توضیح درباره حدیث اقوام متعمق در آخرالزمان و نقد ابن عربی – آیت الله صافی گلپایگانی (مربوط به مناظره آقایان نصیری و غرویان)
حجت الاسلام غرویان در تایید فلسفه به روایتی از امام سجاد علیه السلام در مورد اقوامی متعمق در آخر الزمان ، استناد کردند که در زیر پاسخ آن را از نظر می گذرانید. این مطلب بر گرفته از کتاب “نگرشی بر فلسفه و عرفان” اثر حضرت آیت الله صافی گلپایگانی (دام ظله) است :
«« راجع به اين حديث تصور فرموده اند كه از آن مدح متعمقين در اين رشته از مسائل الهى استفاده مى شود با اين كه ممكن است مراد از آن ترغيب به ترك تعمق و ذمّ متعمقين باشد.
حديث اين است:
در كتاب توحيد شيخ اجل صدوق، عليه الرحمة، روايت مرفوعه اى به اين لفظ روايت شده است.
سئل على بن الحسين ، عليهما السلام، عن التوحيد فقال:
“ان الله عز و جل علم انه يكون فى آخر الزمان اقوام متعمقون فانزل الله عز و جل قل هو الله احد الله الصمد و الايات من سورة الحديد الى قوله و هو عليم بذات الصدور فمن رام ماوراء هنا لك هلك”
و نسخه اى كه در بحار از آن روايت نقل شده است جمله اخيره به اين لفظ است:
“فمن رام ماوراء ذلك هلك”
“از امام سجاد عليه السلام درباره توحيد پرسيده شد، حضرت فرمود: همانا خداوند عزوجلّ علم داشت كه در آخرالزمان گروههايي اهل تعمق يافت خواهند شد، لذا سوره توحيد و آياتي از سوره حديد را [آيات 1 تا 6] نازل فرمود؛ پس کسى که از این آیات فراتر رفت، هلاک شده است.”
اين حديث اگر مذمت و نكوهش متعمقين در ذات و صفات و اسماء الله تعالى و فلاسفه و عرفاء اصطلاحى نباشد از آن مدح تعمق و غور در مسائل الهى استفاده نمى شود.
بر حسب بعض روايات تعمق در الهيات مذموم است و راسخين در علم كسانى هستند كه ترك تعمق نموده اند. ظاهر اين حديث هم اين است كه چون در اعصار آينده و آخرالزمان و دور و كورهايى مثل عصر و ورود فلسفه يونانى و انديشه هاى به اصطلاح عرفانى در جوامع مسلمين گرايش به تعمق در خدا پيدا مى شود براى اين كه مسلمانان به مثل اين آيات در معرفت خدا اكتفا كنند و در مباحثى كه كسى به عمق آن نمى رسد غور نكنند و عميق نشوند اين آيات را نازل فرمود تا براى آنها درس خداشناسى باشد و از حدود اين آيات تجاوز نكنند و الا در اثر تعمق هلاك مى شوند. خدا لم يلد و لم يولد است يعنى چيزى از او به ولادت و معلوليت و ظهور و تجلى ولادت و وجود نيافته و او نيز از چيزى به ولادت و شبيه ولادت موجود نشده است.
و خلاصه از اين روايت نهى از تعمق در مسائل الهى و بسنده كردن تكلم در آن در همان محدوده مستفاد عرفى از قرآن استفاده مى شود. معنايش اين نيست كه سوره اخلاص و سوره حشر و سوره حديد معنايش در آخرالزمان به وسيله امثال محيى الدين و ديگران فهميده مى شود و در عصر نزول نامفهوم بوده است و تعميق در اين مسائل ممدوح است.
اين كه قرآن ظاهر و باطن و بلكه بطون دارد معنايش اين نيست كه بطون آن بدون بيان از اهل بيت، عليهم السلام، براى ديگران با تعمق در اين بررسى هاى عرفانى قابل درك است تا كسى بتواند بگويد تفسير محيى الدين از مثل “و قضى ربك” به قضاء تكوينى از بطون قرآن است كه موسى آن معنى را فهميده بود و هارون نفهميده بود يا تفسير بعض ديگر عرش را به فلك الافلاك و كرسى را به فلك ثوابت و اين قبيل تفاسير و تأويلات كه در كلمات اين گروه بسيار است از بطون است. هر چه بگويند اگر چه قريب به لفظ هم باشد مادام كه از معصوم نرسيده باشد قابل قبول نيست.
ظاهر و باطن قرآن معنايش بحث و فحص از امورى كه شرع بحث در آنها را به طور ارشادى يا تكليفى ممنوع فرموده نيست. در ظاهر قرآن هم اگر دو احتمال يا بيشتر باشد كه حتى در بعض آيات از هزارها هم بيشتر احصاء شده فقط بر حسب روايات معتبر مى توان يك احتمال را به قرآن نسبت داد تا چه رسد به باطن قرآن كه حتماً بدون اين كه به معصوم برسد قابل استناد و اعتماد نيست و به فرض آنچه گفته مى شود باطن قرآن است فى حد نفسه صحيح باشد نمى توان بدون استناد به معصوم آن را باطن فلان آيه دانست زيرا تفسير به رأى خواهد شد و تفسير قطعى و بيان مراد از ظاهر و باطن قرآن و يا تعيين و ترجيح يكى از احتمالات و حمل آن بر ظاهر قرآن اگر مستند به فرمايش معصوم، عليه السلام، نباشد از هر كس كه باشد و هر كس بگويد حجت نيست و به ادعاء كشف و رياضت نمى توان چيزى را به خدا و كتاب خدا و پيامبر خدا و اولياء خدا، عليهم السلام، نسبت داد.
و عجيب اين است كه مثل محيى الدين بگويد: “و قضى ربك الا تعبدوا الاّ اياه” هم اين معنى را دارد كه قضاء ، قضاء تكوينى است هر كه را بپرستى او را پرستيده و ذكر هر كسى را بنمايى ذكر او را گفته اى !
و عجيب تر اين كه كسى اياك نعبد و اياك نستعين را هم به اين معنى تفسير كند كه مراد اين باشد كه ما همه از مسلمان و گبر و ترسا و بت پرست و ملحد همه تو را عبادت مى كنيم و از تو طلب يارى مى نماييم چون همه تو هستى و مغايرت و دوئيت در كار نيست.
حقا انسان متحير مى شود اگر واقع اين است پس اين حرف ها و اين قضاء تكوينى و اين گفتن ها همه پوچ و بى معنى و حرف مفت و بى حاصل است همه او را مى پرستند همه ذكر او مى گويند و همه اويند. پرستنده و پرستش شده و ذاكر و مذكور و قائل و قول و حمد و حامد و محمود همه يكى است و دستور حمد و ذكر همه پوچ و باطل است. »» [1] (انتهای متن کتاب)
همچنین علامه مجلسي در توضيح اين حديث ميگويد: «ظاهر اين روايت، منع از تفكر و خوض عقلي در مسائل توحيد و توقف در آنچه كه نصوص ديني ميگويند، ميباشد.»[2]
ملاصالح مازندراني (م1081هـ) شارح اصول كافي نيز در توضيح اين حديث مينويسد: «فمن رام وراء ذلك يعني آنكه اگر كسي در باب معرفت خداوند بر خلاف يا فوق يا دون سوره توحيد و آيات سوره حديد حركت كند، هلاك شده است؛ و اگر مطلوب خداوند [در باب خداشناسي] چيزي غير از اين بود، بندگانش را بدان هدايت مينمود. پس در حكمت الهي واجب آن است كه بندگان، خداوند را به آنچه خود خويش را توصيف كرده، وصف كنند و در فراتر از آن فرو نروند تا قواعد توحيد در دل و جانشان تثبيت شود و در درههاي هلاكت و منزلگاههاي شرك سقوط نكنند.»[3]
برای دانلود کتاب “نگرشی بر فلسفه و عرفان” اثر حضرت آیت الله صافی گلپایگانی (دام ظله) بر روی لینک زیر کلیک کنید :
[1] – نگرشی بر فلسفه و عرفان – آیت الله صافی گلپایگانی – حديث متعمقين در آخر الزمان – ص 97
[2] – بحارالانوار3/ 261
[3] – ملاصالح مازندراني، محمد، شرح اصول كافي3/ 145