انگارهی وحدت وجود، یکی از مسائل چالش برانگیز حوزه علوم اسلامی و عرفانی است که همواره موافقان و مخالفان سرسختی داشته است. همانگونه که مبانی معرفتی اسلام بر تمایز آشکار میان خالق و مخلوق استوار است، در طول تاریخ اندیشهی اسلامی نیز، تا قرنها هیچ اثری از این باور در میان مسلمانان یافت نمیشد.
فهرست
مقدمه اجمالی
ابتدا نظریاتی همچون حلول و اتحاد، که گاه به عنوان مقدمهای بر وحدت وجود تلقی میشوند، در میان برخی از سران تصوف مطرح گردید. اما مفهوم وحدت شخصی وجود، به شکل منسجم و نظامیافته، با آثار محییالدین ابن عربی و شارحان وی به عرصهی مباحث کلامی و فلسفی مسلمانان راه یافت. این نظریه، که بر اساس آن، تنها وجود حقیقی در عالم، وجود خداوند است و سایر موجودات نمودها و تجلیاتی از آن حقیقت واحد به شمار میروند، با مخالفت های جدی از سوی متکلمان، فقها و حتی برخی عرفا روبهرو شد.
وحدت وجود از منظر عقل و نقل
فارغ از دلایل نقلی، همین که خدایی وجود دارد که پیامبران را مبعوث ساخته و به سوی بندگان می فرستد، آنها را انذار و بشارت داده و ثواب و عقاب می دهد، و همین که خداوند متعال، انبیاء، ملائکه و جن و انس را مورد خطاب قرار می دهد، حاکی از دوگانگی ذات حضرت حق با ماسوای خویش بوده و خود، بدیهی ترین دلیل عقلی در رد وحدت وجود است.
خداوند هیچ اتحادی با خلق خود ندارد. و به راستی که اگر خلق او هم سنخ با او باشد، در حقیقت او به خلقش تشبیه میشود. و اگر مخلوق، شبیه او باشد لازم میآید که خداوند خالق نباشد بلکه والد و مادر مخلوق مشابهش باشد. و در این جا خداوند خلق ننموده بلکه موجوداتی را از جنس خود زاییده است. واین در حالی است که خداوند نه میزاید و نه زاییده میشود. ناگفته پیداست که ظاهر آیات قرآن و روایات هم، به شدت خلاف وحدت شخصیه وجود است.
آیات بسیاری به روشنی مفهومی خلاف وحدت وجود را بیان فرموده اند. آیاتی چون:
- الله لا اله الا هو الحی القیوم
- وحده لا شریک له
- لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْء
- لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد : (خدا) نه میزاید و نه زاییده میشود و هیچ کس همتای او نیست.
از اهل بیت علیهم السلام نیز، روایات متواتری در نقد وحدت وجود به دست ما رسیده است. روایاتی همچون:
- يَا مَنْ دَلَّ عَلَى ذَاتِهِ بِذَاتِهِ، وَ تَنَزَّهَ عَنْ مُجَانَسَةِ مَخْلُوقَاتِهِ[1]
- كُنْهُهُ تَفْرِيقٌ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ خَلْقِهِ[2]
- انّ اللّه تبارك و تعالى، خلو من خلقه وخلقه خلو منه[3]
- هَلْ كَانَ فِيهِ مِنْ جَوْهَرِيَّةِ الرَّبِ شَيْءٌ؟ … لَيْسَ صَاحِبُ هَذِهِ الْمَسْأَلَةِ عَلَى شَيْءٍ مِنَ السُّنَّةِ زِنْدِيقٌ[4]
- كَيفَ يَجري عَلَيهِ ما هُوَ أجراهُ[5]
برای مطالعه بیشتر در این زمینه رک به:
نقد وحدت وجود – توحید از منظر عرفان و تصوف در مقایسه با توحید اهل بیت علیهم السلام
استناد صوفیه به آیات و روایت برای اثبات وحدت وجود
روش و منش تمامی اهل بدعت و فرقههای گمراه، از جمله متصوفه، چنین بوده است که از محکمات آیات قرآن و روایات متواتر چشمپوشی کرده و برای تأیید عقاید انحرافی خود، به عبارات متشابه و تأویل پذیر تمسک میجویند. عباراتی که در حقیقت، نیازمند تفسیر صحیح و تبیین دقیق هستند. آنها در حقیواقعقت، بسیاری از مردم را به اشتباه افکنده و از مسیر هدایت منحرف میسازند. این شیوه که همواره وسیله ای برای توجیه باورهای نادرست بوده است، در طول تاریخ، به شکلگیری جریانهای فکری گمراهکننده و ترویج اندیشههایی انجامیده که با نصوص و اصول مسلم دین اسلام در تعارضند.
خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید:
«هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ ۖ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ ۗ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ ۗ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا ۗ وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ: اوست که این کتاب را بر تو نازل کرد که بخشی از آن کتاب، آیات محکم است [که دارای کلماتی صریح و مفاهیمی روشن است] آنها اصل و اساس کتاب اند، و بخشی دیگر آیات متشابه است [که کلماتش غیر صریح و معانی اش مختلف و گوناگون است و جز به وسیله آیات محکم و روایات استوار تفسیر نمی شود] ولی کسانی که در قلوبشان انحراف [از هدایت الهی] است برای فتنه انگیزی و طلب تفسیرِ [نادرست و به تردید انداختن مردم و گمراه کردن آنان] از آیات متشابهش پیروی می کنند، و حال آنکه تفسیر واقعی و حقیقی آنها را جز خدا نمی داند. و استواران در دانش [و چیره دستان در بینش] می گویند: ما به آن ایمان آوردیم، همه [چه محکم، چه متشابه] از سوی پروردگار ماست. و [این حقیقت را] جز صاحبان خرد متذکّر نمی شوند.»[6]
امیرالمومنین علی علیه السلام و وحدت وجود
اگر پرسیده شود که وحدت وجود از دیدگاه امام علی علیه السلام چگونه بوده است؟ باید گفت که از حضرت امیر علیه السلام نیز روایات مختلفی در باب توحید نقل شده است، به خصوص روایاتی که صراحتا با وحدت وجود تضاد و تخالف دارد.
البته روایات متشابهی نیز در این زمینه وجود دارد که در ابتدا ممکن است وحدت وجود را به ذهن متبادر کند و از قضا صوفیه نیز به این روایات متمسک می شوند. اما معنای دقیق روایات مذکور، در فرمایشات دیگر اهل بیت علیهم السلام به روشنی بیان گردیده است و کاملا بر خلاف وحدت وجود است.
روایات امیرالمؤمنین علیه السلام در نقد وحدت وجود
در این بخش، برخی از روایاتی که از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل گردیده و با وحدت وجود در تخالف و تضاد است را ذکر می کنیم. اعتقاد به این که خداوند از خلقش جدا است اما نه جدایی مکانی بلکه جدایی ذات و سنخیت وجود، آنقدر اهمیت دارد که امیرالمؤمنین تمام توحید پروردگار را در آن می داند. امیرالمؤمنین(علیه السلام) میفرمایند: «دلیله آیاته. و وجوده اثباته. و معرفته توحیده. و توحیده تمییزه من خلقه. و حکم التمییز بینونه صفه لا بینونه عزله. انه رب خالق غیر مربوب مخلوق. کل ما تصور فهو بخلافه»[7] « دلیل خدا آیات او است. و وجود او اثبات او است. و معرفت او توحید او است. و توحید او جدایی او از خلقش است. و حکم جدایی او جدایی صفتی است نه جدایی عزلی. همانا او پروردگار آفریننده است و مربوب و مخلوق نیست. هر چیزی که بتوان تصورش کرد به خلاف خدا است.»
و نیز در جای دیگر میفرماید: «از اشیا جدا است ولی نه به اختلاف مکان. »[8]
امیرالمؤمنین در نهج البلاغه جدایی خداوند از خلقش را این گونه بیان مینماید: «و البائن لا بتراخی مسافه . . بان من الاشیاء بالقهر لها و القدره علیها. و بانت الاشیاء منه بالخضوع له و الرجوع الیه: و جدا است نه این که میان او و موجودات مسافتی باشد . . جدایی از اشیا با غلبه و قدرت بر آنها است. و جدایی اشیا از او با خضوع در برابر او و برگشت همه به سوی او است. » [9]
و نیز میفرماید: «از خلق جدا شده است، پس هیچ چیز مثل او نیست.» [10]
و در جای دیگر نیز فرمودند: «مباین لجمیع ما احدث فی الصفات: با همه آن چه آفریده است در صفات مباین است.» [11]
همچنین فرمودند: «کائن لا عن حدث، موجود لا عن عدم، مع کل شیئ لا بمقارنه، و غیر کل شیئ لا بمزایله: خدا همواره بوده و از چیزی به وجود نیامده است. موجودی است ولی نه از عدم. با همه چیز هست نه این که همنشین آنان باشد، و با همه چیز فرق دارد نه این که از آنان بیگانه باشد.» [12]
خداوند خود همیشه بوده و مخلوقات را به قدرت خویش از نیستی خلق نموده است. و آنها را از چیزی مانند ذات خود نیافریده تا هم جنس آنها باشد. بلکه آنها را به ذات خود آفریده است. امیر المؤمنین(علیه السلام) در این باره میفرمایند: «الحمد لله الواحد الاحد الصمد المتفرد الذی لا من شیئ خلق ما کان، قدرته بان لها من الاشیاء و بانت الاشیاء منه: سپاس برای خدای واحد احد صمد یگانه است که مخلوقات را از چیزی خلق ننموده است. به وسیله قدرتش از اشیا جدا شده و اشیا از او جدا شدهاند…» [13]
لازمه تنزیه خدا از هر وصفی، این است که هر چه در مخلوق گفته میشود به او نسبت ندهیم. بنابراین هر چه در مخلوق یافت میشود در خالق یافت نمیگردد. امیر المؤمنین(علیه السلام) فرمودند: «فلااستعلاءه باعده عن شیئ من خلقه، و لا قربه ساواهم فی المکان به: مرتبه بلند او را از پدیدههایش دور نساخته و نزدیکی او با پدیدهها او را مساوی چیزی قرار نداده است.» [14]
و فرمودند: «و الحمد لله الکائن قبل ان یکون کرسی او عرش، او سمائ او ارض، او جان او انس: و سپاس برای خدایی است که همواره وجود داشت، پیش از آن که کرسی یا عرش، آسمان یا زمین ، جن یا انس پدید آیند.» [15]
از سوی دیگر، ذیل آیاتی که اهل تصوف برای تأیید نظریه وحدت وجود به آنها تمسک میجویند، روایاتی از امیرالمؤمنین علیهالسلام نقل شده که با آن برداشتها زاویهای اساسی دارد. و نه تنها مفاهیم مورد نظر صوفیه را تأیید نمیکند، بلکه اساساً معنایی دیگر از آن آیات ارائه میدهد، معنایی که با نظریه وحدت وجود بیگانه است و آن را به کلی نفی میکند.
از جمله آیاتی که طرفداران نظریه وحدت وجود همواره آن را به عنوان یکی از مستندات خود ذکر میکنند، آیات ابتدایی سوره حدید است؛ جایی که خداوند متعال میفرماید: «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ»[16] .
بر پایه همین عبارت قرآنی، معتقدان به وحدت وجود، عالم هستی را در تمام ابعاد زمانی و مکانیاش ـ از ازل گرفته تا ابد، و از ظاهرترین مظاهر تا پنهانترین لایهها ـ جلوهای از ذات و صفات و افعال الهی تلقی میکنند؛ به گونهای که گویی چیزی جز او در کار نیست.
اما در مقابل، وقتی به روایات اهل بیت علیهمالسلام مراجعه میکنیم، معنا و شرح این مفاهیم، یعنی اول و آخر و ظاهر و باطن، به صورتی آمده که نه تنها تأییدی بر آن برداشت وحدتانگارانه نیست، بلکه آشکارا نشان میدهد که مقصود، چیزی کاملاً متفاوت و بیارتباط با تفسیرهای وحدت وجودی است؛ به گونهای که نمیتوان هیچگونه سنخیتی میان آن برداشتها و بیانات معصومین علیهمالسلام یافت.
امیرالمومنین علی علیه السلام درباره معنای ظاهر و باطن فرموده اند:
«مَعَاشِرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُسْلِمِینَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ أَثْنَی عَلَی نَفْسِهِ فَقَالَ هُوَ الْأَوَّلُ یَعْنِی قَبْلَ کُلِّ شَیْءٍ وَ الْآخِرُ یَعْنِی بَعْدَ کُلِّ شَیْءٍ وَ الظَّاهِرُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ وَ الْباطِنُ لِکُلِّ شَیْءٍ سَوَاءٌ عِلْمُهُ عَلَیْهِ…»[17]
«ای مؤمنین و مسلمانها خدای عزّوجلّ خود را ستوده و ثنا گفته و فرموده است که او اوّل است یعنی پیش از هر چیز و آخر است یعنی بعد از هر چیز و بر هر چیز ظاهر(غالب) است و بر هر چیز باطن است [یعنی] علم او بر [تمام اجزاء] آن چیز یکسان است.»
یکی دیگر از آیات مورد استناد طرفداران وحدت وجود، آیه 88 سوره قصص است که می فرماید: «وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَینَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ واسِعٌ عَلیمٌ»[18]
در حدیثی که شیخ صدوق از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل نموده، آیه به معنای پنهان نبودن چیزی بر خداوند تفسیر شده است.[19]
یکی دیگر از آیاتی که صوفیه از آن برای اثبات وحدت وجود و موجود استفاده می کنند آیه : «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ راجِعُونَ[20] » است. از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت شده است که وقتی شنید مردی این عبارت را میگوید، فرمود:
وقتی میگوییم: ما برای خداییم یعنی اقرار میکنیم که تحت فرمانروایی اوییم و وقتی میگوییم: به سوی او باز میگردیم یعنی اقرار میکنیم به مرگ.[21]
آیه بعدی که مورد تاویل صوفیان قرار گرفته، آیه «هُوَ مَعَكُمْ أَینَ ما كُنْتُمْ» [22]است.
شیخ صدوق در کتاب «التوحید» خود، روایتی مفصل از امیرالمؤمنین علیهالسلام نقل کرده است که آن حضرت درآن به شبهات شخصی که در حقانیت قرآن به دلیل برخی اموری که به نظر او تناقض می آمدند شک کرده بود پاسخ می دهد؛ در بخشی از این روایت، امام ضمن برشمردن آیاتی از قرآن _ از جمله عبارت «وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُم» که به ظاهر دلالت بر مکان داشتن خداوند دارد _ میفرماید: خداوند برتر از آن است که صفات مخلوقات را داشته باشد. آنگاه حضرت اموری چون قرارگرفتن بر عرش را به معنای احاطه علم و تدبیر خدا تفسیر می کند.[23]
این توضیح و تفسیر روشن میسازد که آیات یادشده را نمیتوان – و نباید – صرفاً بر اساس ظاهر لفظیشان معنا کرد؛ و اینگونه آیات نیازمند تأویل و فهم عمیقتری هستند.
روایات متشابه از امیرالمومنین علیه السلام
برخی صوفیان بدون در نظر گرفتن آیات و روایت صریح و متواتر که کاملا مخالف وحدت وجود است، به روایاتی متشابه در این زمینه استناد نموده اند:
«لَيْسَ فِي الْأَشْيَاءِ بِوَالِجٍ[24] وَ لَا عَنْهَا بِخَارِجٍ: خداوند نه در اشياء داخل است و نه از آنها خارج مى باشد » [25]
«مَعَ كُلِّ شَيْءٍ لَا بِمُقَارَنَةٍ وَ غَيْرُ كُلِّ شَيْءٍ لَا بِمُزَايَلَة: خداوند با هر چیزی است نه از جهت قرین بودن و غیر از هرچیزی است نه از جهت جدایی و دوری» [26]
و از این روایات وحدت وجود را نتیجه گرفته اند. در صورتی دخول در اشیاء در اینجا به معنای دخول شیئی در شیء دیگر یا عینیت آنها نیست. بلکه در روایات دیگر این حضور و دخول به علم و قدرت و سیطره و احاطه معنا شده است.
راوی می گوید از امام صادق عليه السلام در مورد اين آيه پرسيدم كه خداوند مىفرمايد: و اوست خداوند در آسمانها و در زمين.
فرمودند: او در هر مكاني چنان مىباشد، پرسيدم: به ذات خود؟!
فرمودند: چه مىگويى! همانا مكانها مقاديرند پس چون گفتي به ذات خود در مكان است لازم آيد كه او را داراي مقادير و اندازهها و غير آن دانسته باشي در حالي او جداي از خلق خود است و به همه آنچه آفريده است علم و قدرت و احاطه و سلطنت دارد (یعنی حضور خداوند در اماکن به معنای علم و قدرت و احاطه او بر تمام مخلوقات و امکنه و … است.).
در روایتی دیگر نقل گردیده است که «عمر بن اذينه از امام صادق عليه السّلام، دربارۀ سخن خداوند پرسيد كه(هيچ سخن آهستهاى ميان سه نفر نيست، مگر اينكه خداوند چهارمين است و پنج نفر نيست، مگر اينكه خداوند ششمين است و كمتر و چه بيشتر باشد. مگر اينكه او با آنهاست هركجا كه باشيد.[27]) آن حضرت فرمودند:
آن جناب يگانه واحدى الذات است كه شائبه تركيب و تعدد در آن نيست و از خلقش جدا است و خود را باين وصف فرموده و او بهر چيزى احاطه دارد باشراف و احاطه و قدرت يعنى دور نمي شود از او همسنگ ذرۀ از ذرات آفتاب يا مورچۀ سرخ در آسمانها و نه در زمين و نه كوچكتر از اين و نه بزرگتر و حضرت فرمود يعنى باحاطه و علم نه بذات زيرا كه مكانها محدود است كه حدود چهارگانه آنها را فراهم آورده و گرداگرد آنها را فرو گرفته پس هر گاه بذات باشد گرداگرد فرو گرفتن بر او لازم آيد.»[28]
لذا دخول و خروج در اشیاء نیز به همین معنای احاطه، تسلط و سیطره با قدرت و علم بوده و هیچ ارتباطی با معنای فاسد وحدت شخصی وجود و یکی بودن خالق و مخلوق و سنخیت ذات حق تعالی با ماسوی الله ندارد.
مطالعه بیشتر پیرامون نقدهای وارده بر وحدت وجود
برای مطالعه در این زمینه رک به مطالب زیر:
گزارشی از مدرسه «درنگی در نظریه وحدت وجود؛ پیشینه، ادله و نقدها» + دانلود فایل صوتی
دانلود فایل صوتی و متن پیاده شده نشست علمی تقریرهای مختلف وحدت وجود – دکتر محسن هندی
دروس استاد طوبایی درباره وحدت وجود
مکتب وحدت وجود از منظر علامه محمد تقی جعفری
آیت الله مکارم شیرازی و نقد وحدت وجود + فایل صوتی
نقد اصالت وجود ، وحدت وجود و اصالت ماهیت
نقد وحدت وجود – توحید از منظر عرفان و تصوف در مقایسه با توحید اهل بیت علیهم السلام
نقد وحدت وجود – آیت الله میرزا ابوالقاسم گیلانی (میرزای قمی)
نظر شهید محراب آیت الله دستغیب درباره وحدت وجود و توضیح و تفسیر روایتی در این باره
[1] بخشی از دعای پنجاه و دوم از صحفۀ علویه، معروف به دعای صباح که در مفاتیح الجنان نیز آمده است
[2] توحيد شیخ صدوق، ص36: وَ أَدْوُهُ إِيَّاهُمْ دَلِيلٌ عَلَى أَنْ لَا أَدَاةَ فِيهِ لِشَهَادَةِ الْأَدَوَاتِ بِفَاقَةِ الْمُتَأَدِّينَ، وَ أَسْمَاؤُهُ تَعْبِيرٌ، وَ أَفْعَالُهُ تَفْهِيمٌ، وَ ذَاتُهُ حَقِيقَةٌ، وَ كُنْهُهُ تَفْرِيقٌ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ خَلْقِهِ، وَ غُبُورُهُ [غُیُورُهُ] تَحْدِيدٌ [تَجْدِيدٌ] لِمَا سِوَاهُ، فَقَدْ جَهِلَ اللَّهَ مَنِ اسْتَوْصَفَهُ، وَ قَدْ تَعَدَّاهُ مَنِ اشْتَمَلَهُ وَ قَدْ أَخْطَأَهُ مَنِ اكْتَنَهَهُ
ترجمه: ادات دادن خدا به بندگان دلیل است بر اینکه او را اداتی نیست، چون ادات داشتن، گواه بر نیازمندی ذو ادات است؛ و اسامی خدا تعبیر است، و افعال خدا تفهیم است، و ذات خدا حقیقت است، و کُنه او بینونت بین او و خلق است، و بقاء اوست که ماسوا را حد زده است؛ پس کسی که خدا را به صفات (زائد بر ذات) توصیف کند او را نشاخته است، و از (شناخت) او رد شده کسی که (به وهم خود) او را احاطه کرده، و کسی که (به خیال خود) به کُنه او رسیده، به خطا رفته است.
[3] توحيد شيخ صدوق، ص۱۰۵: انّ اللّه تبارك و تعالى، خلو من خلقه وخلقه خلو منه، وكلّ ما وقع عليه اسم شىء ما خلا اللّه عزّوجل فهو مخلوق
ترجمه: امام صادق(علیه السلام): خداوند متعال، خالى از خلق خود و خلقش، خالى از اويند و هر چيز كه اسم شىء بر آن واقع شود، مخلوق است، مگر خداوند عزّوجل
[4] رجال الكشي – إختيار معرفة الرجال، النص، ص: 495:
قَالَ يُونُسُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ كَتَبْتُ إِلَى أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع سَأَلْتُهُ عَنْ آدَمَ هَلْ كَانَ فِيهِ مِنْ جَوْهَرِيَّةِ الرَّبِّ شَيْءٌ فَكَتَبَ إِلَيَّ جَوَابَ كِتَابِي لَيْسَ صَاحِبُ هَذِهِ الْمَسْأَلَةِ عَلَى شَيْءٍ مِنَ السُّنَّةِ زِنْدِيقٌ.
ترجمه: یونس بن عبدالرحمن گوید به امام رضا علیه السلام نوشتم و پرسیدم آیا از جوهر خدا چیزی در آدم هست؟ در جوابم نوشت: صاحب این سؤال هیچ عقیده ای به سنت (و عقاید صحیح) ندارد و زندیق است
[5] نهج البلاغة: خطبه 186:
[6] آیه 7 سوره آل عمران
[7] الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج1، ص: 201
[8] التوحید ص ۷۳
[9] نهج البلاغه خطبه ۱۵۲
[10] التوحید ص ۳۱
[11] التوحید ص ۶۹
[12] نهج البلاغه خطبه ۱
[13] التوحید ص ۴۱
[14] نهج البلاغه خطبه ۴۹
[15] نهج البلاغه خطبه ۱۸۲
[16] الحديد : 3
[17] مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج۳۹، ص۳۴۸
[18]. بقره/115.
[19]. ابن بابویه (شیخ صدوق)، التوحید، ص182.
[20] بقره/156
[21]. سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، ص485: قَالَ امیرالمؤمنین وَ قَد سَمِعَ رَجُلًا یقُولُ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ راجِعُونَ فَقَالَ إِنَّ قَوْلَنَا إِنَّا لِلَّهِ إِقْرَارٌ عَلَى أَنْفُسِنَا بِالْمُلْكِ وَ قَوْلَنَا وَ إِنَّا إِلَیهِ راجِعُونَ إِقْرَارٌ عَلَى أَنْفُسِنَا بِالْهُلْكِ.
نیز نک: كلینى، محمد بن یعقوب، الكافی، ج3، ص261.
[22] حدید/4
[23] ابن بابویه، محمد بن علی (شیخ صدوق)، التوحید، ص265:…«فَقَالَ وَ أَمَّا قَوْلُهُ أَ أَمِنْتُمْ مَنْ فِی السَّماءِ أَنْ یخْسِفَ بِكُمُ الْأَرْضَ فَإِذا هِی تَمُورُ وَ قَوْلُهُ وَ هُوَ اللَّهُ فِی السَّماواتِ وَ فِی الْأَرْضِ وَ قَوْلُهُ الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى وَ قَوْلُهُ وَ هُوَ مَعَكُمْ أَینَ ما كُنْتُمْ وَ قَوْلُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ فَكَذَلِكَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى سُبُّوحاً قُدُّوساً تَعَالَى أَنْ یجْرِی مِنْهُ مَا یجْرِی مِنَ الْمَخْلُوقِینَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ وَ أَجَلُّ وَ أَكْبَرُ أَنْ ینْزِلَ بِهِ شَیءٌ مِمَّا ینْزِلُ بِخَلْقِهِ وَ هُوَ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى عِلْمُهُ شَاهِدٌ لِكُلِّ نَجْوَى وَ هُوَ الْوَكِیلُ عَلَى كُلِّ شَیءٍ وَ الْمُیسِّرُ لِكُلِّ شَیءٍ وَ الْمُدَبِّرُ لِلْأَشْیاءِ كُلِّهَا تَعَالَى اللَّهُ عَنْ أَنْ یكُونَ عَلَى عَرْشِهِ عُلُوّاً كَبِیرا.»
[24] «والج» از ريشه «ولوج» در اصل به معناى دخول است.
[25] نهج البلاغه، صبحی صالح، خطبه 186: و من خطبة له ع في التوحيد و تجمع هذه الخطبة من أصول العلم ما لا تجمعه خطبة
[26] نهج البلاغه، صبحی صالح، خطبه 1
[27] آیه 7 سوره مجادله
[28] التوحيد، ج۱، ص۱۳۱: حَدَّثَنَا حَمْزَةُ بْنُ مُحَمَّدٍ اَلْعَلَوِيُّ رَحِمَهُ اَللَّهُ قَالَ أَخْبَرَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ : فِي قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ – ما يَكُونُ مِنْ نَجْوى ثَلاثَةٍ إِلاّ هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلاّ هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا أَدْنى مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْثَرَ إِلاّ هُوَ مَعَهُمْ أَيْنَ ما كانُوا فَقَالَ هُوَ وَاحِدٌ أَحَدِيُّ اَلذَّاتِ بَائِنٌ مِنْ خَلْقِهِ وَ بِذَاكَ وَصَفَ نَفْسَهُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ مُحِيطٌ بِالْإِشْرَافِ وَ اَلْإِحَاطَةِ وَ اَلْقُدْرَةِ – لا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِي اَلسَّماواتِ وَ لا فِي اَلْأَرْضِ وَ لا أَصْغَرُ مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْبَرُ بِالْإِحَاطَةِ وَ اَلْعِلْمِ لاَ بِالذَّاتِ لِأَنَّ اَلْأَمَاكِنَ مَحْدُودَةٌ تَحْوِيهَا حُدُودٌ أَرْبَعَةٌ فَإِذَا كَانَ بِالذَّاتِ لَزِمَهُ اَلْحَوَايَةُ