گزارش محتوایی نشست علمی گروه نقد تصوف با موضوع: «درنگی در تقریرهای مختلف وحدت وجود»
در تاریخ 4 دی ماه 1402، گروه نقد تصوف پژوهشگاه علوم ومعارف اسلامی خاتم النبیین صلّی الله علیه و آله، نشستی علمی با موضوع «درنگی در تقریرهای مختلف وحدت وجود» و با ارائه استاد سید محسن هندی برگزار نمود.
این نشست، با حضور حدود 50 نفر از اساتید و فرهیختگان و دانش پژوهان حوزوی و دانشگاهی و با مشارکت ده ها نفر از طریق فضای مجازی، برگزار گردید.
فهرست
گزارشی از سخنرانی مقدماتی حجت الاسلام محمدعلی پاکدل در ابتدای جلسه
«یکی از مهمترین مباحث بشری در طول تاریخ بحث توحید بوده، انبیاء آمدهاند که به مردم توحید را یاد بدهند و انسان را موحد کنند و از شرک دور کنند. و شعار همه انبیاء هم توحید بوده و توحید را به مردم آموزش دادند. یک وقت دشمنان ظاهری داشتند مثل فرعونها که راحت شناخته میشدند، زمانی نه کسانی بودند که از درون دین، به اسم دین، با لباس دین، دین را نابود کردند مثل سامریها که جالب است عین شرک را به اسم توحید به موحدین آن دین ارائه دادند. و آنها میپرستیدند. آنها نمیخواستند مشرک شوند چون وقتی گوساله درست شد تعبیر آیه قرآن این است که سامری گفت: هذا الهکم و اله موسی؛ همان خدای موسی را بپرستید اصلاً موحد باشید ولی جالب است وقتی با لباس دین باشد، عین شرک یعنی بدترین نوع شرک مجسمه را به اولوهیت گرفتن تبدیل به توحید میکند و این خطر بزرگی میشود که همیشه هم در ادیان گذشته و مختلف این بحثها بوده و یکی از مباحث مهم و پرگفتگو است.
یکی از مباحثی که بسیار در موردش تأویل و توجیه و تفسیر میشود بحث «وحدت وجود یا توحید» است. این بحث در طول تاریخ اسلام هم بین مکاتب مختلف، هم بین عرفا، هم بین فلاسفه، هم بین صوفیه، هم بین پیروان مکتب وحیانی یا ثقلین پرگفتگو بوده همه حرفشان این است که ما مسلمانیم پس ادلهشان را میخواهند از ثقلین ارائه بدهند. در فاز اول در این جلسه خدمت جناب آقای دکتر محسن هندی هستیم تا ایشان این حرفها را تقریر نمایند چون وقتی به صوفی کمسواد هم میگوییم این حرف تو توحید اهل بیت نیست میگوید شما نفهمیدید وحدت وجودی که من میگویم بین ده تا نوزده مدل تقریر دارد شما نفهمیدید من کدام را میگویم. حالا ما چه قبول داریم چه نداریم باید اول تقریر شود که چه میگویند بعد اگر نقدهایی هست به کدام است؟ بعد آیا بین خود صوفیه دعوایی است بین این معانی؟ بین خود فلاسفه چطور؟ بین خود متکلمین چطور؟ یا همه یک فهم را کردهاند؟ در این جلسه فقط قرار است تقریرها بیان شود.»
گزارشی از بیانات دکتر سید محسن هندی به عنوان سخنران اصلی نشست
«همانطوری که جناب استاد پاکدل به درستی فرمودند، احیاناً در مقام نقد کسانی که منتقد وحدت وجودند گفته میشود که شما که ناقد هستید کدام یک از تقریر ها را نقد میکنید؟ برخی از تقریرهای وحدت وجود مورد انتقاد خود مایی که قائل به وحدت وجود هستیم، هم هست یعنی ما هم آن تقریرها را نمیپذیریم و نمیپسندیم و شاید برای شما که منتقد هستید، یک سوءتفاهمی شده و یک چیزی را نقد میکنید که مورد رضا و امضای ما هم نیست و ما هم نمیپذیریم لذا مشخص کنید شما که میگویید ما وحدت وجود را قبول نداریم به کدام تبیین، به کدام تقریر به کدام توضیح و مانند آن. یک جلسه مناظرهای بود که نمیدانم دفتر آقای رشاد بود پژوهشگاه بود برگزار کرده بود مؤسسه ایشان بود یا پژوهشگاه بود کجا بود که اتفاقاً خود جناب استاد آقای محمدتقی سبحانی هم دبیر علمی بودند و آیت الله سیدان دام ظله منتقد بودند یا ارائهدهنده بودند راجع به رابطه عقل و دین و فلسفه و… بود اگر اشتباه نکنم آقای فیاضی و آقای پارسانی هم مثلاً ناقد بودند. آقای فیاضی همین را به آقای سیدان گفتند که شما که میگویید من وحدت وجود را قبول ندارم کدام تقریر را میگویی؟ برخی از تقریرهای وحدت وجود را خود شما قبول دارید فلذا به نظر میرسد که شایسته است که روشن و معلوم بشود که چند تقریر وجود دارد. خود آقای فیاضی در آن اثر 4 جلدی شان و آن مناظره ای که با استاد عشاقی داشتند، خودشان 16 تقریر ارائه دادند. در یک جلسهای هم من شاید 5 یا 6 سال پیش قبل از کرونا بود خدمتشان بودم فرمودند: من تا 20 تقریر رساندم.
بنده 19 تا عرض میکنم سعی میکنم برخی را با سرعت بیان کنم که وقت هم ان شاالله کم نیاوریم. اگر اجازه بدهید من وارد خود تقریرها شوم البته عرض کردم از این کتاب بهره فراوان بردم منتها قهراً تنقیح و کم و زیادی شده که آن هم هر کس به آن کتاب مراجعه کند احتمالاً مشخص شود.
وحدت مفهوم
این عنوان خود یک تقریر وحدت وجود است یا یکی از تبیینهای تشکیک است. تشکیک وجود که مثلاً منسوب به فحلویون است. استاد فیاضی معتقدند علامه طباطبایی در بدایه همین تقریر را ارائه میدهند.
وحدت مفهوم یعنی چی؟ اینجا هم ما وحدت در کثرت داریم ولی وحدت راجع به مفهوم است، کثرت راجع به مصداق. یعنی مصادیق متعددند، خداوند یک وجود، ما سوی وجودهای دیگر، کثرت کاملاً حقیقی است و مثلا غیر هماند وجود حق و وجود ماسوی، لکن در مفهوم وجود، موجود مشترکاند. یعنی حقیقتاً خدا موجود است و حقیقتاً هم ما سوی موجودند. اشتراک معنوی است وجود از همین اثبات میشوند که در وجود یکیاند وحدت وجود دارند. این یک تقریر از وحدت وجود است.
وحدت مفهوم با کثرت مصداق شاید مثلا ظواهر کلمات مشائین هم همین باشد بوعلی و امثال ذلک.
وحدت وجود کامل
یعنی ماسوی حق مرکب از وجود و عدماند. یعنی این موجود است کمالاتی را فیالجمله داراست و بیشمار کمالات را ندارد در حالی که خداوند سبحان اینگونه نیست فاقد کمال نیست. نقصی ندارد او مرکب از وجود و عدم نیست ولی اینها مرکب از وجود و عدم هستند. شعری است از مرحوم ملااحمد نراقی
نیستی چه بود همه نقصان تو عجز و جهل و حاجت و خذلان تو
گر مرا بودی بود از بود توست ور وجودی رشحه ای از جود توست
آنچه هست از توست ای عین الحیاة خواه فعل و خواه وصف و خواه ذات
این شعر نهایتاً همین را میخواهد بگوید. به همین معنا خدا یک موجود ماسوی وجودی دیگر، لکن کأنه نیستند و معدوماند. در حکم عدماند. تنزیلاً معدوماند والا واقعا موجودند.
وحدت اسم وجود
یعنی تنها موجودی که شایستگی و استحقاق نام وجود را دارد، خداست ولا غیر. فقط اوست که شأنیت دارد او را وجود بنامیم ماسوی چنین لیاقتی را ندارند. ملاعبدالله زنوزی که شاگرد ملا علی نوری است در حکمت و امثال ذلک، در لمعات اللهیه تعبیر ایشان این است:
وجودات امکانیه حقایق تعلقیهاند و حیثیت ارتباطیهاند نسبت آنها به مفیض خود نسبت ضعف به شدت و نسبت نقص به کمال و نسبت فقر به غناست. پس نسبت حقایق امکانیه و وجودات تعلقیه به حقیقت وجود صرف، نسبت نیستی به هستی است به این معنا که هرگاه او وجود است پس اینها در جنب او به منزله عدم اند.
سعدی شعر مشهوری دارد که:
همه هر چه هستند از آن کمتراند که با هستی اش نام هستی برند همین است. که همین تقریر از وحدت وجود را بیان می کند.
وحدت وجود، کثرت موجود
منسوب به ذوق تأله جناب دوانی است. ایشان این را مطرح میکند و مرحوم آخوند ملاصدرا هم خیلی نسبت به این تقریر آلرژی دارد یعنی جا به جا در اسفار و دیگر آثار، ظاهرا اول خود به این تقریر معتقد بوده بعد از این نظر برگشته و جا به جا حمله میکند. هر وقت نقل میکند حمله میکند که درست و دقیق نیست.
اگر دوستان بدایه و نهایه را خوانده باشند ایشان هم این تبیین را تقریر میکند و بعد نقد میکند. تبیین تقریبا این است که ما ماسوی وجود نیستند موجودند و مثلا در آنها ماهیت اصیل است.
سوال میشود: موجود مگر مشتق نیست؟ موجود یعنی ذاتی که متصف به وجود است. این چه جور مشتقی است که وجود ندارد؟ اگر موجود است پس وجود دارد و متصف به وجود است.
میگویند این یک سنخ مشتق خاص است مثل لابن و تامر. لابن یعنی شیرفروش در هویت شیرفروش، شیر وصف او نیست او چون یک نسبت مثل اینکه میگویند فلانی تهرانی است نه به این معنا که تهران جز هویت اوست نسبتی با شهر تهران دارد میشود تهرانی، منسوب به تهران. این مشتق هم روحش به همین معنا بر میگردد. یعنی وقتی میگوییم وجودش موجود است مثل لابن منسوب به شیر است .چون شیرفروش است ارتباط وثیق با شیر دارد کأنه شیر در هویتش آمده و الا او شیر نیست انسان است. تامر هم به شرح ایضاً.
اینجا هم وقتی میگوییم موجود است یعنی نسبت با هستی دارد، خودش هستی ندارد. مثلاً ماهیت در آن اصیل است. این تعبیر ذوق التأله همین است این تبیین از وحدت وجود که مرحوم شیخ محمدتقی آملی در دررالفوائد تعلیقاتی که بر شرح منظومه دارد اینجور تبیین میفرماید و تبیین خیلی خوب و خلاصه است خود دوانی در رسائل المختاره مفصل این را تقریر کرده: هذا مذهب منصوبٌ إلی ذوق تعلق و یُعبّرون عنه بتوحید خاص الخاص و هو الذی ارتضاه جمٌ غفیر من المحقیقن کالمحقق الدوانی و المحقق الداماد و مال الیه صدرالمتألهین فی بُرهة من الزّمان و حاصل هذا القول أن الوجود واحد حقیقی لاکثرة فیها اصلا لا بحسب الانواع ولا بحسب الافراد و لا بحسب المراتب و الموجود متعدد و هو الماهیة و موجودیة الکلّ بانتصابه الی الوجود.
ماهیات متعددند ولی در وجود تعدد نیست. وجود واحد محض است.
وحدت وجود عینی کثرت وجود علمی
از جهت وجود باز یک وجود بیش نیست اما منی که مواجه میشوم با این هستی از جهت ذهنی علمی فهمی او ماشئت فسمّه اینجا کثرت شکل میگیرد یعنی یک هستی است من در مواجهه با او تکثرات و تعیّینات متفنن و مختلفی در ذهن من ظاهر میشود. از جهت علمی تکثر است با این که یک وجود است. یک وجود واحد است من در مواجهه با او در این جا کثرت رخ میدهد مثل بحثی که راجع به وجود و ماهیت دارند یکی از تقریرهای اصالت وجود و اعتباریت ماهیت همین است میگویند: وجود که واحد است ماهیات ظهورات علمی وجود در ذهن است. در واقع یک وجود واحد است ولی من که با این وجود مواجه میشوم این همه کثرات میبینم در ذهن من اینها تجلی میکند ظاهر و هویدا میشود. در ایقاض النائمین تقریبا آنچه من عرض کردم مرحوم آخوند ملاصدرا دارد که فالتوحید للوجود و الکثرة و التمییز للعلم. اذ قد تفهم من نحو واحد من الوجود معانی کثیرة و مفهومات عدیده. یک وجود واحد مفهومات متعدد در مواجهه با او در ذهن ظاهر میشود ولی وجود واحد است و کثرت پیدا نمیکند.
وحدت وجود علمی و کثرت وجود عینی
ملاصدرا در رسائل فلسفی اش گزارش میکند خواجه هم رساله ای دارد در علم یا شرح العلم نیز آنجا این را سعی کرده تحلیل کند و احسائی صاحب غوالی اللئالی ایشان هم دارد. حتی خاطرم هست بحثی را یکی از اساتید مطرح میکرد استاد حب الله بود به نظرم. ایشان میفرمودند که جا دارد که تحقیق بشود تأثّرات ملاصدرا از احسائی.
اشیاء و کثرات در مقام علم واحدند. وجود علمی دارند و آنجا وحدت دارند. کثرت به همین وجودات برمیگردد در خارج اینها کثرت دارند. البته خواجه به نظرم آنطور که ملاصدرا نقل میکند تصریح دارد که نمیشود که خدا از ازل به اینها علم حضوری داشته باشد چون اگر از ازل به اینها که میخواهد خلق کند علم حضوری داشته باشد خداوند میشود محل کثرات. این مشکل دارد. محذورات حدوث و … همه در خدا لازم میآید. پس یک نحو وجود ظلّی است به عین وجود حق اینها موجودند و اینجا وحدت است. در وجود علمی واحدند. یکی هستند کثرتی نیست. در وجود عینی کثرت هست. میشود کثرة عینی وحدت علمی. خداوند سبحان ازلاً به ماسوی خود علم دارد. اینها معدوم بودند به شی معدوم چگونه علم دارد؟ نبوده به این جلسه خداوند عالم بوده این جلسه که معدوم بوده؟ اشیائی که خداوند خلق میکند در زمان مثلا اینها یک وجود علمی در صقع ذات حق دارند که آن وجود است.[1]
وحدت وجود مستقل و کثرت روابط یا وجودهای رابط
در کلمات برخی بزرگان مثل آقای مصباح است در آموزش فلسفه و مانند آن. ایشان آنجا فرمودند که بالاخره حتی آن نظر اول هم از برخی از کلمات ایشان قابل استیاد است. همه مخلوقات با مراتبشان، از مجردات تا مادیات همه رابطاند. در این شریکاند حیث وجودشان وجود رابط است. خداوند وجود مستقل است پس تنها وجود مستقل اوست ولاغیر. بقیه رابط میشوند.
موجودات معلول بیواسطه یا با واسطه خدای متعال هستند نتیجه گرفته میشود که عالم هستی یک وجود مستقل مطلق و وجودهای رابط و نامستقل بیشماری تشکیل یافته است که آن مستقل خداوند و بقیه هم مخلوقات.
ذات حق، موضوع هیچ مسئلهای در عرفان و فلسفه نیست.(غیب ذات) بلکه معبود احدی هم نیست چون عبادت، فرع بر معرفت است. آنجا عنقا شکار کس نشود دام باز بازچین
هیچکس آنجا راه ندارد غیب ذات را اصلا حتی تصریح میکنند که آن مقام است که تباین محض با ماسوی خودش دارد. هیچ سنخیت با ماسوی ندارد بزرگان تصریح میکنند. پس وحدت و کثرت کجا ترسیم میشود؟ حتی مقام ذات فوق کثرت و وحدت است. حتی نه واحد است نه کثیر به یک معنا . چون وحدت و کثرت خودش تعییّن است. او یک فیض دارد یک فیض منبسط به تعبیر خودشان. تجلی فیض اقدس است بحثهای مبسوطی که در عرفان است. یک فیض واحد است که حتی الواحد هم آنها اینگونه توجیه میکنند که از صدر تا ذیل همه یک فیض است که بقیه کثرات در دامن آن فیض هستند اگر گفته میشود در لسان اعاظم عرفا وحدت وجود یا عینیت آن وجود با ماسوی ناظر به وجود منبسط است نه ذات. ذات عینیت ندارد با اشیاء. او فوق این بحث ها است و اصلا به ذهن نمیآید. شما بگویی عین است یا غیر؟ تمام بحث سر فیض منبسط است تجلی واحدیت است و مانند آن. فیض منبسط یک واحد موجود بیکران است کثرات هم به عین او موجودند. وجود لابه شرط قسمی به تعبیر خودشان است. وجود قسمی که عین کثرات است. با همه اینها اتحاد دارد لکن خودش ورای اینهاست یعنی در عین اینکه عین اینهاست چون بینهایت است وراء اینها هم هست. ذات اصلا فراچنگ کسی نمیآید که بخواهد راجع به آن حرفی بزنند لذا فراوان بزرگان عرفان گفتهاند که آنجا خود را خسته نکنید بخواهید آن ذات را بیابید، بچشید، اصلا غیب ذات ورای این بحثهاست.
وحدت شهود
عارف در یک حالی قرار میگیرد در همان سیر و سلوک عرفانی و ریاضتهایی که تحمل میکند که تمام وجهه قلبش در یک حال خاصی که خودش هم درک میکند چون تجربهاش کرده، فقط یک وجود میبیند.
رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند
نه اینکه لزوماً نیست، نبیند. برخی از بزرگان معاصر این را به وحدت حکمی وجود تعبیر کردهاند. یعنی حکماً گویا غیر از این نیست وقتی میگویند خورشید طلوع میکند این ستارگان دیده نمیشوند نه اینکه نباشند همه هستند در موطن خودشان. خورشید حقیقت برای عارف تجلی مثلا اتمّ ذات حق وقتی ظهور میکند عارف تمام وجهه قلبش متوجه اوست از ماسوی خودش کاملا غافل و ذاهل است. این تقریر وحدت وجود با عنوان وحدت شهود است.
آقای علی زنوزی دارد که اذا قال العارف لیس فی الوجود الا هو اذ لیس فی الدار غیره دیّار یا او لیس فی جبّتی سوی الله فقد اخبر عن حاله فی سیره عن نظام الوجودات و الموجودات بما هی موجودات و وجودات خارجة عن مرآة قلبه .
به جایی میرسد در سیر وسلوک که اصلا اینها را نمیبیند و در مرآت قلبش فقط آن حقیقت تجلی میکند. تعبیری هم مرحوم علامه مجلسی اول دارد آن هم تقریبا همین است. برخی از تقریرهای وحدت وجود را نقل میکند در کتاب رد مذهب حکما دوستان می توانند مراجعه بکنند.[2]
بعضی در فضای مجازی سوال میکنند که فایده بیانش چیست؟ آقای دکتر تأیید میکنید، نقد میکنید؟ من اینجا عرض کنم مجدداً مرحله اول بیان هست مرحله دوم نقدهاست.
وحدت حقیقت وجود و کثرت رقیقت
تبیینی است که شاید بتوانیم بگوییم مرحوم ملاصدرا این را دارد که وجود یک واحد شخصی است. یک وجود بیش نیست. حقیقتاً یک وجود بیش نیست. بقیه رقائق آن وجودند. بهترین مثالی که احیاناً خودشان هم میگویند خاک بر فرق من و تمثیل من، حقیقت فوق این حرفهاست. ولی شاید بهترین مثال یا یکی از بهترین مثالها مثال نفس و شئون آن باشد. نفس از نظر آقایان یک حقیقت بسیط است و کثرت ندارد ولی شما ببینید این همه قوا دارد عقل و وهم و شهوت و غضب و … می گویند این کثرت به عین وحدت موجود است رقیقه و تنزّل و تجلّی و شأن همان واحد است نه یک چیز جدا. مثلاً وقتی یک گل را در ذهن تصور می کنم این گل تمام حقیقت من است؟ نه. اصلا و ابدا نفس من یک حقیقت خیلی عظیم است گل غیر از من است؟ نه. به وجهی عین من است به وجهی هم غیر من. از آن جهت که محدود است و حد دارد و متعیّن است. حدّش مبرّر غیریت است. از آن جهت که وجودی ورای وجود من ندارد مبیّن عینتش با من است از این جهت یک وجود است. 2 وجود نیست حقیقتاً. یک وجود است که رقیقه یا تنزّل یا ترشح یا تشؤّن همان وجود واحد است. همان تعبیری که راجع به ذات و صفات خداست. یک ذات است. ولی عالم، قادر، رازق، خالق است. ذات واحد است ولی معانی مختلف به عین همان ذات واحد حقیقتاً موجود است و از شئون همان ذات واحد است.
وحدت حقیقت وجود و کثرت مجازی ماسوی
در قبلی کثرت حقیقی بود وحدت هم حقیقی بود. شئون نفس واقعی اند شوخی که نداریم حقیقتاً موجودند ولی به عین آن واحد. اینجا کثرت مجازی است وحدت حقیقی است. یعنی در بحث حقیقت و مجاز این است که یک ظرفی را روی شعله قرار می دهید شعله ور می شود و کم کم داغ می شود بعد شما می گویید این ظرف گرم شد. اتصاف گرما به آن آبی که در دیگ وجود دارد. واقعا گرم شد. بله اینجا واقعا گرم شد اما واسطه ی در ثبوتی اینجا هست بالذات گرم نشد آتشی بود آن به ذات گرم بود ثانیا و بالتبع این را گرم کرد. اسناد حقیقی است. اما واسطه در ثبوت دارد. اما گاهی واسطه در عروض است. مجاز با غلط تفاوت دارد. مجاز اسناد، اسناد واقعا است. و درست است ولی مجازی است اگر ناودانی باشد در آن هیچ آبی جریان نداشته باشد. بگویی ناودان جاری است! میگویند این حرف باطل است. آبی جاری نیست. اما اگر باران ببارد و در آن میزاب آبی جاری بشود بعد بگویی جر المیزاب. میگویند این مجاز است. مصحح آن چیست؟ اولاً و بالذات آب جاری است ثانیا و بالعرض یا بالمجاز نه بالتبع میزاب جاری است. اینجا هم همین است. این درخت موجود است غلط نیست ولی حقیقت هم نیست. درخت موجود است مجازاً یعنی به حیثیت تقییدیه وجود حق، موجود است. حق اولا و بالذات موجود است این ثانیا و بالعرض موجود است. این تقریباً نمود آن بود می شود. درخت بود حقیقی ندارد. برخلاف آنچه متکلم میگوید که به حیث تعلیلی موجود است یعنی خدا ایجاد کرده حقیقتاً و بعد از ایجاد، حقیقتاً موجود شد. اما آنها می گویند نه…. حقیقتاً اوست که موجود است ازلاً و ابداً این ثانیا و بالعرض موجود است. آقای یزدانپناه در کتاب معروف دروس عرفان نظری خود مبسوطاً باز کردند در چندین صفحه تبیین کردند. اصطلاحاتی هم دارند حیثیت تقییدیه شأنیه و نفادیه و اندماجیه و …
وحدت حقیقی وجود و کثرت حقیقی مخلوقات
تبیینی است علامه طباطبایی دارد تبیین ایشان یک فرقی دارد. ایشان می پذیرد که ما سوی نسبت به خداوند وجود رابطاند. یک تقسیمبندی در وجود فلسفه است میگویند وجود یا فینفسه است یا موجود یا فی غیره است. این قسیم آن است. فی نفسه یا فی غیره. فی غیره یعنی فی نفسه نیست. چون میدانید اقسام باید متباین باشند و تقسیم غلط است. یا فی نفسه است یا فی غیره. فی نفسه تقسیم دارد: جوهر، عرض، فی نفسه، بنفسه و …
فی غیره قسیم این است. هیچ نفسیت ندارد من بهترین مثال را بخواهم عرض کنم: دست من نسبت به بدن من وجود رابط است. دست من در قبال بدن من نیست عین الربط بدن من است. وجود رابط این است نه فکر کنید یک موجود، یک موجود این رابط است نه یک موجود در ذیل این است. معنای حرفی تقریبا همین است.
آقای طباطبایی می فرمایند: ماسوی رابطاند. با این بیان بساط مقولات و مقولات عشر و جوهر و عرض و… همه را باید جمع کنیم. برخی اعاظم می گویند بله تمام این بحث ها باید جمع شود. باید طرحی نو در فلسفه دراندازیم. بحث های ماهوی باید جمع شود با قبول وجود رابط که ملتزم اند. علامه می گوید: نه. اینها نسبت به خدا رابط اند. نسبت به هم نه. یکی جوهر است یکی عرض است. همه محفوظ سر جای خودشان هستند. جواهر عراض، جواهر مادی، جواهر مجرد، اعراض، صفات همه در جای خود محفوظ است. نسبت به او همه رابط اند. فرقش اینجاست برخی تقریر های قبلی.
وحدت حقیقت وجود کثرت وهمی ماسوی
شعر معروف: کل ما فی الکون وهم او خیال
یعنی کثرات که میبینید ثانیه مایراه الأحول است آدم دوبین لوچ یکی را دو تا میبیند. می گویند اگر سیر و سلوک کنی می یابی جز یک وجود ما نداریم. کثرات وهم اند ما یتراءان… به ذهن میآید من الوجود. وجود ندارند توهم الوجودند خیال الوجودند نه خود وجود. وجود یکی بیش نیست.
البته این هم مورد انتقاد برخی بزرگان عرفان و فلسفه است. میگویند این حرف، حرفِ جهلهای متصوفه است. که البته باید جای خودش بحث شود. مرحوم آقا سید جلال آشتیانی میگوید: بزرگان از عرفا همین را گفتهاند. و باید جای خودش بحث شود.
ولی مرحوم ملاصدرا عباراتش را آوردم: إن اکثر الناظرین فی کلام العرفا حیث لم یصلوا الی مقامهم و لم یحیطوا بکنه مرامهم ظنوا أنه يلزم من کلامهم في إثبات التوحيد الخاصى في حقيقة الوجود و الموجود بما هو موجود وحدة شخصية أن هويات الممكنات امور اعتبارية محضة و حقائقها أوهام و خيالات لا تحصل لها إلا بحسب الإعتبار. در اسفار دارد. این حرف غلط است. جای دیگر هم این حرف را دارد که این حرف، خیلی حرف سخیف و سبکی است.
وحدت مجموع عالم (پانتپئزیم) و همه خدایی
شاید بگوییم حتی برخی آتئیستها هم همین را میگویند. میگویند یک طبیعت واحد ما داریم یک ماده بینهایت است ازلا و ابدا هست. هر چه میبینید، تطورات و تعیّنات همان یکی است لذا تلاش شما موحدین برای اثبات صانع تلاش ابتری است. یک حقیقت یک طبیعت واحدی است همه چیز اوست بقیه هم تطورات همو. آنها نمیگویند خدا.
اگر علاقه داشتید می توانید مناظره آقای امیری با آقای بیژن عبدالکریمی را استماع کنید خیلی خوب است. آقای امیری میگوید: تو میگویی وجود، وجود، حقیقت وجود. این حقیقت وجود چیه که تو میگویی؟ ورای اینهاست؟ یا نه. اگر ورای اینها نیست ما هم قبول داریم مشکلی با این نداریم ما مشکلمان این است شما میگویی یک حقیقت متعالی از اشیاء ورای اشیاء مجرد از زمان و مکان حقیقتاً از غیر همه اینهاست مثلا اینها را خلق کرده، رزق میدهد تدبیر میکند ربوبیت میکند ما اینها را قبول نداریم.
خیلی جالب است آقای عبدالکریمی میگوید من به این خدا کافرم. خدای متعالی از اشیاء بعد دعوا میکنند یکی توحید را اثبات میکند آن یکی رد میکند. خدای متعالی از اشیاء من قبول ندارم. خدایی که خلق کرد ایجاد کرد قبول ندارم. بلکه یک حقیقت وجود است. آن بنده خدا هم میگوید این را که ما هم قبول داریم.
ملاصدرا نقل میکند و به شدت رد میکند: إن بعض الجهل من المتصوفة توهموا لضعف عقولهم و وهن عقيدتهم أن لا تحقق بالفعل الذات الأحدیه . خدا چیزی ورای همین ها نیست. او خودش یک تحقق بالفعل ورای اینها که اینها تجلیات او شوند، ندارد. می گوید این حرف خیلی باطل است. شأن عرفا از این بالاتر است بدون مظاهره و مجالیه بل التحقق هو عالم الصوره و قواه الرواحانیة و الله هو ظاهر المجموع لاغیر فذلک القول کفرٌ فضیح. چه حرفیه حرف بسیار غلطی است.
وحدت وجود استیعابی یا نظریه تداخل
استاد فیاضی خودشان در جلسهای که با استاد عشاقی داشتند یکی از تقریرها را همین مطرح کردند. در کتابشان نیست ولی ایشان در آنجا مطرح کردند. تعبیرشان این است: وحدت وجود استیعابی یا نظریه تداخل
این هم یکی از تقریرات میتواند باشد. بدون شک خداوند وجود نامحدود دارد. همه هم قبول دارند. متکلم و غیر متکلم. ماسوی هم حقیقتاً موجودند و غیر حق هم هستند. هیچ عینیتی بین خدا و خلق نیست ولی اگر خدا نامحدود است آقایان میگویند جایی برای غیر نمیگذارد اینها چه میشود؟ میگوید: اینها در قبال او موطن وجودیشان ماسوی است. همون موطن وجودی حق است بدون عینیت و بعد برای اینکه بتوانند مقداری نظریهشان را به ذهن تقریب کنند، از فیزیک معاصر کمک میگیرند. خاطرهای هم دارند با استاد گلشنی که ایشان میگویند که من این را عرضه کردم میدانید که در فیزیک قدیم تداخل اجسام را قبول نمیکردند میگفتند ذاتاً محال است که دو جسم با هم تداخل کند به نقل دقیق فلسفی. یعنی هر موطنی که جسم الف اجزایش حضور دارد دقیقا در همان موطن بدون هیچ تسامح عرفی و مانند آن جسم ب هم حضور داشته باشد. قدیما میگفتند نمیشود عقلاً محال است.
ولی برخی میگویند که نه در فیزیک جدید فی الجمله نسبت به برخی از اجسام شدنی است. نور و شیشه، نور از شیشه عبور میکند. هر موطنی که شیشه وجود دارد، نور هم وجود دارد منتها نور و شیشه یکی نیستند. حتی شیشه شکسته میشود نور برای خودش وجود دارد. هیچ ربطی از این جهت به هم ندارند و حقیقتاً دو وجود هستند. ایشان میگویند: فارغ از اینکه این نظر درست یا غلط باشد ولی اگر خدا بینهایت است اگر بخواهد اشیا را بوجود بیاورد در کجا ایجاد میکند؟ خودش که بی نهایت است، خدا هرجا را نگاه کنی هست. کجا میخواهد ایجاد کند؟ هیچ جای خالی ندارد در خودش ایجاد میکند. بدون عینیت، عینیت نیست. در موطن خود اشیا را لامن شی ایجاد میکند و اینها موجود میشود حقیقتاً. همه را هم بخواهد معدوم میکند و چیزی از او کم نمیشود. هیچ چیز هم به او اضافه نمیشود وقتی ایجاد میکند. هم تحفظ کردیم بر بینهایت بودن حق هم بر وجود حقیقی خارجی اشیا یعنی آن دغدغه ی دینی هم که داشتیم با این مرتفع شد. در روایات هم داریم. این نظر استاد فیاضی است. ایشان معتقدند حدوث عالم دلیل عقلی ندارد قدم عالم هم دلیل عقلی ندارد. همان حرف کانت که دارد که جدلی الطرفین است هر کدام دلیل خودشان را دارد و هیچ کدام تام نیست. اما از جهت نقلی تصریح کردند هم در گفتار هم در آثار که روایات متواتر است که عالم حادث است.
وجود رابطی ما سوی
خدا وجود مستقل است اینها رابطی هستند نه رابط. در وجود رابط گفتیم وجود رابط وجود فی غیره است هیچ نفسیت و خودی ندارد به تعبیر برخی بزرگان لاذات للموجود الربطی او الرابط. هر چه هست در ذیل آن مستقل است که مثال سادهاش هم عرض کردم. اما وجود رابطی در اصول و در ادبیات هم خواندید معنای حرفی مستقلاً تصور نمیشود در ذیل معنای اسمی تصور میشود. ولی وجود رابطی مثل معنای اسمی است. یعنی وجود فی نفسه دارد وجود عرض، اعراض وجودشان رابطی است نه رابط. یعنی فی نفسه واقعاً موجودند اما نفسیتشان عین للغیر بودنشان است. یعنی الان بنده عالم هستم به معنای فلسفی نه ارزشی همه بالاخره تصوراتی داریم. این علم عرض است. اما این علم وجود فی نفسه دارد تصور میشود. اما این علم در خارج بخواهد موجود شود موضوع میخواهد لغیره موجود میشود لذاته موجود نمیشود. جوهر نیست و عرض است. فرق جوهر و عرض همین است. ماسوی وجود رابطیاند نسبت به خداوند نه رابط. یعنی کثرت کاملا هست کثرت واقعی و حقیقی است و به سان اعراض به عین وجود حق موجودند اما با همین توضیح. وجود رابطی دارند نسبت به وجود حق نه رابط.
نظریه حلول
نظریه حلول احیاناً منسوب به برخی از جریانهای صوفیانه است. علامه حلی در برخی آثار نقل میکند در نقد متصوفه میگوید که اینها میگویند خداوند در ابدان عارفین حلول کرده است. برخی از اعاظم عرفان حلول و اتحاد را نقد میکنند که اینجا محال است. در وحدت دویی عین ضلاله است. اتحاد و حلولی نیست دوییت نیست. اینها فرع بر اثنینیت است. دویی نیست. که حالّ در دیگری باشد ولی برخی این را گفتهاند یا حداقل منسوب به برخی از جریانهای صوفی است.
نقد و بررسی اجمالی
این مقام اول بحث که تبیین خیلی مختصر تقریرها بود. اما ادعایی که حقیر دارم: برخی از این تقریرها اصلا وحدت وجود نیست به هیچ نحو. اگر هم باشد واقعاً اصلاً مَجاز هم نیست غلط است. خیلی تسامح دارد. آنهایی که واقعا وحدت وجود است و قائلهای جدی هم دارد در طیف عرفا و … آنها هم اختلاف ظاهری احساس میکنید ولی به نظر من یک روح حاکم در همه آنها وجود دارد و آن این است که هیچکدام از این تقریرها به خلقت به همان معنا که در مناظره گفتم به این معنا که یک خدایی داریم وجود متعالی از خلق دارد، خلق هم مباین وجودش با حق است. دو وجودند حقیقتاً نه مجاز. یعنی کاملاً تمام صفات کمالیه مخلوق از خداوند سلب میشود مطلقاً و خداوند هم همه صفاتش از مخلوق سلب میشود. هیچنحو عینیتی به هیچ توجیهی ندارند. این را تمام این تقریرها قبول ندارند. خلقت به این معنا را قبول ندارند. چون مبنای واحدی در همه این تقریرها وجود دارد که خدا وجودش بینهایت است. یا این را واقعی می گوییم یا شوخی میکنیم. اگر واقعی میگویی لازمهاش این است که این کثرات یا رابط یا ماهیت یا شأن یا نمود یا حتی عدم (نظر به ذاتش) یا تجلی یا… می شوند. هیچکدام یک وجودی ورای وجود حق ندارند در همه اینها این تبیین این معنا ساری و جاری است.
گزینه اول که وحدت مفهوم بود انصافاً ربطی به وحدت وجود ندارد همه هم قبول دارند. تقریباً خدا موجود است ما هم موجودیم. یعنی از همه ما هم از خداوند هم از ما طرد عدم شده است. اشکالی هم این مسئله با دقت های عقلی کسی بخواهد بکند ربطی به وحدت وجود ندارد.
وحدت وجود کامل: اگر آن شعری که من خواندم از مرحوم نراقی و … شعر سعدی را هم اگر دنباله اش را بگیرید آخرش می گوید:
چو سلطان عزت علم برکشد جهان سر به جیب عدم درکشد
آنهم چه بسا مئالش همان وحدت وجود است یعنی در قبال او هیچ نیستند. هیچاند در قبال او. کأنه عدماند. آنها هم تجلی میگویند یعنی تجلی خود اویند ورای او نیستند. دو وجود نیست. تجلی خودش است. نور هست به عین من وجود است. اگر همین باشد این وحدت وجود است. اما اگر بخواهد بگوید ما در مقابل تو اصلا به حساب نمیآییم باز هم ربطی به وحدت وجود ندارند. متکلمان عالم همه این را قبول داریم. او اراده کند هستیم اراده کند معدومیم.
آنکه مرحوم زنوی فرمودند. حیثیت ارتباطیه همان وحدت وجود است یعنی وجود رابط اند. یعنی هویتشان ربط است. یک سیب هست بعد ارتباط با خدا دارد. یعنی خدا ایجادش کرده اینها قبول ندارند. این سیب هویتش عین الربط به اوست یعنی ورای او چیزی نیست. مثل موج دریا
تمام وجودهای رابط که می گویند، نهایتاً مطلب علامه طباطبایی اشکال به آنها است که چطور میشود نسبت به خدا رابط می شوند؟ اما نسبت به هم جوهر و عرض؟ مگر رابط بودن به معنای قیاسی و نسبی است؟ معنای نفسی است. واقعاً رابط است وقتی رابط است جوهر و عرض جمع شده است. لذا از برخی شاگردان ایشان به جد این را رد میکنند.»
دانلود فایل صوتی نشست علمی بررسی تقریرهای مختلف وحدت وجود
[1] ـ مجموعه رسائل فلسفی ملاصدرا ص 456
[2] ـ صفحه 75.