عرفان و فلسفه بدترین نوع خرافات/ اگر موسیقی خوب بود انبیاء هم استفاده میکردند/ یک گفت و گوی متفاوت با مهدی نصیری
نگاه پنجشنبه هفته نامه ای است که از این هفته به سردبیری سیدعلی میرفتاح منتشر شده است.
این هفته نامه در نخستین شماره خود گفت و گوی مفصلی را با مهدی نصیری ترتیب داد که یکی از متفاوت ترین و خواندنی ترین مطالبی است که تا به حال از مهدی نصیری منتشر شده است.
بر خلاف سیاق معمولی که از نصیری سراغ میرود، این بار موضوع گفت و گو عرفان و فلسفه و آشنایی با نگاه بدبینانه او به این مقولات و هر چیزی که به این دو موضوع مرتبط میشود از عارف و فیلسوف گرفته تا موسیقی و شعر و… است. بخشی از این گفت و گوی جذاب و رفت و برگشتهای نصیری و سیدعبدالجواد موسوی را میخوانید:
پس شما دنبال پیراستن اسلام از چیزهایی هستید که اطرافش را گرفتهاند و آن را ناخالص جلوه میدهند!
بله، دقیقاً و این امر مبتنی بر حدیث ثقلین است. بر اساس این حدیث که شیعه و سنی آن را نقل کردهاند ما باید در نظر و عمل به ثقلین تمسک کنیم به عبارت دیگر ثقلین باید برای ما مرجعیت تامه سیاسی، اجتماعی و معرفتی داشته باشد.
بحث من این است که ما حقیقتاً مراجعه تام و تمام به ثقلین نداریم. البته نمیگویم اصلاً مراجعه نداریم، بلکه مراجعه تام و تمام نداریم و از این مرجعیت فاصله گرفته ایم. من معتقدم مدرسه فلسفه و عرفان مصطلح جدای از مدرسه قران و اهل بیت علیهم السلام است. معلمان این دو مدرسه و متون علمی شان از هم جداست. در مدرسه قران و اهل بیت علیهم السلام معلم اول خداوند و معلم ثانی انبیاء و ائمه معصومین علیهم السلام هستند و متونش قران و احادیث و روایات اهل بیت علیهم السلام همراه با البته عقلانیت حقیقی است اما در مدرسه فلسفه و عرفان و تصوف و معلم اول ارسطو و افلاطون و افلوطین و معلم ثانی فارابی و… و متونش هم متون فلسفی و آثار ارسطو و افلاطون و اثولوجیا افلوطین و … است و اساسا این دو مدرسه دو ترمینولوژی متفاوت دارند. از طرف دیگر طی صد سال گذشته رویارویی ما با مدرنیته هم با استناد به قرآن و عترت نبوده بلکه ملغمهای بوده از برخی مشهورات و اصول موضوعهای که خود مدرنیته به ما القا کرده؛
حالا ممکن است یک جاهایی هم استناد آیه و حدیثی به بعضی مسائل داشته باشیم ولی اینها کاملاً مستند به ثقلین نیست. البته اینها دغدغه های نظری و اعتقادی من است. در حال حاضر امکان اصلاح را در عمل کاملاً نسبی میدانم و علتش هم مجموعه شرایطی است که در آن قرار گرفته ایم؛ از یک طرف ما در عصر غیبت حجت معصوم الهی علیه السلام به سر میبریم و از طرف دیگر با مدرنیته و عوارض و توابع آن مواجه شده ایم. در این شرایط امکان تحقق بسیاری از احکام الله از ما سلب شده، حتی از امکان داشتن یک مدینه اسلامی 50، 60 درصدی هم محرومیم.
اگر در سیر فکریتان به این نتیجه برسید که موانع دیگری سر راه فهم درست ما از دین قرار گرفته به آنها هم خواهید پرداخت؟ مثلاً امروز در جامعه ما یکسری باورهای غلط و خرافی بین مردم رواج پیدا کرده و خطر اینها خیلی جدیتر از آن چیزی است که شما راجع به عرفان و فلسفه میگویید؛ بالاخره فلسفه و عرفان علوم تخصصی هستند و دامنه تأثیر و نفوذشان هم محدود است. در حالی که خرافه و باورهای عجیب و غریب به مراتب بیشتر و در مقیاس وسیعتر موجب انحراف از حقیقت دین شده اند. چرا به اینها نمیپردازید؟
من نمیدانم منظورتان از خرافات چیست. من نگفتم حجابهایی که سر راه فهم ما از دین قرار دارند، محدود به مدرنیته، عرفان و فلسفه اند. خیلیها به موضوع خرافات توجه و در برابر آن موضعگیری کردهاند اما من معتقدم بدترین نوع خرافات از دل عرفان و فلسفه بیرون میآید. اگر خرافه را امر موهوم، بی مبنا و بدون ملاک تعریف کنیم، شامل خیلی چیزها میشود و غلیظترین نوعش خرافه های به اصطلاح عرفانی و فلسفی است. در هر صورت خرافه در شرایطی بروز میکند که ما از میزان و معیار که همان ثقلین و عقلانیت صحیح است، فاصله می گیریم.
شما در مقام نظر قائل به حذف عرفان، فلسفه و حتی هنر هستید، البته این عملاً ناممکن است. شما در عالم فرض صحبت میکنید اشکالی هم ندارد، فرض محال، محال نیست ولی خیلیها وقتی حرفهای شما را میشنوند فکر میکنند دنیای رؤیایی آقای مهدی نصیری اگر روزی تحقق پیدا کند چه دنیای زمخت، عبوس و تلخی خواهد شد. دنیایی که زیستن در آن بسیار دشوار است؛ به هر حال در سخن عارفان و فیلسوفان ملاحتی هست که زیستن در این جهان را راحت تر و سهلتر میکند. اگر قرار باشد با معیارهای شما در این دنیا زندگی کنیم، فکر نمیکنید زندگی سخت و حتی ناممکن میشود؟ نظر خودتان چیست؟
حرف بنده این است که معیار نظر و اعتقاد و عمل ما باید قران و عترت باشد و این معقول ترین راه و حیات طیبه است. حالا در مواردی ممکن است سخت و در مواردی سهل باشد. اتفاقا بسیاری از اوقات وقتی ما از این مسیر فاصله می گیریم دچار انواع مشکلات و تضییقات می شویم و به تعبیر قران: من اعرض عن ذکری فان له معیشه ضنکا یعنی هر کس از ذکر و معیارهای الهی رویگردان شود زندگی اش سخت و تنگ خواهد شد. مثلا شما در عرفان مصطلح بعضا نوعی رهبانیت و زهد افراطی می بینید. یک مثال تاریخی بیاورم تا بحث روشنتر شود؛
روزی امام صادق علیه السلام لباس زیبا و آراستهای به تن کرده بود، سفیان ثوری ـ که امروز از وی به عنوان عرفا و صوفیان اولین یاد می شود ـ به حضرت عرض کرد: شما دارید برخلاف زندگی زاهدانه پیامبر صلی الله علیه و آله عمل میکنید؛ پیامبر(ص) این گونه لباس نمیپوشید. حضرت در پاسخ او فرمود: زمان پیامبر سطح زندگی مردم پایینتر بود ولی امروز سطح زندگی مردم بالاتر رفته و در قرآن هم توصیه شده است که از نعمتهای الهی بهره مند شوید. حضرت برای او استدلال هم می آورد که مگر یوسف علیه السلام پیامبر نبود که در کاخ عزیز مصر به سبک اشراف زندگی میکرد. شما نمیتوانید به این دلیل یوسف را تخطئه کنید. مگر خداوند به حضرت سلیمان ملکی نداد که به هیچکس دیگر نظیرش را نداده بود. اینجا امام صادق علیه السلام با یک زهد افراطی که به رهبانیت منجر میشود، مقابله میکند.
من در دوره جوانی بر اساس فتوای آقایان موسیقی سنتی گوش میکردم و فکر میکردم یکی از لذیذترین حلالهای خداوند است ولی بعداً که در سیره انبیا و متشرعین تأمل کردم، دیدم هیچ پیامبر و امامی سراغ موسیقی سنتی (غیر مطرب) نرفته است. و اکنون خب تلقی ام این است که اتفاقا از جمله آثار گوش دادن به همین موسیقی سنتی محروم شدن از بسیاری لذتهای معنوی است.
اینکه باعث منع ما از موسیقی نمیشود. خیلی کارها هست که پیامبر و ائمه انجام نمیدادند و اصلاً در شأن آنها هم نبود. اساساً پیامبران برای کار دیگری آمده بودند.
ما روایت داریم که خداوند دوست دارد بندگانش همانطور که به واجبات عمل میکنند به مباحات هم عمل کنند. اگر موسیقی در دایره مباحات بود، حتما انبیاء و اوصیاء و متشرعه از آن استفاده میکردند. به هر حال اگر واقعا در دایره مباحات باشد خالی از لذت نیست.
حالا اگر یکی بگوید من با موسیقی حالم عوض میشود و به خدا نزدیکتر میشوم چه میگویید؟
اگر قرار بود موسیقی انسان را به خدا برساند اولین استفاده کنندگانش انبیاء بودند و به پیروانشان هم توصیه میکردند. البته بنده در مقام فتوا دادن نیستم و امروز هر کسی باید در این موضوع به فتوای مرجعش عمل کند……