پیشنهادی:

ادعای مهدویت سید محمّد نوربخش (تحت تاثیر نظریات ابن عربی) – بخش اول

ادعای مهدویت سید محمّد نوربخش قطب نوربخشیه – بخش اول

موضوع ختم ولایت از مباحث مهم در تصوف و عرفان مصطلح است که از دیرباز موضوع توجه برخی از عرفا، از جمله ترمذی (سده ۳ق) بود که نخستین بار به شکلی منسجم در کتاب ختم الاولیاء خود به آن پرداخت. از دیدگاه ابن عربی، ولایت همان معرفت باطنی و شهودی به خداوند است و خاتم ولایت کسی است که در بالاترین مرتبه ولایت قرار گرفته باشد. عبارات ابن عربی در زمینۀ ختم ولایت مبهم، متضاد و متشتت است. او گاه خود، و در بسیاری از موارد عیسی(علیه السلام) را خاتم اولیا می‌داند. وی همچنین در یک مورد، عبارت متشابهی دارد که عده ای اصرار دارند که دال بر ختم ولایت حضرت مهدی(علیه السلام) است.

در اصطلاح عرفان مصطلح، ولایت حقیقت کلیه ای است که شأنی از شئون‌ ذاتیۀ‌ حق‌ ، و منشأ ظهور و بروز و متصف به صفات‌ ذاتیۀ‌ الهی به شمار می آید. ولایت صفتی از صفات الهی است و ولی به کسی‌ اطلاق‌ می شود که فانی در حق، و باقی به رب مطلق باشد، و از مقام فناء به مقام بقاء‌ رسیده‌ و جهات‌ بشری او مبدل به صفات الهی شده باشد.

مقام باطن ولایت خاتم‌ انبیا‌(علیهم السلام)، مقام‌ جامعیت اسم اعظم ، و مرتبۀ وحدت صرف و اتحاد با اسم اعظم است و حضرت خاتم، عین اسم اعظم است. ظهور اسم اعظم با جمیع مراتب و شئون‌ خود‌ که‌ موجب ظهور تجلی حق به جمیع اسماء و صفات میگردد، از مشکات خاتم الاولیا است‌ .[۱] همۀ انبیا و اولیا ورثۀ‌ حقیقت محمدی هستند‌. حقیقت محمدی از نظر مرتبۀ ولایتش که‌ وجهی‌ الهی، و در نتیجه دائم و باقی است ، به صورت اولیا ظاهر می شود و این‌ ظهور‌، تا قیام قیامت دوام و بقا دارد. و در همین جهت مولوی چنین سروده است:

« پس به هر دوری ولیی قایم است ##تا قیامت آزمایش دایم است‏

هر که را خوی نکو باشد برست ## هر کسی کاو شیشه دل باشد شکست‏

پس امام حی قایم آن ولی است ## خواه از نسل عمر خواه از علی است‏ »

محمود شبستری نیز در گلشن راز چنین آورده است:

«دست زن در دامن هر کو ولی است##خواه از نسل عمر و خواه از علی است»[۲]

در عرفان مصطلح، منظور از خاتم اولیا‌ آن نیست که پس‌ از‌ او ولیی نباشد؛ بلکه مراد‌ از‌ خاتم اولیا، کسی است که به سبب حیطۀ ولایت و مقام اطلاق و احاطه، محیط‌ بر‌ جمیع ولایات و نبوات باشد و از‌ این‌ رو‌، نزدیک ترین موجودات‌ به‌ حق را اصطلاحا خاتم‌ ولایت‌ مینامند و این ولایت را، ولایت خاصه نیز میخوانند.[۳]

مفهوم ختم ولایت و خاتم الاولیاء در‌ میراث‌ مکتوب صوفیه ظاهرا نخستین بار توسط‌ حکیم‌ ترمذی (٢٠۵‌-٢٩۵ق‌ ) [۴] مورد‌ بررسی قرار گرفته است . پیش از او، هر چند که در آثار صوفیه از ولایت سخن به میان می آید‌، اما‌ درباره خاتم اولیا، مطلبی یافت نمی شود‌. ترمذی‌ در‌ کتاب‌ معروف‌ خود ختم الاولیاء‌ یا‌ سیره الاولیاء، صد و پنجاه و هفت پرسش را مطرح میکند و پرسش سیزدهم آن است که چه‌ کسی‌ استحقاق‌ خاتم الاولیا بودن را دارد؟[۵]

اساس نظریۀ ترمذی در موضوع ولایت، بر مفهوم «حق الله » استوار است . از نظر وی اولیاء به دو گروه‌ اولیا حق الله و اولیاالله تقسیم میشوند.[۶] همان گونه که سلسلۀ نبوت دارای خاتم انبیاء است، سلسلۀ ولایت نیز خاتمی دارد. البته خاتم بودن به معنای آخرین نفر بودن نیست و تعداد اولیاء محدودیتی ندارد. در واقع ، خاتم انبیا کسی است که

ادامه مطلب

منشأ شیخیه، بابیت و بهائیت در تصوف|رابطه احسایی،باب و بهاء با صوفیه

سرسپردگی شیخ احمد احسائی به قطب فرقه ذهبیه (قطب‌الدین محمد نیریزی)

شیخ احمد احسایی بنیان‌گذار مکتب شیخیه تا قبل از آشکار شدن انحرافاتش، یکی از علمای مورد احترام شیعه محسوب می‌شد. اما می‌توان ملاقات و سرسپردگی به قطب‌الدین محمد نیریزی، قطب فرقه ذهبیه را آغاز انحرافات و نقطه عطف زندگی شیخ احمد دانست. شیخ احمد احسایی در مکتب تصوف به جایی رسید که توانست در زمره شاگردان خاص قطب الدین نریزی قرار گرفته و مفتخر به دریافت ارشاد نامه از وی شود! بنابراین یکی از مشایخ اجازه قطب الدین نریزی، شیخ احمد احسایی است. [۱]

نیریزی قطب ۳۲ فرقه ذهبیه و احیاء کننده این طریقت در بلاد ایران می باشد. قلی خان هدایت در ریاض العارفین به این مهم اشاره می کند که شیخ احمد احسائی علوم صوریه و معنویه را از قطب الدین نیریزی فرا گرفته است.

در همین راستا شاعر می گوید:

مرید دیگر او شیخ احساست سمی احمد و عاشق به مولی است

بدادش لمعه علم لدنی نمودش عالم اندر علم معنی

به ایران او لوای علم افراخت بسی جاهل که او عالم همی ساخت

همسانی مطالب شیخ احمد احسایی و صوفیان

مرحوم آیت الله سید هاشم چهارسوقی برادر صاحب روضات درباره شباهت مطالب شیخ احمد احسایی و صوفیان می گوید:

شیخ احمد احسایی بیشتر مطالب خود را از کتاب المجلی مرآه المنجی همشهری اش ابن ابی جمهور احسایی گرفته است و او نیز در مقدمه کتابش گفته است که راه و روش من در این کتاب راه و روش اشراقیین از حکما و صوفیه است! سپس مرحوم چهار سوقی اظهار تعجب می کند که چرا برخی گمان کرده اند که شیخ احمد احسایی مطالب جدیدی از خود گفته است. [۲]

بعد از شیخ احمد احسایی، شاگردش سید کاظم رشتی ریاست مکتب شیخیه را بر عهده گرفت و بعد از او علی‌محمد باب شیرازی، ادعای رکن رابع یا همان بابیت کرد و مکتب بابیت شکل گرفت و بعد از او نیز شخصی به نام حسینعلی نوری مدعی شد همان منجی و موعودی است که علی‌محمد باب بشارت او را داده و از او با عنوان من یظهره‌ الله یاد کرده است. در واقع بزرگان مکتب شیخیه و بهائیت بعد از وارد شدن در مسلک تصوف و بهره گرفتن از آموزه‌ها و انحرافات صوفیان توانستند مکتبی مستقل اما نشأت گرفته از مکتب صوفیه تأسیس کنند که در آن از آموزه‌ها و انحرافات صوفیان استفاده کردند که کاملاً به آموزه‌ها و اعتقادات صوفیه شباهت دارد از جمله رکن‌رابع یا ادعای ارتباط با امام‌زمان(عجل‌الله تعالی فرجه الشریف) یا ادعای رابطه مستقیم با ائمه‌اطهار(علیهم‌السلام) و نقل حدیث از آنها و یا غلو در مقامات اهل‌بیت (علیهم‌السلام) و این‌چنین توانستند رئیس هر مکتب را به‌مانند صوفیان به عنوان باب و مظهر الهی معرفی کنند و بدین ترتیب تصوف بستری مناسب برای رشد و ترویج شیخی‌گری شد که بعدها بابیگری و بهائیت نیز از شیخیه سرچشمه گرفت و بزرگان بهائیت نیز به‌مانند بزرگان شیخیه وارد مسلک تصوف شدند و از انحرافات صوفیه در مسلک بهائیت نیز استفاده کردند.

رد پای آموزه های دراویش و صوفی مسلکان در جای جای بهائیت خودنمایی می کند که برای نمونه می توان

ادامه مطلب