یکی از صوفیان معاصر در کتابی که در آن به شرح حالات و کرامات خود! پرداخته، چنین نقل می کند:
« نوشيدن عرق در خواب براى افرادى كه در راه سلوك هستند حكايت از حال فوق العاده اى مى كند كه به آنها دست خواهد داد. اينكه عرفا و شعرا نيز در لسان خود كلماتى از قبيل شراب و مى و ميكده و امثال آن به كار مى برند بى جهت نيست؛ زيرا هر معنايى را كه آنان بخواهند در عالم صورت بياورند بايد لفظى مناسب با اثر آن در نظر بگيرند. مثلاً حال فوق العاده اى كه در اثر چشيدن شمه اى از محبت امير المؤمنين عليه السلام حاصل مى شود كه نتيجتا حالت بى خودى به انسان دست خواهد داد، چنانچه بخواهند آن را در عالم صورت نشان دهند هيچ چيز مناسب تر از حالى نيست كه در اثر خوردن عرق و شراب به انسان عارض مى شود. حافظ – عليه الرحمه – مى گويد:
شراب تلخ مى خواهم كه مرد افكن بود زورش
كه تا يك دم بياسايم ز دنيا و شر و شورش»
سپس در ادامه می نویسد: «برای شرکت در نماز جماعت آقای انصاری به مسجد جامع همدان رفتم… در حال نماز حالم منقلب بود و همانطور که اذان گفته میشد گویا من نیز از این عالم میرفتم… داخل کوچه حالت سکر به من دست داد بهطوریکه نزدیک بود نعره بزنم… پیرمرد خوش صورتی را دیدم که حلوا میفروخت. از فرط سکر میخواستم زیر سینی حلوای او بزنم… درست حالت مستی بود. مرد دیگری را از روی محبت و مهربانی میخواستم ببوسم ولی نبوسیدم… همه برای من مساوی بودند؛ زن، مرد… و نسبت به همه مهربان بودم… به مدرسهی آخوند ملاعلی رسیدم… همانجا حالت سکر زیادتر شد به طوری که دیگر نتوانستم راه بروم و مقابل مدرسه به دیوار تکیه کردم. درست مثل مستها، مست مست! … وارد منزل آقای انصاری شدیم… محکم روی زمین افتاده پاهایم را دراز کردم… وقتی آقای انصاری وارد اتاق شدند همه رفقا به احترام ایشان برخاسته، سلام کردند. من هم بلند شدم و با صدای بلند و تندی گفتم آقا! سلام. و مثل بار اول خودم را روی زمین انداخته و پاهایم را بیاختیار دراز کردم… گفتم: مردم خیال میکنند ما دیوانهایم… ایشان فرمود چه کسی از همه دیوانهتر است؟… با صدای بلند گفتم: تو! سپس فرمود: بین اینها چهکسی را بیشتر دوست دارید؟… من با صدای بلند و کشیده در حالیکه با مشت روی زمین میزدم گفتم: تو را! تو را!» (سفینة الصادقين، شرح حال صوفی معاصر سیدحسین یعقوبی قائنی، صص ۱۸۴- ۱۸۹)
این حالات به غایت چندشآور در آن شخص – به گونه ای قوای ادراکی و عقلیاش را از مختل می کند که میخواهد ناموس دیگران را از روی محبت ببوسد و در محضر استادش که او را حجت خدا میداند توان ایستادن و ادای احترام ندارد. چنین حالاتی فقط و فقط در میان کملین از اهل عرفان قابل ردیابی است! و از هیچ یک از اصحاب راستین انبیا و ائمه علیهم السلام (در درجات مختلف ایمان و تقوا و معنویت) چنین حالات سخیفی گزارش نشده است.
منبع: صفحه دکتر سیدمحسن هندی