پیشنهادی:

اعتقادات و مذهب بهاء الدین ولد پدر مولوی

مدیر سایت
180

بَهاءُالدّین وَلَد، محمدبن‌حسین‌خطیبی بکری(543-628ق)، معروف به بهاء ولد که از او با لقب «سلطان العلماء» نیز یاد می شود، فقیه، واعظ، از مشایخ صوفیه و پدر مولوی بوده است.

وی در خراسان و بلخ به تدریس و وعظ مشغول بود. موعظه هایش آمیخته با اندیشه‌ها و آراء صوفیان بود. بهاء ولد، ارزشی برای فلسفه و سایر علوم ظاهری در جهت نیل به حقیقت قائل نبود و اختلاف او با فلاسفه و متکلمان آن زمان را می‌توان در انتقادات تندی که در معارف به فخرالدین رازی، وارد کرده است، ملاحظه نمود.[1] مردم بلخ ارادت بسیاری به وی داشتند و از مریدان و یاران نزدیک بهاء ولد، سید برهان‌الدین محقق تِرمِذی را می‌توان نام برد که از اقطاب و مشایخ صوفیه به شمار می‌رفت.

مذهب بهاء الدین ولد

بهاءالدین ولد از فقها و امامان مشهور حنفی بود.[2] او اختلاف میان ادیان و مذاهب را سودمند و ترجیح یکی بر دیگری و تعصب بر آن را لازم می دانست.[3]

بهاء الدين ولد در مباحث فقهی بر اساس مذهب ابوحنیفه فتوی و اشکالات پیروان شافعی را پاسخ می داد. بدیع الزمان فروزانفر در حاشیه کتاب معارف بهاء ولد در این زمینه می نویسد:

«چنانكه خوانندگان مشاهده مى‌كنند درين كتاب مباحث چند از فقه به ميان آمده و مصنّف كه خود از ائمه و فقهاء مشهور حنفيان بوده بر وفق مذهب امام ابو حنيفه و پيروان وى باستدلال پرداخته و جواب اشكالات شافعيان را داده و يا بر فتاواى آنان اعتراض و اشكال وارد ساخته است.»[4]

او در مسائل اعتقادی از قبیل رؤیت خداوند، کلام خداوند و کسب نیز به مذهب اهل سنت (اشاعره) قائل بود. [5]  مایر نیز او را در کلام، ماتُریدی می داند.[6] وی در ومواضع بسیاری بنا بر مذهب خود به تجلیل از خلفای اهل سنت می پردازد و اوصاف بلندی نیز برای آنان قائل می شود که در ادامه به مواردی از آنها اشاره خواهد شد.

نسب بهاء ولد

تذکره نویسان، نسبش را به ابوبکر رسانده و لقب بکری به وی داده اند. فریدون بن احمد سپهسالار در رساله خود، در این باره می نویسد:

«حضرت مولانا سلطان العلماء قطب الوقت بهاء الدين‏ الولد محمد بن حسين بن احمد الخطيبى‏ البلخى البكرى نسب او متصلست به خليفه رسول الله صلى الله عليه و سلم ابى بكر الصديق، بروايات صحيح و اسانيد درست‏»[7]

افلاكى، شجره نامه اى برای پدر مولوی ذکر می کند که به شرح ذیل است:

«محمد بهاء الدين ولد- حسين خطيبى- احمد خطيبى- محمد- مودود- مسيب- متاخر- حماد- عبد الرحمن- ابوبكر[8]

در غلاف نسخه خطى فوق، شجره نامه ديگرى نیز به او نسبت داده شده است:

«محمد بهاء الدين ولد- حسين خطيبى- محمد- شيخ على- عطاء بلخى- علاء بلخى- نصر الله- ابوبكر[9]

جامی نیز نسب او را به خلیفه اول سنیان می رساند و می نویسد:

«شيخ بهاء الدين ولد، رحمه الله تعالى‏: بعضى گفته‏اند كه وى به صحبت شيخ نجم الدين كبرى رسيده است و از خلفاى وى است. نام وى محمد بن الحسين بن احمد الخطيبى البكرى است. از فرزندان امير المؤمنين ابابكر است‏»[10]

افراد دیگری نیز شجره‎‌نامه‌هایی برای بهاء ولد ارائه کرده اند؛ برای نمونه در” جواهر المضيئه” شيخ محيى الدين عبد القادر قرشی حنفی (775 ق) به صورت زير آمده است:

محمد (سلطان العلماء بهاء ولد)- محمد- احمد- قاسم- مسيب- عبد الله- عبد الرحمن- ابو بكر[11].[12])

بهاء ولد و تصوف

یادداشتها و مطالب بهاء ولد، حاکی از آشنایی او با اقوال و مبانی صوفیه است. اغلب تذکره نویسان، سلسله و سند خرقه وی را از طریق احمد خطیبی، به احمد غزالی رسانده اند.[13]

مواعظ او غالباً با معانی صوفیانه و اشاره به آیات قرآن همراه بوده و مریدان بسیاری داشته است. گاهی کنایات و تذکرات او در وعظ و منبر از حدّ اعتدال می‌گذشت و انتقادات تندی به برخی از فقها و فلاسفه و حکام وارد می کرد و حتی خود پادشاه را نیز صراحتاً و به تندی مورد خطاب و انتقاد قرار می‌داد.[14]  این مسئله گاه موجب ناخرسندی آنان می گشت، تا جایی که حتی لقب سلطان العلمای او را انکار و یا آن را از مطالب و استفتاهای او حذف می کردند. [15]

بهاءولد خود را در جایگاه انببیاء بدون شریعت (مانند یحیی و زکریا) و صاحب وحی می دانست!: « و همان انگارم (کنم) كه الله مرا وحى مى‏كند آن را مى‏گيرم و ديگران را بر متابعت محمد عليه السلام مى‏دارم و مى‏گويم صاحب شرع اوست من اگرچه نبينم صاحب شريعت نيستم و حكمهاى ديگر نمى‏كنم چنانك زكريا و يحيى صلوات الله عليهما» [16]

او گمان می کرد که در نهایت باید «اللهی» شود و همه چیزها به فرمان او باشد: « ساعتى در خود چون بى‏قرارى تمام ديدم گفتم آخر قرارگاه ادراكم كجا باشد و قلق نظرم كجا رود و قرارگاه آن يافتم كه من اللهى شوم كه همه چيزها بمراد و فرمان من باشد از افنا و از وجود و از قبض و از بسط و غيره من صفات الكمال‏»[17]

تاثیرات کتاب بهاء ولد بر مولوی و مثنوی او

کتاب معارف بهاء ولد، انعکاس اندیشه ها، آراء و اعتقادات، مواعظ و نصایح و نیز یادداشتها و خاطرات اوست. این کتاب تأثیر بسیاری بر مولوی گذاشته و او با این کتاب مأنوس بوده است: «در اوايل حالات اوقات كلمات مولاناى بزرگ را مطالعه مى‏كردم و لايزال در آستينم بودى»[18] و «روزى خدمت مولانا قطب الدين شيرازى رحمه الله به زيارت مولانا آمده بود و حضرتش بمعارف پدر كريم خود گرم گرم شده بود»[19]

به گفته فريدون سپهسالار، مولوی کتاب معارف را زیرنظر برهان الدین محقق ترمذی طی 9 سال، حدود هزار بار دوره کرده بود[20]، و بنا بر نقل افلاكى، در مجالس خویش نیز آن را برای اصحاب خود تقریر می کرد و گاه نیز آن را با شرح و تفسیر املا می نمود و اصحاب وی می نوشتند: «همچنان خدمت شيخ محمود صاحب قران رحمه الله روايت چنان كرد كه شبى در بندگى حضرت مولانا بودم و سرماى عظيم بود و ياران را از سخنان حضرت بهاء ولد معانى مى‏فرمود و اصحاب مى‏نوشتند و من اوراق نوشته را در تنور خشك مى‏كردم تا نصف الليل». [21]

شباهت ها و اشتراکات بسیاری میان اندیشه ها و اعتقادات بهاء ولد و فرزندش مولوی وجود دارد. بر اساس بررسی ها و پژوهش های فروزانفر، کمتر نکته برجسته ای در معارف وجود دارد که در مثنوی بدان اشاره نشده باشد:

«از مقايسه مثنوى با معارف روشن مى‏ شود كه كمتر مطلب‏ مهمى سلطان العلماء در آن كتاب مطرح ساخته كه مولانا آن را در تضاعيف مثنوى نياورده باشد»[22]

تا جایی که فروزانفر معتقد است که حل غوامض و مشکلات مثنوی، وابسته به مطالعه کتاب پدر مولوی است:

«حل بسيارى از غوامض و مشكلات مثنوى شريف به دلالت و هدايت اين كتاب بازبسته است و فهم اسرار كلمات پسر جز بوسيله آگاهى از اشارات‏ لطيف پدر ميسر نيست »[23]

زرین کوب نیز درباره تاثیر پذیری بارز مولوی از کتاب پدرش نوشته است:

«با توجه به آنکه مولانا جلال الدین این “فواید والد” را قبل از برخورد با شمس تبریزی غالبا در آستین داشته است، و مکرر می خوانده است، عجیب نیست که در مثنوی به طور بارزی آثار تأثّر از آن را بتوان سراغ داد»[24]

در نتیجه با مقایسه دقیق معارف و آثار مولوی روشن می شود که مولوی با پدر خود در اصول عمده و مبانی تصوف اشتراک داشته است.[25]

بهاء ولد و خلفای اهل سنت

همانگونه که در ابتدا بیان شد، بهاء ولد، بارها به تجلیل از خلفای اهل سنت پرداخته و جایگاه رفیعی برای آنان قائل می شود. از جمله به این حدیث جعلی که در منابع سنیان آمده استناد می کند و از قول پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل می کند که اگر می خواستم دوست و خلیلی از براى خود فرا بگیرم، هر آينه ابو بكر را به دوستی با خود برمیگزیدم!: « و منه قال عليه الصلاة و السلام لو كنت متخذا خليلا لاتخذت ابا بكر خليلا»[26] در صورتی که بنا بر روایات اهل سنت، این امیرالمومنین علی بی ابیطالب بود که از جانب پیامبر به برادری و اخوت برگزیده شد. حاکم نیشابوری در مستدرک خود به اسناد صحیح چنین نقل می کند: «پس از آنکه براى هر یک از حاضران برادرى تعیین گردید، على(علیه السلام) که تنها مانده بود، با چشمان اشکبار به حضور پیامبر عرض کرد: بین من و کسى پیوند برادرى برقرار نساختى. پیامبر فرمود: تو برادر من در دو جهان هستى. [27]»

بهاء ولد، لازمه صداقت را بذل مال و جان در راه صدیق می داند و ابوبکر را به عنوان نمونه اعلای آن معرفی می کند که دارایی خود را در راه رسول عليه السلام صرف نمود: «هركجا صداقت محكم‏ آمد مال را فداى مال صديق و آبروى را فداى آبروى صديق كند او را گويند چرا خرج مى‏كنى گويد كاشكى بيش استى تا خرج كردمى چنانك ابو بكر رضى الله عنه در راه رسول عليه السلام و صحابه‏[28]»

در جای دیگری نام ابوبکر را در کنار اسامی مبارک انبیاء الهی قرار می دهد و مدعی می شود که او نیز مانند رسول خدا صلی الله علیه و آله و یحیی و عیسی و نوح علیهم السلام در راه حق رنج و عذاب دیده است! : «محمد اگر از مسجد برون آمدى استخفاف كفره و بچگان ايشان در حق او ظاهر است و مردار نهادن ابو جهل بر سر مبارك محمد عليه السلام منقول است و او را هيچ جاى قرار نمى‏دادند يحيى را چگونه كشتند و قصد عيسى چگونه كردند و استخفاف در حق نوح چگونه نمودند و ايوب را ام چندان دردها بود و نيز ويس قرنى را دندانها و ابو بكر صديق را دندان چنان با رنج بود[29]» مشخص نیست که واقعا چه فضیلت و برتری در رنج کشیدن ابوبکر نسبت به سایر مسلمین وجود داشته است. او اساسا از آسیب ها و رنج های اساسی که عموم مسلمین متحمل شدند، برکنار بود. ابوبکر حتی در شعب ابیطالب نیز با مسلمین نبود و کوچکترین کمکی به محصور شدگان نکرد. حکایات و داستان های فرار او و رفیقش عمر خطاب از جنگ ها نیز در منابع خود سنیان ثبت و ضبط شده است.[30]

عمر و ابوبکر در نظر او بهترینِ صحابه بودند که بر خلاف نادانان، حرمت پیامبر صلی الله علیه و آله را حفظ می کردند: « هركه علم از بهر دين آموزد و از بهر صدق و ثواب آموزد هرچند بيشتر آموزد و كامل‏تر شود مر استاد را حرمت بيشتر دارد و با خردتر و باادب‏تر باشد چنانك ابو بكر و عمر رضى الله عنهما مر نبى را عليه السلام‏ إن الذين يغضون أصواتهم‏[31] و نادانان صحابه را چنان حرمت نداشتندى [32]»

بر اساس روایاتی که اهل سنت نقل کرده اند، اتفاقا عمر و ابوبکر، از جمله بی ادبان به ساحت رسول الله صلی الله علیه و آله بودند و بارها نسبت به ایشان جسارت کردند. برای نمونه در معتبرترین کتب اهل سنت نقل شده است که برخی صحابه در هنگام بیماری که منجر به وفات پیامبر(صلی الله علیه و آله) شد، به عیادت او رفتند. پیامبر فرمود: بیایید تا نوشته‌ای برایتان بنویسم که پس از آن گمراه نشوید. عمر بن خطاب گفت: رسول خدا هذیان می‌گوید. «عِنْدَکمُ الْقُرْآنُ، حَسْبُنَا کتَابُ اللَّه؛ قرآن نزد شماست و کتاب خدا ما را بس است». دیگران در مورد نظر عمر بن خطاب دچار اختلاف شدند و هياهو و داد و فرياد زياد شد و نزد رسول خدا به نزاع و كشمكش پرداختند. برخي از آنها مي گفتند: قلم و دوات را حاضر كنيد تا براي شما نامه اي بنويسد كه پس از آن هرگز گمراه نشويد و برخي نيز سخن عمر را مي گفتند. آنگاه پیامبر علیه السلام فرمودند: از نزد من برخيزيد (و دور شويد) كه در محضر من نزاع و كشمكش سزاوار نيست.[33]

بهاء ولد با نقل روایتی جعلی و بدون سند، مقام ابوبکر و صدیق اکبر! را چنان متعالی ترسیم می کند که از خوف شبهه و حرام، بابِ بسیاری از امور حلال را نیز بر خود بسته بود: «و نظر حلال از بهر شبهه و حرام ترك مى‏ كن چنانكه صديق‏ اكبر رضى الله عنه مى ‏فرمايد كه كنا ندع سبعين بابا من الحلال مخافة ان نقع في باب من الشبهة و الحرام»‏[34]

برای مطالعه بیشتر  رک به: مذهب مولانا

پانویس ها

معارف( بهاء ولد)، سلطان العلماء بهاء الدين محمد بلخى( پدر مولوى)، بديع الزمان فروزانفر، انتشارات طهورى‏، تهران‏، 1382، چاپ سوم، مقدمه ج1، ص6؛ جست و جو در تصوف ایران، زرین‌کوب، عبدالحسین، انتشارات امیرکبیر، تهران، 1379، چاپ ششم، صص 279-280
معارف( بهاء ولد)، سلطان العلماء بهاء الدين محمد بلخى( پدر مولوى)، بديع الزمان فروزانفر، انتشارات طهورى‏، تهران‏، 1382، چاپ سوم، ج2، ص۳۳۱
معارف( بهاء ولد)، سلطان العلماء بهاء الدين محمد بلخى( پدر مولوى)، بديع الزمان فروزانفر، انتشارات طهورى‏، تهران‏، 1382، چاپ سوم، ج1، ص320
معارف( بهاء ولد)، سلطان العلماء بهاء الدين محمد بلخى( پدر مولوى)، بديع الزمان فروزانفر، انتشارات طهورى‏، تهران‏، 1382، چاپ سوم، ج2، ص۳۳۱
معارف( بهاء ولد)، سلطان العلماء بهاء الدين محمد بلخى( پدر مولوى)، بديع الزمان فروزانفر، انتشارات طهورى‏، تهران‏، 1382، چاپ سوم، ج۲، ص۱06
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، ج1، ص2155
زندگينامه مولانا جلال الدين مولوى، فريدون بن احمد سپهسالار، انتشارات اقبال‏، تهران‏، 1378، چاپ چهارم، ج1، ص9‏
نسخه خطى مناقب العارفین، شماره 5265، كتابخانه بايزيد استانبول، ورق 250. نکته: شجره فوق در مناقب العارفين تصحیح تحسين يازيجى نيامده است.
همان
نفحات الأنس‏، عبد الرحمن جامى‏، مصحح: وليام ناسوليس / مولوى غلام عيسى / مولوى عبد الحميد، مطبعه ليسى، كلكته، 1858م، ص528
مولانا جلال الدين‏، عبد الباقى گولپينارلى، موسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى‏، تهران‏، 1363، چاپ سوم، ص73‏
البته گولپینارلی بر این باور است که این شجره ها معتبر نیستند. (مولانا جلال الدين‏، ص74
زرین کوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ج۱، ص۲۷۷، تهران ۱۳۵۷ ش؛ زرین کوب، عبدالحسین، سرّنی: نقد و شرح تحلیلی و تطبیقی مثنوی، ج۱، ص۹۶، تهران ۱۳۶۴ ش؛ سپهسالار، فریدون بن احمد، زندگینامه مولانا جلال الدّین مولوی، ج۱، ص۹، با مقدمه سعید نفیسی، تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۲۵ ش)؛ افلاکی، احمد، مناقب‌العارفین، ج۲، ص۹۹۸، به کوشش تحسین یازیجی، آنکارا، ۱۹۷۶م؛ سپهسالار، فریدون، احوال مولانا جلال الدین مولوی، ج۱، ص۹، به کوشش سعید نفیسی، تهران، ۱۳۲۵ش
معارف( بهاء ولد)، سلطان العلماء بهاء الدين محمد بلخى( پدر مولوى)، بديع الزمان فروزانفر، انتشارات طهورى‏، تهران‏، 1382، چاپ سوم، مقدمه ج1، ص6؛ ج1، صص 82 و 245-246؛ جست و جو در تصوف ایران، زرین‌کوب، عبدالحسین، انتشارات امیرکبیر، تهران، 1379، چاپ ششم، صص 279-280
سرّنی: نقد و شرح تحلیلی و تطبیقی مثنوی،  زرین کوب، عبدالحسین، انتشارات علمی، تهران، ۱۳86، چاپ یازدهم، ج۱، صص۷۲-73
معارف( بهاء ولد)، سلطان العلماء بهاء الدين محمد بلخى( پدر مولوى)، بديع الزمان فروزانفر، انتشارات طهورى‏، تهران‏، 1382، چاپ سوم، ج1، ص325
معارف( بهاء ولد)، سلطان العلماء بهاء الدين محمد بلخى( پدر مولوى)، بديع الزمان فروزانفر، انتشارات طهورى‏، تهران‏، 1382، چاپ سوم، ج1، ص275
مناقب العارفين، احمد بن اخى ناطور افلاكى، ناشر:[ بى نا]، آنكارا، 1959 م، ج‏2، ص652
مناقب العارفين، احمد بن اخى ناطور افلاكى، ناشر:[ بى نا]، آنكارا، 1959 م، ج‏1، ص176
زندگينامه مولانا جلال الدين مولوى، فريدون بن احمد سپهسالار، انتشارات اقبال‏، تهران‏، 1378، چاپ چهارم، ج1، ص119
مناقب العارفين، احمد بن اخى ناطور افلاكى، ناشر:[ بى نا]، آنكارا، 1959 م، ج‏1، ص216
معارف( بهاء ولد)، سلطان العلماء بهاء الدين محمد بلخى( پدر مولوى)، بديع الزمان فروزانفر، انتشارات طهورى‏، تهران‏، 1382، چاپ سوم، مقدمه ج1، ص15
معارف( بهاء ولد)، سلطان العلماء بهاء الدين محمد بلخى( پدر مولوى)، بديع الزمان فروزانفر، انتشارات طهورى‏، تهران‏، 1382، چاپ سوم، مقدمه ج1، ص3
جست و جو در تصوف ایران، زرین‌کوب، عبدالحسین، انتشارات امیرکبیر، تهران، 1379، چاپ ششم، ص279
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، ج1، ص2155
معارف(بهاء ولد)، ج‏1، ص: 260
المستدرک على الصحیحین، الحاکم النیشابورى، اعداد: عبدالرحمن المرعشى، دارالمعرفه، بیروت، 1406 ه.ق، چاپ اول، ج 3، ص 14.
معارف(بهاء ولد)، ج‏1، ص: 310
معارف(بهاء ولد)، ج‏1، ص: 325
فرارهای عمر و ابوبکر و شکست ها و هراس آنها از مواجهه با دشمن در جنگ های احد، خیبر، حنین، خندق، بدر و… در روایات اهل سنت ثبت و ضبط گردیده است. در یکی از این روایت ها، عمر خود می گوید که فرار می کردم و مانند بز کوهی از کوه بالا می رفتم! برای مطالعه بیشتر ر ک به: فرار ابوبکر و عمر در جنگ احد؛ شجاعت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) و فرار ابوبکر و عمر در جنگها
( 1) قرآن كريم، سوره 49، آيه 3.
معارف(بهاء ولد)، ج‏1، ص: 409
صحيح بخاري، كتاب العلم، باب 39 (باب كتابة العلم)، ح 4; كتاب الجهاد والسير; باب 175، ح 1; كتاب الجزية، باب 6، ح 2; كتاب المغازي، باب 84 (باب مرض النبي ووفاته)، ح 4; همان باب، ح 5; كتاب المرضي، باب 17 (باب قول المريض قوموا عني)، ح 1 ؛ صحيح مسلم; كتاب الوصية،باب6، ح 6; همان باب، ح 7; همان باب، ح 8؛ صحيح بخاري، كتاب الجهاد و السير، باب 175، ح 1; كتاب الجزيه، باب 6، ح 2; كتاب المغازي، باب 84 (باب مرض النبي و وفاته)، ح 4 و 5; صحيح مسلم، كتاب الوصية، باب 6، ح 6 و 7 .؛ صحيح بخاري،كتاب المرضي،باب17 (باب قول المريض قوموا عني)،ح1؛ صحيح بخاري، كتاب المغازي، باب 84، ح 5؛ صحيح مسلم، كتاب الوصية، باب 6، ح 8؛ صحيح بخاري، كتاب المرضي، باب 17، ح 1برای مطالعه بیشتر رک به: حديث دوات و قلم
معارف(بهاء ولد)، ج‏1، ص: 428
پانویس ها
  • لطفا از ارسال پیام هایی که به مسائل یا شخصیت های سیاسی مربوط می شود خودداری نمائید.
  • از ارسال کامنت های توهین آمیز پرهیز شود.
  • پیام هایی که در نقد شخصیت های صوفیه معاصر ارسال شوند، به منظور رعایت برخی مصالح عموم تایید نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید