پیشنهادی:

کرامات غیر رحمانی – بارش باران به دعاى راهب‏ – اضلال کفار

در زمان امام حسن عسكرى عليه السلام مردم سامرا دچار قحطى شدند . خليفه به حاجب خود و اهل مملكت دستور داد براى [ انجام نماز و ] طلب باران به خارج شهر بروند . سه روز پياپى به مصلاى خارج از شهر رفتند و دعا كردند اما باران نيامد . در روز چهارم جاثليق ، عالم بزرگ مسيحيان با مسيحيان و راهبان به سوى صحرا رفت . در ميان آنها راهبى بود كه هر گاه دستش را به سوى آسمان بلند مى‏ كرد ، باران فراوان با قطرات درشت مى‏ باريد .

بيشتر مردم در دينشان به ترديد افتادند و شگفت ‏زده شدند و به دين مسيحيت گرايش پيدا كردند .

خليفه [ حكومتش را در خطر ديد و از ناچارى ] كسى را به سوى امام حسن عسگرى عليه السلام كه در آن هنگام در زندان بود فرستاد و امام عليه السلام را از زندانش بيرون آورد و به او گفت : امت جدّت را درياب كه به راستى ‏نابود شدند .

امام عليه السلام فرمود : من فردا به خارج شهر [ محل مراسم طلب باران ] مى ‏روم و شك را ، ان شاء الله ، برطرف مى ‏كنم . در روز سوم [ از خروج مسيحيان ] جاثليق با راهبان بيرون آمدند . امام حسن عليه السلام نيز با گروهى از يارانش بيرون آمدند .

هنگامى كه امام عليه السلام راهب را ديد كه دستش را به سوى آسمان بلند كرده ، به يكى از غلامانش فرمود : دست راست راهب را بگيرد و آن چه بين دو انگشتش هست ، درآور . او نيز چنين كرد و از بين دو انگشت سبابه‏ ی راهب ، استخوان سياهی درآورد . امام عليه السلام آن استخوان را در دست گرفت و سپس به راهب فرمود : اكنون طلب باران كن . راهب طلب باران كرد [ اما برخلاف گذشته ] آسمانى كه ابرى بود صاف شد و خورشيد با درخشندگى آشكار شد .

خليفه از امام عليه السلام پرسيد : اين استخوان [ كه چنين خاصيتى دارد ] چيست ؟ امام عليه السلام فرمود : اين مرد گذرش بر قبر پيامبرى افتاده و اين استخوان پيامبر به دست او افتاده است و از خواص استخوان پيامبران اين است كه هيچ گاه آشكار نمى ‏شود مگر اين كه آسمان پر باران شود .(1)

احاديث ياد شده نشان مى ‏دهد كه امور غيرعادى از اهل باطل و حتى دشمنان خدا نيز مى ‏تواند بروز كند آنچنان كه موجب تحيّر و گمراهى نادانان گردد .

به اين مطلب كه برخى امور ممكن است به حكمتى از سوى خداوند سبب تحير و گمراهى شود اضلال مى‏ گويند . مسئله اضلال خداوند ، موضوع پيچيده ‏اى است كه در نظر داريم تا اندازه‏اى آن را بررسى نماييم . مسئله اضلال خداوند ، موضوع پيچيده ‏اى است كه در نظر داريم تا اندازه‏ اى آن را بررسى نماييم .

إضلال

تجزيه و تحليل جريانات ياد شده ، گره ‏گشاى بسيارى از معضلات فكرى در مورد امور غيرعادى است . بسيار مناسبت دارد كه به برخى از حكمت‏هاى پنهان در اين موارد اشاره‏ ای صورت پذیرد .

خذلان الهى نسبت به اهل باطل امرى است مسلّم بوده و اين مطلب گاهى در قرآن به صراحت بيان شده است ، اما فتنه ‏هايى كه موجب تزلزل اهل حق مى ‏گردد نيازمند توجيه است .

به لطف الهى اين مشكل نيز مانند بسيارى از معضلات حاكم بر افكار ، در سفره علوم آل محمّد عليهم السلام حل شده است ؛ توجه كنيد :

اميرالمؤمنين عليه السلام به عبداللَّه پسر يحيى فرمود : ستايش خداوندى را كه به وسيله محنت‏هاى شيعيانِ ما ، گناهانشان را در دنيا پاك كرد تا طاعت‏هاى آنان سالم بماند و استحقاق ثواب بر آنها را [ در آخرت ] پيدا كنند .

عبداللَّه پرسيد : اى اميرالمؤمنين ! ما شيعيان جز در دنيا به گناهانمان مجازات نمى ‏شويم ؟ حضرت فرمود : آرى چنين است ، آيا نشنيده ‏اى سخن رسول خدا صلى الله عليه وآله را كه فرمود دنيا زندان مؤمن و بهشت كافر است . به راستى كه خداوند تعالى شيعيان را به وسيله ابتلاء آنها به گرفتارى‏ ها و به سبب غفران آن‏ها با مصائب در دنيا ، از گناهانشان پاك مى‏ گرداند . به راستى كه خداوند فرموده است : و هر [ گونه ] مصيبتى به شما برسد به سبب دستاورد خود شماست ، و [ خدا ]از بسيارى [ از گناهان ] درمى‏ گذرد . تا هنگامى كه شيعيان وارد قيامت مى‏شوند [ تنها ] طاعات و عبادات آنها پرونده اعمالشان را پر كند .

همچنين خداوند طاعات دشمنان آل محمّد عليهم السلام را هر چند كه ارزش و وزنى ندارد ، در دنيا پاداش مى‏ دهد و زمانى كه به قيامت آيند گناهان آنان و دشمنى با آل محمّد عليهم السلام و دشمنى با ياران خوبشان [ به تنهايى ] بر آنان گذاشته شود ؛ پس در آتش انداخته مى ‏شوند .

به راستى كه از محمد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى ‏فرمود : در گذشته پيش از شما دو مرد بودند يكى فرمانبردار خداوند و ديگرى كافر به خداوند كه آشكارا دشمنى با دوستان خدا و دوستى با دشمنان خدا داشت ؛ هر كدام از اين دو ، پادشاه بزرگى در بخشى از زمين بودند .

كافر بيمار شد و به نوعى ماهى اشتها پيدا كرد كه آن زمان فصل صيد آن نبود ؛ زيرا آن نوع ماهى در آن وقت آن چنان در اعماق درياها رفته بود كه امكان صيد آن نبود . [ به دليل انحصار معالجه به آن نوع ماهى ] پزشكان ، پادشاه كافر را از سلامتى ‏اش نااميد كردند و سفارش كردند كه جانشين [ خود را ]تعيين كند و به او گفتند كه تو جاودان‏تر از ساير مردگان نيستى ؛ چرا كه شفاى تو در اين ماهى است كه ميل به آن پيدا كرده‏اى و راهى هم به اين ماهى نيست .

در اين هنگام خداوند فرشته ‏اى را فرستاد و به او امر كرد تا اين ماهى را از اعماق اقيانوس ‏ها به سوى ساحل براند تا گرفتن آن آسان گردد . در نتيجه اين ماهى براى پادشاه صيد شد و او هم آن را خورد و از بيمارى رهايى يافت و سال‏ها پس از اين فرمانروايى كرد .

پادشاه با ايمان نيز [ به همين بيمارى ] مبتلا شد . البته در هنگام فراوانى اين نوع ماهى ، حتى نهرها هم از آن خالى نبود ، آن چنان كه صيد آن بسيار آسان بود . پادشاه با ايمان نيز ميل به اين ماهى پيدا كرد و پزشكان نيز برايش توصيه كردند و به او گفتند كه خوشحال باش كه اين زمان فصل همين نوع ماهى است ؛ صيد مى‏ شود و از آن خورده و بهبود می یابی .

در اين هنگام خداوند همان فرشته را فرستاد و دستور داد كه اين نوع ماهى را از نهرها به سوى اعماق اقيانوس‏ها براند تا در دسترس نباشد . در نتيجه ماهى كه داروى پادشاه با ايمان بود ، پيدا نشد و پادشاه مُرد .

فرشتگان آسمان و اهالى همان سرزمين از اين امر شگفت ‏زده شدند ، تا آن جا كه نزديك بود مردم دچار فتنه گردند و در دينشان به ترديد افتند ؛ زيرا ديدند خداوند آن چه كه ممكن نبود بر كافر ممكن ساخت و آن چه كه ممكن بود بر مؤمن ناممكن ساخت .

خداوند به فرشتگان آسمانى ، و پيامبرى كه آن زمان در آن سرزمين بود وحى نمود كه : به راستى كه منم خداوند كريمِ صاحب فضلِ توانا . آن چه عطا مى‏ كنم زيانى به من نمى‏ رساند و آن چه باز مى‏ دارم از من چيزى كم نمى ‏كند ، و من ذره ‏اى به كسى ستم نمى ‏كنم .

اما نسبت به پادشاه كافر ، به اين دليل صيد ماهى در غير فصل را برايش آسان نمودم كه پاداش كار خوبى باشد كه انجام داده بود ، زيرا بر من است كه كار خوب كسى را باطل نگردانم . پاداش پادشاه كافر براى اين بود كه هنگام ورود به قيامت كار خوبى در پرونده او نباشد و به سبب كفرش داخل آتش شود .

اين كه از پادشاه عابد همين ماهى را بازداشتم ، به خاطر گناهى بود كه از او سر زده بود . خواستم با نرسيدن به اشتهايش و نابود ساختن آن دوا ، از گناهش پاك شود و بدون گناه بر من وارد شود و بدين گونه داخل بهشت گردد .(2)

روايتى ديگر در اين زمينه :

از امام باقر عليه السلام شنيدم كه مى‏ فرمود : دو فرشته كه از آسمان فرود مى‏ آمدند ، در هوا با يكديگر ملاقات كردند . يكى از ديگرى پرسيد : براى چه امرى فرود آمدى ؟ گفت : خداوند عزوجل مرا به درياى ايل فرستاد تا یک ماهی را به سوى ستمگرى از ستمگران كه ميل به آن پيدا كرده ، برانم . خداوند به من فرمان داد كه آن ماهى را به سوى صياد ماهى برانم تا آن را براى ستمگر بگيرد با اين هدف كه خداوند نهايت آرزوى ستمگر را در حال كفرش به او برساند .

سپس [ او از فرشته اول ] پرسيد : تو براى چه مأموريتى برانگيخته شدى ؟ پاسخ داد خداوند عزوجل مرا در امرى شگفت‏تر از مأموريت تو فرستاده است . مرا به سوى بنده مؤمنش كه روزه‏ دار و قائم به عبادت و دعا بود و صدايش در آسمان شناخته شده است ، فرستاد تا ديگى كه در آن براى افطارش غذا پخته بود ، بريزم تا بدين وسيله خداوند به هدفش كه نهايت امتحان ايمان اوست برسد .(3)

ترديدى نيست كه پيام كلى این روایات و روایات دیگر اين است : خداوند براى اين كه پرونده مؤمنين ، از بدى خالى گردد آنها را دچار ابتلائاتى مى‏ كند تا هنگامى كه نزد خداوند مى ‏آيند هيچ نقطه تاريكى در پرونده خود نداشته باشند . همچنين خداوند تمام نيكى برخی افراد را در دنيا جبران مى ‏كند تا هنگامى كه نزد خدا مى ‏آيند هيچ نقطه روشنى در پرونده آنان نباشد .


[1] – رُوِيَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ سَابُورَ قَالَ قُحِطَ النَّاسُ بِسُرَّ مَنْ رَأَي فِى زَمَنِ الْحَسَنِ الْأَخِيرِ عليه السلام فَأَمَرَ الْخَلِيفَةُ الْحَاجِبَ وَ أَهْلَ الْمَمْلَكَةِ أَنْ يَخْرُجُوا إِلَى الِاسْتِسْقَاءِ فَخَرَجُوا ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ مُتَوَالِيَةٍ إِلَى الْمُصَلَّى وَ يَدْعُونَ فَمَا سُقُوا فَخَرَجَ الْجَاثَلِيقُ فِى الْيَوْمِ الرَّابِعِ إِلَى الصَّحْرَاءِ وَ مَعَهُ النَّصَارَى وَ الرُّهْبَانُ وَ كَانَ فِيهِمْ رَاهِبٌ فَلَمَّا مَدَّ يَدَهُ هَطَلَتِ السَّمَاءُ بِالْمَطَرِ فَشَكَّ أَكْثَرُ النَّاسِ وَ تَعَجَّبُوا وَ صَبَوْا إِلَى دِينِ النَّصْرَانِيَّةِ فَأَنْفَذَ الْخَلِيفَةُ إِلَى الْحَسَنِ عليه السلام وَ كَانَ مَحْبُوساً فَاسْتَخْرَجَهُ مِنْ مَحْبَسِهِ وَ قَالَ الْحَقْ أُمَّةَ جَدِّكَ فَقَدْ هَلَكَتْ فَقَالَ إِنِّى خَارِجٌ فِى الْغَدِ وَ مُزِيلُ الشَّكِّ إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى فَخَرَجَ الْجَاثَلِيقُ فِى الْيَوْمِ الثَّالِثِ وَ الرُّهْبَانُ مَعَهُ وَ خَرَجَ الْحَسَنُ عليه السلام فِى نَفَرٍ مِنْ أَصْحَابِهِ فَلَمَّا بَصُرَ بِالرَّاهِبِ وَ قَدْ مَدَّ يَدَهُ أَمَرَ بَعْضَ مَمَالِيكِهِ أَنْ يَقْبِضَ عَلَى يَدِهِ الْيُمْنَى وَ يَأْخُذَ مَا بَيْنَ إِصْبَعَيْهِ فَفَعَلَ وَ أَخَذَ مِنْ بَيْنِ سَبَّابَتَيْهِ عَظْماً أَسْوَدَ فَأَخَذَهُ الْحَسَنُ عليه السلام بِيَدِهِ ثُمَّ قَالَ لَهُ اسْتَسْقِ الْآنَ فَاسْتَسْقَى وَ كَانَ السَّمَاءُ مُتَغَيِّماً فَتَقَشَّعَتْ وَ طَلَعَتِ الشَّمْسُ بَيْضَاءَ فَقَالَ الْخَلِيفَةُ مَا هَذَا الْعَظْمُ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ قَالَ عليه السلام هَذَا رَجُلٌ مَرَّ بِقَبْرِ نَبِيٍّ مِنَ الْأَنْبِيَاءِ فَوَقَعَ إِلَى يَدِهِ هَذَا الْعَظْمُ وَ مَا كُشِفَ مِنْ عَظْمِ نَبِيٍّ إِلَّا وَ هَطَلَتِ السَّمَاءُ بِالْمَطَرِ . ( بحارالأنوار ، ج 50 ، ص 270 ، باب 3 ، ح 37 )

[2] – قَالَ الصَّادِقُ عليه السلام قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام لِعَبْدِ اللَّهِ بْنِ يَحْيَى الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى جَعَلَ تَمْحِيصَ ذُنُوبِ شِيعَتِنَا فِى الدُّنْيَا بِمِحْنَتِهِمْ لِتَسْلَمَ بِهَا طَاعَاتُهُمْ وَ يَسْتَحِقُّوا عَلَيْهَا ثَوَابَهَا فَقَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ يَحْيَى يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ إِنَّا لَا نُجَازَى بِذُنُوبِنَا إِلَّا فِى الدُّنْيَا قَالَ نَعَمْ أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وآله الدُّنْيَا سِجْنُ الْمُؤْمِنِ وَ جَنَّةُ الْكَافِرِ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يُطَهِّرُ شِيعَتَنَا مِنْ ذُنُوبِهِمْ فِى الدُّنْيَا بِمَا يَبْتَلِيهِمْ بِهِ مِنَ الْمِحَنِ وَ بِمَا يَغْفِرُهُ لَهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ يَقُولُ وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثِيرٍ حَتَّى إِذَا وَرَدُوا الْقِيَامَةَ تَوَفَّرَتْ عَلَيْهِمْ طَاعَاتُهُمْ وَ عِبَادَاتُهُمْ وَ إِنَّ أَعْدَاءَ آلِ مُحَمَّدٍ يُجَازِيهِمْ عَنْ طَاعَةٍ تَكُونُ مِنْهُمْ فِى الدُّنْيَا وَ إِنْ كَانَ لَا وَزْنَ لَهَا لِأَنَّهُ لَا إِخْلَاصَ مَعَهَا وَ إِذَا وَافَوُا الْقِيَامَةَ حُمِلَتْ عَلَيْهِمْ ذُنُوبُهُمْ وَ بُغْضُهُمْ لِمُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ خِيَارِ أَصْحَابِهِ فَقُذِفُوا فِى النَّارِ وَ لَقَدْ سَمِعْتُ مُحَمَّداً رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وآله يَقُولُ إِنَّهُ كَانَ فِيمَا مَضَى قَبْلَكُمْ رَجُلَانِ أَحَدُهُمَا مُطِيعٌ لِلَّهِ مُؤْمِنٌ وَ الْآخَرُ كَافِرٌ بِهِ مُجَاهِرٌ بِعَدَاوَةِ أَوْلِيَائِهِ وَ مُوَالَاةِ أَعْدَائِهِ وَ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مَلِكٌ عَظِيمٌ فِى قُطْرٍ مِنَ الْأَرْضِ فَمَرِضَ الْكَافِرُ فَاشْتَهَى‏سَمَكَةً فِى غَيْرِ أَوَانِهَا لِأَنَّ ذَلِكَ الصِّنْفَ مِنَ السَّمَكِ كَانَ فِى‏ذَلِكَ الْوَقْتِ فِى اللُّجَجِ بِحَيْثُ لَا يُقْدَرُ عَلَيْهِ فَآيَسَتْهُ الْأَطِبَّاءُ مِنْ نَفْسِهِ وَ قَالُوا اسْتَخْلِفْ فِى مُلْكِكَ مَنْ يَقُومُ بِهِ فَلَسْتَ بِأَخْلَدَ مِنْ أَصْحَابِ الْقُبُورِ فَإِنَّ شِفَاءَكَ فِى هَذِهِ السَّمَكَةِ الَّتِى اشْتَهَيْتَهَا وَ لَا سَبِيلَ إِلَيْهَا فَبَعَثَ اللَّهُ مَلَكاً وَ أَمَرَهُ أَنْ يُزْعِجَ تِلْكَ السَّمَكَةَ إِلَى حَيْثُ يَسْهُلُ أَخْذُهَا فَأُخِذَتْ لَهُ تِلْكَ السَّمَكَةُ فَأَكَلَهَا وَ بَرَأَ مِنْ مَرَضِهِ وَ بَقِيَ فِي مُلْكِهِ سِنِينَ بَعْدَهَا ثُمَّ إِنَّ ذَلِكَ الْمَلِكَ الْمُؤْمِنَ مَرِضَ فِى وَقْتٍ كَانَ جِنْسُ ذَلِكَ السَّمَكِ بِعَيْنِهِ لَا يُفَارِقُ الشُّطُوطَ الَّتِى يَسْهُلُ أَخْذُهُ مِنْهَا مِثْلَ عِلَّةِ الْكَافِرِ فَاشْتَهَى تِلْكَ السَّمَكَةَ وَ وَصَفَهَا لَهُ الْأَطِبَّاءُ وَ قَالُوا طِبْ نَفْساً فَهَذَا أَوَانُهُ تُؤْخَذُ لَكَ فَتَأْكُلُ مِنْهَا وَ تَبْرَأُ فَبَعَثَ اللَّهُ ذَلِكَ الْمَلَكَ فَأَمَرَهُ أَنَّ يُزْعِجَ جِنْسَ تِلْكَ السَّمَكَةِ عَنِ الشُّطُوطِ إِلَى اللُّجَجِ لِئَلَّا يُقْدَرَ عَلَيْهِ فَلَمْ تُوجَدْ حَتَّى مَاتَ الْمُؤْمِنُ مِنْ شَهْوَتِهِ وَ بِعَدَمِ دَوَائِهِ فَعَجِبَ مِنْ ذَلِكَ مَلَائِكَةُ السَّمَاءِ وَ أَهْلُ ذَلِكَ الْبَلَدِ فِى الْأَرْضِ حَتَّى كَادُوا يُفْتَنُونَ لِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَى‏سَهَّلَ عَلَى الْكَافِرِ مَا لَا سَبِيلَ لَهُ إِلَيْهِ وَ عَسَّرَ عَلَى الْمُؤْمِنِ مَا كَانَ السَّبِيلُ إِلَيْهِ سَهْلاً فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَى مَلَائِكَةِ السَّمَاءِ وَ إِلَى نَبِيِّ ذَلِكَ الزَّمَانِ فِى الْأَرْضِ إِنِّى أَنَا اللَّهُ الْكَرِيمُ الْمُتَفَضِّلُ الْقَادِرُ لَا يَضُرُّنِى مَا أُعْطِى وَ لَا يَنْقُصُنِى مَا أَمْنَعُ وَ لَا أَظْلِمُ أَحَداً مِثْقَالَ ذَرَّةٍ فَأَمَّا الْكَافِرُ فَإِنَّمَا سَهَّلْتُ لَهُ أَخْذَ السَّمَكَةِ فِى غَيْرِ أَوَانِهَا لِيَكُونَ جَزَاءً عَلَى حَسَنَةٍ كَانَ عَمِلَهَا إِذْ كَانَ حَقّاً أَلَّا أُبْطِلَ لِأَحَدٍ حَسَنَةً حَتَّى يَرِدَ الْقِيَامَةَ وَ لَا حَسَنَةَ فِى صَحِيفَتِهِ وَ يَدْخُلَ النَّارَ بِكُفْرِهِ وَ مَنَعْتُ الْعَابِدَ ذَلِكَ السَّمَكَةَ بِعَيْنِهَا لِخَطِيئَةٍ كَانَتْ مِنْهُ فَأَرَدْتُ تَمْحِيصَهَا عَنْهُ بِمَنْعِ تِلْكَ الشَّهْوَةِ وَ إِعْدَامِ ذَلِكَ الدَّوَاءِ وَ لِيَأْتِيَنى وَ لَا ذَنْبَ عَلَيْهِ فَيَدْخُلَ الْجَنَّةَ . ( بحارالأنوار ، ج 64 ، ص 232 ، باب 12 ، ح 48 )

[3] – عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ قَيْسٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عليه السلام يَقُولُ إِنَّ مَلَكَيْنِ هَبَطَا مِنَ السَّمَاءِ فَالْتَقَيَا فِى الْهَوَاءِ فَقَالَ أَحَدُهُمَا لِصَاحِبِهِ فِيمَا هَبَطْتَ قَالَ بَعَثَنِيَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَي بَحْرِ إِيلٍ أَحْشُرُ سَمَكَةً إِلَي جَبَّارٍ مِنَ الْجَبَابِرَةِ اشْتَهَى عَلَيْهِ سَمَكَةً فِى ذَلِكَ الْبَحْرِ فَأَمَرَنِى أَنْ أَحْشُرَ إِلَى الصَّيَّادِ سَمَكَ الْبَحْرِ حَتَّى يَأْخُذَهَا لَهُ لِيُبَلِّغَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ غَايَةَ مُنَاهُ فِى كُفْرِهِ فَفِيمَا بُعِثْتَ أَنْتَ قَالَ بَعَثَنِيَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي أَعْجَبَ مِنَ الَّذِي بَعَثَكَ فِيهِ بَعَثَنِى إِلَى عَبْدِهِ الْمُؤْمِنِ الصَّائِمِ الْقَائِمِ الْمَعْرُوفِ دُعَاؤُهُ وَ صَوْتُهُ فِى‏السَّمَاءِ لِأُكْفِئَ قِدْرَهُ الَّتِى طَبَخَهَا لِإِفْطَارِهِ لِيُبَلِّغَ اللَّهُ فِى الْمُؤْمِنِ الْغَايَةَ فِى اخْتِبَارِ إِيمَانِهِ . ( بحارالأنوار ، ج 64 ، ص 229 ، باب 12 ، ح 40 )

  • لطفا از ارسال پیام هایی که به مسائل یا شخصیت های سیاسی مربوط می شود خودداری نمائید.
  • از ارسال کامنت های توهین آمیز پرهیز شود.
  • پیام هایی که در نقد شخصیت های صوفیه معاصر ارسال شوند، به منظور رعایت برخی مصالح عموم تایید نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید