پیشنهادی:

نقد عرفان-از کار انداختن عقل و مخالفت با علم و درس و بحث-آیت الله مکارم شیرازی

بیان انحرافات و نقد عرفان/از کار انداختن عقل و مخالفت با علم و درس و بحث/آیت الله مکارم شیرازی

از «ابوسعید ابوالخیر» نقل شده که گفت: چون «حالت»! به ما روى داد دیگر از کتب و دفاتر خود راحت نمى یافتم، از خدا خواستم که مرا آسایش خاطرى دهد! خداوند به من تفضل کرد کتابها را از خود دور ساختم! و به تلاوت قرآن مشغول شدم از فاتحه الکتاب شروع کردم مى خواندم تا در سوره انعام به این آیه رسیدم (قل اللّه ثمّ ذرهم) اینجا کتاب را بنهادم هر چه کوشیدم که یک آیه دیگر پش روم راهى نیافتم و آن را (یعنى قرآن را) هم به گوشه اى گذاردم!

هر مکتب التقاطى خواه ناخواه گرفتار انواعى از تضاد مى شود و به اصطلاح این از قبیل قضایایى است که قیاساتها معها (دلیلش با خودش مى باشد) زیرا طبیعت التقاط ، گرفتن اصول مختلف از سرچشمه هاى ناهمگون است، فى المثل کسى که بخواهد کمونیسم را که بر اساس ماتریالیسم بنا شده با اسلام که بر اساس خدا پرستى است بیامیزد، و به اصطالح نوعى کمونیسم اسلامى! به وجود آورد، خواه ناخواه گرفتار انواع تضادها مى شود، چرا که ماتریالیسم نمى تواند با خداپرستى قرین گردد.

اگر بخواهیم تضادهائى را که تصوف با آن گرفتار شده بشمریم سخن به درازا مى کشد و نیاز به تألیف کتاب مفصلى دارد، برای نمونه به این قسمت ها اشاره مى کنیم:

از کار انداختن عقل و مخالفت با علم و درس و بحث :

از کار انداختن استدلالهاى عقلى و کنار گذاشتن «پاى چوبین استدلالیان» و دورى از مدرسه و درس و بحث به عنوان اینکه از قیل و قال مدرسه چیزى حاصل نمى شود و… .

بشوى اوراق هم اگر همدرس مائى *** که درس عشق در دفتر نباشد!

آنها در مخالفت با علم و استدلال و درس و بحث و دفتر و قلم، آنچنان راه افراط را پوئیده اند که بعضى رسماً با خواندن و نوشتن و کتاب و همه مظاهر علم، اعلان جنگ داده اند. بعضى به اندازه اى در این موضوع پافشارى کرده اند که مطالعه احوال آنها هر خواننده اى را دچار حیرت و تعجب مى کند. ممکن است بعضى این سخن را باور نکنند که کسى با علم و دانش این گونه مخالفت نشان دهد. نمونه اى از مبارزه و دشمنى و سخنان عجیب سران بزرگ آنها را از کتاب (تاریخ تصوف، صفحه ۵۰۸) تألیف دکترقاسم غنى در اینجا مى آوریم:

دکتر قاسم غنى در زیر عنوان «آثار ادبى صوفیه» (صفحه ۵۰۶) مى نویسد: از

ادامه مطلب

شطحیات بایزید بسطامی– تعاریف یکی از سران عرفان از خود– ۱

شطحیات و ادعاهای عجیب بایزید بسطامی – بخش اول – آیت الله مکارم شیرازی

غالب سران عرفان مصطلح کما بیش به تعریف و مدح خود پرداخته اند و آن را هم شطحیات می نامند. بایزید از نخستین گویندگان سخنان شطح آمیز است. برخی از شطحیات بایزید بر اعتقاد او به حلول و اتحاد دلالت دارد.

«بایزید بسطامى» نامش «طیفور» بن عیسى بن آدم (۱) و در شهر بسطام که از بلاد خراسان است (۲) در سال ۱۶۰ تولد یافت، ولى در سال وفات او اختلاف کرده اند بعضى سنه ۲۳۴ و پاره اى ۲۶۴ و بعضى دیگر ۲۶۱ نوشته اند.(۳)

این مرد در میان صوفیه مقام فوق العاده اى دارد به طورى که او را به «سلطان العارفین» ملقب کرده اند! شیخ عطار در کتاب تذکره الاولیاء، القاب مهمى از قبیل «برهان المحققین» و «خلیفه الهى» و «علامه نامتناهى» و «اکبر مشایخ» و «اعظم اولیاء» به او مى دهد و در همان کتاب از ابوسعید ابوالخیر نقل مى کند که گفته است: «هیجده هزار عالم را پر از بایزید مى بینم و بایزید در میان نیست».

خلاصه اگر بگوییم آنچه را که بایزید در حق خود ادعا کرده و یا دیگران به او بسته اند درباره هیچ یک از پیغمبران بزرگ الهى وارد نشده، اغراق نگفته ایم. بایزید داراى افکار عجیب و غریبى بوده است که بدون شک هر شنونده اى را دچار حیرت مى کند.

اینک قسمتى از سخنان او را به طور خلاصه وار مى آوریم و داورى را به عهده خوانندگان محترم مى گذاریم و ضمناً به پاره اى از مطالب مضحک که مریدان او به عنوان کرامت به او بسته اند نیز اشاره مى شود تا مسأله روشنتر شود :

۱ـ فتواى بایزید

گویند: مردى پیش او آمد. بایزید از او

ادامه مطلب

مولوی و تبرئه ی ابن ملجم|ابن ملجم آلت حق بود و نباید ملامت شود

دفاع مولوی از ابن ملجم مرادی | حضرت علی علیه السلام ابن ملجم را شفاعت خواهند نمود

مولوی، “ابن ‏ملجم” (شکافنده شریان‏های مقدس امیرالمؤمنین علیه السلام) را ، آلت حق مى ‏شمارد، و بزرگ جنایت او را غیر قابل طعن و ملامت مى ‏داند و اینچنین از زبان امیر عالم وجود، خطاب به “ابن‏ ملجم” مى‏ سراید :

من همى‏ گویم برو جف القلم ### ز آن قلم بس سر نگون گردد علم‏

هیچ بغضى نیست در جانم ز تو ### ز آن که این را من نمى‏ دانم ز تو

آلت حقى تو فاعل دست حق ### چون زنم بر آلت حق طعن و دق‏ [۱]

وی همچنین از زبان امام علی (علیه السلام) خطاب به ابن ملجم می گوید:

لیک

ادامه مطلب