پیشنهادی:

امروز خدشه در احادیث محکم، سهل تر از نقد برخی بزرگان اهل فلسفه و عرفان است

مدیر سایت
1,698

مهدی نصیری : امروز خدشه در احادیث مسلم و محکم اهل بیت علیهم السلام بسی سهلتر از نقد آرای برخی بزرگان اهل فلسفه و عرفان است!

بسیاری از دانش پژوهان اجازه تامل در آرای این بزرگان را به خود نمی دهند. امروز خدشه در احادیث مسلم و محکم اهل بیت علیهم السلام بسی سهلتر از نقد آرای برخی بزرگان اهل فلسفه و عرفان است چرا که آن قدر هیمنه تبلیغی و جوی دارند که کمتر کسی جرات نزدیک شدن به آنان برای نقد و بازخوانی آرای آنها را دارد. و این ضایعه ای بزرگ برای علم و تحقیق و عقلانیت است.

مصاحبه ای با مهدی نصیری :

* در ایران معاصر سه جریان فکری مورد توجه قرار گرفته اند؛ یکی جریان مدرنها و غربگراهاست. جریان دوم، جریان سنتگراهاست با تمام شقوق و انفکاکاتی که دارد؛ از دکتر نصر می توان گستره اش را گرفت تا داخل ایران و جریاناتی در قم. برخی، جریاناتی مثل حدیثگراها را هم داخل در این گروه می دانند. جریان سومی هم وجود دارد که در ایران به جریان تفکیک معروف شده است. اولا آیا شما قائل به این سه جریان هستید و این آسیب شناسی را قبول دارید؟

تقسیم بندی ها چه در مباحث سیاسی و چه در مباحث معرفتی و عقیدتی، اغلب دقیق نیست. گاهی غلط انداز هم است. در مورد این تقسیم بندی که شما گفتید، می شود عنوانی به نام سنتگرایی مطرح کرد و جریاناتی را تحت این عنوان قرار داد ولی حتما این یک عنوان عام و مبهمی است که جریاناتی که زیر پوشش آن قرار می گیرند، ممکن است تفاوت های بسیار اساسی با هم داشته باشند. مثلا شما هم جریان تفکیک را زیر عنوان سنتگرایی آورده اید و هم جریان آقای دکتر نصر را. به یک اعتبار ممکن است این حرف درست باشد، اما می دانید که دکتر نصر به شدت در وجه ایجابی تاکید بر فلسفه و عرفان دارد. در صورتی که جریان تفکیک مخالف فلسفه و عرفان مصطلح است. دکتر نصر وارد مباحث نقد علوم جدید و مدرن می شود، ولی جریان تفکیک اصلا وارد این مقوله نشده است. چه بسا جریان تفکیک در برخورد با علوم و تکنولوژی غربی، به مدرن ها نزدیک باشد.

* شما هم در این سنت فکری قرار می گیرید؟

می شود به یک اعتبار گفت، ما ذیل جریان سنتگرایی قرار می گیریم ولی باید تعریف خودم را از سنت بگویم. به استناد حدیث معروف ثقلین، معتقدم تنها منبع معرفت و عمل، وحی است که تجلی آن بعد از بعثت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در قرآن و عترت است. اگر کسی سنت را به این معنا بگیرد، آن وقت تعبیر سنتگرا در مورد ما حرف درستی است، و الا نه.

* در این منظومه فکری، عقل چه جایگاهی پیدا می کند و کجا می ایستد؟

عقل هم جایگاه خود را دارد. قائل به این هستیم که ما یک دسته از مدرکات عقلی داریم که درستی آنها به دلیل استنادشان به وحی نیست بلکه به دلیل فهم روشن و یقینی عقل از آنهاست مثل اصل امتناع اجتماع نقیضین، مثل کل بزرگتر از جزء است و … اما در این جا نکته ای وجود دارد که عقل حتی در مدرکات مستقل خودش اغلب نیازمند ارشاد وحی و تذکر انبیاست. آدمی بدون تعلیم وحی و انبیا و اهلبیت علیهم السلام نمی تواند همین مستقلات را به درستی و به طور تام و تمام بفهمد و احیانا امور وهمی را به جای امور عقلی نگذارد. شاید تعبیر «لیثیروا لهم دفائن العقول» که در حدیث امیرالمومنین علیه السلام در توضیح وظایف و رسالت های انبیا آمده است، اشاره به همین مساله داشته باشد.

* شما از یک طرف می گویید عقل مستقل است و مدرکات مستقل دارد و از طرف دیگر می گویید نیازمند وحی است. بالاخره باید تکلیف معلوم شود؛ وحیانی است یا عقلانی، منقول است یا معقول؟

عقلی است و نقلی نیست. مثالی می زنم. بسیاری از قضایا و گزاره هایی که در علم ریاضی مطرح است، عقلانی است؛ ولی می دانیم تا سر کلاس درس استاد ریاضی ننشینیم و معلمی، ریاضی را به ما درس ندهد، با فکر مستقل خودمان نمی توانیم به گزاره های ریاضی برسیم……

* عنوان کردید نیازمند آموزش وحی و انبیا هستیم. در دوران کنونی باید به چه چیزی و چه کسی مراجعه کنیم؟

قرآن و عترت. عترت شامل قول، فعل و تقریر معصومین علیهم السلام است. معنای حدیث ثقلین هم همین است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود؛ بعد از من باید متمسک به این دو باشید و معرفت و حکمت و هدایت را از این دو استخراج نمایید.

* اکنون که ما با معصوم فاصله چند قرنی داریم و مستحدثات گوناگونی هم در جامعه امروزی وجود دارند، در این حالت چه باید کنیم؟

این همان مساله اجتهاد و به تعبیر بهتر تفقه است. درست است دسترسی مستقیم به معصوم علیه السلام نداریم و البته از این حیث در دسترسی به معارف ناب و خالص وحیانی با تنگناها و مشکلاتی رو به رو هستیم؛ اما در عین حال باب هدایت بسته نیست. ما معتقدیم قرآنی که بر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نازل شده، بدون زیاده و نقصان در اختیار ماست. احادیث رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه معصومین علیهم السلام هم در اختیار ماست. فقها و دین شناسان با مراجعه به این دو منبع، معارف اعتقادی و نظری را به مردم می آموزند و احکام عملی را نیز به مقلدانشان ارائه می دهند. مساله حکومت و مسائل اجتماعی و سیاسی نیز با اصل ولایت فقیه سامان خود را پیدا می کند.

* مجتهد در اجتهاد خود آیا می تواند عقل را هم در کنار منابع دوگانه ای که شما فرمودید، قرار دهد یا آن موقع عقل از عرصه اجتهاد ساقط می شود؟

با همان توضیحی که دادم، عقل نقش مهم خودش را دارد. بخشی از اعتقادات ما اساسا عقلی است و ما به دلیل عقلانی بودن آنها بدانها باور داریم. اگر چه باز تاکید می کنم که در همین بخش نیازمند مراجعه به تعالیم وحیانی هستیم. مثلا بسیاری از مباحث خداشناسی عقلانی است اما بدون شک تنها با مراجعه به آموزه های توحیدی اهل بیت علیهم السلام است که به استدلال های درست و عقلانی و عاری از توهم توحیدی رهنمون می شویم. آموزه هایی که در احادیث توحیدی یا مناظرات و احتجاجات اهل بیت علیهم السلام با مخالفان و فیلسوفان زمانه شان وجود دارد. اشکال اساسی فلسفه در همین است که گمان برده بدون ارشاد و تعالیم انبیا می تواند به خداشناسی و کیهان شناسی و هستی شناسی دست یابد. فلاسفه مسلمان ما هم به جای اینکه به آموزه های عقلانی و کلامی قرآن و اهل بیت علیهم السلام مراجعه کنند، به آموزه های فیلسوفان یونانی مراجعه کرده و تعالیم آنان را عقلانیت دانسته اند. به همین دلیل هم توحیدشان متفاوت با توحید قرآن و اهل بیت علیهم السلام از کار در آمده است. برای اینکه بتوانند توحیدشان را قرآنی و اهل بیتی معرفی کنند، چاره ای جز تاویل آیات و روایات توحیدی بر وفق آموزه های یونانی ندارند و این البته نوعی تحریف و تفسیر به رای آموزه های وحیانی است. مساله دیگر، نقش عقل در مسائل فقهی و احکام فردی و اجتماعی است که البته در این عرصه عقل مستقل، ورود کمی دارد و نقش آن عمدتا ابزاری برای فهم متون دینی و تعبد به آنهاست. به عبارت دیگر، ما در عرصه احکام موارد کمی داریم که عقل مستقلا آنها را درک کند و همچون یک گزاره یقینی که احتمال خطا در آن نباشد، به آن گردن نهد. در این عرصه نقل است که حرف اول را می زند. و روایاتی چون «ان دین الله لایصاب بالعقول» اشاره به همین عرصه دارد.

* افتراق یا نزدیکی شما به جریان تفکیک در مواجهه با عقل به چه شکلی است؟

جریان تفکیک به مرحوم میرزا مهدی اصفهانی رحمه الله مربوط می شود تا می رسد به جناب استاد حکیمی که ایشان این نام را بر این جریان گذاشتند. این جریان فی الجمله مدعایش این است که راه فلسفه و عرفان مصطلح از راه قرآن و اهل بیت جداست. حرفش هم این است که فلسفه و عرفان ادعای عقلانیت دارند، به ویژه فلسفه، نه این که واقعا عقلانی باشند. آنها مدعی هستند عقلانیت درست و صحیح در آموزه های وحیانی است، البته بعضی از صاحبنظران در عین اینکه با تفکیک در مخالفت با فلسفه و عرفان اشتراک دارند، انتقادهایی به جریان تفکیک دارند؛ از جمله جناب حجت الاسلام و المسلمین استاد حسن میلانی که مقالاتشان در فصلنامه سمات منتشر می شود و مقاله ای هم مشخصا در نقد مکتب تفکیک نوشتند. محور انتقاد ایشان از تفکیک این است که بزرگان تفکیک وقتی در مقام ایجاب و طرح مسائل اعتقادی برآمدند، بعضا نتوانستند خود را از چنبره فلسفه و عرفان رها کنند و در مواردی همان حرف های فلاسفه و عرفا را مطرح کردند. البته این بحثی است که در فصلنامه سمات دنبال می شود.

* سوالم را صریح تر می پرسم. خیلی از افرادی که پیگیر کارهای شما و دوستانتان هستند، عنوان می کنند شکل تئوریک و آکادمیک جریان تفکیک هستید. این عقل ستیزی شما تداوم یافته و مهندسی شده جریان تفکیک است؟

اولا بنده متعلق به هیچ نحله ای نیستم و خودم هم درصدد ایجاد یک نحله نیستم. نحله ما شیعه اثنی عشری است که حتی فیلسوفان شیعه هم در آن جای می گیرند. اصولا نحله درست کردن مفاسد بسیاری در پی دارد. تمام تاکید ما باید بر پیروی و تمسک به قرآن و اهل بیت علیهم السلام باشد. البته این مانع از آن نیست که کسانی را که در همین دایره پیروی از قرآن و اهل بیت هستند، قویا نقد کنیم و بگوییم شما در پیرویتان دچار اشتباه و کاستی هستید. در این مصاحبه هم نماینده جریان تفکیک نیستم تا پاسخگوی پاره ای از عباراتی از تفکیکیان باشم که ظهور در نوعی نفی تعقل و تفکر و ارجاع به لافکریه و لاعقلیه دارد؛ اما درباره خودم و نشریه سمات می گویم که اتفاقا حرف ما این است که جریانی مثل جریان فلسفه اسلامی که مدعی عقلانیت است، مبتنی بر عقلانیت نیست. در بسیاری از عرصه ها و مباحث مبتنی بر توهم است و صرفا تخیل عقلانیت است. عقلانیت صحیح و درست در مباحث اعتقادی در منابع وحیانی ماست و نه در آموزه های ارسطو و افلاطون. عقلانیت در مباحث توحیدی دقیقا از احادیث و روایات توحیدی که از اهل بیت علیهم السلام به ما رسیده قابل اتخاذ است. متکلمین بزرگ شیعه مثل مرحوم شیخ طوسی، مرحوم سیدمرتضی، شیخ مفید، علامه حلی و … این عقلانیت را از همین منابع دینی استنباط و کلام عقلی شیعی را تاسیس کردند و بسط دادند. همه حرف در این است. این مغلطه است که کسانی بخواهند فلسفه را مساوی با تعقل و عقلانیت بگیرند و بعد، هر کس با فلسفه مخالفت کرد، بگویند تو عقل ستیزی. همه بحث در این است که مباحثی چون قدم عالم یا به تعبیر خود ساخته آقایان حدوث ذاتی عالم و نه حدوث زمانی و وجود مجرداتی ماسوی الله و وحدت وجود و نامتناهی بودن وجود خداوند به حیثی که جایی برای وجود موجودی دیگر باقی نماند، و نیز اتحاد عقل و عاقل و معقول عقلانی نبوده، بلکه برخلاف براهین عقلی است. والا اگر امری واقعا عقلانی و برهانی باشد، هیچ کس مجاز نیست آن را انکار کند. البته بنده فعلا در مقام ادعا هستم و نه بحث و استدلال و علاقه مندان را جهت ملاحظه بحث و استدلال به فصلنامه سمات ارجاع می دهم که پر از این مباحث است.

* شما خودتان را تداوم کلام شیعی می بینید؟

اساسا ما خودمان را تداوم کلام و فقه و تفسیر و حدیث بزرگان شیعه چون صدوق و مفید و سید مرتضی و شیخ طوسی و علامه حلی و علامه مجلسی می دانیم. اساسا تاریخ شیعه، تاریخ جبهه گیری در برابر فلسفه و عرفان یونانی بوده و عالمان شیعی موافق فلسفه و عرفان در جانب اقلیتی نسبتا ناچیز قرار داشته اند؛ اگر چه در چند دهه اخیر افزایش و تبلیغات و ظهور و بروز بیشتری یافته اند. البته مقصود من این نیست که کسی نمی تواند در برابر این بزرگان ابراز رای و نظر نماید یا آنها را در مواردی نقد کند، هرگز، چون معتقدم باب نقد و ابراز نظر بر اساس برهان و میزان قرآن و عترت همیشه باید مفتوح باشد و هیچ خط قرمزی در بحث و نظر به جز مقام عصمت وجود ندارد. اتفاقا یکی از مشکلات فکری و فرهنگی امروز ما این است که بعضی از بزرگان فکری و علمی ما آن قدر بزرگ شده اند که عرصه را در اذهان برخی حتی بر معصومین علیهم السلام تنگ کرده اند. بسیاری از دانش پژوهان اجازه تامل در آرای این بزرگان را به خود نمی دهند. امروز خدشه در احادیث مسلم و محکم اهل بیت علیهم السلام بسی سهلتر از نقد آرای برخی بزرگان اهل فلسفه و عرفان است چرا که آن قدر هیمنه تبلیغی و جوی دارند که کمتر کسی جرات نزدیک شدن به آنان برای نقد و بازخوانی آرای آنها را دارد. و این ضایعه ای بزرگ برای علم و تحقیق و عقلانیت است. البته این بحث ربطی به مساله پراهمیت ولایت فقیه ندارد چرا که در اینجا بحث تبعیت عملی از فرامین و احکام فقیه جامع الشرایط مطرح است که بر همگان حتی بر مجتهدین نیز لازم و واجب است. بحث ما در حیطه مباحث نظری و اعتقادی و علمی است که تقلیدی نیست، بلکه تحقیقی است.

* چه تفاوتی بین وحی و چیزی که سنت گراهای کنونی و نصر در خصوص سنت قائلند، وجود دارد؟ آنها منبع الهام خود را چیزی می دانند که دارای ریشه ای آسمانی باشد. این دو آیا به یک معنی است؟ اگر به یک معنی نیست، چه افتراقاتی دارد؟

آن چه ما معتقدیم این است که قرآن بر رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نازل شده است. این قرآن تدوین شد و بر اساس نظریه مشهور و مقبول بسیاری از فقها و علما، بدون کاستی و تحریفی به دست ما رسید. این یک منبع وحی است. حال این قرآن معلمانی دارد، مفسرانی دارد، حاملانی دارد و حافظانی که اهل بیت علیهم السلام هستند؛ از امیرالمومنین علیهم السلام شروع می شود تا حضرت بقیه الله الاعظم سلام الله علیه. آنچه معصومین ما می گویند و عمل یا تقریر کرده اند، این هم منبع دیگر وحی است. اگر کسی بگوید سنت و مقصودش این دو منبع و مرجع یعنی قرآن و عترت باشد، ما با هم توافق داریم. ولی دیگران مثل آقای نصر و بعضی سنت گراها چنین تعبیری ندارند و چیزهای دیگری هم قاطی سنت آنهاست. دکتر نصر فلسفه و عرفان را هم جزو سنت می داند. آرای فلسفی ملاصدرا جزو سنت می داند. ابن عربی را هم جزو سنت می داند. همچنین بعضی از آیین های قومی را؛ در حالی که ما اینها را عموما دینی نمی دانیم.

*چیزی که از فرمایش شما دریافت می کنم این است که جریان فکری که شما تداومش را برعهده دارید، ما به ازای غیر شیعی و اسلامی ندارد. بر خلاف سنت گرایی که حتی آیین های قومی را هم در بر می گیرد.

بله. همین طور است.

* انتقاد دیگری که بر شما وارد می شود، سلبی بودن صرف جریان های فکری مانند شماست. یعنی معتقدند که در عمل دچار مشکل و ناکارآمدی می شود. مثلا در بحث مدرنیته که نفی و سلبی است.

در مبحث مدرنیته، هنوز با انگاره های رایج و مشهور غلط فراوانی مواجهیم و تا اینها نقد و رد نشود، گوش افراد آماده شنیدن حرف های ایجابی نمی شود. به همین خاطر فعلا ما در بحث چه باید کرد و مباحث ایجابی به آن معنا کمتر وارد می شویم، البته در حد کلیات مباحث را مطرح کرده ایم اما هنگامی طرح مفصل آن ضروری می شود که در بحث نقد و رد تا حدودی پیش رفته باشیم و گوش ها آماده شنیدن حرف های ایجابی و چه باید کرد شوند. در مباحث اعتقادی خود آیات قرآن و منابع حدیثی ما عرصه ایجاب است. مشکل این است که به این منابع یا اساسا مراجعه نمی کنیم یا وقتی مراجعه می کنیم که منظومه فکریمان در جای دیگر شکل گرفته است. آن وقت بعضا سراغ قرآن و روایات می رویم تا با تاویل آنها و استناد به متشابهات پشتوان های برای عقایدمان دست و پا کنیم.

* آخرین بخش سوالم در خصوص نقاط افتراق و اشتراک شما با جریان حدیث گرا و اخباریگری است. آیا با آنها همراهی وجود دارد یا نه؟

یک جریان حدیث گرایی یا ظاهرگرایی در اهل سنت وجود دارد که طبعا ما هیچ نسبتی با آنها اعم از حدیث گرا و ظاهرگرا مثل اشاعره یا عقلگرایشان مثل معتزله نداریم. برخی جریانات اهل سنت مثل اشاعره حسن و قبح عقلی را قبول ندارند؛ در حالی که هیچ جریانی در شیعه نداریم که حسن و قبح عقلی را رد کند. جریان اخباریگری در شیعه هم قائل به حسن و قبح عقلی است و آیات و احادیث ما هم تصریح دارند به حسن و قبح عقلی. فقط در نوع رویکرد به مساله عقل تفاوت هایی که البته منجر به دو فرقه شدن نمی شود، میان جریان اخباری و اصولی وجود دارد. این باید در جای خودش مفصل بحث شود. در کل جریان اخباری به هیچ وجه جریان ضدعقل نیست و تنها راجع به حیطه های ورود عقل با جریان اصولی اختلاف نظرهایی دارد. یعنی اینگونه است که اخباریون می گویند در مواردی اساسا عقل به آن ورود ندارد و نمی تواند به حکمی قاطع و یقینی برسد و به اصطلاح ادراک مستقل داشته باشد. نه اینکه اگر عقل آنجا ادراک مستقل و بدیهی و یقینی داشت، باز حجت نیست. حتی ملا امین استرآبادی که اوج جریان اخباری است، چنین چیزی نمی گوید. کتاب الفواید المدنیه ایشان را نگاه کنید. یک جاهایی ایشان استناد به حکم عقل می کند. در شیعه اصلا جریان ضدعقل نداریم. اینکه عده ای می خواهند حتی نظریات و گزاره های علوم مدرن و تجربی را که آکنده از خطا و اشتباه است، به عنوان دستاوردهای عقل قلمداد نمایند و آنها را بر نصوص دینی هم مقدم کنند، امری عجیب است که در روزگار ما سر برآورده است.

* شما به کدام جریان نزدیک تر هستید؛ اخباری یا اصولی؟

اولا معتقدم نباید مقلد و سر سپرده هیچ شخصیت و هیچ جریانی غیر از مقام عصمت باشیم. اهل بیت از این سرسپردگی اعتقادی و نظری ما را بر حذر داشته و فرموده اند: ایاک ان تنصب رجلا دون الحجه فتصدقه فی کل ما قال (بر حذر باشید از اینکه فردی یا جریانی را نصب العین خود قرار دهید و هر چه گفت را تایید و تصدیق نمایید). باید تنها سر سپرده قرآن و اهل بیت باشیم. حالا وقتی که در میدان بحث و گفت وگو وارد می شویم، ممکن است بنده در مواردی با موضع اخباریان موافق باشم و در مواضعی هم با آنها مخالف و موافق علمای گرانقدر اصولی باشم. در مواردی هم ممکن است چون خودم به طور تحقیقی و اجتهادی وارد نشده باشم، نظری نداشته باشم که البته در این موارد نظر مشهور علمای مکتب را بر نظر غیر مشهور ترجیح می دهم. اما در مجموع می توانم بگویم که خودم را به مشرب و مشی مرحوم علامه بزرگوار مجلسی خیلی نزدیک می بینم. ایشان شاید جریانی مابین علمای والا مقام اصولی و اخباری تشیع است. ضمن آنکه اساسا اختلاف بین جریان اخباری با سردمداری بزرگانی چون استرآبادی و شیخ یوسف بحرانی و شیخ حر عاملی با جریان اصولی با سردمداری بزرگانی چون وحید بهبهانی و شیخ انصاری به اختلاف در مبانی اساسی تشیع منجر نمی شود و حقیقتا دو مذهب و فرقه مجزا از هم درست نمی کند. به همین دلیل هم برخی از نواندیشان و اصلاح طلبان در عرصه فقه هر دوی این جریان را از این جهت که زیر بار اجتهادات بی اساس و مبتنی بر مشتهیات زمانه نمی روند، تخطئه می کنند و به دنبال فقهی جدید هستند که به اشتهای سیری ناپذیر روزگار مدرن در امر تحول و تغییر و رهایی از سیطره تعبد به راحتی تن دهد.

برگرفته از هفته نامه مثلث

  • لطفا از ارسال پیام هایی که به مسائل یا شخصیت های سیاسی مربوط می شود خودداری نمائید.
  • از ارسال کامنت های توهین آمیز پرهیز شود.
  • پیام هایی که در نقد شخصیت های صوفیه معاصر ارسال شوند، به منظور رعایت برخی مصالح عموم تایید نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید