همچنین بعضی از اساتید معاصر فلسفه با استناد به روایتی از کتاب محبوب القلوب دیلمی قائل به پیامبر بودن ارسطو و افلاطون و… شدهاند که اعتماد به چنان حدیثی که در هیچ یک از کتب روایی شیعه و سنی نقل نشده است و نیز شواهد و قرائن قابل اعتمادی در تأیید مضمون آن یافت نمیشود، بلکه علیه آن وجود دارد، منطقی نیست. برخی از این شواهد چنین است:
۱ـ ارسطو اگرچه از خدا سخن میگوید، اما خدای ارسطو شباهت چندانی با خدای ادیان الهی ندارد:
ـ «ارسطو جز به عنوان محرک اول، از خدا تصوری ندارد.»[i]
ـ «به نظر ارسطو، تنها فعل خدا، تعقل در خود است. خدا نه تنها در جهان کاری نمیکند، بلکه حتی نسبت به جهان، علم و آگاهی نیز ندارد. در مورد واحد یا کثیر بودن خدا، تعابیر ارسطو متعارض است. به نظر میرسد او ابتدا موحد بوده است و پس از آن در مورد توحید و شرک دچار تردید شده و در آخر عمر، ۵۵ و حداقل ۴۷ خدا را اثبات میکند؛ زیرا براساس ستارهشناسی زمان ارسطو، ۵۵ یا ۴۷ نوع فلک و حرکت وجود دارد و هر نوع حرکت به یک محرک نامتحرک منتهی میشود.»[ii]
۲ـ درباره سقراط نقل شده است که «چون به سقراط گفته شد، چرا به سوی موسی علیه السلام هجرت نمیکنی؟ پاسخ داد: ما خویشتن را تهذیب کردهایم و دیگر به کسی که ما را تهذیب کند، نیاز نداریم.»[iii]
۳ـ درباره افلاطون نیز گفته شده است که وقتی او را به تصدیق شریعت عیسی [موسی] علیه السلام دعوت کردند، پاسخ داد: «عیسی علیه السلام پیامبر مردم ضعیف العقل است و امثال من در کسب معرفت، نیازی به انبیاء ندارند.»[iv]
۴ـ یکی از آرای منسوب به افلاطون در موضوع مدینه فاضله، اشتراک جنسی است؛ بدین معنا که هر زنی ویژه یک مرد نبوده بلکه زنان مشترک بین مردان بوده و فرزندان نیز جدای از والدین نگهداری شوند و…؛ بدیهی است چنین رأیی نمیتواند از یک عالم الهی صادر شود:
«افلاطون میگوید دوستان باید همه چیزشان اشتراکی باشد، از جمله زن و فرزندانشان؛ شخص قانونگذار پس از آنکه سرپرستان [جامعه] را از زن و مرد برگزید، آنگاه مقرر خواهد داشت که خانه و خوراک آنها مشترک باشد. امر ازدواج به شکلی که ما میشناسیم، تغییر اساسی خواهد کرد (این زنان بدون استثناء، همسران این مردان خواهند بود و هیچ کس همسری خاص خود نخواهد داشت)… همه کودکان پس از تولد از والدینشان گرفته خواهند شد و دقت تمام به کار خواهد رفت تا والدین فرزندان را نشناسند و نیز کودکان والدین خود را به جا نیاورند.
کودکان ناقصالخلقه و آنهایی که والدینشان پست باشند، در جای سری نامعلومی که باید باشند، گذاشته خواهند شد… سن مادران باید میان بیست تا چهل و سن پدران میان بیست و پنج تا پنجاه و پنج باشد، خارج از این حدود، ارتباط آزاد است، ولی سقط جنین یا کشتن نوزاد اجباری خواهد بود… چون هیچ کس والدین خود را نمیشناسد، پس بر هر فردی واجب است که مردانی را که از حیث سال میتوانند پدر او باشند، پدر بنامد. در مورد مادر و خواهر و برادر نیز قضیه از همین قرار خواهد بود.»[v]
[i]- مطهری، مرتضی، مقالات فلسفی/ ۱۹۲
[iii]- بحارالانوار ۵۷/ ۱۹۸ (به نقل از فخرالدین رازی)/تفسیر جامعالجوامع طبرسی در ذیل آیه ۸۳ غافر