معنا ندارد [طلبه در] حوزه علمیه، شرح تجرید خوانده، شرح منظومه خوانده، بدایه خوانده، نهایه خوانده، اسفار خوانده، شفا خوانده، اشارات خوانده، حکمت الاشراق خوانده، اما یک دوره توحید صدوق نخوانده!… یک دور کافی نخوانده، یک دور بحار نخوانده. پس چه خواندهای؟! منبع معرفتی ما باید قرآن و روایات باشد.
انتقاد استاد سید محمد مهدی میرباقری از وضعیت اسفناک طلاب در مواجهه با علوم و معارف اهل بیت علیهم السلام:
«آشنایی با معارف اهلبیت(علیهم السلام) باید محور حوزه علمیه باشد؛ اگر از محور بودن در حوزه بیرون رفت، این حوزه از مدار خودش خارج شده است.
حوزهای که مدار آن در فقه و اخلاق و عرفان، معارف اهلبیت(علیهم السلام) نباشد، شک نکنید که این حوزه، شیعی نیست. میشود: حوزه مدینه یا حوزه الازهر.
معنا ندارد [طلبه در] حوزه علمیه، شرح تجرید خوانده، شرح منظومه خوانده، بدایه خوانده، نهایه خوانده، اسفار خوانده، شفا خوانده، اشارات خوانده، حکمت الاشراق خوانده، اما یک دوره توحید صدوق [و کتب روایی دیگر را] نخوانده! این قابل دفاع نیست.
این به معنی انکار فلسفه نیست؛ من نمیخواهم فلسفه را انکار کنم؛ میگویم اینطرفش چه شد؟ طلبه ممکن است با حساب و کتاب [و در صورت لزوم]، ادبیات معاصر یا روشنفکری را [هم] بخواند و همچنین کتابهای خوب مثل کتب علامه مطهری(ره) و کتب علامه طباطبایی(ره) را بخواند، اما اصول کافی و بحارالانوار چطور؟! [اگر نمیخوانیم] پس چرا اسم خودمان را میگذاریم طلبه؟
من نمیگویم آنها را نخوانید، میگویم اینطرفش چه شد؟ آدم سی سال در حوزه علمیه باشد، اما یک دور کافی نخوانده، یک دور بحار نخوانده. پس چه خواندهای؟! مگر قرار نبود علم نزد اهلبیت(علیهم السلام) باشد؟ مسامحه با این امور نمیشود کرد.
پس ببینید منبع معارف برای طلبه، قرآن و روایات است. قرآن اصل است و روایات تفسیر قرآن است. خدا رحمت کند استاد ما را، میفرمود قرآن فهم نمیشود الا بالروایه (لتبیّن للناس ما نزّل الیهم. مبیّن قرآن اهلبیت -علیهم السلام- هستند.) و روایت فهم نمیشود الا بالزیاره. منبع معرفتی ما باید قرآن و روایات باشد. همه سیر ما آخرش باید به اینها ختم شود. این سیر چقدر طول میکشد؟ از اول طلبگی تا آخر عمر! حد ندارد. کتب دیگر هم میخوانیم؟ بله. من همیشه به دوستانی که میگویند ما فلسفه بخوانیم یا نه؟ میگویم اگر روایات را خواندهاید، بروید بخوانید… اگر نخواندهاید، نروید. یعنی ذهن خودتان را در معارف، اول با کلام دیگران باز نکنید. اگر جزو “عباد” شدهاید، بروید بخوانید. این آیه قرآن را ببینید: “فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ”.
شما جزو “عباد” بشو! همانی که فرمود: “فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَهَ الْعُبُودِیَّه.” همانی که فرمود: “وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما کُنْتَ تَدْری مَا الْکِتابُ وَ لاَ الْإیمانُ وَ لکِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدی بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا”. (…قرآن نوری است که ما عباد خود را با آن هدایت میکنیم). شما جزو عباد بشو! وقتی این شد، برو [به سمتِ] “یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ.” چنین فردی حرف که میشنود بهترینش را انتخاب میکند؛ عبد کسی است که وقتی میشنود، بهترین را انتخاب میکند. بهترین کدام است؟ چیزی که به درد بندگی میخورد و با توحید تناسب دارد.
اول معارف بخوانید و بعد اگر خواستید، فلسفه و دانشهای دیگر. اگر جزو “عِبَادِ” (فَبَشِّرْ عِبَادِ…) نشدهاید نباید هر چیزی را بخوانید… (مهر۹۰)»