یکی از ویژگی ها و صفات رایج در میان مشایخ و اقطاب صوفیه، تمجید های بی مبنا، افراط آمیز و ستایش های غلوگونه از خویشتن است به طوری که در این بین می توان کتاب خودنوشت سفینة الصادقین را ستایشنامه آقای قائنی از نفس خود نیز عنوان داد.
وی در این کتاب، خود را سلیمانی معرفی می کند که زمین و آسمان و ملک و فلک را در ید قدرت و تمام کائنات و بنی انس و بنی جان را در قبضه خود داشت.
به عنوان مثال نقل می کند که به یک جن گیر خبره می گوید:
«حاضرم دستور دهم تا جنیان حاضر شوند و تو بدون اینکه ریاضتی کشیده باشی آنها را ببینی»[1]
همچنین درباره احضار جن و به سخن درآوردن یک جن می گوید :
«به او گفتم: به اذن آسید حسین با من حرف بزن… گفت: من یکی از مرتاضین مسلمان جن هستم.» [2]
یعقوبی قائنی خود را در کسوت یک قطب صوفی معرفی می کند و قطب در منظر صوفیان، مرکز ثقل هستی است لذا حتی نزول باران رحمت الهی نیز باید طبق مشیت او باشد. یعقوبی قائنی نیز می گوید:
«متوجه شدم تا خود نخواهم قطره ای باران نخواهد بارید لذا با خیال راحت کنار نهر فرات نشسته و مطمئن قطره ای باران نخواهد بارید.»
همچنین نزول عذاب الهی و عقوبت مردم نیز در حیطه اراده قطب و تحت اذن وی است و آقای یعقوبی درباره زلزله قائنات به اقوام خود چنین می گوید:
تا من اینجا هستم یک خشت یا یک ذره خاک از اتاق فرو نمی ریزد یکی از اقوام گفت: آقا! اگر زلزله ای مثل زلزله اول شد و شما نترسیدید آن وقت معلوم می شود که راست می گویید. گفتم: اگر غیر از این شد شما اصلا مرا مسلمان ندانید.[3]
همچنین بیماران لا علاج یا صعب العلاج با یک گوشه چشم و عنایت قطب درمان می شوند و جناب یعقوبی قائنی راجع به یکی از بستگانش که مدت طولانی در حالت اغما و بیهوشی بود می گوید:
«توجهی به او کرده، نامش را بردم و به طور غیر عادی گفتم: پاشو! بلافاصله برخاست و نشست.»[4]
وی خود را مسیطر به تمام سماوات و ارضین سبع و عوالم و ازمنه و امکنه می دانست و در ادعای عجیب بعدی، حفظ جان امام خمینی بعد از واقعه 15 خرداد را نتیجه دعای خود می داند به طوری که اگر ایشان چنین دعایی را از خداوند متعال نمی کرد، حتما ایشان را به شهادت می رساندند و در سخن دیگری با یک غیب گویی، مدعی دیدن آینده شده و راجع به امام خمینی به اطرافیان خود می گوید:
«بنده معتقدم که ایشان به فوت طبیعی از دنیا خواهند رفت.»[5]
آقای قائنی تنها مدعی خبر دادن از آینده و غیب نبود بلکه از امور نهفته در سویدای قلب اشخاص نیز خود را مطلع نشان داده و در مواردی، اشخاص را از این خواست قلبی شان آگاه می کرد! [6]
باری! سید حسین خود را مستجاب الدعوة می دانست. البته مستجاب الدعوه ای که برای تحقق اراده اش حتی نیاز به دعا کردن نیز نمی دانست و صرف به زبان آوردن نام خدا موجب تاثیر می شد لذا درباره داستانی پیرامون پنچر شدن ماشین در حال حرکت، می نویسد:
«با توجه خاصی گفتم یا الله به محض گفتن اسم جلاله ماشین درست در کنار پرتگاه متوقف شد.»[7]
از ادعای درک صفات ذات الهی تا قدرت بر احیاء و اماته
یعقوبی حتی پا را از این هم فراتر نهاده و در راستای ادعای علم غیب، می گوید علم ذاتی خداوند تبارک و تعالی را درک کرده و چشیده است! ادعایی که حتی ائمه معصومین علیهم السلام نیز برای خود عنوان نمی کردند! اما او با صراحت تمام می گفت:
«حالی پیدا کردم که قابل وصف نیست، همین قدر می توانم بگویم که نحوه علم حق تعالی را درک کردم، سر تا پا علم بودم و همه وجودم درک شده بود. در آن حال متوجه شدم که علم حیات است و معنای حیات را درک کردم… دیدم علوم سیل آسا به قلبم ریخته می شود.»[8]
قائنی که خود را هادی و مهدی زمان می دانست درباره وِجهه هدایتگری خود می گوید که مختصر تماسی با او برای هدایت و ارادت ورزی بدو کافی بود :
«افراد عادی حتی تارک الصلاة همین که با بنده مختصر تماسی می گرفتند، چگونه در مقام خدمت گذار و فداکاری بر می آمدند درحالیکه بنده را با آنها کاری نبود.»[9]
ایشان حتی اماته و احیاء را نیز به اراده و خواست قلبی خود منوط کرده و در ماجرای مرگ فرزندش اشاره می کند که بعد از رضایت قلبی او، پسرش قبض روح شد:
«باید راضی شوم که او بمیرد… من هم گفتم خدایا راضی شدم بلافاصله محمد از دنیا رفت.»[10]
منبع: کتاب عرفان از حقیقت تا پندار(3) – درنگی در زندگانی و باورهای سید حسین یعقوبی قائنی (با ویرایشات جزئی توسط نویسندگان سایت)
[1] سفینة الصادقین، ص595
[2] سفینة الصادقین، ص 672
[3] سفینة الصادقین، ص 482
[4] سفینة الصادقین، ص 610
[5] سفینة الصادقین، ص 502
[6] سفینة الصادقین، ص 569
[7] سفینة الصادقین، ص 675
[8] سفینة الصادقین، ص229
[9] سفینة الصادقین، ص 45
[10] سفینة الصادقین، ص 263