برخورد ائمه علیهم السلام با ملحدین و مادیین
نمونه های دیگر از روش برخورد معصومین با مخالفین برخورد های ائمه علیهم السلام با پیروان مسلکها واندیشه هاى مختلف بود. ایشان حتی با مادیین بسیار محترمانه و بدورا هرگونه طرد و لعن و … برخورد مى کردند و در نزدیک کردن آنها به سوى خود تلاش مى ورزیدند به همین جهت در مجالسى که براى مناظره و بحث پیرامون مسائل اعتقادى تشکیل مى شد شرکت مى کردند و با آنان به بحث و گفتگو مى نشستند واصحاب خود را به شرکت دراین مجالس تشویق و ترغیب مى کردند.این نشستها بارها تجدید و تکرار مى شد و صاحبان افکار واندیشه هاى الحادى و مادى در فضائى آکنده از صفا و صمیمیت کفرآمیزترین افکار و عقائد را بیان مى کردند و پاسخ مى شنیدند و آن چنان این برخورد با لطف و مهربانى بود که امام صادق علیه السلام در مناظره با ملحد مصرى مى فرماید : [اى برادر مصرى] (احتجاج طبرسى ج ۷۴.۲) و به ابن ابى العوجاء زندیق مى گوید: [اى عبدالکریم بن ابى العوجاء] (احتجاج طبرسى ج ۷۶.۲)
در سیره ائمه علیهم السلام حتی یک مورد هم مشاهده نمی شود که اهانت به مقدسات و معبود و سایر مکاتب انجام بگیرد. این سیره عملى ائمه است که حتى با بت پرستان و ملحدان با کلمات زننده برخورد نمى کنند.
نمونه این جو سالم و برخورد اسوه های اخلاق را از زبان یکى از ملحدان بخوانید:
مفضّل بن عمر (که از شاگردان امام صادق علیه السلام بود) می گوید روزى پس از عصر، در روضه [مسجد النبی صلی الله علیه و آله]، میان قبر و منبر [رسول خدا] نشسته بودم و درباره شرافت و فضیلت هایى که خداوند تنها به پیامبرمان محمّد صلى الله علیه و آله ارزانى داشته، و نیز درباره لطف و عطاى الهى و کرامت و منزلتى که به ایشان بخشیده و اکثر امّت از آن بى اطّلاع اند، و به جهل ایشان از فضیلت و بزرگى جایگاه و عظمت درجه پیامبر صلى الله علیه و آله مى اندیشیدم. در این حالت بودم که ابن ابى العوجا آمد و چنان نزدیک نشست که سخنش را مى شنیدم. وقتى در جاى خود قرار گرفت، یکى از دوستانش آمد و کنار او نشست. ابن ابى العوجا، شروع به سخن کرد و گفت: صاحب این قبر، به کمال عزّت رسیده و به تمام خصلت هاى خود، به شرافت دست یافته و در تمام حالات خود، به بهره خویش نایل شده است.
هم نشینش به او گفت: او فیلسوفى بود که ادّعاى مرتبه عالى و درجه والا داشت و براى ادّعاى خود، معجزاتى آورد که عقل ها را مبهوت ساخت و فکرها در آن حیران شدند و اندیشه ها براى دستیابى به دانش او در دریاهاى تفکّر، غوطه خوردند؛ امّا بى آن که بهره اى به کف آورند، پشیمان، به جاى خود بازگشتند، و هنگامى که عاقلان، فصیحان و سخنوران، دعوتش را پاسخ گفتند، مردمْ گروه گروه در دین او وارد شدند و نام او به نام همرازش [خداوند متعال] قرین شد، و نام او پنج بار در روز بین اذان و اقامه بر فراز بالاى عبادتگاه ها در تمام شهرها و جاهایى که دعوت او بدانجا رسیده و سخنش در آنجا بالا گرفته و حجّت او در آنجا آشکار گشته، از خشکى و دریا، دشت و کوه، صلا زده مى شود تا در هر ساعت، یادش تجدید گردد تا امر او خاموش نشود.
ابن ابى العوجا گفت: یاد از محمد [صلى الله علیه و آله] را واگذار که عقلم درباره اش سرگردان و اندیشه ام درباره اش گمراه شده است. از اصل و ریشه اى برایمان بگو که او دعوت کننده به آن است. آن گاه از سرآغاز اشیا، سخن به میان آورد و به پندار خود، مدّعى شد که آغاز اشیا، تصادفى و مهمل بوده و صنعت و تدبیر و صانع و تدبیر کننده اى نداشته است؛ بلکه اشیا، خود به خود، بدون داشتن تدبیرگرى پدید آمده اند، و دنیا همیشه بر این اساس بوده و خواهد بود.
مفضّل گفت: من از روى خشم و غضبى که گلویم را مى فشرد، دیگر نتوانستم خود را نگاه دارم و گفتم: اى دشمن خدا! در دین خدا الحاد مى ورزى و آفریننده منزّهى که تو را به بهترین قواره آفرید و در کامل ترین چهره آراست و به حالات گوناگون درآورد، تا تو را بدین جا رساند، انکار مى کنى؟ اگر در خود بیندیشى و حسّ نازک اندیشت تو را تصدیق کند در مى یابى که دلایل ربوبیت و نشانه هاى صنع الهى در تو هویداست، و گواهان خداوند سبحان، در آفرینش تو پدیدار و برهان هایش برایت روشن است.
ابن ابى العوجا گفت: اى مرد! اگر از متکلّمانى، با تو مناظره مى کنیم، و اگر برهان تو ثابت شد، ما از تو پیروى مى کنیم؛ و اگر از متکلّمان نیستى، با تو سخنى نداریم؛ و اگر از یاران جعفر بن محمّد الصادق [علیه السلام ] هستى، او با ما چنین سخن نمى گوید و با این دلایلى که تو آوردى با ما مناظره نمى کند. او بیش از آنچه تو از ما شنیدى، از ما شنیده است؛ امّا در گفتگو با ما به زشتى سخن نگفته، و در پاسخ ما مرزشکنى نکرده است. او انسانى بردبار، متین، عاقل و استوار است که هیچ نادانى، سبُک سرى و پرخاشى در او راه ندارد. گفتار ما را مى شنود و به ما گوش مى سپارد، و از ما برهان مى خواهد، تا هر چه داریم، بیان کنیم؛ و گاه گمان بریم که دیگر او را مجاب ساخته ایم؛ امّا او با گفتارى اندک و سخنى کوتاه، برهان ما را درهم مى شکند و برهان خود را بر ما تمام مى سازد و راه گریز را مى بندد، به گونه اى که توان پاسخگویى او را نداریم. پس اگر تو از یاران اویى، به سان گفتار او با من سخن بگو … [۱]
در برابر این برخورد صحیح و منطق قوى بود که مادیین سرسخت آن زمان، اظهار عجز و ناتوانى مى کردند و خاضعانه سرتسلیم فرود مى آوردند.
این نمونه ها بیانگر سیره واقعی ائمه اطهار علیهم السلام در مقابل مخالفان خویش می باشند چرا که دلیلی نداشته است که از روی تقیه در مقابل مادیین نرمش نشان دهند در حالی که خلفای وقت نیز همه مسلمان بودند و آن ها را طرد کرده بودند.
برخورد اهل بیت علیهم السلام با سایر مذاهب اسلامی
با این که گاهی ائمه (علیهم السلام) و پیروان آنها مورد طعن و لعن و تکفیر برخی از مذاهب قرار مى گرفتند ولى در عین حال برخورد ائمه (علیهم السلام) و پیروان راستین آنها با سایر فرق اسلامى اغماض گونه والفت انگیز بود و حتى از عکس العمل افراطى برخى از شیعیان در برابر مخالفین جلوگیرى مى کردند و در بعضى از مواقع عملا نشان مى دادند که برخورد با سایر فرق و مذاهب چگونه باید باشد.
یکى از افتخارات مالک بن انس که بعدها رئیس فرقه مالکى شد این است که مى گوید:
وقتى که به حضور جعفر بن محمد (علیه السلام) مى رسیدم به من احترام مى گذاشت خیلى خرسند مى شدم و خدا را شکر مى کردم که او به من محبت دارد. (بیست گفتار.۱۲۷)
این در حالی است که امام می توانستند با او عادی برخورد کنند و عمل ایشان توجیهی ندارد جز این که این نوع رفتار به هدایت او نزدیکتر بود.
و یکی از دلایل جذب افراد بسیار از فرقه هاى مختلف اسلامى همین رفتار فوق العاده امام صادق (علیه السلام) بود. تا جائى که در مجلس درس آن حضرت حاضر مى شدند از خرمن پرفیض آن حضرت خوشه ها مى چیدند و در نتیجه معارف حقیقی الهی همه جا منتشر مى شد.
نجاشى از حسن بن على و شاء کوفى نقل مى کند:
[انى ادرکت فى هذاالمسجد سبع ماه شیخ کل یقول حدثنى جعفر بن محمد… ] (رجال نجاشى .۳۱)
من هفتصد عالم را در مسجد کوفه ملاقات کردم که همه از جعفر بن محمد حدیث نقل مى کردند.
و نیز وقتى که در تاریخ زندگانى اصحاب آن حضرت مى نگریم عده زیادى از اصحاب و راویان احادیث او را غیر شیعه و از سایر فرق اسلامى مى یابیم.
برخورد ائمه علیهم السلام با تندروان
متأسفانه بسیارى از اشخاص بدون توجه به مستندات شرعی دچار خودبینى و خودمحورى مى گردند و احیانا افرادى را که کمترین لغزشى از دین پیدا مى کنند تکفیر کرده و مستحق شدیدترین مجازات مى دانند. این برخورد غیراصولى تازگى ندارد و در عصر ائمه معصومین علیهم السلام نیز برخى از مسلمانان از این روش ناپسند استفاده مى کردند. ولى آن حضرات با هشدارها وانذارها مانع از این گونه برخوردها بودند.
هشام بن البرید مى گوید: من و محمد بن مسلم و ابوالخطاب در کنار هم نشسته بودیم که ابوالخطاب پرسید: عقیده شما درباره کسى که امر امامت را نشناسد چیست ؟
من گفتم : کافراست . ابوالخطاب گفت: تا حجت براو تمام نشده باشد کافر نیست.
محمدبن مسلم گفت: اگر امام را نشناسد و جحود و انکار هم نداشته باشد کافر نیست.
به این صورت سه عقیده متضاد داشتیم . زمان حج که فرا رسید در مکه خدمت امام صادق (علیه السلام) رسیده جریان مباحثه و گفتگو را به عرض آن حضرت رساندیم و نظر امام را جویا شدیم. سپس امام سئوالاتى کردند تا بدینجا که فرمودند : کسانى که کعبه را طواف مى کنند و به توحید و نبوت اقرار دارند آیا اینان مانند شما امام را مى شناسند؟ گفتم نه فرمودند: عقیده شما درباره اینها چیست؟ گفتم : به عقیده من هر که امام را نشناسد کافر است . امام علیه السلام فرمودند: سبحان الله این عقیده خوارج است . سپس امام فرمودند: تمایل دارید که حقیقت را بگویم ؟ هشام بن البرید مى دانست قضاوت امام (علیه السلام) بر ضد عقیده اوست گفت نه! حضرت برآشفتند و فرمودند بسیار بد است براى شما که چیزى را که از ما نشنیده اند از پیش خود بگوئید.[۲] و نظیر این برخورد را امام باقر (علیه السلام) نیز با زراره داشته اند. [۳]
مدارا براى احتراز از پیش دستى در جنگ با مسلمانان
یکى از اصولى که ائمّه اطهار علیهم السلام به آن به شدت پایبند بودند، عدم پیش دستى در جنگ با مسلمانان بود. به همین دلیل، آنان براى احتراز از این کار با صبر و بردبارى تمام با دشمنان خود مدارا مى کردند و تا زمانى که آنان جنگ را شروع نمى کردند، اجازه چنین کارى به یاران خود نمى دادند. [۴]امام على علیه السلام در جنگ جمل تا زمانى که چندین نفر از یارانش به قتل نرسید، اجازه جنگ نداد. [۵] در جنگ صفین نیز که معاویه آب را بر روى لشکریان حضرت بسته بود، تا وقتى حجت را بر معاویه تمام نکرد، به سپاهیانش اجازه حمله نداد. و وقتى با حمله به لشکریان معاویه آبراه ها را در اختیار گرفت نیز مانع از آب برداشتن شامیان نشد. [۶]
در جنگ نهروان نیز آن حضرت بسیار تلاش کرد تا کار به درگیرى نینجامد و آنان به حق بازگردند؛ اما خوارج آن قدر به موضع باطل خود پافشارى کردند تا حضرت مجبور به قتال شد. [۷]
امام حسن علیه السلام نیز وقتى طلایه لشکرش را به جنگ معاویه گسیل مى کرد، به عبیداللّه بن عباس سفارش کرد به جنگ سبقت نگیرد. [۸]
هنگامى که امام حسین علیه السلام به طرف کوفه مى رفت، لشکریان حر که تشنه بودند، سر راه حضرت قرار گرفتند. امام حسین علیه السلام در آن بیابان سوزناک و بى آب و علف، آبى را که از چندین فرسنگ با خود حمل کرده بودند و با وجود به همراه داشتن زنان و کودکان، خود از همه بیشتر به آن نیاز داشتند، به سربازان دشمن داد تا سیراب شوند. با آنکه برخى از یارانش پیشنهاد کردند با آنها بجنگند تا بعدها کار سخت تر نشود، حضرت زیر بار نرفت و به جنگ با آنان مبادرت نورزید.[۹] در روز عاشورا نیز هنگامى که دشمن به خیمه گاه امام علیه السلام یورش بردند و خود را با خندقى از آتش در اطراف خیمه گاه مواجه دیدند، شمر فریاد زد: یا حسین، پیش از روز قیامت به آتش شتاب کرده اى! حضرت در جواب فرمود: اى پسر بزچران! تو خود به آتش آن روز سزاوارى! مسلم بن عوسجه به حضرت عرض کرد: اجازه بده این مرد را که از بزرگان جبابره و متکبران است با این تیر بزنم؛ اما امام علیه السلام اجازه نداد و فرمود: من هرگز به جنگ سبقت نمى گیرم. [۱۰]
مدارا به خاطر مصالح بزرگ اسلام
حضرت على علیه السلام چه در دوران حکومت و چه در دوران سکوت، با مخالفان خود بدان حد مدارا کرد و تا بدان جا با آنان مماشات نمود که درکش براى هر انسانى ممکن نیست و براى بسیارى از افراد، چه در زمان خود حضرت و چه براى انسان هاى بعد در طول تاریخ، غیرقابل هضم بوده و هست. آن حضرت با اینکه خلافت را حق خود مى دانست و بدین سبب، شش ماه از بیعت با ابوبکر خوددارى کرد؛ اما با این حال، در مواقعى که مصلحت اسلام و مسلمانان ایجاب مى کرد، با حاکمان برای حفظ مصالح اسلام و مسلمین همکارى مى نمود. چه فراوان مشکلاتى که گره آن به دست حضرت على علیه السلام باز شد و چه بسیار انحرافاتى که حضرت از آنها جلوگیرى کرد. همکارى ها و گره گشایى هاى حضرت با زمام داران مخالف، به حدى بود که خلیفه دوم بارها اذعان کرد اگر على علیه السلام نبود، عمر هلاک مى شد.[۱۱] نیز مى گفت: خداوند مرا در هیچ مشکلى گرفتار نسازد که ابوالحسن علیه السلام حضور نداشته باشد. [۱۲]
در زمانى هم که مدینه از سوى مرتدان تهدید مى شد، آن حضرت على رغم نارضایتى اش از حکومت، به صف مدافعان مدینه پیوست و از کیان اسلام در برابر از دین برگشتگان دفاع کرد.[۱۳] ماجراى محاصره عثمان، و واکنش امیرالمؤمنین نیز از همین نمونه هاست. [۱۴]
[۱] بحار الأنوار: ج ۳ ، ص ۵۷
[۲] اصول کافى ج۲. ۴۰۱
[۳] اصول کافى ج۲. ۳۸۲
[۴] محمّدبن یعقوب کلینى، همان، ج ۵، ص ۳۸
[۵] ابن اعثم کوفى، همان، ج ۱ـ۲، ص ۴۷۲
[۶] نصربن مزاحم منقرى، پیکار صفین، تصحیح عبدالسلام محمدهارون، ترجمه پرویز اتابکى، ص ۲۶۴
[۷] همان، ج ۳و۴، ص ۲۵۱ـ۲۷۱
[۸] ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۱۶، ص ۳۹؛ ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبیین، ص ۷۱
[۹] محمّدبن محمد مفید، الارشاد، ج ۲، ص ۷۸
[۱۰] همان، ص ۹۶
[۱۱] عبداللّه بن محمّدبن عبدالبر، الاستیعاب فى معرفه الاصحاب، تحقیق محمد البجاوى، ج ۳، ص ۱۱۰۳
[۱۲] احمدبن على بن حجر عسقلانى، الاصابه فى تمییزالصحابه، تحقیق عادل احمد عبدالموجودوعلى محمدمعوض، ج۴،ص ۴۶۷
[۱۳] ابن اثیر، الکامل، ج ۲، ص ۳۳۴
[۱۴] نهج البلاغه، ترجمه صبحى صالح، خ ۲۴۰