فهرست
مقدمه
سفر حج نزد صوفیان مانند بیشتر اعمال، دارای ظاهر و باطنی است. در تعریف ظاهر آن آمده که: «از فرایض اعیان یکی حج است بر بنده اندر حال صحّت عقل و بلوغ اسلام و حصول استطاعت و آن حرم بود به میقات و وقوف اندر عرفات و طواف زیارت به اجماع و به اختلاف سعی میان مروه و صفا»[1]
بسیاری از سران صوفیه لااقل در ظاهر به بخشی از شریعت پایبند بودند و مراعات آن را در ابتدای سلوک لازم می دانستند. در مورد حج نیز گزارشات قابل توجهی از حج گزاردن سران صوفیه نقل ثبت و ضبط گردیده است. اما بسیاری از سران و بزرگان آنها بر اساس مبانی صوفیانه، حج بیت الله را امری ظاهری و قشری قلمداد کرده و آن را حجِّ پست همّتان می دانستند. برخی مریدان خویش را از حج منع و برخی قصد به آتش کشیدن بیت الله الحرام را داشتند تا از پرداختن مردم به غیرخداوند جلوگیری شود! برخی حج جدیدی برای پیروان خویش ابداع کرده و عده ای نیز به جای حج، مریدان را به زیارت قبور مشایخ می فرستادند. و در نهایت در تعدادی از گزارش ها ادعا کرده اند که خانه کعبه به استقبال یا طواف حول سران صوفیه رفته است! مخالفت های صوفیان با حج هم از زوایای مختلفی صورت می گرفته است. توجه به باطن، لزوم توجه به نیازمندان، توجه به مکارم اخلاقی، پرداختن به صاحب البیت به جای بیت، لزوم توجه به امور معنوی و … از جمله توجیهاتی است که صوفیه به واسطه آنها با حج مخالفت کرده اند.
علت و مبنای اصلی این برخورد صوفیه نسبت به حج را باید در بنیان های فکری تصوف جستجو و رهگیری نمود. علت این شریعت گریزی های صوفیه و اینکه گاها تفسیری متفاوت از شریعت ارائه می کنند، چیست؟ این مبانی در چه مراحلی از سلوک منجر به تخلف از شریعت می شود؟ برای مطالعه بیشتر رک به مقاله: مبانی شریعت گریزی در تصوف
قطعا نیل به باطن حج و هر امر دینی و معنوی، در گرو بندگی واقعی حق متعال با نیات صحیح و خالص و پرداختن به دستورات خداوند متعال و اعمال عبادی و معنوی است که از جمله آنها همین سفر حج و دستگیری از فقرا و درماندگان و … است. اساسا معراج و رشد معنوی که در اسلام برای مومنان ترسیم شده، در چارچوب اعمال عبادی چون نماز و حج و ذکات و… است. و هیچ کدام از این اعمال، منافاتی با یکدیگر ندارند، بلکه همه آنها در کنار هم سعادت بشر را تضمین می کنند.
همانگونه که یک انسان در زندگی مادی خود، به مولفه های مختلفی اعم از خوراک و پوشاک و توجه به سلامت و حتی تفریحات سالم… نیاز دارد؛ و اهمیت هر کدام از اینها، ضرورت دیگری را نفی نکرده و مانع از پرداختن به سایر موارد نخواهد شد، در امور دین نیز، هیچ کدام از دستورات خداوند و احکام شریعت، با یکدیگر تخالف و تضادی ندارند و در کنار یکدیگر، سلوک در مسیر صحیحِ بندگی حق متعال را هموار می کنند.
از طرفی دیگر، اوج معنویات و مکارم اخلاقی، پایبندی به دستورات و احکام الهی و نیز بالاترین سطح دستگیری از فقرا را در سیره و زندگانی معصومین و امیرمومنان علیهم السلام می بینیم. در یک نمونه اهل بیت علیهم السلام سه شبانه روز طعام خود را به فقرا انفاق نمودند، و در روز سوم نیز غذای خود را به اسیری از کفار(که اهل دار الحرب باشد) بخشیدند و به سبب همین بخشش و کرامت، آیات سوره انسان نازل شد: « وَيُطعِمُونَ ٱلطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِۦ مِسكِينا وَيَتِيما وَأَسِيرًا»[2]… همین امیرمومنان با آن مقام والای معنوی که احدی پس از رسول خدا به آن نمی رسد، بارها به حج خانه خداوند رفتند. امام صادق (علیه السلام) در ضمن روایتی که فضائل و خدمات ایشان را بیان می کردند، فرمودند: «وَ حَجَّ مَعَ النَبي عَشَرَ حِجَج»[3] و همچنین انفاق و رسیدگی به مستمندان و توجه توامان به اعمال عبادی و دستورات خداوند از قبیل حج و… در سیره و تاریخ زندگانی سایر معصومین علیهم السلام نیز کاملا آشکار و هویداست.
سفر حج، بر اساس روایات مختلفی که در منابع عامه و خاصه نقل شده، از ارزش و جایگاه والایی برخوردار بوده و در صورت استطاعت، بر هر فردی واجب خواهد شد. تاکیدات بسیاری نیز از پیامبر اکرم و معصومین علیهم السلام در این باره به ما رسیده است.
برخی آیات و روایات درباره اهمیت و فضیلت حج
آیات فراوان و روایات متواتری در زمینه فضیلت و پاداش های حج (اعم از جلب رضایت پروردگار، بخشش گناهان، مقام شفاعت در آخرت، افزایش رزق و روزی و….) وارد گردیده است که گزارش همه آنها از عهده این نوشتار خارج است. (برای مطالعه بیشتر رک به مقاله: فضیلت حج در روایات (خاصه و عامه) )
در اینجا نه به روایات فضیلت بلکه به روایاتی اشاره می شود که به نحوی با مدعیات سران صوفیه و محتوای این مقاله مرتبط است.
خداوند متعال در آیه 97 سوره آل عمران از ترک حج با کفر یاد نموده و می فرماید: «فیه ءایت بینت مقام ابرهیم ومن دخله کان ءامنا ولله علی الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا ومن کفر فان الله غنی عن العلمین» ترجمه: «در آن نشانههای روشن، (از جمله) مقام ابراهیم است، و هر کس داخل آن (خانه خدا) شود در امان خواهد بود؛ و برای خدا بر مردم است که آهنگ خانه (او) کنند، آنها که توانائی رفتن به سوی آن دارند، و هر کس کفر بورزد (و حج را ترک کند به خود زیان رسانده)، خداوند از همه جهانیان، بی نیاز است.»
ذیل آیه شریفه «لاقعدن لهم صراطک المستقیم»[4]، «من در برابر آنان، بر سر راه راست تو سخت خواهم نشست» روایت شده که مراد از «مستقیم» در اینجا راه حج است که شیطان بر سر آن می نشیند تا مردم را از طی نمودن آن باز دارد.[5]
در تفسیر آیه: «یایها الذین ءامنوا لاتحلوا شعئر الله…» ای کسانی که ایمان آوردهاید شعایر الهی (و مراسم حج را محترم بشمرید و مخالفت با آنها) را حلال ندانید؛ روایت شده که حج و مناسک آن از «شعائر الله» است. [6]
از امیرمومنان علی علیه السلام نقل شده که ترک حج موجب قطع رحمت خداوند است.[7] امام باقر علیه السلام در روایتی ذیل آیه شریفه «ففروا الى الله انى لكم منه نذیر مبین»، سفر حج را مصداق دقیق این آیه و فرار به سوی خداوند دانسته اند.[8] امام صادق علیه السلام درباره فضیلت حج فرموده اند: هركس در راه رفت و برگشت مكه بمیرد از اندوه بزرگ روز قیامت ایمن خواهد بود.[9]
همچنین نقل شده که: «هیچ روزی، شیطان کوچکتر و خردتر و زبونتر و خشمگینتر از روز «عرفه» دیده نشد. و این نیست مگر بدان جهت که مهربانی، گذشت و آمرزیدن خدا گناهان بزرگ را میبیند. که گفتهاند: «پارهای از گناهان است که جز وقوف به عرفه کفاره آن نیست». و جعفر بن محمد- علیهما السلام- این گفته رابه رسولخدا- ص- نسبت داده است.»[10]
و البته نیت حاجّ بیت الله باید خالص باشد: «هر كس براى خدا حج گزارد، پاداشش آنست كه خدا كه وى را به بهشت درآورد و هر كس براى مردم حج گزارد، پاداش وى روز قیامتبرعهده مردم خواهد بود.»[11]
معویه گوید: به امام گفتم: «یک بار حج برتر است یا بنده آزاد کردن؟ فرمود: حج افضل است. گفتم: دوتا؟ گفت: حج. و من هر چه بر شمار میافزودم امام- علیه السلام- میگفت: حج افضل است. تا رسیدم به سی بنده، باز فرمود: حج افضل است!»[12]
گاهی معصومین علیهم السلام با اصحاب و نزدیکان خود که به دلیل ظاهرا موجهی، توصیه به ترک حج کرده بودند نیز برخورد تندی می نمودند: « اسحاق بن عمار میگوید: به امام صادق- علیه السلام- گفتم: مردی ناتوان در مورد حج با من مشورت کرد و من به او اشاره کردم که حج نکند، فرمود: سزد که یکسال بیمار شوی؛ و من یکسال بیمار شدم! »[13] همچنین امام صادق علیه السلام در این زمینه تاکید فرموده اند که: «مبادا احدی از شما برادرش را از حجّ باز دارد که در دنیا به او فتنه خواهد رسید، افزون برآنچه در آخرت برایش ذخیره شود»[14]
اما اگر رویکرد سران صوفیه در این زمینه را مرور کنیم، خواهیم دید که باطنی که در تصوف، برای حج ترسیم می شود، یا به تحقیر سفر حج می انجامد، و یا به تعارض مستقیم با اصل حج برمیخیزد.
دستور به ترک حج
برخی از سران صوفیه مانند بایزید، ابوسعید ابوالخیر، ابوالحسن خرقانی، با پرده دری، صراحتا دستور به ترک حج می دادند و مریدان را از آن منع می نمودند و خود نیز توجه و علاقهای به این سفر نشان نمیدادند؛ و برای این سفر، باطنی را ادعا می کردند که مسیرِ نیل به آن باطن، از اموری که خداوند متعال به بندگان خاص و عام خویش دستور داده نمی گذشت بلکه در موارد بسیاری با آن تخالف و تضاد داشت.
ابوسعید ابوالخیر علاوه بر اینکه خود یک بار هم حج نگزارد، بلکه مریدان را نیز از سفر حج منع می کرد و آنها را به زیارت قبر یکی از مشایخ صوفیه می فرستاد. گزارش این داستان در ادامه خواهد آمد.[15]
او پا را فراتر نهاده و مدعی می شود که هر که به سفر حج رود، از طریق حق بیرون خواهد بود!: «خداى داند- و اين هفتاد سوگند است- كه هركس را كه خدا راه مكه فراپيش او نهاد، آنكس را از طريق حق بيفكنده بود.»[16]
بشر حافی بذل مال در زمینه حج را صرف هزینه در راه نادرست و باطل می دانست و از آن منع می کرد:
«نقل است كه يكى با بشر مشورت كرد كه: دو هزار درم حلال دارم. مىخواهم كه به حج روم. گفت: تو به تماشا مىروى. اگر براى رضاى خداى مىروى، وام درويشى چند بگزار، يا به يتيمى يا عيالدارى ده؛ كه راحتى [كه] به دل ايشان رسد، از صد حج فاضلتر. گفت: رغبت حج بيشتر دارم. گفت: از آن كه اين مال نه از وجه نيك به دست آوردهاى(از راه درست و حلال به دست نیاورده ای) ، تا به ناوجه (راه نادرست و باطل) خرج نكنى قرار نگيرى.»[17]
این رویکرد نسبت به حج خانه خداوند، در کلیات شمس چنین انعکاس یافته است:
ای قوم به حج رفته کجاییدکجایید / معشوق همین جاست بیایید بیایید
معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار / در بادیه سرگشته شما در چه هوایید
گرصورت بی صورت معشوق ببینید / هم خانه و هم خواجه و هم کعبه شمایید
ده بار از آن راه بدان خانه برفتید / یک بار از این خانه براین بام برآیید[18]
عطار نیشابوری مینویسد: «نقل است که بایزید بسطامی یکبار قصد سفر حجاز کرد. چون بیرون شد بازگشت. گفتند: هرگز هیچ عزم نقض نکرده ای این چرا بود؟ گفت: روی به راه نهادم. زنگی دیدم، تیغی کشیده که اگر بازگشتی نیکو! و الا سرت از تن جدا کنم. پس مرا گفت: (ترکت الله ببسطام و قصدت البیت الحرام) خدای را به بسطام بگذاشتی و قصد کعبه کردی؟»[19]
«بدان که حجّی است در شریعت و حجّی است در طریقت و حجّی است در حقیقت. آنجا سفر در ظاهر است و این جا سفر در باطن است در حج شریعت ترک شهر خود میباید کرد و در حج طریقت ترک ظاهر خود میباید کرد» [20]
مشخص نیست پاسخ سران صوفیه به سفرهای متعدد نبی مکرم و ائمه اطهار علیهم السلام و بزرگانِ از اولیا و اصحاب چیست؟ آیا مقرب ترینِ اولیاء و خاصان درگاه الهی، عنایتی به بواطن دین نداشته اند؟ یا توجه ایشان به باطن دین از پنجره همین احکام و دستورات الهی بوده است؟
به آتش کشیدن خانه خدا
گاهی نیز سران صوفیه می خواستند خانه خدا و مسجدالحرام را به آتش بکشند تا مانع این عمل عبادی و دستور الهی شوند!
از شبلی نقل شده: «وقتی او را دیدند پارهای آتش بر کف نهاده میدوید. گفتند: تا کجا؟ گفت: میدوم تا آتش در کعبه زنم تا خلق با خدای کعبه پردازند»[21]
در احوال ابوالقاسم نصرآبادی که چهل حج بر توکل به جا آورده بود، آمده که: «یک روز در طواف خلقی را دید که به کارهای دنیوی مشغول بودند و با یکدیگر سخن میگفتند. برفت پارههای آتش و هیزم بیاورد. از وی سؤال کردند چه خواهی کردن؟ گفت: میخواهم کعبه را بسوزم تا خلق از کعبه فراغ آیند و به خدای پردازند»[22]
نظیر این داستانها را برای عرفای دیگری مانند رابعة کعب و لقمان سرخسی نیز نقل کردهاند. این داستانها بیانگر نگرش خاص عرفا در مورد ظاهر و باطن احکام و تکالیف دینی است.
ابداع حج جدید و طواف حول قطب و …
از حلاج نقل شده است که به شاگردان و مریدان خود آموخته بود که در خانه خود محرابی قرار دهد و آن را کعبه فرض کنند و آداب حج را، از احرام و طواف، در همانجا به جا آورند. آنگاه اطعام نموده و صدقه دهند و با این اعمال از حج واجب بینیاز میشوند.[23] بنابر گفته زرین کوب، این تبدیل حج، بیشترین نقش را در صدور حکم اعدام او ایفا کرد «میبایست دستآویز قتل او نه مجرد قول اناالحق، بلکه بیشتر مسأله تبدیل حج باشد که نوعی زندقه تلقی شده است» [24]
ابوسعید ابوالخیر نیز به جای حج بیت الله، دور قبر قطب صوفیه طواف می کرده و مریدان را از سفر حج منع کرده و آنها را به زیارت قبر شیخ صوفیه می فرستاده است: «نقل است كه هر وقت كه شيخ ابو سعيد را قبضى بودى گفتى: اسب زين كنيد تا به حج رويم. به مزار او آمدى و طواف كردى تا آن قبض برخاستى، و نيز هر مريد شيخ ابو سعيد كه انديشه حج تطوع كردى او را به سر خاك شيخ ابو الفضل فرستادى. گفتى: آن خاك را زيارت كن و هفت بار گرد آن طواف كن تا مقصود تو حاصل شود».[25]
شخصی به عبدالقادر گیلانی قطب فرقه قادریه گفت چرا به حج نمیروی؟ گفت بین دو انگشت من را نگاه کن، ببین کعبه دور سر من میچرخد. [26]
یکبار ابوطاهر فرزند ابوسعید، در حال سماع احرام بست و قصد حج کرد. ابوسعید نیز با وی همراه شد. اما وقتی به خرقان و بسطام رسید، گفت حج من این است که به زیارت قبر ابوالحسن خرقانی و بایزید بسطامی بروم و از همانجا برگشت و تا آخر عمر به حج نرفت. [27]
از بایزید بسطامی داستان مشهوری در این باب منقول است که در مقالات شمس، مثنوی و تمهیدات عینالقضات و دیگر منابع اهل تصوف آمده است. بایزید میگوید: «مردی پیشم آمد و پرسید که کجا میروی. گفتم: به حج. گفت چه داری. گفتم: دویست درم. گفت: به من ده و هفت بار گرد من بگرد که حجّ تو این است. چنان کردم و بازگشتم» [28]
«سوی مکه شیخ امّت بایزید / از برای حج عمره میدوید
او به هر شهری که رفتی از نخست / مر عزیزان را بکردی بازجست
دید پیری با قدی همچون هلال / دید در وی فرّ و گفتار رجال
گفت: عزم تو کجا ای بایزید؟ / رخت غربت تا کجا خواهی کشید
گفت: قصد کعبه دارم از پگه / گفت: هین با خود چه داری زادِ ره.
گفت: دارم از درم نقره دویست / نک ببسته سخت بر گوشة ردی است
گفت: طوفی کن به گردم هفت بار / وین نکوتر از طواف حج شمار
کعبه هرچندی که خانة برّ اوست / خلقت من نیز خانة سرّ اوست
چون مرا دیدی خدا را دیدهای / گرد کعبه صدق برگردیدهای» [29]
دیدار سران صوفیه مقدم بر حج بیت الله
گاهی نیز دیدار سایر سران صوفیه را بر حج مقدم و آن را برتر از حج می دانستند.
سدیدالدین محمد غزنوی در راه حج به دیدار شیخ احمد جام (یکی از بزرگان صوفیه) رفت و از رفتن به سفر حج منصرف شد و به یاران و همسفران خود چنین گفت که: «شما بروید که مرا اینجا کار پیش آمد که در خاطر نبود تا احوال چون گردد که حجّ من این جاست»[30]
محمد غزنوی هیچگاه از این که به حج نرفت و در نزد شیخ مقیم شد، اظهار پشیمانی نکرد وآن را با چندین سفر حج نیز قابل مقایسه نمی دانست: «چندان فواید از اقوال و افعال و اعمال او بر گرفتم که اگر ده بار به سفر حج رفتمی و همه شام و شامات را بگردیدمی مرا آن فایده نبودی که این جا بود از انواع علوم و کرامات دیدن» محمد غزنوی پس از آن تا آخر عمر در نزد شیخ اقامت کرد و چندین بار به غزنین سفر کرد[31].
همانگونه که در اینجا نیز مشاهده می شود، فریضه حج در مقابل سایر امور معنوی (فارغ از اینکه این مورد خاص، واقعا مفید بوده یا نه) قرار داده شده و حکم به ترک حج داده اند. در صورتی که غزنوی چندین بار به غزنین سفر کرده اما زیارت بیت الله آنقدر در نظر او بی فایده بوده که حتی یکی از سفرها را هم به حج اختصاص نداده است.
در طبقاتالصوفیه از قول شیخالاسلام انصاری آمده است که گفت: «من کس شناسم که به زیارت شیخ بوالحسین جهضم شد، به مکه حج نکرد که من به زیارت وی آمدهام»[32]
بهاءالدین احمد سلطان ولد، پسر مولوی، معتقد است که قطب صوفیه در حکم باطن کعبه است و در جوار شیخ ماندن بهتر از به کعبه رفتن است. او بودن نزد قطب صوفیه را به وضوی با آب، و سفر حج را به تیمم با خاک تشبیه کرده و با وجود آب، تیمم را جایز نمی داند:
بگو به حاجی ما، حجّت ار صواب و رواست / ولیکن از بر شیخت سفر به کعبه خطاست
بدان که آب چو نبود تیّممت نیکو است / چو آب دست دهد آن تیممم توهباست…
او همچنین با استهزاء حاجیان و استخفاف حج چنین می سراید:
دیر بود مقام ما شاهد و باده کام ما / رو تو به مکّه حاجیا پرس ره مدینه را[33]
از خرقانی نقل شده است که می گفت: «اگر مؤمن را زيارت كنى بايد كه ثواب آن به صد حج پذيرفته ندهى كه زيارت مؤمن را ثواب بيشتر است از صدهزار دينار كه به درويشان دهى. چون زيارت مؤمن كنى به اعتقاد گيرى كه خداى- تعالى- بر شما رحمت كرده است»[34]
خرقانی مریدانش را از سفر به حج منع می کرد، لذا این توصیه در راستای ارائه بدیل و جایگزین برای حج بوده و صرفا به منظور تبیین اوج فضیلت یک عمل خاص نبوده است.
در میان معاصرین نیز سید احمد نجفی با تضعیف و منع حج می گوید: « دل کعبه است، مهم دل است، دلی که محبت امیرالمؤمنین علیه السلام را دارد نمیبینی، بعد میروی دور خشت و گِل میچرخی. اطرافت پر است از محبِ حضرت، آنها را نمیبینی بعد میروی دور خشت و گِل میچرخی. این از جهل است و نادانی… کعبه اصلی را یادت رفته است» (منبع: سید احمد نجفی و تضعیفِ حج!)
رفتن كعبه به استقبال سران صوفیه
در احوال رابعه میخوانیم که هنگامی که راه بادیه را پیاده به سوی مکه طی میکرد، صوفیان با غلو در این زمینه حتی ادعا کرده اند که كعبه به استقبال رابعه آمده است:
«و رابعه چون به مكه مىرفت، در باديه روزى چند بماند، گفت: الهى! دلم بگرفت. كجا مىروم؟- من كلوخى، آن خانه سنگى- مرا تو مىبايد. حق- تعالى- بىواسطه به دلش خطاب كرد كه اى رابعه! در خون هژده هزار عالم مىشوى! نديدى كه موسى- عليه السلام- ديدار خواست، چند ذره تجلى بر كوه افكندم، كوه چهل پاره شد؟» « نقل است كه وقتى ديگر به مكه مىرفت. در ميان باديه كعبه را ديد كه به استقبال او آمده بود… نقل است كه ابراهيم ادهم- رحمة الله عليه- چهارده سال سلوك كرد تا به كعبه رسيد و گفت: ديگران اين باديه به قدم رفتند، من به ديده روم. دو ركعت نماز مىكرد و قدمى مىنهاد. چون به مكه رسيد، خانه را باز نديد. گفت: آه! چه حادثه است؟ مگر چشم مرا خللى رسيده است؟. هاتفى آواز داد كه: چشم تو را هيچ خلل نيست. اما كعبه به استقبال ضعيفهيى رفته است، كه روى در اينجا دارد. ابراهيم از غيرت بخروشيد. گفت: كه باشد اين؟ تا رابعه را ديد كه مىآمد، عصا زنان، كعبه به مقام خود باز رفت» [35]
در احوالات بوسعید و خرقانی نیز نوشته اند که کعبه بر سر آن دو طواف می کرده است!: « شيخ گفت: اى ابو سعيد، چرا چنان نباشى كه كعبه به تو آيد؟ گفت اين مرتبه مر تراست، امشب با ما در مسجد بنشين تا كعبه بينى در ميان شب. گفت اى ابو سعيد، بنگر. بو سعيد خانه را ديد كه زبر(بالای) سر شيخين(ابوسعید و خرقانی) طواف مىكرد. ابو الحسن گفت أعوذ بالله. بو سعيد حلقه درگرفت و حاجت خواست.»[36]
عطار همچنین از خرقانی چنین نقل می کند که: « گفت: من از هر چه دون حق است زاهد گرديدم. آن وقت خويشتن را خواندم. از حق جواب شنيدم. بدانستم كه از حق درگذشتم: لبيك اللهم لبيك زدم، محرم گرديدم، حج كردم، در وحدانيت طواف كردم، بيت المعمور مرا زيارت كرد. كعبه مرا تسبيح كرد، ملايكه مرا ثنا گفتند…»[37]
مخالفت با حج از دریچه لزوم توجه به نیازمندان
گاهی از دریچه لزوم انفاق و توجه به فقرا، به نفی و انکار حج می پرداختند:
عبدالله بن مبارک، شبی در عالم رؤیا و مکاشفه از دو فرشته میشنود که امسال تنها حج یک نفر مقبول افتاده که او نیز به حج نرفته بلکه هزینة خود را صرف فقرا کرده است. [38]
داستان بشر حافی که بالاتر بدان اشاره شد نیز یکی از مصادیق این نوع از مخالفت هاست.
مخالفت با حج از دریچه لزوم توجه به مکارم اخلاقی و رضایت والدین
گاهی نیز لزوم صداقت و حسن معاملت را دست آویزی برای تحقیر سفر حج قرار می دادند. از فضیل عیاض نقل شده که «یک روز پسر خود را دید که درستی زر میسخت تا به کسی دهد و شوخ که در نقش زر بود پاک میکرد. گفت: ای پسر این تو را فاضلتر از ده حج»[39]
یا رضایت والدین در مقابل سفر حج قرار داده شده است. عطار در این زمینه چنین نقل می کند: «بزرگى گفت: [عزم حج كردم. چون به بغداد رسيدم] نزديك ابو حازم رفتم. او را در خواب ديدم. صبر كردم تا بيدار شد. گفت: اين ساعت پيغمبر- عليه الصلاة و السلام- را به خواب ديدم، و مرا به تو پيغامى داد و گفت: حق مادر نگه دار كه تو را بهتر از حج كردن. بازگرد و رضاى او طلب كن. من بازگشتم و به مكه نرفتم. و السلام.»[40]
و درباره ابوالعباس قصاب نقل می کند که: «يكى به نزديك او آمد و گفت: يا شيخ مىخواهم كه به حج روم. گفت: مادر و پدر دارى؟. گفت: دارم. گفت:برو رضاء ايشان نگاه دار» [41]
کأنّ هیچ کدام از اولیای دین و معصومین علیهم السلام و اصحاب و پیروان ایشان، توجهی به فقرا نداشته و نستجیر بالله از صداقت و سایر مکارم اخلاقی و رضایت پدر و مادر بهره مند نبوده اند. در صورتی که بالعکس، همیشه بالاترین سطح معنویات و دستگیری از فقرا و نیازمندان، در متدینین و پایبندان به دستورات الهی مشاهده شده است.
مخالفت با حج و تحقیر بیت الله با تاکید بر باطن حج، اختصاص آن به عوام و…
عینالقضات همدانی در کتاب تمهیدات که زبده و چکیدة عقایدش در آن درج شده، دربارة انواع حج چنین میگوید: «ای عزیز بدان که راه خدا نه از جهت راست است و نه از جهت چپ، راه خدا در دل است و یک قدم است “دع نفسک و تعال” مگر از مصطفی- علیهالسلام- نشنیدهای که او را پرسیدند که أین الله، خدا کجاست. فقال: علیه السلام: “فی قلوب عباده المومنین” گفت: دل بندگان خود. قلب المومن بیت الله، این باشد. دل طلب کن که حج، حجّ دل است» و «هر که به کعبه گل رود خود را بیند و هرکه به کعبه دل رود خدا را بیند»[42]
در نامههای عینالقضات نیز این مطلب به نحوی دیگر مطرح شده؛ او در یکی از مکتوبات چنین گفته است: «در خانه از بهر خداوند خانه باید رفت. هرگز به سرای سلطان روی، چون سلطان آنجا نبود؟ زیارت نه خانه را باید کرد! همه جهان گل و سنگ است به خانه از بهر خدای باید شد»[43]
در این گزارشات، پرداختن به کعبه دل با سفر به حج در تضاد قرار گرفته است. از دیدگاه عین القضات، گردن نهادن به این دستور الهی، مانعی برای نیل به قرب خداوند متعال است!! معلوم نیست مراد عین القضات از پرداختن به کعبه دل، دقیقا چه سنخ عمل یا اعمالی بوده؟ آیا تقدیس ابلیس (که عین القضات ید طولایی در این زمینه داشته) این مهم را فراهم می کند؟ یا شاهد بازی سران صوفیه مسیر آن را هموار می نماید؟
در کشفالاسرار ابوالفضل میبدی دربارة حج چنین آمده که: «حج دو نوع است: یکی از خانه خود شود به بیت الحرام و یکی از نهاد خود برخیزد به درگاه ذوالجلال والاکرام. آن یکی تا عرفات است و این یکی تا به معرفت معروف. آنجا چشمه زمزم است اینجا اقداح شراب لطف دمادم. آنجا قدمگاه خلیل است اینجا نظرگاه خداوند جلیل… »[44]
اوحدالدین کرمانی در این زمینه چنین سروده است:
در راه خدا دو کعبه آمد حاصل / یک کعبه صورتی و یک کعبه دل
تا بتوانی زیارت دلها کن / کافزون زهزار کعبه آید یک دل[45]
تاکید بر باطن حج، که در تخالف با ظاهر حج بوده و بنا بر ادعای صوفیه مخصوص اولیاء است در آثار سایر سران صوفیه نیز انعکاس گستردهای یافته است. مولوی در مثنوی، زیارتِ کعبه و مسجد الحرام را حجّ ظاهری میداند و می گوید:
حج زیارت کردن خانه بوَد / حج ربّ البیت مردانه بود[46]
و در اشعاری تند و زننده، تعظیم کنندگان مسجد را ابلهانی می داند که از پرداختن به حقیقت غافل گردیده اند:
ابلهان تعظیم مسجد میکنند / در خرابی اهل دل جد میکنند
آن مجاز است این حقیقت ای خران / نیست مسجد جز درون سروران
مسجدی کآن اندرون اولیاست / سجده گاهِ جمله است، آنجا خداست [47]
همانگونه که اشاره شد، فریضه حج از نظر صوفیان با آنچه در قرآن و نصوص دینی مطرح شده، تفاوت بسیاری دارد.
حتی گاهی برخی صوفیان، حج بیت الله را حجِ پستهمتان میدانستند[48] و سیراب کردن سگی را برتر از هفتاد حج میشمردند. [49]
شاه شجاع کرمانی می گفت: «کیست که پنجاه حج من بخرد به دو من نان و به این درویش بدهد؟»[50]
ابوالقاسم نصرآبادی، صوفی قرن چهارم نیز چهل حج خود را در برابر تکه نانی برای سیر کردن سگی در بیابان فروخت. [51]
ابوالقاسم نصرآبادی بعد از چندین سال مجاورت در مکه، روزی زنّاری بر کمر بسته بود و در آتشکده گبران طواف میکرد و میگفت: «بسیاری به کعبه جستم و نیافتم. اکنون در دیرش میجویم» [52]
عطار درباره ابو القاسم نصرآبادى می نویسد: «نقل است كه يك روز در حرم باد مىجست و شيخ در برابر كعبه نشسته بود كه جمله استار(پرده های) كعبه از آن باد در رقص آمده بود. شيخ را از آن حال وجد پيدا شد. از جاى برجست و گفت: اى رعنا عروس سرافراز كه در ميان نشستهاى و خود را چون عروس جلوه مىدهى و چندين هزار خلق در زير خار مغيلان به تشنگى و گرسنگى در اشتياق جمال تو جان داده، اين جلوه چيست؟ كه اگر تو را يكبار بيتى گفت، مرا هفتاد بار عبدى گفت».[53]
کاشفی سبزواری در بحث از انواع سفرهای حج، آن را به دو دسته تقسیم کرده است. ابتدا حج عوام و دیگری حج خواص «ای عزیز حج عوام دیگر است و حج خواص دیگر حج عوام قصد کوی دوست است و حج خواص قصد روی دوست، آن رفتن است به سرای او و این رفتن است برای او»[54]
شاه نعمتالله ولی درباره اقسام این سفر میگوید: «باطن حج مفتقر است به صحّت نفسانیه ظاهر حج توجه است به بیت الله الحرام و باطن حج سلوک است به حضرت حق و تحقق به حقایق آن مناسک»[55]
[1] کشفالمحجوب، هجویری، علی بن عثمان، با تصحیح محمود عابدی؛ انتشارات سروش، چاپ اول 1383، ص 479
[2]المیزان فی تفسیر القرآن، طباطبایی، محمدحسین، ترجمه موسوی همدانی، ج۲۰، ۲۰۶
[3] مناقب آل أبي طالب، ابن شهرآشوب، المكتبة الحيدرية، النجف الأشرف، ج 1، ص 388
[4] آیه 16 سوره اعراف
[5] درالمنثور، ج 3، ص 426. طبع جدید
[6] تفسیر قمی، علی ابن ابراهیم، ج۱، ص۱۶۰.
[7] الله الله فى بیت ربكم لا تخلوه ما بقیتم فانه ان ترك لم تناظروا. (نهج البلاغة، جلد۱، صفحه۴۲۱، رسائل أمير المؤمنين عليه السلام، 29- و من كتاب له عليه السلام إلى أهل البصرة)
[8] عن ابى جعفر الباقر علیه السلام فى قول الله تبارك و تعالى: «ففروا الى الله انى لكم منه نذیر مبین» قال: حجوا الى الله. (معانى الاخبار ص 222 و فروع كافى ج 4 كتاب الحج باب فضل الحج ص 256 روايت 21 (چ حيدرى تهران 1379))
[9] عن ابى عبدالله علیه السلام قال: من مات فى طریق مكة ذاهبا اوجائیا امن من الفزغ الاكبر یوم القیامة. (ملاذ الاخیار، ج 7، ص223)
[10] ترجمه احياء علوم الدين، ابو حامد محمد غزالى، نشر علمى و فرهنگى، تهران، 1386، چاپ ششم، ج1، ص530
[11] عن ابى عبدالله -علیه السلام- قال: الحجحجان، حج لله و حج للناس، فمن حج لله كان ثوابه على الله و الجنه و من حج للناس كان ثوابه على الناس یوم القیامة. (وسائل الشيعة، ج11، ص 109)
[12] تهذیب ج 5، ص 21، ح 60
[13] فقیه ج 2، ص 143، ح 74
[14] فقیه ج 2، ص 143، ح 625
[15] تذكره الأولياء، عطار نيشابورى، مصحح: رينولد آلين نيكلسون، مطبعه ليدن، ليدن، 1905 م، ج2، ص337
[16] : أسرار التوحيد فى مقامات أبى سعيد، محمد بن منور، الياس ميرزا بوراغانسكى، بطرزبورغ( سن پطرز بورگ)، 1899 م، ص374
[17] تذكره الأولياء، عطار نيشابورى، مصحح: رينولد آلين نيكلسون، مطبعه ليدن، ليدن، 1905 م، ج1، ص111
[18] کلیات شمس، غزل 648
[19] تذكره الأولياء، عطار نيشابورى، مصحح: رينولد آلين نيكلسون، مطبعه ليدن، ليدن، 1905 م، ج1، ص139
[20] کشفالحقایق، به نقل ازشرح اصطلاحات تصوف، 1368، ج 4، ص157
[21] تذكره الأولياء، عطار نيشابورى، مصحح: رينولد آلين نيكلسون، مطبعه ليدن، ليدن، 1905 م، ج2، ص163
[22] تذكره الأولياء، عطار نيشابورى، مصحح: رينولد آلين نيكلسون، مطبعه ليدن، ليدن، 1905 م، ج2، ص312
[23] خطیب بغدادی، تاریخ بغدادی، ج۸، ص۷۱۷۷۱۸؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۸، ص۱۲۸۱۲۹؛ خواندمیر، ج۲، ص۲۹۱۲۹۲
[24] جستوجو در تصوف ایران، زرینکوب، عبدالحسین، انتشارات امیرکبیر، چاپ هفتم، 1385، ص149
[25] تذكره الأولياء، عطار نيشابورى، مصحح: رينولد آلين نيكلسون، مطبعه ليدن، ليدن، 1905 م، ج2، ص337
[26] تاریخ تصوف، ج2، ص۷۸
[27] أسرار التوحيد، محمد بن منور، تصحیح شفیعی کدکنی، انتشارات آگه، 1402، چاپ 14، ص100
[28] تذكره الأولياء، عطار نيشابورى، مصحح: رينولد آلين نيكلسون، مطبعه ليدن، ليدن، 1905 م، ج1، ص139
[29] مثنوی دفتر دوم، ابیات 26-2218
[30] مقامات ژندهپیل، غزنوی، سدیدالدّین محمد، با مقدمه حشمت الله مؤید سنندجی، انتشارات بنگاه نشر و ترجمه، تهران، 1340، ص2
[31] مقامات ژندهپیل، غزنوی، سدیدالدّین محمد، با مقدمه حشمت الله مؤید سنندجی، انتشارات بنگاه نشر و ترجمه، تهران، 1340، صص2-3
[32] طبقاتالصوفیه، انصاری، خواجه عبدالله، مقابله و توضیح محمدسرور مولایی، انتشارات طوس، بهار، 1362، ص602
[33] دیوان سلطان بهاء الدین محمّد بلخی پسر مولانا جلال الدّین بلخی رومی و صاحب مثنوی با مقدّمه استاد سعیدنفیسی، 1338، ناشر کتابفروشی رودکی، صص 31 و 106
[34] تذكره الأولياء، عطار نيشابورى، مصحح: رينولد آلين نيكلسون، مطبعه ليدن، ليدن، 1905 م، ج2، ص 237
[35] تذكره الأولياء، عطار نيشابورى، مصحح: رينولد آلين نيكلسون، مطبعه ليدن، ليدن، 1905 م، ج1، صص 61 – 62
[36] احوال و اقوال خرقانى، مجتبى مينوى، انتشارات طهورى، تهران، 1363، چاپ سوم، ص138
[37] تذكره الأولياء، عطار نيشابورى، مصحح: رينولد آلين نيكلسون، مطبعه ليدن، ليدن، 1905 م، ج2، ص 318
[38] تذكره الأولياء، عطار نيشابورى، مصحح: رينولد آلين نيكلسون، مطبعه ليدن، ليدن، 1905 م، ج1، ص 182
[39] تذكره الأولياء، عطار نيشابورى، مصحح: رينولد آلين نيكلسون، مطبعه ليدن، ليدن، 1905 م، ج1، ص84
[40] تذكره الأولياء، عطار نيشابورى، مصحح: رينولد آلين نيكلسون، مطبعه ليدن، ليدن، 1905 م، ج1، ص57
[41] تذكره الأولياء، عطار نيشابورى، مصحح: رينولد آلين نيكلسون، مطبعه ليدن، ليدن، 1905 م، ج2، ص187
[42] تمهیدات، عینالقضات همدانی، تصحیح عفیف عسیران، انتشارات منوچهری، چاپ پنجم1377، صص94 – 95
[43] نامههای عین القضات، عینالقضات همدانی، تصحیح عفیف عسیران، گلشن، چاپ دوم، 1362، ج 2، ص163
[44] کشفالاسرار، رشیدالدین میبدی، انتشارات امیرکبیر، چاپ هفتم، 1382، ج 10، ص628
[45]دیوان رباعیات اوحدالدین کرمانی، الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها، شماره ۱۱۴ – الحج
[46] مثنوی، دفتر چهارم، بیت 15
[47] مثنوی، دفتر سوم، بیت 2-3111
[48] رشحات عین الحیات، کاشفی، مولانا فخرالدین علی بن واعظ ، 2536ش، تصحیح علیاصغر معینیان، تهران، بنیاد نیکوکاری نوریانی، ج2، ص456
[49] نفحات الأنس، عبد الرحمن جامى، مصحح: وليام ناسوليس / مولوى غلام عيسى / مولوى عبد الحميد، مطبعه ليسى، كلكته، 1858، ص85
[50] : طبقات الصوفية( انصارى)، خواجه عبد الله انصارى، بى نا، بى جا، ص50
[51] تذكره الأولياء، عطار نيشابورى، مصحح: رينولد آلين نيكلسون، مطبعه ليدن، ليدن، 1905 م، ج2، ص313
[52] تذكره الأولياء، عطار نيشابورى، مصحح: رينولد آلين نيكلسون، مطبعه ليدن، ليدن، 1905 م، ج2، ص312
[53] تذكره الأولياء، عطار نيشابورى، مصحح: رينولد آلين نيكلسون، مطبعه ليدن، ليدن، 1905 م، ج2، ص312
[54] میناگر عشق، زمانی، کریم، نشر نی، چاپ اول 1382، ص708
[55] رسائل شاه نعمتالله ولی به نقل از فرهنگ نوربخش، نوربخش، جواد، ناشر مؤلف، چاپ دوم، 1372، ج 2، ص88