در این زمینه چند مسئله وجود دارد که باید در کنار یکدیگر مدنظر قرار گیرد، یعنی مجموعه دلایل و قرائتی در میان است، نه فقط یک دلیل؛ یک جهت آن غیرمادی است و یک جهت مادی
جهت غير مادی:
طبق آیات و روایات، شیطان ملعون و أعوانش، بر اولیاء خود ظاهر شده و با آنان مرتبط میشوند، شیاطین که مسئول نشر و تقویتِ کفر و شرک بدعت در عالَم هستند، اولیاء خود را به همکاری دعوت میکنند، و برای اینکه این دعوت و آثارش جذاب باشد، کسب قدرتها و خوارقی را به آنان پیشنهاد میکنند، مثلا در قبال نشر بدعت و کفر، إخبار از امور پنهانی يا قدرت بر انجام اعمال عجیب و غریب را به آنان میدهند. شیاطین _ که جنهای غير مؤمن هستند _ به دلیل خلقت عجیبشان قدرتهایی نیز دارند که از عهده بشر عادی خارج است.
سرعت عمل بسیار زیاد، وسائط متعدد، تغيیر شکل به أشکال مختلف، طی مسیرهای طولانی در زمانی کوتاه، ورود به بدن إنسان حتی از روزنههای پوست مانند جاری شدن خون در رگها و….، که همه اینها باعث میشود از جهت فیزیکی بر إنسان غالب شوند. ( توجه شود که بحث ما الان در غالب و مغلوب شدن دینی نیست، بلکه فقط جنبه فیزیکی را مدنظر داریم.)
لذا وقتی بخواهند از قدرتهای خاص خود به انسان بدهند، إنسان باید مطیع آنان شود، و هرچه اطاعت بیشتر، کسب قدرت بیشتر؛ از طرفی انجام امور خارقالعاده برای مردم جذابیت دارد و از آنجا که عموم مردم با این مباحث بیگانهاند، هر عملی که تا حدی ظاهری خارقالعاده دارد را حمل بر کرامت و إعجاز میکنند و جذب میشوند.
قطب یا استاد یا شیخ در مکتب تصوف برای جذب افراد نیاز به این امور دارد، او طی یک قرارداد دو طرفه بین خود و شیطان، خدماتی میدهد و سرویسهایی دریافت میکند. خدمت او اطاعت از شیطان است و تقویت کفر و شرک و بدعت به هر نحو ممکن، و سرویسهای شیطان به او، قدرت بر انجام برخی امور میباشد. پس از تحقق این مسئله، او یک مأمور از طرف شيطان است که باید با همين روش زیردستان را مطیع و جذب کند.
شیطان به او قدرت میدهد و او نیز قدری از آن را با تصرف شیطان به زیر دستان منتقل میکند. لذا قطب و شیخ، به زیردستان میگویند که اگر میخواهید به من یقین کنید، طی مراحلی شما را به جایی میرسانم که دیگر آتش و سیخ و برخی ضربات در شما أثر نکند؛ تا بدینجا مهمترین بُعد این مسئله، إطاعت و ولایتمداری نسبت به شيطان است، زیرا پشت پردهٔ تمام این مسائل اوست که خوارق را به انسان منتقل مینماید و سبب میشود که بدن، متحمل برخی مسائل غیرعادی شود.
عوامل مادی:
فرو کردن سیخ و چاقو در همه نقاط بدن ممکن نیست، بلکه در مواضعی است که کمترین احتمال خونریزی و درد را دارد. قبل از انجام این امور، مقدماتی مانند سماع و رقص و حرکاتی خاص انجام میشود، در اثر شدت و تکرار و سرعتِ حرکات برخی اعضاء، یک موادی در بدن کاهش مییابد و یک موادی افزایش یافته، سپس بدن از حالت عادی خارج میگردد.
در حالت عادی نیز اگر دقایقی با سرعت دور خود بچرخید، دیگر تعادل و کنترل ندارید، حال این مسئله اگر با وجد و جِدیت و نیتی مشخص _ مانند آداب و رسومی خاص _ انجام شود، هم اثرش بیشتر است و هم تلقين نیز دخيل میشود. نمونه بارزش را میتوانید در فیلمهای فرقه قادریه مشاهده فرمائید. با چرخاندن سر با آن موهای بلند و صدای دف، چنان از خود بیخود میشوند که اگر ضربهای به آنان وارد کنید حس نمیکنند.
چرخاندن سر یا سرگیجه در حالت عادی هم بخشی از اعضای بدن را از کنترل خارج میکند، آیا ندیدید در دو صورت، شخص در نهایت به زمین میافتد و متوجه اطرافش نمیشود؟ چه بسا در آن لحظه مثلا دستش نیز آسیب دیده باشد، اما او متوجه نمیشود و حس نمیکند. لذا گاهی تکنیکهای مشخصی بدن را بیحس کرده و نوعی تصرف در جسم میباشد.
برخی پزشکان یا افرادی که به بحث ماساژ مسلطند یا نقاط خاص بدن را میشناسند، به راحتی قادر به بیحس کردن برخی اعضای بدن هستند آنهم بدون ابزار یا تکنولوژی، زیرا نقاط خاص و تأثیرگذار را میشناسند و مثلا با نگه داشتن انگشت روی یک قسمت یا ماساژ قسمتی از سر یا گردن، بدن را از حالت طبیعی بیرون برده و اگر سوزن و چاقو هم بزنند، بدن حس نمیکند.
نگارنده شخصی را از نزدیک دیده که با 20 ثانیه ماساژ در ناحیهای از گردن، یک جوانی را بیهوش کرد و گفت هرچهقدر میخواهید به او سیلی و لگد بزنید، و اطرافیان هم چند ضربه به او زدند، پس از چند دقیقه که حالِ آن جوان طبیعی شد، اصلا متوجه نشد که چه بر او گذشته. و جالب اینکه عامل این مسئله معتاد بود و نه سوادی داشت و نه میدانست که خوارق چیست!
از طرفی استفاده از مواد مخدّر یا مُرفیندار، در میان صوفیه رواج دارد ( رک: ارزش میراث صوفیه، زرين كوب، ص 12 و ص 94 – قلندريه در تاريخ، شفيعي كدكنی،ص 340) و مصرف این مواد سبب بیحس شدن و یا تغییر حالت در بدن میشود، زیرا شخص در آن حالت آنقدر گرمِ تَوَهم و خیالپردازی است که اصلا حواسش به جسمش نیست و خیلی کمتر از یک فرد عادی متوجه درد میشود.
همچنین برخی نقاط بدن در اثر تمرین و ممارست، به کنترل و تسلط انسان در میآید. افرادی هستند که اشیاء محکم و سنگینی را به شکمشان میکوبند، ولی ممکن است مثلا همان چوب بشکند اما ذرهای درد و جراحت در شکم او دیده و حس نشود، یا با ساق پا یا دست، بر اشياء محکم میزنند و آن شیء شکسته میشود ولی دست و پای آنان سالم میمانَد. اینها اثر تمرینهای آمیخته به تکنیک است که برای همه قابل کسب است. لذا این امور برای همه ممکن است، و إعجاز و کرامت نیست.
شاید برای شما سؤال شود که اگر افراد عادی نیز گاهی اینچنین میشوند، ديگر چه ربطی به ولایت شیطان دارد؟!
اگر دقت کنید بدنها با يکديگر متفاوت است، مثلا بدن یک نفر به داروی بیهوشی یا بیحسی یا برخی حرکات، خیلی زود واکنش نشان میدهد، ولی همین داروها و حرکات در بدن برخی افراد اصلا کارساز نیست یا خیلی زود اثرش از بین میرود. اما اگر همین شخص نیز خود را به قطب یا شخص صاحب قدرت بسپارد و ولایت او را بپذیرد، با تصرف او اثرپذیری آغاز میشود. اینجاست که فقط قطب یا کسی که از او اجازه دارد باید سیخ و چاقو را در بدن فرو کند، آن هم سیخ و چاقویی که آنجاست و چه بسا تحت تأثیر اموری مانند طلسم_سحر_جادو قرار گرفته تا بدن را نیازارد، یا اذهان و چشمهای بینندگان را سِحر کند؛ و فقط با اجازه و إذن قطب ( بخوانید شیطان ) این حال از بین میرود و بدن به حالت عادی باز میگردد.
غالبا در یک مجلس، فقط چند نفر اجازه دارند این أعمال را انجام دهند، و این تعداد همانهایی هستند که ولایت قطب را پذیرفتهاند و تحت تأثیر قدرت او برخی اعمال را انجام میدهند، آن هم با تکنیکهای خاص و إکتسابی؛ در این میان چشمبندی و شعبده نیز نقش مهمی إيفا میکند، و برخی صوفیه و غلات و منحرفین در این مسئله مهارت زیادی داشتهاند. بايد توجه داشت که نکات مذکور، یک مجموعه مسائل است که گاهی بصورت کامل و گاهی موردی کاربرد دارد.
بیان تفصیلی مستندات، باعث إطاله کلام میشود و ممکن است که ذهن مخاطب از اصل مطلب منحرف شود. اما به برخی از مستندات به نحو اختصار إشاره میشود:
گذشت که یکی از عوامل مهم برای خوارق عادات صوفیان و بدعتگذاران و منحرفین، ولایتپذیری شیطان ملعون به انواع آن است. اشاره کردیم که شیاطین بر اولیاء خود ظاهر شده و با آنان ارتباط و گفتگو دارند.
امام صادق علیه السلام درباره چند تن از غُلات و منحرفین فرمودند: خداوند متعال آنان را لعنت کند! شیطان از سر تا ناف، بصورت زیباترین انسان برای آنان نمایان میشد. ( رجال الكَشي، ط_مشهد، ص ٣٠٤ ) و از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت شده است: هرکس به گناه آلوده شود از یاد خداوند متعال غافل گردد، و هرکس از حجت خدا اطاعت نکند، شیطانی برایش تعیین شود که پیوسته همراه او باشد. (الخصال، نشر جامعه مدرسین، ج ٢ ص ٦٣٤ )
طبق برخی روایات، سپاه ابلیس اعم از جن و إنس که (لعنت خدا بر آنان باد) یگدیگر را ملاقات میکنند و به یکدیگر خبر میدهند که ما برای گمراهکردنِ فلانی، از فلان راه استفاده کردیم و نتیجه داد، شما نیز برای گمراه کردن چنین کنید! و برخی به یکدیگر اخبار پنهانی میدهند. (بعنوان نمونه: مجمع البیان، ط_أعلمی، ج ۴ ص ١٤٠ _ الکافی، ط_الاسلامیه، ج ١ ص ٢٥٣)
لذا با توجه به نوع خلقت جنيان (که بسیار انعطافپذیر و لطیف هستند و به هر شکلی درمیآیند) یا بر انسان ظاهر میشوند (مانند برخی گمراهان مشهور در تاریخ که خواهد آمد) یا با وسوسه و تلقين به گمراهکردن و آزار و اذیت میپردازند؛ تا جایی که قادرند به عمق مغز و قلب انسان نفوذ کنند و میتوانند تصویر و صدا بسازند، و حتی اگر شخصی ناشنوا باشد آن وسوسه را میشنود، و اگر نابینا باشد آن تصویرسازی و حروف را میبیند، چون درونی و باطنی است. جالب اینکه برخی از بزرگترین موسیقیدانها ناشنوا یا نابینا بودند و در عین حال تحولی در دنیای موسیقی ایجاد نمودند. (و میدانیم که موسیقی شیطانی است.)
“کاهن” کسیست که با جن مرتبط است و اخبار پنهانی را به مردم میدهد. حال این نکته قابل توجه است که نوع این ارتباط چگونه میباشد؟ یکی از روایاتی که به نوعِ این ارتباط اشاره کرده، روایتیست که در کتاب “احتجاج _ ط_ مشهد، ج ٢ ص ٣٣٦” نقل شده است. طبق این روایت این نکات جالب توجه و قابل تأمل است:
کاهن بین مردم به منزله حاکم و قاضی بود، و مردم در امور اختلافی به او رجوع میکردند.
کاهن برای مردم پیشگوئی میکرد. شیطان چون از حوادث زمین باخبر بود، آنها را به کاهن گزارش میداد و او هم به مردم.
تا یک زمانی شیاطین اخبار آسمانها را پنهانی گوش میدادند، و هنوز از این کار منع نشده بودند. در همان استراق سمعها یک مطلب جزئی را میدزدیدند و به کاهن میگفتند، او هم مطالبی از خودش بر آن میافزود، و حق و باطل را به هم میآمیخت. آنچه صحيح از آب در میاد همان سخن حقی بود که شیطان شنیده بود و به کاهن گفته بود، و آنچه دروغ بود همان گفتههای کاهن بود
از يک دورهای به بعد، دیگر شیاطین قادر به استراق سمعِ اخبار آسمانها نبودند و از صعودشان به آسمانها منع شد و با ستارگان تیرباران میشدند، لذا دیگر از همان مقدارِ کمِ اخبار آسمانی هم باخبر نمیشدند و فقط اخبار زمینی را به کاهن میدادند، مانند دزدی و قتل و مسائل ديگر
شیاطین در همين اخبار زمینی هم دروغ و تحریف زیاد دارند و غالبا آنچه به کاهن میگویند واقعیت نیست، و برای همین است که غالب اخبار کاهنان کذب یا نزدیک به کذب است.
نتيجه تا بدین جا:
در همان مواردی که شیاطین سخن حقی هم میشنیدند، باز خروجیِ کارِ کاهنان قابل اعتماد نبود، چون حق و باطل با یکدیگر مخلوط میشد. حال که دیگر خبری از همان اخبارِ کمِ حقِ آسمانی نیست و فقط اخبار زمینی را میدهند و در همان هم باز کذب و تحریف وجود دارد، دیگر چه اعتمادی به سخن کاهنان⁉️ تازه اگر تمام اخبار زمینیان را هم بدون ذرهای اشتباه و تحريف به کاهن بگویند، باز فضلی ندارد و امتیازی محسوب نمیشود. زیرا در نتیجه کار شیاطین است، و این دال بر ارتباط آنان با شیاطین میباشد. لذا دانستنِ اخبار پنهانی، دلیل بر حقانیت و ایمان نیست.
اما این تعریف علمی و اصطلاحیِ کاهن است، و در باطن، افرادی که احضار يا تسخیر جن میکنند، خود مطیع شیاطین میشوند تا بتوانند اهدافشان را پیش ببرند، پس این کاهن است که به تسخیر جن در میآید، نه اینکه جن مطیع او شود. (جنی که مؤمن است قابلیت چنین استفادهای ندارد، لذا جنی که در این مسائل فعالیت میکند، کافر و از شیاطین است.) یعنی تا از شیاطین اطاعت نکنند، آنان قدرت و خدماتی نمیدهند. عبادت و پرستش جنیان باعث میشود که آنها تواناییهایی را به انسان عطا کنند، و این درحالیست که خداوند متعال در آیات فراوانی انسان را از انجام چنین کاری منع کرده و او را از عاقبت چنین اعمالی آگاه نموده است. بعنوان نمونه:
أ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَني آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبين. (يس، آیه ۶٠)
بلْ كانُوا يَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَكْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُون. (سبأ، آیه ٤١)
و جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكاءَ الْجِنَّ. (الأنعام، آیه ١٠٠)
وَ أَنَّهُ كَانَ رِجَالٌ مِّنَ الْإِنسِ يَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِّنَ الْجِنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقًا. (سوره جن، آیه ۶) یعنی: “و مردانی از آدميان، به مردانی از جن پناه میبردند و بر سركشی آنها افزوده میشد.”
زراره گوید: از امام محمد باقر علیه السلام، درباره این آیه: «وَ أَنَّهُ كَانَ رِجَالٌ مِّنَ الْإِنسِ یَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِّنَ الْجِنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقًا» (آیه فوق) پرسیدم و ایشان فرمودند: جنّیان بر گروهی از انسانهایی كه به مردانی از جنّیان پناه میبردند، فرود میآمدند و بر سركشی آنان میافزودند. همچنین امام علیه السلام فرمودند: برخی افراد نزد كاهنی كه از شیطان الهام میگرفت میرفتند و میگفتند: به شیطانی که نزدت میآید بگو: فلانی به تو پناه آورده است !!! ( تفسير قمی، ج ٢ ص ٣٧٨ )
لذا این “پناه بردن به جن، و شریک کردن جن با خداوند، و عبادت کردن آن” که در آیات فوق اشاره شد، همان اطاعت است. زیرا وقتی انسان پناهنده بر جایی یا کسی میشود، باید مطیع شود تا خدماتی دریافت کند. از جهتی چون سرعت و قدرت جنیان از انسان بیشتر است، لذا انسان نمیتواند آنان را تسخیر خود کند. در واقع باطنِ این به اصطلاح “تسخیر” همان اطاعت و پناه بردن به جنیان است.
اینجاست که ساحر و کاهن، باید طی مقرراتی خاص و برنامهریزی شده جلو رود تا بتواند خدماتی دریافت کند. (مثلا اخبار پنهانی دهد، در چیزی تصرف کند، جابجایی انجام دهد) اگر او بر شیاطین تسلط داشت، نیازی به این همه مقررات برای انجام امور نبود که برخی هم زیربار آن نروند و برخی نیز تکذیبش کنند. بلکه او به دلخواه خود و بدون قانونمندی به جن دستور میداد که کار مراجعه کننده را انجام دهد، تا هم مریدانش بیشتر شوند، هم برخی به شیادی او پی نبرند. اما چون خودش زیردست جنیان شده، لذا آنان میگویند که باید چه کند و چه قانونی تعیین کند. پس تسخیری در کار نیست.
گاهی برخی افراد، در خواب یا بیداری، فردی نورانی، یا با ظاهری زیبا و معنوی را میبینند که گمان میکنند رسول خدا صلی الله علیه و آله يا أهل بيت عليهم السلام را دیدهاند، و بسیار تحت تاثیر این خواب و دستورات آن شخص نورانی یا معنوی قرار میگیرند. اما فارغ از اینکه:
در روایتی از امام صادق علیه السلام آمده که ایشان فرمودند، پدرم امام باقر علیه السلام میفرمودند: شیطانی است بنام “مُذهِب” که به هر شکلی در میآید، اما نمیتواند به شکل معصومین در بیاید. ( اختیار معرفة الرجال، ص ٢٩٣، حديث ٥١٦ ) لذا کسی که در زمان حیات یک معصوم علیه السلام ایشان را ندیده، نمیتواند تشخیص دهد که آیا شخصی که در خواب یا بیداری یا خلسه دیده، چه کسی است!
زیرا چهرهٔ معصوم را ندیده که بتواند یقین کند آن شخصی که رؤیت کرده همان نبی یا وصی است. از طرفی با توجه به اینکه شیطان میتواند به هرشکلی ظاهر شود، لذا ممکن است به دروغ خود را نبی يا وصی معرفی کند، و چون آن شخص چهره معصوم را ندیده، فریب میخورد.
همچنین امام صادق علیه السلام درباره یکی از منحرفین فرمودهاند: او گمان میکند پدرم امام باقر علیه السلام را میبیند، در حالی که چنین نیست؛ بلکه او شیطانی را میبیند بنام “مُتِکَوِن” که به هرشکل و صورتی ظاهر میشود؛ اما بصورت معصومین نمیتواند ظاهر شود. ( اختیار معرفة الرجال، ص ٣٠٠، روایت ٥٣٧ ) در روایتی امام صادق علیهالسلام فرمودند: اگر در منزلی چهل روز آلات موسیقی نواخته شود، شیطانی بنام قَفَندَر بر صاحبخانه مسلّط میشود و تمام اعضایش را بر اعضای بدن او گذاشته و سپس میدَمد؛ آنگاه غیرت از آن مرد گرفته میشود، بطوری که نامحرمان بر نوامیسش وارد میشوند و او عکسالعملی نشان نمیدهد! ( الکافی، ط_الاسلامیه، ج ۶ ص ۴٣٣ )
همچنین در آیات و روايات فراوانی بیان شده که شیطان بر جسم مؤمنین نیز میتواند مسلط شود، اما بر ایمان آنان تسلطی ندارد. یعنی میتواند وارد جسم شود و مانند خون در رگها جاری گردد و بیماری و درد ایجاد کند، اما نمیتواند ایمانشان را بگیرد. ( تفسیر عیاشی، ج ٢ ص ٢٢٣ و ج ١ ص ٣٠٩، الکافی، ط_الاسلامیه، ج ٨ ص ٣٥ و ج ٢ ص ٢۵۵، علل الشرائع، ج ٢ ص ٥٧٢، بحارالانوار، ج ٣٧ ص ١٦٤ )
حال به این موارد توجه کنید:
از “ابا یعقوب نهجوری” نقل است که گوید:
در يكى از اسفار مكه، منصور حلاج با جماعت زیادی بود. من با مشايخ مكه قرار کردیم آنان را مهمان کنیم. روزى نزد حلاج رفته و گفتم: وقت افطار میخواهم شما در بالای كوه ابوقبيس با ما افطار كنيد. او پذیرفت. چون سُفره آوردیم، حلاج گفت: ميل به شيرينی دارم. گفتم: خرما در سُفره است. گفت: من حلواى گرم تازه مىخواهم كه با آتش پخته باشد. اين را گفت و از ميان جمع بيرون رفت.
طولى نكشيد كه برگشت و جامی از حلوای تازه در دست داشت، آن را بر زمين نهاده و گفت بخوريد. مشايخ شروع بخوردن نمودند. با خود گفتم اين از آن مواردیست که استاد او در سِحر به او تعليم داده و ارتباط جن است. سپس قطعهای از آن حلوا را برداشته و از كوه پايين آمدم و در ميان حلوافروشان آن را نشان دادم. گفتند اين حلوا از “زبيد” است اما مخصوص به آنجاست و قابل نقل بجای دیگری نيست. من آن جام را به يكى از رفقای زبيدی خود داده و گفتم اين را به زبيد ببر و از حلوافروشان آنجا بپرس جامی به اين نشان از كيست؟! چون در زبيد رفت و تفتيش كرد، معلوم شد آن جام از يكى از حلوافروشان آنجاست. بعد از اين واقعه يقينم شد كه او جن دارد.
تاریخ بغداد، ج ٨ ص ١٢٣
جامی از عبدالله خفیف نقل کرده:
«شیخ ابوالقاسم قصرى كثير الاطراق بود، يعنى بسيار سر در پيش مىانداخت. از وى سبب آن را پرسيدم، گفت: پيش از اين در قديم الايّام در هر هفت شبانه روز يك بار چيزى مىخوردم. مردى از جن مىآمد و بر من سلام مىكرد، امّا وى را نمىديدم. يك روز وى را گفتم: چه باشد كه ظاهر شوى؟ ناگاه ديدم كه شخصى در خوبترين صورتى بر من ظاهر شد. گفتم: چه كسى هستی؟ گفت: من از مؤمنان جنّيانم! وقتى كه امثال شما را مىبينيم، دوست مىداريم كه وى را زيارت كنيم و سلام گوييم! پس گفتم: بعد از اين بر من در هر وقتى ظاهر شو! مرا دوست گرفت و با من انس تمام پيدا كرد و چيزها به من مىآموخت. روزى وى را گفتم: بيا تا به مسجد در آييم و ساعتى بنشينيم!
گفت: وقتى كه بنشينى و سخن گويى و مردم ترا بينند و مرا نبينند، ترا به وسواس نسبت خواهند كرد. گفتم: بيا تا در آخرهاى مسجد بنشينيم كه هركس ما را نبيند. پس درآمديم و بنشستيم. گفت: اين مردمان را چون مىبينى؟ گفتم: بعضى را نيمخواب و بعضى را در خواب و بعضى را آگاه. گفت: آنچه بر سرهاى ايشان است مىبينى؟ گفتم: نه. چشمهاى مرا بماليد، ديدم كه بر سر هر كسى غرابى نشسته است. بعضى را بالها به چشم فروگذاشته است، و بعضى را بر سر نشسته است، و بعضى را گاهى به وى فرود مىآيد و گاهى بالا مىرود. گفتم: اين چيست؟ گفت: مگر نخواندهاى قول اللّه – تعالى – را كه: وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطاناً، فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ (٣٦ /زخرف) اينها شياطيناند كه بر سرهاى ايشان نشستهاند و بر هر يك به قدر غفلت وى استيلا يافتهاند.
و آن جنّى به اين طريق به من مىآمد و بر من ظاهر مىشد تا روزى سخت گرسنه شدم، و پيش من از نان صدقه بقيّهاى بود، و تا وقت افطار كه عادت داشتم چهار روز مانده بود. پارهاى از آن نان گرفتم و بخوردم، گرسنگى من ساكن شد. ناگاه آن جن آمد و بر من سلام كرد، امّا ظاهر نشد. گفت: ما از بهر اين رياضات و صبر بر آن مىخواهيم شما را، چون ما ترا امتحان كرديم، بر آن صبور نبودى. اين بگفت و برفت و ديگر باز نيامد. اين سر در پيش انداختن من از آن وقت است.»
نفحات الانس، چاپ هند، ص ٢٨٣
خواجه عبدالله انصاری در طبقات، نام وی را ابوبکر آورده؛ دقت کنید که وی از کبار اصحاب جنید بغدادی بوده و سُنی مذهب، و ریاضت وی خلاف شرع و خلاف سنت بودهست. پیشتر بیان شد که شیاطین با ظواهری متفاوت و گاهی زیبا بر اهل بدعت و دشمنان اهل بیت علیهم السلام ظاهر میشوند و با آنان گفتگو میکنند و گاهی مکاشفاتی برای آنان پدید میآورند و باز بیان شد که برخی ریاضتها جن را جذب میکند.
حال میپرسیم: آيا بر يک صوفیِ مخالف اهل بیت علیهم السلام که ریاضتی خلاف شرع و سنت داشته، جنِ مؤمن ظاهر میشود یا شیطان؟ و جالب اینکه تصریح کرده چون این نوع ریاضت را دوست داریم نزد شما میآئیم، و چون آن را خراب کردی دیگر نزد تو نمیآیم. یعنی سبب ظاهر شدنش بدعت و ریاضت بوده است.
در احوالات یکی از مشایخ صوفیه “شيخ سليمان تركمانى” نوشتهاند:
«وى در دمشق مىبوده، كهنه عبايى چركين در بر؛ از جاى خود كم برخاستى و سخن كم گفتى؛مىگويند كه در رمضان غذا مىخورده است و نماز نمىگزارده است، اما وى را كشف و اطّلاع بر مغيّبات مىبوده و إخبار از آن مىكرده.»
نفحات الانس، چاپ هند، ص ٦٧٤
خوب تأمل نمائید که خودشان چگونه اعتراف نموده اند. کسی که نماز و روزه را اهمیت نمیداده و چنین در روز روشن خلاف شرع میکرده، آیا از طریق ملائکه به اخبار پنهانی آگاه میشده؟ واضح است که چنین نیست و شیطان بر او نازل میشده است. انسانِ بیتقوا و تارکِ نماز و روزه، از رحمت خداوند متعال به دور است و مورد توجه شیطان واقع میگردد، لذا کشف و شهودش نیز شیطانی است.
( پایان بخش اول )
ادامه دارد…