تعریف و تمجید ویژه مولوی از معاویه در کتاب مثنوی
مولوی سراینده مثنوی با جعل داستانی در دفتر دوم مثنوی، ارادت ویژه خود را به معاویه بن ابوسفیان یکی از ننگین ترین چهره های تاریخ اسلام نشان می دهد.
مولوی چنین داستان سازی می کند که معاویه، دایی مؤمنان! در قصرش خفته بود و در حالی که درهای قصر به روی همه بسته بود، شخصی او را بیدار می کند. معاویه متعجب از این که چه کسی توانسته وارد قصر و اتاق خواب او شود، می گوید: تو که هستی و چگونه جرأت کردی وارد قصر شوی که در این هنگام شیطان خود را معرفی می کند و می گوید او بوده است که معاویه را بیدار کرده است. معاویه از او می پرسد چرا مرا بیدار کردی؟ راستش را بگو؟
استمداد معاویه از خداوند متعال برای نجات از مکر شیطان!
مولوی پس از آن که چند بیت درباره استمداد معاویه از خداوند متعال برای نجات از مکر شیطان می سراید، از زبان شیطان می گوید:
از بْن دندان بگفتش بهر آن*****کردمت بیدار می دان ای فلان
تا رسی اندر جماعت در نماز*****از پی پیغمبر دولت فراز
گر نماز از وقت رفتی مر ترا*****این جهان تاریک گشتی بی ضیا
از غبین و درد رفتی اشکها*****از دو چشم تو مثال مشک ها
گر نمازت فوت می شد آن زمان*****می زدی از درد دل آه و فغان
من ترا بیدار کردم از نهیب*****تا نسوزاند چنان آهی حجاب
تجلیل مولوی از معاویه
اینجا مولوی از زبان معاویه به شیطان می گوید: حالا راست گفتی و بعد با عنکبوت خواندن شیطان که باید به شکار مگس بپردازد خود را باز اسپیدی می خواند که شاه شکار است و عنکبوت چگونه می تواند به شکار چنین بازی رود؟
گفت: اکنون راست گفتی صادقی*****از تو این آید، تو این را لایقی
عنکبوتی تو مگس داری شکار*****من نّیم ای سگ مگس زحمت میار
باز اسپیدم شکار شه کند*****عنکبوتی کی به گرد ما تند
و بدین گونه جناب مولوی به تجلیل از معاویه یکی از پلیدترین چهره های تاریخ اسلام می پردازد.