ابن عربی : جهنمیان خالد در عذاب نخواهند بود!!
در آیات و روایات آمده است که همانطور که اهل بهشت، در بهشت و نعمت، مخلّد می باشند، کفار و مشرکین نیز تا ابد در جهنم خواهند بود و طعم تلخ عذاب الهی را خواهند چشید.
تعبیر به “خُلُود” در مورد آتش و عذاب دوزخ، بیش از سی بار در قرآن آمده است.”خُلُود” در لغت و کلمات مفسّران و لسان شرع به معنی دوام و ابدیت است [۱].
قرآن در مورد عذاب همیشگی کفار و مشرکین می فرماید:
“و یَخْلُدُ فیه مُهانا ً” [۲]؛
همیشه با خواری در آن خواهد ماند.
“خَالِدِینَ فِیهَا لاَ یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ “[۳]؛
همواره در این لعن (و طرد و نفرین) می مانند؛ مجازاتشان تخفیف نمی یابد.
با این وجود ابن عربی در فصوص الحکم که مدعی است آن را از طریق مکاشفه دریافت نموده، آورده است که پس از مدتی، عذاب به معنی درد و رنج برای همه مجرمین، ملحدین و کفّار منقطع شده و آنان در همان آتش جهنم در نعمت و خوشی به سر خواهند برد.
صاحب ممد الهمم در معنی عبارت ابن عربی می نویسد:
و اگر اهل وعید در دارالشقاء که نار است داخل شدند همانا که آنان بالاخره در آن دارالشقاء واقع در لذت می شوند این لذت آنان درآن دارالشقاء مباین است با نعیم جنان (بهشت) خلد……پس هر قومی از این دو گروه نعیمی دارند که لایق به هر یک از آنهاست…. [۴].
مرحوم استاد داود الهامی در این باب می نویسد:
این پندار ابن عربی با هیچ یک از آیات خلود و جاودانگی عذاب سازگار نیست. مخصوصاً در بعضی از آنها تصریح شده است که هر زمان پوستهای تن آنها از میان برود، خداوند آن را به پوست نوینی تبدیل می کند تا عذاب را بچشد و اصولاً تهدید به خلود در آتش، تهدید به عذاب دائم است و اگر مبدّل به نعمت جاودانی گردد، تهدید آمیز نیست.[۵]
===============================
[۱]- لسان العرب. مقائیس اللغه. صحاح اللغه. تفسیر مجمع البیان. تفسیر قرطبی، ج ۱، ص ۲۰۷. تفسیر مراغی، ج ۱، ص ۶۹. المنار، ج ۱،ص ۳۶۴.
[۲]- فرقان، ۶۹.
[۳]- بقره، ۱۶۲، آل عمران، ۸۸.
[۴]- ممد الهمم در شرح فصوص الحکم “فصّ حکمهٍ علیّه فی کلمه اسماعیلیّه” ،ص ۲۱۰.
“وإن دخلوا دار الشّقاء فإنّهم على لذّه فیها نعیم مباین
نعیم جنان الخلد والأمر واحد وبینهما عند التجلّیتباین
یُسَمَّى عذاباً من عذوبه لفظه وذاک له کالقشروالقشرصائن”
[فصوص الحکم، ص۴۲، انتشارات الزهراء سلام الله علیها، چاپ دوم ۱۳۷۰ هـ.ش]
[۵]- داوریهای متضاد درباره ی محی الدین عربی ، داود الهامی، ص ۲۱۵.