فعالیت هستند، بر خلاف ادعای صلح کل که در تصوف مطرح است، از پذیرش شیعیان امتناع می کنند. شماری از این فرقه ها حتی با سلفیون و گروهک های تکفیری و تروریستی مانند داعش و… نیز همکاری می کنند.[45]

تالیف کتاب در رد تشیع توسط اقطاب و سران صوفیه

حارث محاسبی

خطیب بغدادی درباره حارث محاسبی (یکی از بزرگترین مشایخ تصوف در قرن سوم (۲۴۳–۱۶۵ ه‍)) می نویسد: «برای حارث، کتب بسیاری است در موضوعاتی چون زهد… رد بر مخالفین و رد بر روافض و … و کتب او کثیر الفایده است»‏[46]

حكيم ترمذی

محمدبن على تِرمِذى، ملقب به حكيم ترمذی از عرفاى بزرگ قرن سوم است. از او به عنوان اولین عارفی که مساله خاتم اولیاء را مطرح کرد، یاد می کنند. وی رساله ختم اولیاء را در این زمینه تالیف نمود و بعد ها ابن عربی و شارحان آثارش به دنبال ترمذی به این بحث ورود پیدا کردند. عثمان اسماعيل يحيى‏ مصحح رساله ختم اولیاء، عناوینی از تالیفات و رسائل ترمذی را در مقدمه تصحیح خویش ارائه می کند. یکی از این تالیفات، رساله ای با عنوان رد بر روافض است.[47]

مصححان سایر آثار وی نیز رساله رد روافض را از جمله آثار او ذکر کرده اند.[48]

ابونعیم اصفهانی

ابونعیم اصفهانی (۳۳۶-۴۳۰ ق) از محدثان و صوفیان اصفهان در قرن چهار و پنج هجری بود و فقه و تصوف را با حدیث توأم ساخته بود. جد مادری پدرش، نخستین کسی است که در اصفهان صوفی نامیده شد. ابونعیم کتابی در رد تشیع با عنوان الامامة و الرد علی الرافضة [49] تالیف نموده است.

شیخ احمد فاروقی سرهندی

شیخ احمد فاروقی سرهندی از بزرگترین مشایخ فرقه نقشبندیه است. او علاوه بر اینکه در آثارش، تهمت ها و اهانت های بسیاری را به شیعه روا داشته است، رساله ای مستقل را نیز با عنوان رد الروافض تالیف نموده است.[50] برخی وی را آغازگر نقد نویسی علیه شیعه در هند می دانند. رساله رد روافض سرهندی به ضمیمه کتاب مکتوبات امام ربانی مجدد الف ثانی طبع نولکشور در لکهنو (1889) به چاپ رسیده و اخیرا ترجمه ترکی آن به قلم سید زین العابدین ایشیق در استانبول منتشر شده است.[51]

 

نتیجه گیری:

بررسی دیدگاه بزرگان صوفیه در مورد شعیان، ثمرات مهم و تاثیرگذاری در نوع نگرش و تعامل ما نسبت به آنان دارد. برخی از عوام گمان می کنند که سران متقدم صوفیه شیعه بوده اند! اما سنی بودن آنها بر اهل تحقیق پوشیده نیست. از طرفی دیدگاه رایج در تعامل با تصوف سنی این است که تصوف در تسنن، فرصت مناسبی در پیشبرد و نفوذ شیعه در میان اهل سنت است، اما آنچه در عبارات بزرگان و نوع تعامل آنان با شیعیان دیده می شود خلاف این نظریه را اثبات می کند. درنتیجه می توان گفت: دیدگاه بزرگان تصوف نسبت به شیعیان درطول تاریخ برخوردی خصمانه بوده است و صوفیان امروز نیز متاثر از دیدگاه بزرگان خویش بوده و هستند، لذا لازم است که در تعامل با فرق صوفیه، رویکردی صحیح، با تکیه بر واقعیات و شواهد متقن تاریخی و علمی اتخاذ نمود.

نویسندگان: حجت الاسلام رضا داوودی با همکاری مدیران سایت ابن عربی

[1] صوفیان شیعه عملا دچار نوعی تناقض گويي شدند، چرا که چگونه می توان هم پيرو واقعي امامان معصوم ـ عليهم السلام ـ بود و هم از سران صوفیه سنی تجلیل و پیروی کرد؟ سران صوفیه سنی مذهبی که اعتقادات آنها کاملا بر خلاف تشیع هست و برخی از آنها بر علیه شیعیان و تشیع نیز قلم فرسایی نموده اند.

[2] محاضرة الأبرار و مسامرة الأخيار، محيى الدين بن عربى، دار الكتب العلمية، بيروت، 1422 ق، ج‏1، ص296

«… فسألته: هل يبقى لك علامة في شي‏ء قال: نعم، لي علامة من اللّه في الرافضة خاصة. أراهم في صور الكلاب، لا يستترون عني أبدا…»

[3] الفتوحات المكية( اربع مجلدات)، ابن عربى‏، دار الصادر، بيروت‏، بی تا، ‏ج2، ص8

«و يقول عند كلامه عن الرجبيين- و هم أربعون نفسا في كل زمان لا يزيدون و لا ينقصون- يقول: رأيت واحدا منهم بدنيسير من ديار بكر، ما رأيت منهم غيره، و كنت بالأشواق إلى رؤيتهم، و منهم من يبقى عليه في سائر السنة أمر ما مما كان يكاشف به في حاله في رجب، و منهم من لا يبقى عليه شي‏ء من ذلك، و كان هذا الذي رأيته قد أبقي عليه كشف الروافض من أهل الشيعة سائر السنة، فكان يراهم خنازير…»

[4] ابن عربى، الفتوحات المكية( عثمان يحيى)، دار احياء التراث العربى‏، بيروت‏، 1994 م، چاپ دوم‏، ج4، ص280

«و على هذا جرى أهل البدع و الأهواء. فان الشياطين ألقت إليهم أصلا صحيحا لا يشكون فيه، ثم طرأت عليهم التلبيسات من عدم الفهم حتى ضلوا. فينسب ذلك إلى الشيطان بحكم الأصل. و لو علموا أن الشيطان، في تلك المسائل، تلميذ له (أي لصاحب البدعة و الهوى)، يتعلم منه! (382) و أكثر ما ظهر ذلك في” الشيعة”، و لا سيما في” الامامية” منهم. فدخلت عليهم شياطين الجن، أولا، بحب” أهل البيت” و استفراغ الحب فيهم. و رأوا أن ذلك من أسنى القربات إلى اللَّه. و كذلك هو لو وقفوا، و لا يزيدون عليه. إلا أنهم تعدوا من حب” أهل البيت” إلى طريقين.

منهم من تعدى إلى بغض الصحابة و سبهم، حيث لم يقدموهم، و تخيلوا أن” أهل البيت” أولى بهذه المناصب الدنيوية، فكان منهم ما قد عرف و استفاض. و طائفة زادت، إلى سب الصحابة، القدح في رسول اللَّه- ص!- و في جبريل- ع- و في اللَّه- جل جلاله!- حيث لم ينصوا على رتبتهم و تقديمهم في الخلافة للناس، حتى أنشد بعضهم: من كان من بعث الأمين أمينا. و هذا، كله، واقع من أصل صحيح- و هو حب أهل البيت- أنتج، في نظرهم، فاسدا. فضلوا. و أضلوا. فانظر ما أدى إليه الغلو في الدين: أخرجهم عن الحد، فانعكس أمرهم إلى الضد! قال تعالى: يا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ غَيْرَ الْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعُوا أَهْواءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا كَثِيراً وَ ضَلُّوا عَنْ سَواءِ السَّبِيل‏.»

[5] إيجاز البيان في الترجمة عن القرآن- سورة البقرة/ آية 99؛ الشيخ محيى الدين بن عربى ترجمة حياته من كلامه‏، محمود محمود الغراب‏، دار الكاتب العربى‏، دمشق‏، 1411 ق‏، چاپ دوم،‏ ص 284

«و يقول في تفسيره لقوله تعالى‏ قُلْ مَنْ كانَ عَدُوًّا لِجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى‏ قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ … الآية: زعمت اليهود أن اللّه أمر جبريل أن يجعل النبوة في بني إسرائيل فجعلها في العرب، فاتخذوه عدوا، كما فعلت الرافضة حيث قالوا: إن اللّه أمر جبريل أن يجعل النبوة في عليّ، فجعلها في محمد صلى اللّه عليه و سلم، و هذا من جملة ما ذكر رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم أنه يكون في أمته، فقال في الحديث الصحيح: «إنكم تتبعون سنن من قبلكم شبرا بشبر و ذراعا بذراع» الحديث، و فيه «قالوا: يا رسول اللّه، اليهود و النصارى؟ فقال: فمن؟» فهذا من ذلك، اتباع الروافض اليهود في نسبة الخيانة لجبريل، فقال تعالى‏ قُلْ مَنْ كانَ عَدُوًّا لِجِبْرِيلَ‏ لأجل هذا، فإن جبريل ما فعل شيئا، و لا تعدى أمر اللّه، فإن اللّه أنزله على قلب محمد صلى اللّه عليه و سلم‏ بِإِذْنِ اللَّهِ‏ أي بأمره، فقال تعالى‏ وَ ما نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّكَ.»

[6] برای نمونه او در مواضع مختلف، عصمت امامان شیعه علیهم السلام را نقد می کند و اعتقاد امامیه را غلط و خلاف می پندارد. برای مطالعه بیشتر ر ک به : الفتوحات المكية( اربع مجلدات)، ابن عربى‏، دار الصادر، بيروت‏، بی تا، ‏ج3، صص 138‏ و 194

[7] شرح فصوص الحكم( القيصرى)، داود قيصرى‏، تصحیح سيد جلال الدين آشتيانى‏، شركت انتشارات علمى و فرهنگى، تهران‏، 1375، ص46

[8] محيى الدين ابن عربى چهره برجسته عرفان اسلامى، متن، ص: 561-562

[9] مجموعة رسائل الإمام الغزالى، ابو حامد محمد غزالى، دار الفكر، بيروت، 1416 ق، ص109

«و من نسب المشيئة الى اللّه تعالى و الكسب الى العبد فهو سني، و أما الرافضة و الناصبة: فكل منهما بعيد عن الصراط. فالرافضي: ادعى محبة أهل البيت و بالغ في سب الصحابة و بغضهم، و الناصبي: بالغ في التعصب من جهة الصحابة حتى وقع في عداوة أهل البيت و نسب عليا رضي اللّه عنه الى الظلم و الكفر، و أما أهل السنة: فإنهم سلكوا الطريق الوسط فأحبوا أهل البيت و أحبوا الصحابة و حفظ اللّه تعالى ألسنتهم من الوقيعة في أحد منهم إلا بالحمد و الثناء عليهم فللّه الحمد و المنة و الشكر.»

[10] كشف الأسرار و عدة الأبرار، ابو الفضل رشيد الدين ميبدى، انتشارات امير كبير، تهران، چاپ: پنجم، 1371، ج ‏10، صص49-50

«قال مالك بن انس: تفاضلت اليهود و النصارى على الرّافضه‏ بخصلة. سئلت اليهود من خير اهل ملّتكم؟- فقالت: اصحاب موسى. سئلت النصارى من خير اهل ملّتكم؟ فقالت: حوارى عيسى و سئلت الرافضة من شرّ اهل ملّتكم؟ فقالوا: اصحاب محمد. امروا بالاستغفار فسبّوهم فالسيف عليهم مسلول الى يوم القيامة لا تقوم لهم راية و لا يثبت لهم قدم و لا تجتمع لهم كلمة، كلّما اوقدوا نارا للحرب أطفأها اللَّه بسفك دمائهم و تفريق‏  شملهم و ادحاض حجّتهم. اعاذنا اللَّه و ايّاكم من الاهواء المضلّة.

عن جابر قال قال رسول اللَّه (ص): «اذا لعن آخر هذه الامّة اوّلها فليظهر الّذى عنده العلم فانّ كاتم العلم يومئذ ككاتم ما انزل اللَّه على محمد (ص)

عن ابن عمر قال قال رسول اللَّه (ص): «كلّ الناس يرجو النجاة الّا من سبّ اصحابى فانّ اهل الموقف يلعنهم.

عن ابن عمر قال قال رسول اللَّه (ص): «اذا رأيتم الّذين يسبّون اصحابى، فقولوا: لعن اللَّه شرّكم.»

[11] كشف الأسرار و عدة الأبرار، ابو الفضل رشيد الدين ميبدى، انتشارات امير كبير، تهران، چاپ: پنجم، 1371، ج ‏3، ص196

[12] كشف الأسرار و عدة الأبرار، ابو الفضل رشيد الدين ميبدى، انتشارات امير كبير، تهران، چاپ: پنجم، 1371، ج ‏3، ص452

[13] وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَىٰ حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا / سوره انسان آیه 8

[14] تذكره الأولياء، فريد الدين عطار نيشابورى‏، مطبعه ليدن‏، ليدن‏، 1905 م‏، ج2، ص173

[15] ر ک به :

wikinoor.ir/قوت_القلوب_في_معاملة_المحبوب_و_وصف_طريق_المريد_إلی_مقام_التوحيد

[16] قوت القلوب فى معاملة المحبوب‏، ابوطالب مكى‏، مصحح: باسل عيون السود، دار الكتب العلمية، بيروت‏، 1417 ق‏، ج1، ص3

[17] برخی تالیف خود این کتاب را نیز به ابوطالب مکی نسبت می دهند که البته به نظر صحیح نیست.

[18] علم القلوب، ابو طالب مكى، دار الكتب العلمية، بيروت، 1424 ق، ص140

و البدع كلها معاصى، غير أن فيها صغائر، و كبائر، فمن كبائرها خمس: أهل النقل و الأثر مجتمعون على تكفير أهلها، القدرية مجوس هذه الأمة، و المرجئة نصارى هذه الأمة، و الجهمية يهود هذه الأمة، و الرافضة مشركوا الأمة الذين كفروا أحدا من الصحابة، و الزنادقة كفار هذه الأمة

[19] اليواقيت و الجواهر فى بيان عقائد الأكابر، عبد الوهاب الشعرانى، دار احياء التراث العربى، موسسة التاريخ العربى – بيروت، 1418 ق، ج‏2، ص605

«انبعثت الأهواء من كل صقع و باض الشيطان بكل قطر و نفث في عقد القلوب و جال في الخواطر بخطراته فتزلزلت لذلك العقائد و اضطربت الآراء و كثرت مقالات أهل الأهواء كالقرامطة و الزنادقة و الرافضة خذلهم اللّه تعالى إذ ألفوا الكتب في الضلالات و بثوها في الأمصار»

[20] الكواكب الدرية فى تراجم السادة الصوفية، محمد عبد الرؤوف المناوى‏، دار الصادر، بيروت‏، 1999 م‏، ج‏4، ص 406

[21] اشاره به سوره ناس

[22] هفت اورنگ، جامی، سلسلة الذهب، اعتقادنامه، بخش ۲۱ – اشارت به فضیلت امت و شرف آل و اصحاب او صلی الله علیه و علی آله و سلم

[23] جامى(احوال و آثار جامى)، على اصغر حكمت‏، انتشارات توس‏، تهران‏، 1386، چاپ سوم‏، ص139

[24] نفحات الأنس‏، عبد الرحمن جامى‏، مطبعه ليسى‏، كلكته‏، 1858، ص424

[25] جامى(احوال و آثار جامى)، على اصغر حكمت‏، انتشارات توس‏، تهران‏، 1386، چاپ سوم‏، ص141

[26] جامى(احوال و آثار جامى)، على اصغر حكمت‏، انتشارات توس‏، تهران‏، 1386، چاپ سوم‏، ص142

[27] ر ک به : مقاله موضع مولوی و شمس تبریزی درباره عزاداری عاشورا و شهادت امام حسین علیه السلام در همین پایگاه

[28] ديوان شمس‏، جلال الدين محمد بلخى( مولوى)، تصحیح بديع الزمان فروزانفر، طلايه‏، تهران‏، 1384، ص465

[29] ديوان شمس‏، جلال الدين محمد بلخى( مولوى)، تصحیح بديع الزمان فروزانفر، طلايه‏، تهران‏، 1384، ص614

[30] مثنوى معنوى‏، جلال الدين محمد بلخى( مولوى)، تصحیح توفيق سبحانى‏، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامى‏، تهران‏، 1373، ‏ص675

[31] مثنوى معنوى‏، جلال الدين محمد بلخى( مولوى)، تصحیح توفيق سبحانى‏، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامى‏، تهران‏، 1373، ص428

[32] الغنیه لطالبی طریق الحق، عبدالقادر گیلانی، دار الکتب العلمیه، بیروت، ۱۹۹۷ م، ج۲، ص۹۳

[33] سر الأسرار و مظهر الأنوار فيما يحتاج إليه الأبرار (به انضمام کتاب السّيف الربّاني في عنق المعترض على الغوث الجيلاني تالیف محمّد بن مصطفى بن عزوز المكّي الإدريسي‏)، عبدالقادر گیلانی، دار الكتب العلمية، بيروت، چاپ: دوم، 1428 ق، ص428

«لا يقبل الحجة و النزاع و التأويل و الدفاع كما عليه الإجماع رغما للمبتدعة الرافضة أهل الزيغ و النفاق و الحسد و الشقاق»

[34] الرعاية لحقوق الله، الحارث بن اسد المحاسبى، دار اليقين، مصر، 1420 ق، ص493

[35] «هم الشيعة الذين يرفضون إمامة أبى بكر و عمر رضى اللّه عنهما، و يتهمونهما باغتصاب الخلافة من علىّ، و يتظاهرون بحب أهل البيت.»

[36] أسرار التوحيد فى مقامات أبى سعيد، محمد بن منور، الياس ميرزا بوراغانسكى‏، بطرزبورغ( سن پطرز بورگ)، 1899 م‏، ص84

[37] حلیة‌الاولیاء و طبقات الأصفیاء، ابونعیم اصفهانی، چاپ محمد امین خانجی، بیروت ۱۳۸۷/۱۹۶۷، ج۱، ص۳ـ۴

[38] اصول کافی ج 1 ص 291

«سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام وَ هُوَ دَاخِلٌ وَ أَنَا خَارِجٌ وَ أَخَذَ بِيَدِي ثُمَ‏ اسْتَقْبَلَ الْبَيْتَ فَقَالَ يَا سَدِيرُ إِنَّمَا أُمِرَ النَّاسُ أَنْ يَأْتُوا هَذِهِ الْأَحْجَارَ فَيَطُوفُوا بِهَا ثُمَّ يَأْتُونَا فَيُعْلِمُونَا وَلَايَتَهُمْ لَنَا وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ وَ إِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى‏ ثُمَّ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ إِلَى وَلَايَتِنَا ثُمَّ قَالَ يَا سَدِيرُ فَأُرِيكَ الصَّادِّينَ عَنْ دِينِ اللَّهِ ثُمَّ نَظَرَ إِلَى أَبِي حَنِيفَةَ وَ سُفْيَانَ الثَّوْرِيِّ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ وَ هُمْ حَلَقٌ فِي الْمَسْجِدِ فَقَالَ هَؤُلَاءِ الصَّادُّونَ عَنْ دِينِ اللَّهِ بِلَا هُدًى مِنَ اللَّهِ وَ لَا كِتَابٍ مُبِينٍ إِنَّ هَؤُلَاءِ الْأَخَابِثَ لَوْ جَلَسُوا فِي بُيُوتِهِمْ فَجَالَ النَّاسُ فَلَمْ يَجِدُوا أَحَداً يُخْبِرُهُمْ عَنِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ عَنْ رَسُولِهِ صلی الله علیه و آله حَتَّى يَأْتُونَا فَنُخْبِرَهُمْ عَنِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ عَنْ رَسُولِهِ صلی الله علیه و آله.»

[39] حلية الاولياء و طبقات الاصفياء، ابو نعيم احمد بن عبد الله الاصبهانى، دار ام القراء للطباعة و النشر، قاهرة، ج6، ص 385

«حدثنى سيف ابن هارون البرجمى. قال: رأيت فى المنام كأنى فى موضع علمت أنها ليست فى الدنيا، فاذا أنا برجل لم أرقط أجمل منه، فقلت: من أنت يرحمك اللّه؟ قال: أنا يوسف بن يعقوب، فقلت قد كنت أحب أن ألقى مثلك فأسأله، قال: سل! فقلت: ما الرافضة؟ قال: يهود، قلت: ما الأباضبة؟ قال يهود، فقلت: قوم عندنا نصحبهم؟ قال: من هم؟ قلت سفيان الثورى و أصحابه، فقال: أولئك يبعثون على ما بعثنا اللّه معاشر المرسلين»

[40] حلية الاولياء و طبقات الاصفياء، ابو نعيم احمد بن عبد الله الاصبهانى، دار ام القراء للطباعة و النشر، قاهرة، ج9، ص 7

«حدثنا عبد اللّه بن محمد بن جعفر ثنا محمد بن أحمد بن عمر ثنا عبد الرحمن ابن عمر قال سمعت عبد الرحمن بن مهدى- و سئل عن الصلاة خلف أصحاب الأهواء- فقال: يصلى خلفهم ما لم تكن داعية إلى بدعته مجادلا بها، إلا هذين الصنفين الجهمية و الرافضة، فان الجهمية كفار بكتاب اللّه عز و جل، و الرافضة ينتقصون أصحاب رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم»

[41] شرح التعرف لمذهب التصوف‏، اسماعيل مستملى بخارى‏، انتشارات اساطير، تهران‏، 1363، ج‏1، ص462

[42] شرح التعرف لمذهب التصوف‏، اسماعيل مستملى بخارى‏، انتشارات اساطير، تهران‏، 1363، ج2، ص542

[43] الكواكب الدرية فى تراجم السادة الصوفية، محمد عبد الرؤوف المناوى‏، دار الصادر، بيروت‏، 1999 م‏، ج‏4، ص 427

«عبد العزيز بن‏ يحيى‏ بن‏ علي‏ بن‏ عبد الرحمن‏ العتبي‏ كان عبدا صالحا، صوفيّا زاهدا خاشعا، له مناقب و أحول و كرامات، منها: أنّ بعض أهل الرفض سمعه يذكر بعض مناقب الصدّيق، فسخر به و استهزأ، فدعا عليه، فأصابه داء الجذام»

[44] طبقات الصوفية، خواجه عبد الله انصارى،‏ بى نا، بی جا، بی تا، ص 33‏

[45] برای نمونه ر ک به :

irdiplomacy.ir/fa/news/1950150/همکاری-دراویش-با-داعش-چگونه-آغاز-شد-

yjc.ir/fa/news/4882842/نقش-فرقه-نقشبندیه-در-ناآرامی%E2%80%8Cهای-عراقvoa-و-cnn-در-حمایت-از-داعش-چه-منافعی-را-دنبال-می%E2%80%8Cکنند

[46] الرعاية لحقوق الله، الحارث بن اسد المحاسبى، دار اليقين، مصر، 1420 ق، ص29

«للحارث كتب كثيرة فى الزهد و فى أصول الديانات و الرد على المخالفين و الرافضة و غيرهما، و كتبه كثيرة الفوائد، جمة المنافع»؛ تاريخ بغداد 8/ 211

[47] ختم الاولياء، الحكيم الترمذى، مهد الآداب الشرقية، بيروت، چاپ: دوم، 1422 ق، ص86‏

[48] برای نمونه ر ک به:

ادب النفس‏، الحكيم الترمذى‏، تصحیح احمد عبد الرحيم السايح‏، دار المصريه اللبنانيه‏، قاهره‏، 1413 ق‏، ص122

رياضة النفس‏، الحكيم الترمذى‏، تصحیح ابراهيم شمس الدين‏، دار الكتب العلمية، بيروت‏، 1426 ق‏، چاپ دوم، ص13‏

[49] الامامة و الرد علی الرافضة، ابونعیم اصفهانی، تحقیق علی بن محمد بن ناصر فقهی، مكتبة العلوم و الحكم، المدينة المنورة / السعودية، ۱۴۰۷ق/۱۰۸۴م

[50] دایرة‌ معارف بزرگ: 7/57 – 58

[51] احمد سرهندی و رابطه شیعیان خراسان و هندوستان، رسول جعفریان، پیام بهارستان، دوره دوم، پاییز و زمستان 1387، شماره 1 و 2، صص 62 تا 67

  • لطفا از ارسال پیام هایی که به مسائل یا شخصیت های سیاسی مربوط می شود خودداری نمائید.
  • از ارسال کامنت های توهین آمیز پرهیز شود.
  • پیام هایی که در نقد شخصیت های صوفیه معاصر ارسال شوند، به منظور رعایت برخی مصالح عموم تایید نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید