مقاله ابلیس از منظر صوفیه با تأکید بر آثار عطار نیشابوری [1] – محمدرضا احمدی [2]
فهرست
چکیده
داستان استکبارورزی و امتناع ابلیس از سجده بر حضرت آدم(علیه السلام)، در منابع اسلامی و همچنین در آثار اهل تصوف بازتاب بسیار داشته و تلقی و تفسیرهای گوناگون از آن ارائه شده است. در این میان، بسیاری از اهل تصوف، طغیان و تکبر ابلیس را برنتافته و با برخی توجیه و تأویلها درصدد تنزیه و اثبات بیگناهی ابلیس برآمدهاند؛ تاجاییکه حتی به تقدیس ابلیس اغواگر پرداخته و او را «سید الموحدین» و اسوه و الگوی اهل توحید خواندهاند. شیخ فریدالدین عطار نیشابوری (شاعر شهیر و صوفیمشرب ایرانی) نیز با توسل به برخی تمثیلها در مقام دفاع از ابلیس و توجیه اثم و عصیان او برآمده و در این زمینه، پیرو صوفیان سلفی چون حلاج و عینالقضات است که پیش از او در مسیر تطهیر و تقدیس ابلیس گام برداشتهاند.
عطار در آثار و اشعارش میکوشد تا ابلیس را مقهور بیچون و چرای قضا و قدر الهی و عاشقی راستین و موحدی محب حضرت حق معرفی کند که جفای راندهشدن از رحمت الهی را بهجان خرید و تحمل کرد و از زخم رجم و لعنت نرنجید. به باور او، ابلیس از سر عشق و غیرت، سجده بر غیر خداوند را برنتابید و قهر و لعنت را بر لطف الهی ترجیح داد و بدینواسطه، نماد قهر الهی گشت و چون در آن قهر بسیار خوشی دید، از خداوند امان و مهلت خواست. پوشیده نیست که انگارۀ بیگناهی ابلیس در تقابل با مضمون آیات کریمهای است که به گردنکشی و استکبارورزی ابلیس بهصراحت دلالت دارند و بر عصیان و طغیان او انگشت تأیید مینهند. در این مقاله، افزون بر نیمنگاهی به پیشینه دفاع از ابلیس و تنزیه او، با استناد و استشهاد به آثار عطار نیشابوری و در آینه اشعارش، نگاه او به ابلیس و تلاش و تأویلهای او در راستای تنزیه و تقدیس ابلیس، روایت و تحلیل شده است.
واژگان کلیدی
تصوف، عقاید صوفیه، عطار نیشابوری، ابلیس، تنزیه ابلیس، تقدیس ابلیس، استکبارورزی
مقدمه
کمتر عارفی را میتوان یافت که به داستان حضرت آدم(علیه السلام) و سجدهنکردن ابلیس بر او نپرداخته باشد؛ در آثار صوفیه، اغلب به حوادث مربوط به حضرت آدم برمیخوریم که خود نشان از اهمیت این موضوع دارد. عدهای از صوفیه باتوجه به قرآن و روایات، این داستان را تفسیر و تأویل نمودهاند و در این راه سعی بر این بوده تا حد امکان تفسیر و تأویل آنها در حد همان اطلاعات مربوط به قرآن و حدیث و سایر روایات اسلامی باشد و از آن فراتر نرود. بیشتر اینگونه تفاسیر مربوط به صوفیانی است که تصوف آنها تصوف عابدانه است؛ اما عدهای دیگر پا را فراتر نهاده و تفسیر و تأویلاتی بر مشرب خود داشتهاند که تصوف این عده، به اصطلاح، تصوفی عاشقانه است تا عابدانه. یعنی از شریعت به طریقت رسیدهاند و در طریقت نیز فراتر رفته و بهقول مولوی، از خامی به پختگی و از پختگی به سوختگی عشق رسیدهاند. نکتهای که قابل یادآوری است اینکه سخنان این عده از صوفیه در باب مسائل مربوط به آدم و هبوط وی، گاه با شطح و طامات نیز آمیخته است؛ بههمین دلیل برخی از آنها به جرم بد دینی متهم میشدند که درنتیجه به کشتهشدن آنها منجر میشده است؛ بهعنوان نمونه، حسین بن منصور حلاج که بهخاطر (شطح و طامات) کشته شد. یا عینالقضات همدانی که ظاهرا بهخاطر افشاگری در عشق کشته میشود؛ درحالیکه این دو صوفی بهعنوان مدافعان ابلیس مطرح بودهاند.
بعید نیست که یکی از عوامل قصد جان این افراد، افشاگری آنان در باب ابلیس و دفاع از وی بوده باشد؛ موجودی که ملعون درگاه احدیت شد و سوگند یاد کرد که تا قیامت مردم را گمراه نماید؛[3] موجودی که بر آدم(علیه السلام) سجده نکرد و کبر ورزید و از درگاه رانده شد. مسأله دفاع از ابلیس یکی از موضوعهای مهم و قابل بررسی است که در آثار عدهای از صوفیه نظیر حلاج، عینالقضات، سنایی، ابوالفضل میبدی، نجم رازی و… وجود دارد. ازجمله عارفانی که در آثار خویش به سیمای ابلیس از ابعاد مختلف پرداخته است، میتوان به عطار نیشابوری اشاره نمود که باتوجه به مطالعه آثارش میتوان او را یکی از مدافعان ابلیس نامید. عطار از ابعاد مختلف به این امر اشاره نموده و مطالبی متنوع نسبت به سایر صوفیه ارائه داده است که در ابتدا به ذکر آنها پرداخته سپس به بررسی تاریخی و منشأ دفاع خواهیم پرداخت.
دیدگاه عطار پیرامون ابلیس
آموختن مسلمانی از ابلیس
یکی از شگردهای عطار در دفاع از استکبارورزی ابلیس، آوردن داستانها و تمثیلهایی از بزرگان این نحله فکری همچون ابوبکر شبلی (قرن سوم هـ.ق) است. او در وقت نزع از اینکه خطاب «لعنتی» با ابلیس بوده است، بر وی رشگ میورزد (عطار نیشابوری، 1384، ج2، ص180). در داستانی دیگر، هنگامی که شبلی دچار شوریدگی شده است و او را به بند کشیدهاند، یاران به دیدارش میروند. شبلی با سنگ بهجان آنها میافتد و یاران هم از ترس سنگباران از او دور میشوند. اینجاست که شبلی خطاب به آنها میگوید: شما لاف دوستی میزنید؛ چراکه از یک زخم دوست گریختید درحالیکه آن نه زخم، بلکه رحم بود:
چو لاف از دوستیتان بود با من دوست ### نبودیدای خسیسان پاک دامن
که بگریزد ز زخم دوست آخر ### که زخم او نه، رحم اوست آخر
چو زخم دوست دید ابلیس نگریخت ### ولی از زخم او صد مرهم آمیخت
تو پنداری که زخمش رایگان است ### هزارانساله طاعت نرخ آن است
(عطار نیشابوری، 1359، ص162)
عطار در آثار خویش همواره میکوشد تا ابلیس را چونان مسلمانی راستین معرفی کند؛ چراکه ابلیس جفا را تحمل کرد و از زخم لعنت نرنجید. از دیدگاه عطار، هر کسی شایسته لعنت و زخم نیست؛ قویمردی لازم است که حق، صدمت لعنت بر آن راند؛ این دوری بهای هزارانساله طاعت ابلیس بود و میباید بهجای لعنتکردن او، از وی مسلمانی را آموخت:
عزیزا قصه ابلیس بشنو ### زمانی ترک کن تلبیس بشنو
چه لعنت میکنی او را شب و روز ### ازو باری مسلمانی در آموز
(همان)
اسراردان
یکی از صفاتی که در الهی نامه به ابلیس نسبت داده شده، اسراردانی اوست و اینکه بهخاطر اسراردانی حق است که از فرط غیرت نمیخواست جز او کسی به حضرت راه داشته باشد:
چو ابلیس لعین اسراردان بود ### اگر سجده نمیکرد او از آن بود
ز خلق خود دریغش آمد آن راز ### نکرد آن سجده، دعوی کرد آغاز
که تا هم او و هم خلق جهان هم ### نه بینند آن در و آن آستان هم (همان، ص135)
بهنظر میرسد آگاهی بر سرّ، به گنجنامهای مربوط میشود که به عمر بن عثمان مکی منتسب بوده است و عطار هم خلاصهای از آن را در تذکرة الاولیاء آورده است. داستان از این قرار است، آنهنگام که فرشتگان به امر الهی بر آدم(علیه السلام) سجده نمودند، ابلیس درپی کنجکاوی بر یافتن اسرار آدم، به دیدن سّر او (آدم) مشغول گشت و درنتیجه از سجده باز ماند (عطار نیشابوری، 1384، ص38). البته کسی که از جای گنج باخبر شود، عاقبتش معلوم است؛ یا سرش را خواهند برید و کشته میشود و یا تهمت دیوانگی و دروغ بر او خواهند زد تا راز هرگز فاش نگردد. ازاینرو، ابلیس هم از این قاعده و قانون مستثنا نیست؛ او را به دروغ و دشمنی متهم نمودند تا کسی حرفهای او را باور نکند. در آثار عطار، اینگونه نحلههای فکری وجود دارد که البته با مضامین و روایات قرآنی و احادیث سازگار نیست.
بیواسطه سخنگفتن حق با ابلیس
یکی دیگر از توجیهات صوفیان و ازجمله عطار نیشابوری در علت خودبینی و انانیت ابلیس، سخنگفتن بیواسطه حضرت حق با اوست. عطار معتقد است ابلیس از مستی اختصاص این امر، خطاب «أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ» (سوره اعراف، آیه 12) گفت و از نشئه توحید و تجرید بود که تن به لعنت داد و جز حق نظر بر غیر نیفکند:
چو حق بیواسطه با او سخن گفت ### برای آن، همه از خویشتن گفت
(عطار نیشابوری، 1359، ص122)
منظور از «خویشتن» در مصراع دوم، استکبارورزی ابلیس است که اشارهای است به آیه دوازدهم از سوره اعراف؛ آنجا که ابلیس در پاسخ به خداوند در امتناع و عدم سجده بر آدم، چنین میآورد: «قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ.»
مهتر بازار
دیگر از توجیهات برخی صوفیان ازجمله عطار در مورد ابلیس، بحث مهتری بازار دنیاست. گویا این توجیه به داستانی در مورد حضرت سلیمان برمیگردد که عطار آن را در مصیبت نامه آورده است. داستان از این قرار است که حضرت سلیمان از خداوند خواست تا ابلیس را مطیع او گرداند و در خدمت او باشد. چنین شد تا بدینوسیله بازار از رونق افتاد. حضرت سلیمان از کسادی بازار به خداوند شکایت نمود و خداوند در جواب او فرمود:
گفت کی زنبیل باید کار را ### بنده کرده مهتر بازار را
بیشکی شیطان چو محبوس آیدت ### کار دنیا جمله مدروس آیدت
در نظر عطار، کار دنیا سراسر موقوف وی است و اگر ابلیس محبوس آید، کار دنیا سراسر مدروس خواهد شد. چگونه میتوان به خرید و فروش پرداخت درحالیکه ابلیس در بند باشد:
چون بود در بند ابلیس پلید ### کی توان کردن فروشی یا خرید (عطار نیشابوری،1373، ص 133 و 134)
مقهور بیچون و چرا (قضا و قدر)
یکی دیگر از صفات ابلیس، بهعنوان چهرهای است که مقهور بیچون و چرا یعنی قضا و قدر است؛ آنجا که عطار از زبان ابلیس میگوید:
اگر بیعلتی بپذیردم باز ### عجب نبود که نتوان داد آواز
چو بیعلت شدستم رانده او ### شوم بیعلتی هم خوانده او
چو در کار خدا چون و چرا نیست ### امید از حق بریدن هم روا نیست
چو قهرش حکم کرد و راندم آغاز ### عجب نبود که لطفش خواندم باز
(عطار نیشابوری، 1359، ص377)
باید دانست که مسأله جبر و اختیار یکی از کهنترین و بحثبرانگیزترین مسائل نظری در حوزه فلسفه و کلام است که در عرفان نیز شاهد آن هستیم. میتوان گفت تأثیر جبرگرایی صوفیانه یکی از مشکلات ریشهای تصوف است. در آثار عطار، جبرگرایی و عدم اختیار سابقه بیشتری نسبت به اختیار دارد؛ بهویژه آنکه این مسأله باعث شده است تا عطار بتواند ابلیس را چهرهای معرفی کند که از این قضیه مستثنا نبوده است. از دیدگاه عطار، ابلیس مقهور بیچونی و قضا و قدر خداوند است که چگونه این باد استغنا که از قهر و جبروت او میوزد و طاعات و عبادات هزاران ساله او را در هم مینوردد:
ببین چندین هزاران سال که ابلیس ### نبودش کار جز تسبیح و تقدیس
همه طاعات او بر هم نهادند ### ز استغفار خود بر باد دادند
زهی رحمت که گر یک ذره ابلیس ### بیابد گوی بر باید ز ادریس
(عطار نیشابوری، 1338، ص6 و 7)
همچنین در داستان حضرت موسی(علیه السلام) و ابلیس اینگونه آمده است که حضرت موسی(علیه السلام) شبی بر راه طور میرفت که ابلیس به او میرسید؛ حضرت موسی میپرسید: چرا آدم را سجده نکردی؟ ابلیس پاسخ میدهد: من بدون علت مردود قدرت شدم، سجده نمیتوانستم کرد، و گر راه سجده بر من باز بود مانند تو کلیم درگاه بودم. در این داستان، ابلیس خود را مقهور و مردود قدرت حق میداند؛ بدینمعنا که بیشتر از آنکه بر گفتههای ابلیس مبنی بر خلوص توحیدیاش تکیه کند، بر فزونی عشق و ایثار ابلیس و بیتابی او در مقابل سرنوشت اندوهبار خویش تأکید دارد:
لعینش گفت ای مقبول حضرت ### شدم بیعلتی مردود قدرت
اگر بودی بر آن سجده مرا راه ### کلیمی بودمی همچون تو آنگاه
ولی چون حق تعالی اینچنین خواست ### چه کژ گویم نیامد اینچنین راست
(عطار نیشابوری، 1359، ص139)
دنیا سراسر اقطاع ابلیس است
از دیدگاه عطار، دنیا اقطاع[4] ابلیس است و هرکه دست از دنیای او برندارد، ابلیس در برابر آن، دین او را غارت میکند و اگر دست بردارد، ابلیس را با وی کاری نیست:
من بدینش میکنم آهنگ سخت ### زانک در دنیای من زد چنگ سخت
هرکه بیرون شد ز اقطاعم تمام ### نیست با او هیچ کاری والسلام
(عطار نیشابوری، 1372، ص133)
***
وقف ابلیس است دنیا سر به سر ### تو از او میباز دزدی در بدر
هرکه از ابلیس دزدد مال او ### خود توان دانست فردا حال او
(عطار نیشابوری، 1338، ص133)
علت نامگذاری دنیا به اقطاع برای ابلیس، آن است که بنابر متنهای عرفانی و روایتهای تاریخی، ابلیس بهواسطه عبادتهای طولانی عزیزکردۀ (عزازیل) خداوند بوده است و گویا قبل از آفرینش حضرت آدم(علیه السلام) در زمین حکومت میکرده است.[5]
امانخواستن ابلیس از خوشی قهر، ناشی از عشق بود
عطار در داستانی بر این باور است که ابلیس، لطف را برای دیگران که طالبان بسیاری داشت رها کرد و به قهر او متوسل شد؛ چون لعن معشوق بر عاشق شیرین است و عطار این لعنت را عین رحمت میداند:
بسی میدید لطفش را خریدار ### ولی او بود قهرش را طلبکار
(فروزانفر، 1374، ص124)
توجیه عطار این است که چون در آن قهر، همه خوشی دید، بدینعلت از حق امان خواست تا عمری بیشتر در این مقام بماند و خوشحال باشد. شیخ به این بیان، گویی میخواهد آیه: «قال انظرنی الی یوم یبعثون:» و «فبعزتک لأغونیهم اجمعین» (سوره اعراف، آیات 14 و 18) را تفسیر کند:
چو آن لعنت خوشش آمد امان خواست ### بهجان بگزید و عمر جاودان خواست
(همان، ص124)
از دیدگاه عطار آن لحظهای که ابلیس ملعون گشت، زبان به تسبیح و تقدیس گشود و البته امیدوار به رحمت:
که لعنت خوشتر آید از تو صد بار ### که سر پیچیدن از تو سوی اغیار
(عطار نیشابوری، 1359، ص134)
گرچه مردودست هم نومید نیست ### لعنت او را گوئیا جاوید نیست
گرچه این دم هست نومیدش کار ### در امیدی میگذارد روزگار
(عطار نیشابوری، 1373، ص244)
عطار در توجیه این مسأله معتقد است که خداوند بر ابلیس جامهای از قهر خویش پوشاند و آن را از چشم عامه پنهان داشت؛ پیوسته حاجت درگاه شد و حربه قهر بهدست گرفت:
از آن از قهر خویشش جامه پوشید ### که در قهرش ز چشم عامه پوشید
بدین درگاه استادست پیوست ### گرفته حربهای از قهر در دست
نخستین تا اعوذی زو نخواهی ### قدم نتوان نهادن در الهی
(عطار نیشابوری، 1359، ص 128)
توجیه عطار برای تبرئه ابلیس در این مورد، یعنی حربه قهر که همانا در کمین انسان بهسربردن است، وجود آیه شانزدهم سوره اعراف میباشد: «قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ؛ اکنون که مرا گمراه کردی، من در کمین آنها بر سر راه مستقیم تو مینشینم [و آنها را گمراه میکنم].» در این توجیه نیز ابلیس از خود اختیاری ندارد. از منظر صوفیه و بهویژه عطار، اراده ازلی بر چیز دیگری بود و «امر» بر چیز دیگری. مانند داستان حضرت یوسف(علیه السلام) که برادرش بنیامین را به دزدی متهم نمود، ولی در باطن از این اتهام قصد دیگری داشت (همان، ص105).
فضیلتسازی برای ابلیس (او ادعای خدایی نکرد)
ابلیس روزی نزد فرعون میرود و یک کف پر از ریگ را در دستانش تبدیل به مروارید میکند؛ اما فرعون نمیتواند چنین کاری کند و در این هنگام، ابلیس زبان به انتقاد میگشاید که: با چنین عظمت و ادعا نمیتوانی چند ریگ بیارزش را به مروارید تبدیل کنی، پس چرا ادعای خدایی میکنی؟ آری، از دیدگاه عطار، ابلیس با آن همه طاعات و عبادات، بهخاطر خطایی مردود و رانده شد؛ اما هیچگاه ادعای خدایی نکرد، ولی انسانهایی هستند که بهمحض قدرت و شکوه، خویش را فراموش کرده و بهجای صعود، راه نزول را درپیش گرفته تاجاییکه منکر حق و حتی ادعای خدایی نیز میکنند:
پس زبان بگشاد ابلیس لعین ### گفت تو با این سر و ریشی چنین
زشتم آید گر گدایی میکنی ### از چه دعوی خدایی میکنی
با چنین قدرت در این افکندگی ### میفرا نپذیردم در بندگی
چون تو هم پیسی و هم کل تا به گوش ### در خدایی کی پذیرندت خموش
(عطار نیشابوری، 1373، ص5)
ابلیس، محک رد و قبول اطاعت
توجیه دیگر برای ابلیس، محک رد و قبول اطاعت و محک سره و ناسرهبودن اعمال است. او به مدعیان ریاکار و تجارتپیشه در دین میگوید: ای کسانی که گوی تلبیس را از من ربودهاید، خداوند عبادات هزارانساله مرا به نیم ساعت به رویم زد؛ تو این یکذره طاعت خود را چگونه به حق میبری؟ اگر تو را یک لعنت کند، در حال از محنت متلاشی خواهی شد:
مِحکّ نقد مردان در کف اوست ### ز مشرق تا به مغرب در صف اوست
کسی کانجا برد نقدی نبهره ### خورد در حال از ابلیس دهره
چنین گوید به صاحب نقد ابلیس ### که ای از من ربوده گوی تلبیس
خداوندم هزارانساله طاعت ### برویم باز زد در نیم ساعت
تو زین یکذره طاعت گشتهای گرم ### بر حق میبری و نیستت شرم
اگر لعنت کنندم خلق عالم ### نگردد عشق جانم ذرهای کم
اگر خواند تو را یک تن به لعنت ### به یک ساعت فرو ریزی ز محنت
(عطار نیشابوری، 1359، ص130)
پس صوفی میبایست به اعمال و عبادات ابلیس بنگرد و خود را اصلاح نماید.
توجیه ثبات در عشق ابلیس؛ نمونه یک عاشق راستین
در آثار برخی صوفیه در باب دفاع از ابلیس، از تمثیلات فراوانی استفاده شده است؛ بهعنوان نمونه، عطار در حکایتی آورده است که صوفیای در راه چشمش به جمال دختری میافتد و عاشق وی میشود؛ دختر او را امتحان میکند و به او میگوید: خواهری دارم زیباتر از خود که درپی میآید. همین که این سخن را میگوید، صوفی به پشت سر مینگرد تا خواهر زیبای وی را ببیند؛ دختر درمییابد که صوفی سستعهد است. عطار این حکایت را مشابه حکایت ابلیس میداند:
قصه ابلیس و این قصه یکی است ### میندانم تا که را اینجا شکی است
(عطار نیشابوری، 1373، ص244)
یعنی ابلیس جز به حضرت حق به کس دیگری ننگریست.
توجیه کبر ابلیس
در نظر عطار، آتش مذهب شگرفی دارد و آن اینکه همهچیز را در خود میسوزاند و خود باز آتش است. این مقدمهای است بر توجیه عصیان ابلیس؛ چراکه در نظر عطار، ابلیس دوستی ندارد. او از جنس آتش است و تنها خداوند را میپرستد. او در مذهب خویش چون آتش زبانه میکشد و تا بهحال مشاهده نشده است که آتش میل به فرود داشته باشد؛ ابلیس چگونه میتواند خاک را سجده کند:
گفت من از آتش افروزندهام ### سجده نکنم ز آنکه من سوزندهام
حق چو آتش را سرافراز آفرید ### سر به سجده چون تواند آورید؟
(همان، ص12 و 13)
توجیه تقدیس ابلیس (بهواسطه آنکه کشته خداوند است)
در آثار برخی صوفیان نظیر عطار، ابلیس بهواسطه آنکه کشته خداوند است، همواره مورد تقدیس و تکریم میباشد. برای نمونه، در تذکرة الاولیاء نقل شده است که ابوالعباس قصاب میگوید: «ابلیس کشته خداوند است. جوانمردی نبود کشته خداوند خویش را سنگانداختن. اگر در قیامت حساب در دست من کند، ببیند که چه کنم همه را در پیش کنم و ابلیس را مقام سازم، ولیکن نکند.» (عطار نیشابوری، 1384، ص562)
تحلیلی بر توجیهات عطار در دفاع از ابلیس
باتوجه به مشرب فکری عطار در آثارش، میتوان گفت وی نیز مانند دیگر صوفیان همچون حسین بن منصور حلاج، عینالقضات همدانی، احمد غزالی و عدهای دیگر از صوفیانِ قرن دوم تا قرن هفتم هجری، یکی از مدافعان ابلیس است که در جایجای آثارش، سعی در توجیه عصیان او داشته است. ابلیس در آثار صوفیه، محبی صادق میباشد؛ خدمت او نسبت به آدم قدیمتر است، چون خداوند را در ازل شناخته و مدعی است عارفتر از او در عالم وجود ندارد؛ پس معنا ندارد بخواهد غیر او (معبود) را سجده نماید. او خود را یک پله بالاتر از حضرت ختمیمرتبت(صلی الله علیه و آله و سلم) میداند و گاه در داستانها به آن حضرت نیز کنایاتی میزند. هرچند از دیدگاه برخی صوفیه، خداوند دارای دو نامِ «الرحمن الرحیم» و «الجبار المتکبر» است و ابلیس از صفت جباریت حق بهوجود آمده است و حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) از صفت رحمانیت (عینالقضات همدانی، 1341، ص227).
از لحاظ صوفیه، قهر و لطف معبود یکسان است؛ اما رفتهرفته کار بهجایی میرسد که قهر بر لطف هم برتری مییابد؛ در واقع نوعی واژگونی امور عالم اتفاق میافتد. برای نمونه، ابلیس که نمادی از قهر معبود است، نزد این افراد جایگاه خاصی مییابد و در مورد او داستانهای فراوانی آورده میشود (همانند داستان ابلیس و شبلی و حضرت موسی، حضرت عیسی، ابوالعباس قصاب و…).
بهنظر میرسد، ترجیحدادن قهر بر لطف توسط برخی از متصوفه هم بهخاطر درسهایی است که از داستان ابلیس بردهاند؛ در آثار صوفیه و از آن جمله عطار، ترجیحدادن قهر بر لطف بهواسطه آن است که ابلیس این امر را خواستار بوده است. ابلیس دید که لطف پروردگار بسیار خواهان و خریدار دارد؛ اما قهر او نه. بدینوسیله ابلیس قهر را بر لطف خداوند ترجیح میدهد که البته در آن قهر، همه خوشی میبیند. صوفیه و از جمله عطار نیز معتقدند چون در آن قهر بسیار خوشی دید، خواست خداوند به او امان دهد.
عطار در آثار خود چهرههای مختلفی از ابلیس ارائه کرده است؛ تاآنجاکه تمثیلهای مختلفی را پیرامون آن مطرح نموده است. بهعنوان نمونه، داستان تمثیلی صوفی و دختر زیباروی را مطرح میکند و آن را با حال ابلیس یکی میداند و در پایان داستان میگوید:
قصه ابلیس و این قصه یکی است ### میندانم تا که را اینجا شکی است
(عطار نیشابوری، 1373، ص244)
همچنین داستان دزدی که دست وی را بریدند و دست بریده خود را بههمراه برد؛ از او علت این کار را پرسیدند و او جواب داد:
ز دستم گرچه قسمی جز الم نیست ### چو بردست است نام دوست غم نیست
(عطار نیشابوری، 1359، ص134)
از نگاه عطار، نشان دوست برای ابلیس همان لعنت بود که آن را گرامی داشت. بهبیان دیگر، ابلیس در این لعنت، نشان دوست را دید. نکتهای که لازم به یادآوری است اینکه عطار در دفاع از ابلیس و توجیه عصیان او، دنبالهرو گذشتگان است؛ چنانکه میدانیم عینالقضات همدانی دفاع از ابلیس را به حسن بصری نسبت میدهد و درباره او میگوید: «فریاد از دست حسن بصری که این مقام را شرح چگونه میدهد، إن نور ابلیس من نار العزه [نور ابلیس از آتش خداوند است]، که گفت مرا از آتش آفریدی. پس از این گفت: اگر نور خدا برای مردم آشکار میکرد، چون خدایش میپرستیدند… .» (عینالقضات همدانی، 1341، ص211)
سابقه دفاع از ابلیس
عطار در تذکرة الاولیاء دفاع از ابلیس را به چند تن از عارفان قرن سوم و چهارم نسبت داده است که عبارتند از:
- سهل بن عبدالله تستری (قرن سوم)؛
- جنید بغدادی (قرن سوم)؛
- ابوالحسین نوری (قرن سوم)؛
- ابوبکر شبلی (قرن سوم و چهارم)؛
- ابوبکر واسطی (قرن سوم و چهارم)؛
- ابوالعباس قصاب (قرن چهارم)؛
- عمرو بن عثمان مکی (قرن سوم).
برای نمونه، از زبان ابوالعباس قصاب در باب دفاع از ابلیس چنین نقل میکند: «کشته خداوند است. جوانمردی نبود کشته خداوند خویش را سنگانداختن. اگر در قیامت حساب در دست من کند بیند که چه کنم؛ همه را در پیش و ابلیس را مقام سازم، ولیکن نکند.» (عطار نیشابوری، 1384، ص562)
او از زبان سهل تستری چنین نقل میکند: «ابلیس را دیدم در میان قومی به همتش بند کردم. چون آن قوم برفتند، گفتم: رها نکنم تا در توحید سخنی نگویی، در میان آمد و فصلی بگفت در توحید، که اگر عارفان وقت حاضر بودندی همه انگشت در دندان گرفتندی.» (همان، ص269)
تقلید عطار در الهی نامه، مصیبت نامه و اسرار نامه از حکایتهایی چون حضرت موسی(علیه السلام) و ابلیس و یا شبلی و ابلیس که در آثار احمد غزالی و عینالقضات همدانی وجود دارد و بهویژه حسین بن منصور حلاج، خود دلیلی بر این مدعا است که وی از طرفداران ابلیس میباشد. بهخصوص ارادتی که وی به حلاج دارد. افلاکی در مناقب العارفین، از زبان مولوی در حق عطار حکایت کرده است که او (عطار) کسی بود که روح حلاج بعد از سالهای دراز به روح وی تجلی کرده بود و مرشد او شده بود؛ چنانکه عطار هم در غزلیات خویش به این امر اشاره میکند:
در عشق تو من توام تو من باش ### یک پیرهن است گو دو تن باش
(عطار نیشابوری، 1371، شماره 421)
و یا:
مانند حسین بر سر دار ### در کشتن و سوختن حسن باش
(همان)
باید دانست که قریب بهاتفاق طریقهها و سلسلههای صوفیان در ایران سابقه سلسله خود را به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) میرسانند؛ هرچند آداب و رسوم و تفکرات آنها کاملا اسلامی نیست، بلکه بیشباهت با ادیان و مذاهب ایرانی و هندی و رویهم رفته با طرز و تفکرات عرفانی در بعضی نقاط دنیا هم شباهت ندارد.
درست است که بیشتر صوفیه، سابقه سلسله خود را به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) مرتبط میدانند؛ اما باید دانست که از همان ابتدا انحرافاتی در میان آنها بهوجود آمد که بهنوعی میتوان گفت اندیشه در آن به دوگانگی گرایید. این دوگانگی در اندیشه و گاه رفتار، تنها مربوط به صوفیان ایران نبود؛ چنانکه کشورهای همسایه مانند عراق و شام را نیز شامل میشد. شاید بتوان گفت منشأ این اندیشههای دوگانه در کیش و مذهبهای گذشته در ایران و اطراف و اکناف آن بوده که گاه بهوسیله ارتباط ایرانیان و مسلمانان با همسایگان و بالعکس به طریقت آنها راه یافته است و باعث بهوجودآمدن این نوع دیدگاه دوگانه گردیده است؛ چنانکه شیخ عدی بن مسافر (م 470ق) که خود یک سنی بود، رسم تقدیسی ابلیس در میان پیروانش با تعصب همراه شد. عدی کسی بود که با امام غزالی، عبدالقادر گیلانی و ابونجیب سهروردی ارتباط داشت. عبدالقادر گیلانی در فتوح الغیب میآورد که روزی ابلیس را دیده و خواسته او را بکشد، ابلیس به او میگوید که قضای نیک رفته بود وگرنه نمیتوانست سجده نکند؛ یعنی تقدیر الهی و قضای سابق، علت اصلی عدم سجده به آدم بوده است. این مضمون را میتوان در سراسر آثار صوفیان طرفدار ابلیس مشاهده کرد (زرینکوب، 1385، ص164 – 171).
از همان قرنهای ابتدایی، بهواسطه اختلاف در نوع نگرش، دو نوع گرایش در تصوف بهوجود میآید؛ گرایشی عابدانه و گرایشی عاشقانه. در تصوف عابدانه، صوفی پا را از حد شریعت و عرف در جامعه بیرون نمینهد؛ مثال بارز آن را میتوان به جلابی هجویری در کشف المحجوب اشاره نمود و یا عزالدین محمود کاشانی در مصباح الهدایه. اما در تصوف عاشقانه، صوفی پا را از حد شریعت و عرف بیرون مینهد و شطح و طامات را وسیله بیان اعتقادات خویش قرار میدهد. رفتهرفته بهواسطه این گرایشها است که صوفیه برای نیل به حقیقت، به دو گونه تقسیم میگردند؛ اهل شریعت، یعنی کسانی که برای رسیدن به حقیقت و معشوق به پیروی از شریعت میپردازند و اهل طریقت، یعنی کسانی که در عین پیروی از شریعت، به امکان ارتباط مستقیم و بیواسطه با خداوند نیز قائل میباشند. این وجه تفاوت میان صوفیان متشرع و صوفیان طریقتی است؛ یعنی صوفیانی که طریقت و راه آنها راه بیواسطه با خداوند است (همان، ص12).
میتوان گفت از میان این دو نوع تقسیمبندی براساس نیل به حقیقت، برخی صوفیان اهل طریقت پا را فراتر از اعتقادات خویش گذاشتهاند؛ تاجاییکه آشکارا به دفاع از ابلیس و توجیه استکبارورزی او پرداخته و البته قطع بهیقین با مخالفت حکومتهای وقت روبهرو شدهاند که البته لعن و نفرین ائمه معصومین(علیهم السلام) و بزرگان دین را درپی خود داشته است.
سخن پایانی
ابلیس از دیدگاه آیات و روایات، دشمن قسمخورده انسان است و در همهجا برای آدمی دام میگسترد تا او را از راه راست منحرف سازد. ابلیس در نظر برخی صوفیه اینگونه نیست و آنان با تأویلات خود بهگونه دیگری به او مینگرند. از آن جمله عطار نیشابوری است که به ابلیس از دیدگاه یک صوفی عاشق مینگرد و از بعد عاشقانه به این مسأله میپردازد. در این رابطه میتوان گفت که تصوف عطار، تصوفی است عاشقانه تا عابدانه. وی نیز مانند حلاج و عینالقضات و عدهای از صوفیه حتی به دفاع از ابلیس و توجیه عصیان او پرداخته و در این راه از تمثیلات نیز بهره برده است. سیمای ابلیس از منظر وی سیمایی مثبت است؛ چراکه به هر اندازه که لطف خداوندی لازم است، ابلیس نیز نماد قهر خداوندی میباشد.
در آثار عطار پارهای از مسائل مربوط به ابلیس، با شطح و طامات آمیختگی دارد. از دیدگاه صوفیه، شطحیات رازهای نهان اهل وجد است که گاه بهدور از عرف و دین و خلاف ادب شرعی بوده و غلیان و شور، و وجد و سکر در عارف بهجایی میرسد که مانند حلاج دم از «انا الحق» میزند. بهنظر میرسد دفاع از ابلیس در ابتدا منبعث از مکاتب و جریانهایی است که در ادامه راه با توجیه مقوله شر در عالم هستی و نیز مصداقی از تجلی اسمای الهی، به انحراف میگرایند و بعدها نیز توسط فقیهان بهویژه عالمان تشیع مورد نکوهش و سرزنش واقع میگردند. البته این جریان در قرنهای نخستین اسلامی بهمنصه ظهور میرسد و نوعی ادب شطحیانه یا دفاع از ابلیس بهوجود میآید و در همان قرون نخستین نیز رفتهرفته رو به افول مینهد؛ تاجاییکه در شعر و ادب ایران اسلامی جز اشارهای از جهت ادبی، آثاری از این نوع جریان بهچشم نمیخورد.
منابع
- بقلی شیرازی، روزبهان، شرح شطحیات، تصحیح هنری کربن، تهران: انتشارات طهوری، چاپ ششم، 1389ش.
- حافظ، شمسالدین محمد، دیوان حافظ، تصحیح علامه محمد قزوینی، تهران: انتشارات امیرکبیر، 1375ش.
- زرینکوب، عبدالحسین، ارزش میراث صوفیه، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ دوازدهم، 1385ش.
- ــــــــــــــــــــــ، جستوجو در تصوف ایران، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ هفتم، 1385ش.
- زمان احمدی، محمدرضا، آستان جانان (مبانی عرفان و تصوف)، اراک: انتشارات علمی دانشگاه آزاد اسلامی اراک، 1381ش.
- عاملی، حر، اثنی عشریه فی رد علی الصوفیه، ترجمه عباس جلالی، قم: انتشارات انصاریان، چاپ سوم، 1389ش.
- عطار نیشابوری، فریدالدین، اسرارنامه، تصحیح سید صادق گوهرین، تهران: بنگاه مطبوعاتی صفی علیشاه، 1388ش.
- ـــــــــــــــــــــــــ، الهی نامه، تصحیح هلموت رتین، تهران: انتشارات توس، 1359ش.
- ـــــــــــــــــــــــــ، مصیبت نامه، تصحیح نورانی وصال، تهران: انتشارات زوار، 1373ش.
- ــــــــــــــــ، منطق الطیر، سید صادق گوهرین، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ نهم، 1372ش.
- ـــــــــــــــــــــــ، دیوان شعر، تصحیح تقی تفضلی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ ششم، 1371ش.
- ـــــــــــــــــــــــــ، تذکرة الاولیاء، تصحیح محمد استعلامی، تهران: انتشارات زوار، چاپ پانزدهم، 1384ش.
- عینالقضات همدانی، عبدالله، تمهیدات، تهران: چاپ عفیف عسیران، 1341ش.
- فروزانفر، بدیعالزمان، شرح احوال و نقد و تحلیل آثار عطار نیشابوری، تهران: انتشارات انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، چاپ دوم، 1374ش.
- قمی، عباس، سفینه البحار و مدینه الحکم و الآثار، قم: انتشارات اسوه، بیتا.
- لویزن، لئوناردو، میراث تصوف، ترجمه مجدالدین کیوانی، تهران: انتشارات مرکز، 1384ش.
- مولوی، جلالالدین محمد، مثنوی معنوی، تصحیح رینولد نیکلسون، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ هشتم، 1361ش.
[1] مجموعه مقالات همایش ملی تصوف، شاخصه ها و نقدها، بوستان کتاب، قم، 1402، ج1، صص 561 الی 576
[2]. دکترای زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه آزاد اسلامی اراک. rdaa7863@gmail.com
[3]. «قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ.» (سوره ص، آیه 82)
[4]. اصطلاح اقطاع در متنهای گذشته رواج بیشتری داشته است؛ اما امروزه از این اصطلاح استفادهای نمیشود؛ چراکه رسم آن ازبین رفته است. بهطور کلی اقطاع، واگذاری اراضی از سوی حکومت مرکزی به افراد نظامی و وابستگان لشکری و کشوری بوده است؛ بهویژه آنکه سلطان، آن را به خویشان واگذار میکرده است (لغتنامه دهخدا، ذیل واژه اقطاع).
[5]. مرکز فرهنگ و معارف قرآن، دائرةالمعارف قرآن کریم، بهنقل از بحارالانوار.